eitaa logo
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
218 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
705 ویدیو
24 فایل
🍃بسم رب شهدا والصدیقین🍃 +إمروز فضاے مجازے میواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•]😊 ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
تا نگرانم نگرانم نڪند خواب بمانم!😔 نڪندبغض من از شدت نه ببارد نه بڪاهد ابدالدهـر‌بماند؟ نڪند! اشڪ نریزم نڪند را ندهـی حضرت ارباب نڪند باز بمانم؟ نڪند باز نخوانم ڪه : اهل حرم میروعلمدار نیامد نڪند! پای پیاده حرمت باز بماند به دلم حسرت و آهش... نگرانم نگرانم نڪند دیر شود 😭
+نکند ... 😭😭😭
به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر بلندمرتبه پیکر، بلندبالا سر فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن به آسمان بنگر! ما رأیت إلا سر
📌هميشه برای #نیازمندان دست به خير داشت.برای هيئت‌ها هم همینطور.میگفت مجلس امام حسين(ع) باید پر رونق باشد.بايد اين بچه ها كه هيئت می آيند خاطره خوشی داشته باشند. شهید هادی ذوالفقاری #شهید_ابراهیم_هادی
شب اول: مسلم بن عقیل نخستین شهید واقعة کربلاست.شب نخست ماه محرم به پاس فداکاری و جان فشانی های این سفیر شهید راه سرخ، شب حضرت مسلم بن عقیل نام نهاده شده است. @hekayate_deldadegi
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_بیست و نهم
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_بیست و نهم
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 :مجید کریمی تمام اخلاق و رفتار سيد مجتبي درس بود. همه كارهايش براي ما آموزنده بود. فراموش نميكنم اولین باری که او را دیدم سال 1365 در هفت‌تپه و گردان مسلم بود. سید از نیروهای گروهان سلمان بود. رفتار و ظاهرش برایم جالب بود. همیشه تمیز و آراسته، پیراهن سرشانه دار، شلوار شش جیب، کلاه کوچک مشکی و شال سبز نشانة ظاهری او بود. فوتبال هم خیلی خوب بازی ميکرد. سید هیبت عجیبی داشت. چهره‌ای نافذ و گیرا داشت. با یک نگاه انسان را جذب ميکرد. صدای او در مداحی سوز عجیبی داشت. همین عوامل باعث ميشد همه تقاضای حضور در گروهان سلمان را داشته باشند. بعد از آن ایام، دیگر سید را ندیدم تا جنگ به پایان رسید. من در خوزستان در مقر تیپ سوم لشکر 25 کربلا بودم. اواخر سال 1367 بود. پس از بهبودی سید، او هم به خوزستان آمد. سید در اطلاعات عملیات لشکر مشغول شد. البته اوایل کار پیش هم نبودیم. مدتی بعد او هم به تیپ سوم آمد. سعی می کردم یک لحظه از او جدا نشوم. تمام اخلاق و رفتار او برای من درس داشت. بسیار در من تاثیرگذار بود. هیچگاه ندیدم که ما را به کاری امر و نهی کند، بلکه همیشه غیر مستقیم حرفش را ميزد؛ مثلًا، آخر شب ميگفت: »من ميروم وضو بگیرم. در روایات تأکید شده کسی که با وضو بخوابد شیطان به سراغ او نميآید و ...« ناخودآگاه ما هم ترغیب ميشدیم و به همراه او برای وضو گرفتن حرکت ميکردیم. ٭٭٭ خیلی با هم رفیق شده بودیم. کار خاصی هم در منطقه خوزستان نداشتیم. سید ميگفت: »از این فرصت باید برای خودسازی استفاده کرد. از همین دوران شروع کرد و برای خودش قوانینی نوشت و به آنها عمل ميکرد.