eitaa logo
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
218 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
705 ویدیو
24 فایل
🍃بسم رب شهدا والصدیقین🍃 +إمروز فضاے مجازے میواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•]😊 ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
⚠️ لوح | اشدّاء‌علی المؤمنین! 🔻 "رهبرانقلاب(مدظله العالی)" : در دنیای اسلام یک عدّه انسانهای بی‌ارزش و نالایق و پست، سرنوشت برخی از جوامع اسلامی را در دست گرفته‌اند؛ مثل همین دولتهای سعودی و امثال اینها. 🔺️ اینها به‌خاطر دوری از قرآن است. اینها به محتوای قرآن، به معنای قرآن، به مضمون قرآن هیچ اعتقادی ندارند؛ قرآن میگوید «اَشِدّآءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَمآءُ بَینَهُم‌»، ولی اینها «اشدّاء علی المؤمنین، رحماء مع الکفّار» هستند. @khamenei.ir @hekayate_deldadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 سفارش ویژه برای شب اول ماه رمضان 👈🏻 برای درک شب قدر این فرصت را از دست ندهیم ... @Panahian_ir @hekayate_deldadegi
🍃🌸🍃 دمی با " آقا ابراهیم هادی " قبل از اذان صبح برگشــت. "پيكر شــهيد" هم روي دوشش بود. خستگي در چهره‌اش موج ميزد. صبح، برگه مرخصي را گرفت. بعد با "پيكر شــهيد" حركت كرديم. "ابراهيم" خسته بود و خوشحال. ميگفت: يك ماه قبل روي ارتفاعات بازي‌دراز عمليات داشتيم. فقط همين شــهيد جامانده بود. حالا بعد از آرامش منطقه، "خدا(متعال)" لطف كرد و توانستيم او را بياوريم.٭٭٭ با "ابراهيم" و چند نفر از رفقا جلوي مســجد ايســتاديم. بعد از اتمام نماز بود. مشغول صحبت و خنده بوديم. پيرمردي جلو آمد. "او" را ميشناختم. "پدر شهيد" بود. همان كه "ابراهيم"، "پسرش" را از بالاي ارتفاعات آورده بود. سلام كرديم و جواب داد. همه ســاكت بودند. براي جمع جوان ما غريبه مينمود. انگار ميخواســت چيزي بگويد، اما...!لحظاتي بعد ســكوتش را شكســت و گفت: "آقا ابراهيــم" ممنونم. زحمت كشيدي، اما پسرم!پيرمرد مكثي كرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است!! لبخند از چهره هميشــه خندان "ابراهيم" رفت. چشــمانش گرد شــده بود از تعجب، آخر چرا!! بغض گلوي پيرمرد را گرفته بود. چشــمانش خيس از اشك شد. صدايش هم لرزان و خسته: ديشــب "پســرم" را در خواب ديدم. به من گفت: در مدتي كــه ما "گمنام" و بي‌نشــان بر خاك جبهه افتاده بوديم، هرشب "مادر سادات حضرت زهرا(سلام الله علیها)" به ما سر ميزد. اما حالا، ديگر چنين خبري نيست. پسرم گفت: «شهداي گمنام مهمانان ويژه "حضرت صديقه(سلام الله علیها)" هستند!»پيرمرد ديگر ادامه نداد. سكوت جمع ما را گرفته بود. به "ابراهيم" نگاه كردم. دانه هاي درشــت اشــك از گوشــه چشمانش غلط ميخورد و پايين مي‌آمد. ميتوانســتم فكرش را بخوانم. گمشــده‌اش را پيدا كرده بود. «گمنامي!» 📚منبع:نرم افزار برای دوست شهیدم @hekayate_deldadegi
🍃🌸🍃 به یاد " آقا محسن حججی " هوا هوای شهادت ، دوباره زد به سرم برای پر زدن اکنون دهید بال و پرم "خدا" کند بنویسند نام مارا هم فداییان "زینب(س)" ، مدافعان حرم @hekayate_deldadegi
🍃🌸🍃 جای جای شهر من از "خاطراتت" پر شده است راه رفتن بعد "تو" از هر مسیری مشکل است @hekayate_deldadegi
