eitaa logo
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
219 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
705 ویدیو
24 فایل
🍃بسم رب شهدا والصدیقین🍃 +إمروز فضاے مجازے میواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•]😊 ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
☕یک فنجان کتاب "شهدا" رفتنمان شروع شد.پیشانی بند «یازهرا»گره زدیم به کیلومتر موتورمان من رنگ زرد و سبز. اعتقاداتمان را راحت جلو یکدیگر بروز میدادیم و در این مسئله راحت بودیم. میرفت درباره "شهدا" اطلاعات جمع میکرد.خوانده بود "شهدا" پنجشنبه ها میروند«وادی السلام»پیش "آقا اباعبدالله الحسین(علیه السّلام)" . شب های جمعه که میرفتیم میگفت:(فاتحه نخون چون،شهید مجبور میشه بیاد اینجا).شب میرفتیم تو قبرها میخوابیدیم و میگفتیم:(آخر و عاقبت ما اینجاست) در آن تاریکی با هم بحث میکردیم.سخنرانی های رائفی پور در باره«مهدویت»،«فراماسونری»و... خوراکش کتاب بود.یکی از کارهایمان این بود که غیر مذهبی ها را به تور می انداختیم. کار نداشتیم،طرف ۱۰سال دارد یا۵۰سال. وعده گاهمان هم قبرستان بود من افراد را شناسایی میکردم و با هزار ترفند آنهارا با در می انداختم. 🍃به نقل از دوست شهید بزرگوار🍃 حججی 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺🌺 🌺 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @hekayate_deldadegi
☕یک فنجان کتاب "شهدا" رفتنمان شروع شد.پیشانی بند «یازهرا»گره زدیم به کیلومتر موتورمان من رنگ زرد و سبز. اعتقاداتمان را راحت جلو یکدیگر بروز میدادیم و در این مسئله راحت بودیم. میرفت درباره "شهدا" اطلاعات جمع میکرد.خوانده بود "شهدا" پنجشنبه ها میروند«وادی السلام»پیش "آقا اباعبدالله الحسین(علیه السّلام)" . شب های جمعه که میرفتیم میگفت:(فاتحه نخون چون،شهید مجبور میشه بیاد اینجا).شب میرفتیم تو قبرها میخوابیدیم و میگفتیم:(آخر و عاقبت ما اینجاست) در آن تاریکی با هم بحث میکردیم.سخنرانی های رائفی پور در باره«مهدویت»،«فراماسونری»و... خوراکش کتاب بود.یکی از کارهایمان این بود که غیر مذهبی ها را به تور می انداختیم. کار نداشتیم،طرف ۱۰سال دارد یا۵۰سال. وعده گاهمان هم قبرستان بود من افراد را شناسایی میکردم و با هزار ترفند آنهارا با در می انداختم. 🍃به نقل از دوست شهید بزرگوار🍃 حججی 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺🌺 🌺 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @hekayate_deldadegi
☕یک فنجان کتاب "شهدا" رفتنمان شروع شد.پیشانی بند «یازهرا»گره زدیم به کیلومتر موتورمان من رنگ زرد و سبز. اعتقاداتمان را راحت جلو یکدیگر بروز میدادیم و در این مسئله راحت بودیم. میرفت درباره "شهدا" اطلاعات جمع میکرد.خوانده بود "شهدا" پنجشنبه ها میروند«وادی السلام»پیش "آقا اباعبدالله الحسین(علیه السّلام)" . شب های جمعه که میرفتیم میگفت:(فاتحه نخون چون،شهید مجبور میشه بیاد اینجا).شب میرفتیم تو قبرها میخوابیدیم و میگفتیم:(آخر و عاقبت ما اینجاست) در آن تاریکی با هم بحث میکردیم.سخنرانی های رائفی پور در باره«مهدویت»،«فراماسونری»و... خوراکش کتاب بود.یکی از کارهایمان این بود که غیر مذهبی ها را به تور می انداختیم. کار نداشتیم،طرف ۱۰سال دارد یا۵۰سال. وعده گاهمان هم قبرستان بود من افراد را شناسایی میکردم و با هزار ترفند آنهارا با در می انداختم. 🍃به نقل از دوست شهید بزرگوار🍃 حججی 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺🌺 🌺 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @hekayate_deldadegi