« در تابستان روی پشت بام ميخوابید. نیمه‌های شب بلند ميشد و آمادة نماز شب ميشد. از فضائل نماز شب برای من هم ميگفت. اینکه در احادیث آمده: بر شما باد به نماز شب حتی اگر یک رکعت باشد. زیرا انسان را از گناه باز ميدارد. خشم پروردگار را خاموش ميکند. سوزش آتش را در قیامت دفع ميکند. بعد دربارة نماز شب خواندن شهدا ميگفت. سید اهل عمل به دستورات دین بود. برای همین کلام او بسیار تأثیرگذار بود. افرادی که با او کار ميکردند، بعد از مدتی همگی به نماز جماعت و یا نماز شب مقید ميشدند. ٭٭٭ توصیه کرد شام کم بخور امشب کار داریم! نیمه‌های شب با هم سوار موتور هوندا 250 شدیم و رفتیم سمت اروند. معمولًا برای سرکشی به پست ها این کار را انجام ميدادیم. اما آن شب فرق ميکرد. رفتیم به سراغ یکی از خاکریزهای به جا مانده از دوران جنگ. آسمان پرستاره اروند و نخلهای کنار ساحل صحنة زیبایی ایجاد کرده بود. یاد شب عملیات در ذهنم تداعی شده بود. مدتی با هم راه رفتیم. سيد ساکت بود و فکر ميکرد. بعد نشست روی خاکریز و دستش را کرد توی خاک و بالا آورد! مُشت او پر از خاک بود. رو به من کرد و گفت: »مجید، امروز وظیفه من و تو اینه که این خاکریز رو گسترش بدیم و بیاریم توی شهرها!« ابروهايم را جمع کردم. معنی این حرف سید را نميفهمیدم. خودش توضیح داد و گفت: »تیر و توپ و تفنگ دیگه تموم شد! ما باید توی شهر خودمون، کوچه به کوچه، مسجد به مسجد، مدرسه به مدرسه، دانشگاه به دانشگاه کار کنیم. باید بریم دنبال جوانها. باید پیام اینهایی که توی خون خودشون غلتیدند رو ببریم توی شهر.« ُ گفتم: »خب اگه این کار رو بکنیم، چی ميشه!؟« برگشت به سمت من و با صدایی بلندتر گفت: »جامعه بیمه ميشه. گناه در سطح جامعه کم ميشه. مردم اگه با شهدا رفیق بشن، همه چی درست ميشه. اونوقت جوانها ميشن یار امام زمان)عج(.« بعد شروع کرد توضیح دادن: »ببین، ما نميتونیم چکشی و تند برخورد کنیم. باید با نرمی و آهسته آهسته کار خودمون رو انجام بدیم. باید خاطرات کوتاه و زیبای شهدا را جمع کنیم و منتقل کنیم نباید منتظر باشیم که ما رو دعوت کنند. باید خودمان بریم دنبال جوانها. البته قبلش باید روی خودمان کار کنیم. اگه مثل شهدا نباشیم، بی‌فایده است. کالم ما تأثیر نخواهد داشت.« آن شب به یاد ماندنی گذشت. فراموش نميکنم. سید ميگفت: »من فرصت زیادی ندارم. به این آسمان پرستاره اروند من بیش از سی سال عمر نميکنم! اما از خدا خواسته ام به من توفیق کار برای شهدا را بدهد.« صبح روز بعد یک دفتر بزرگ آورد و به من نشان داد. گفتم: »این چیه؟!« گفت: »منشور درست زندگی کردن!« از دست او گرفتم و نگاه کردم. دیدم در تمام صفحات این دفتر، بریدة روزنامه چسبانده! در آن زمان روزنامه اطلاعات ستونی داشت به نام دو رکعت عشق. سید تمام آنها را بریده و به این دفتر چسبانده بود. در هر صفحه دربارة سیره و زندگی یک شهید توضیحاتی نوشته شده بود. 👈صلوات 🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃 ✨@hekayate_deldadegi
این جوان کیست که در قبضه ی او طوفان است... 🍃 کانال شهید ابراهیم هادی 🍃 @hekayate_deldadegi
15.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 📝 چرا "رهبری(مدظله العالی)" خودشون علنی برخورد نمی‌کنن؟! 👤 استاد @masaf @hekayate_deldadegi 🍃 کانال شهید ابراهیم هادی 🍃
و در این زمان از ظهر چه دعایی زیباتر از صلوات.... به رسم یک قرار روزانه ۵صلوات ... به نیت شهید #محسن حججی و شهید #ابراهیم هادی @hekayate_deldadegi