🔹﷽🔹 ... "اللهم رب شهر رمضان " ... 🍃سلام بر حضرت مادر(س) و مولاجان(ع) 🍃سلام بر سالار شهیدان کربلاو عموجان(ع) 🍃سلام بر بقیه الله اعظم(عج) 🍃سلام بر علی ابن موسی الرضا(ع) 🍃سلام بر شهدا و صلحا 🍃سلام بر ابراهیم 🌹🌹 @hekayate_deldadegi
هدایت شده از حاج عمار
karimi- shahreramazan.mp3
1.96M
" اَللّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانََ " @shahidmohammadkhani
🍃🌸🍃 دمی با " آقا محسن حججی" # مسیر _پر_زحمت "محسن" به این راحتی به این مسیر و مقام نرسید و در این راه بسیار سختی و زحمت متحمل شد. مثلا در اردوهای جهادی نذر می‌کرد و روزه می‌گرفت. البته در یک اردوی جهادی که دو سال پیش بود و بعد از آن رفت سوریه همه بچه ها می گویند در اردوی جهادی یک اتفاقی افتاد و محسن به گونه دیگری شد. به نقل از : حمید خلیلی (مدیر موسسه شهید احمد کاظمی) 📚منبع:نرم افزار سربلند @hekayate_deldadegi
💢امام رضا (عليه السلام) : افطارى دادن تو به برادر روزه دارت، فضيلتش بيشتر از روزه داشتن توست فِطرُكَ أخاكَ الصّائِمَ أفضَلُ مِن صيامِكَ 📚الكافی ج 4 ص 68 @hekayate_delsadegi
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚 "ابراهیم" هر وقت اسم "مادر سادات" به زبان می آورد بلافاصله میگفت: "سلام الله علیها." یکبار در زورخانه مرشد بخاطر "ایام فاطمیه(سلام الله علیها)" شروع به خواندن اشعاری در "مصیبت حضرت زهرا (سلام الله علیها)" کرد. "ابراهیم" همینطور که شنا میرفت باصدای بلند گریه می کرد و آنقدر گریه کرد که مرشد مجبور شد شعرش را تغییر دهد. روزی که از بیمارستان مرخص شد حدود ۸ نفر از رفقایش حضور داشتند "ابراهیم" گفت وسط اتاق پرده بزنید تا خانم ها نیز بتوانند بیایید می خواهم "روضه حضرت زهرا(سلام الله علیها)" بخوانم. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 📕سلام بر ابراهیم جلد۱ خاطرات شهید ابراهیم هادی راوی:حسین جهانبخش 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @hekayate_deldadegi
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🌷 سخن‌نگاشت | اثر هنری قرآن با تلاوت هنرمندانه چند برابر تأثیر میگذارد 🔻 رهبرانقلاب، روز گذشته: 🔸️ #قرآن یک اثر هنری بی‌نظیر است... این اثر هنری را، مخاطب را با هنر میشود تحت تأثیر قرار داد. این تلاوتهایی که ما میشنویم و گوش میکنیم و تشویق میکنیم و تأیید میکنیم معنایش این است؛ یعنی شما این اثر فاخر بی‌نظیر هنری را به شکل هنرمندانه اجرا میکنید، به شکل هنرمندانه میخوانید، آن وقت نتیجه این میشود که اثرش میشود چند برابر. ۹۸/۲/۱۶ 💻 @Khamenei_ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🌟 سخن‌نگاشت | تلاوت قرآن از نوع تفهیم معانی باشد 🔻 رهبرانقلاب، روز گذشته: 🔹️ بنده بارها به دوستان سفارش میکنم که #قرآن را #تلاوت از نوع تفهیم معانی [بخوانید]؛ جوری بخوانید که میخواهید معانی را تفهیم کنید... این کاری است که مثلاً فرض کنید شیخ عبدالفتّاح شعشاعی میکند، مصطفیٰ اسماعیل میکند؛ این کار آنها است... وقتی که قرآن را میخواند، آنجایی که باید تکیه بکند، تکیه میکند؛ جوری حرف میزند که گویا شما مخاطب کلام خدا قرار میگیرید، دل شما جذب میشود. ۹۸/۲/۱۶ 💻 @Khamenei_ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🌟 اطلاع‌نگاشت | مطالبات رهبر انقلاب در زمینه توجه به قرآن: ۱- تلاوت هنری قرآن با رعایت دقت و توجه به تفهیم معانی ۲- توجه به باطن قرآن با تدبر در آن و توجه به کلمات و مفاهیم ۳- افزایش جلسات قرآنی در خانه‌ها، مساجد و حسینیه‌ها ۴- افزایش جلسات تفسیر قرآن و انس با معارف آن. ۹۸/۲/۱۶ 💻 @Khamenei_ir
🍃🌸🍃 داداشمم "آقا ابراهیم" ... ساده بگویم برایتان ،،، از قول یک برادر ... شایدم یک خواهر ... در برابر شما و نگاهتان همه حرفم این بیت است ... میخواستم بگویم گفتن نمی توانم ... آیا همین که گفتم ،،، یعنی همین که گفتم ؟؟؟ 💌 🕊 @hekayate_deldadegi
👈 سلام سلام سلام 👉 موافق مداحی های شبانمون هستین ؟؟ از اونا که سالای قبل میذاشتیم ؟؟ اگه موافقین بگین چی بذاریم واحد، زمینه، شور ؟؟ چه مداحی ؟؟ اصلا برامون بفرستین 👌👌 یا برای "آقا ابراهیم" درد و دل کنین و بفرستین فکر کنین اینجا یه شعبه از خونه ی "آقا ابراهیمِ" و پست کردین براشون ... حتما خوشحال میشن ... و "ان شاءالله" مطمئن باشین که میخونن ... خب "بسم الله" ببینم "ان شاءالله" کی اولین نفر نامه شو پست میکنه ... تا فرداشب که شب جمعه است "آقا ابراهیم" پیش "اربابمون اباعبدالله الحسین (علیه السّلام)" یادشون کنه ... 💌
🔹﷽🔹 ... "اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم و سهل مخرجهم و لعن اعدائهم اجمعین " ... 🍃سلام بر حضرت مادر(س) و مولاجان(ع) 🍃سلام بر سالار شهیدان کربلاو عموجان(ع) 🍃سلام بر بقیه الله اعظم(عج) 🍃سلام بر علی ابن موسی الرضا(ع) 🍃سلام بر شهدا و صلحا 🍃سلام بر ابراهیم 🌹🌹 @hekayate_deldadegi
🍃🌸🍃 دمی با " آقا محسن حججی" #پاسخ_شبهه "محسن" در گروه‌هایی که در فضای مجازی به ترویج تفکرات تشیع انگلیسی و تکفیری مشغول هستند عضو بود، شبهات و مسائلی که در گروه مطرح می‌شد را می نوشت؛ بعد می‌رفت مطالعه می‌کرد و پاسخ آن شبهات را پیدا می‌کرد و در آن گروه ها مطرح می کرد. به نقل از : حمید خلیلی (مدیر موسسه شهید احمد کاظمی) 📚منبع:نرم افزار سربلند @hekayate_deldadegi
ششمین روز، شدم تشنه ی يک جرعه ی آب به فدای لب عطشان تو ای "طفل رباب (سلام الله علیها)" @hekayate_deldadegi
دعای روز ششم ماه مبارک رمضان "اللَّهُمَّ" لا تَخْذُلْنِي فِيهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِكَ وَ لا تَضْرِبْنِي بِسِيَاطِ نَقِمَتِكَ وَ زَحْزِحْنِي فِيهِ مِنْ مُوجِبَاتِ سَخَطِكَ بِمَنِّكَ وَ أَيَادِيكَ يَا مُنْتَهَى رَغْبَةِ الرَّاغِبِينَ" "خدایا" مرا در این روز بواسطه ارتکاب عصیانت خوار مساز و به ضرب تازیانه قهرت کیفر مکن و از موجبات خشم و غضبت دور گردان به حق احسان و نعمتهای "تو" به خلق ای منتهای آرزوی مشتاقان" @hekayate_deldadegi
🍃🌸🍃 دمی با " آقا ابراهیم هادی " پائيز سال شصت و يك بار ديگر به همراه ابراهيم عازم مناطق عملياتي شديم. اين‌بار نَقل همه مجالس توسل‌های "ابراهيم" به "حضرت زهرا (سلام الله علیها)" بود، هر جا مي‌رفتيم حرف از "ابراهيم" بود. خيلي از بچه‌ها داستان‌ها و حماسه‌آفريني‌هاي اون رو توي عمليات‌ها تعريف مي‌كردن كه همه اونها با توسل به "حضرت صديقه طاهره(سلام الله علیها)" انجام شده بود.به منطقه سوماركه رفتيم و به هر سنگري که سر مي‌زديم از "ابراهيم" مي‌خواستن كه براي اونها "مداحي" كنه و از "حضرت زهرا (سلام الله علیها)" بخوانه. شب در جمع بچه‌هاي يكي ازگردان‌ها شروع به "مداحي" كرد صداي "ابراهيم" به خاطر خستگي و طولاني شدن مجالس گرفته بود. بعد از تمام شدن مراسم يكي دو نفر از رفقا با "ابراهيم" شوخي مي‌كردن و صداش رو تقليد مي‌كردن وچيزهائي مي‌گفتن كه خيلي ناراحت شد. "ابراهيم" عصباني شد و مي‌گفت:"من مهم نيستم، اينا "مجلس حضرت(سلام الله علیها)" رو شوخي گرفتن. براي همين ديگه مداحي نمي‌كنم". هر چه مي‌گفتم: "آقا ابرام، حرف بچه‌ها رو به دل نگير، تو كار خودت رو بكن"، بي‌فايده بود آخر شب هم كه برگشتيم مقر، قسم خورد كه :"ديگه مداحي نمي‌كنم".ساعت حدود يك نيمه شب بود كه خسته و كوفته خوابيدم. قبل از اذان صبح متوجه شدم كه كسي دستم را تكان مي‌دهد. چشمانم را به سختي باز كردم. چهره نوراني "ابراهيم" بالاي سرم بود. من رو صدا زد و گفت: "پاشو الان موقع اذانه" من هم بلند شدم. با خودم گفتم: "اين بابا انگار نمي‌دونه خستگي يعني چي؟" البته مي‌دونستم كه او هر ساعتي هم بخوابه ،قبل از اذان بيداره و مشغول نماز مي‌شه. "ابراهيم" بچه‌هاي ديگه رو هم صدا زد و بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح رو به راه انداخت. بعد از نماز و تسبيحات، "ابراهيم" شروع به خواندن دعا کرد و بعد هم "مداحي حضرت زهرا(سلام الله علیها)". اشعار زيباي ابراهيم اشك چشمان همه بچه‌ها را جاري كرد. من هم كه ديشب قسم خوردن "ابراهيم" رو ديده بودم از همه بيشتر تعجب ‌كردم، ولي چيزي نگفتم.  بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه‌ها به سمت سومار برگشتيم. بین راه دائم در فكر كارهاي عيجب "ابراهيم" بودم. يكدفعه نگاه معني‌داري به من كرد و گفت: "مي‌خواي بپرسي با اينكه قسم خوردم، چرا "روضه" خوندم؟"گفتم: "خوب آره، شما ديشب قسم خوردي كه..." پريد تو حرفم و گفت: "چيزي كه بهت مي‌گم تا زنده‌ام جايي نقل نكن". بعد ادامه داد:"ديشب خواب به  چشمم نمي‌اومد ولی نيمه‌هاي شب كمي خوابم برد، يكدفعه ديدم "وجود مطهرحضرت صديقه طاهره(سلام الله علیها)" تشريف آوردند و گفتند:"نگو نمي‌خوانم، ما تو را دوست داريم. هر كس گفت بخوان تو هم بخوان" ديگه گريه امان صحبت كردن بهش نمي‌داد. "ابراهيم" بعد از آن به مداحي كردن ادامه داد.     📚منبع:نرم افزار برای دوست شهیدم @hekayate_deldadegi
🏴🕯🏴 ای در دیار غربت و غم "یار احمد(ص)" ای نازنین "یار وفادار محمد(ص)" وفات جانسوز "ام المومنین، زوجه النبی، حضرت خدیجه ی کبری(سلام الله علیها)" تسلیت باد. @ hekayate_deldadegi
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🔹دورهمی دخترانه به مناسبت میلاد "امام حسن مجتبی(علیه السلام)"🔹 📆"ان شاءالله" پنجشنبه ۲ خرداد ⏰ساعت 9:30 تا 11 🔸خواهران 📌پونک، میدان عدل، کوچه "شهید علیقلی نژاد" ، داخل کوچه پلاک 6، زنگ پایین 💌منتظرتان هستیم... 👸 👌 ✋ هیئت "رقیه بنت الحسین(سلام الله علیها)" 🍃🌸ویژه ی دختران غرب تهران🌸🍃 @dokhtaranegharbetehran 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
از ردِ پــای " تـــو " می گیــرد نــشـــان هــــر ڪـــہ دارد آرزوی آســـــــــمان @hekayate_deldadegi
سلام علیکم گوشی رو گذاشتم رو حالت هواپیما و خواستم بخوابم ... نگاهم خیره موند رو عکس "آقا ابراهیم" که انگار میگفتن چی شد پس عکسی که قرار بود بذاری تو کانال و پشیمون شدی ... گفتم "ان شاءالله" فردا صبح که پنجشنبه است میذارم ... احساس میکردم همینطور خیره به سمتم موندن ... گفتم چشم و باز اینترنت رو روشن کردم ... نمیدونم کی دلش هوای "مزار داداش" رو کرده آخر شبی که دستور دادن تا عکس تازه گذاشته بشه تا بگن که "حواسم به دلت هست رفیق" ... 😇😊 خوش به حال دلی که هوایی شده این سحری شبتون پر از "عطر یاس فاطمی(سلام الله علیها)"
🔹﷽🔹 ... "اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم و سهل مخرجهم و لعن اعدائهم اجمعین " ... 🍃سلام بر حضرت مادر(س) و مولاجان(ع) 🍃سلام بر سالار شهیدان کربلاو عموجان(ع) 🍃سلام بر بقیه الله اعظم(عج) 🍃سلام بر علی ابن موسی الرضا(ع) 🍃سلام بر شهدا و صلحا 🍃سلام بر ابراهیم 🌹🌹 @hekayate_deldadegi
"شهید بزرگوار سید علی اندرزگو" 🔻ولادت سیزده رجب 🔺شهادت 19 رمضان "امام خمینی(ره)" درباره "ایشان" میفرمایند: "ما نیمی از این انقلاب را از "این شهید" داریم." "رهبر معظم انقلاب(مدظله العالی)" درباره ایشان میفرمایند: "شهید سید علی اندرزگو چریک مبارز مسلمان فرزند علی بود، همنام علی بود، همگام و همراه علی بود." @hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
"شهید بزرگوار سید علی اندرزگو" 🔻ولادت سیزده رجب 🔺شهادت 19 رمضان "امام خمینی(ره)" درباره "ایشان" م
🍃🌸🍃 "شهید سیدعلی اندرزگو" در رمضان سال 1318 در تهران به دنیا آمد.او در نوجوانی با "شهید نواب صفوی" آشنا شد و پا در راه مبارزه علیه رژیم پهلوی گذاشت. "شهید اندرزگو" اولین بار بعد از قیام 15خرداد دستگیر شد.او پس از آزادی واردشاخه نظامی هیأت مؤتلفه اسلامی شد و دراولین اقدام، در اعدام حسنعلی منصور، نخستوزیر وقت همکاری کرد. پس ازآن، رژیم شاه به شدت درتعقیب اوبود به طوری که شهید اندرزگو مجبور شد برای این که مورد شناسایی ساواک قرار نگیرد با نامهای مستعار و قیافههای متفاوت در سطح جامعه تردد و فعالیت کند. ساواک بعد از سالها تعقیب و گریز، سرانجام سرانجام با کنترل مکالمات تلفنی مناطق وسیعی از تهران، او را شناسایی کرد و متوجه شد که او در روز 19 ماه رمضان (دوم شهریور ماه سال 57) مهمان یکی از دوستانش خواهد بود. اندرزگو در راه رفتن به محل قرار مورد محاصره ساواک قرار گرفت و از آنجایی که راهی برای فرار نداشت اسناد داخل جیبش را خورد تا به دست ساواک نیفتد. سید علی اندرزگو پس از درگیری با ساواک به شهادت رسید. حجت الاسلام حسین غفاریان، در خصوص شجاعت شهید اندرزگو و خاطراتشان میگوید: فوق العاده شجاع و نترس بود. ما او را در دهی گذاشتیم که منبر برود. روضه خیلی نمیخواند، اما حرفهای درست و حسابی برای مردم میزد. ما گروهی بودیم که برای تبلیغ به دهات دوردست میرفتیم. یک بار رفته بودیم دهات «هندیجان». این دِه در اطراف بندر دیلم و آن طرف ماهشهر است. او را هم بردیم. او در اطراف گشتی زد تا ببیند کسانی را پیدا میکند که برایش اسلحه بخرند و جمع کنند و او برود و از آنها بخرد؟  در یکی از سفرها یادم هست که گفت: «غفاریان! این چمدان پر از اسلحه کمری کُلت است. این را باید ببریم قم». ما سوار مینی بوس شدیم و این چمدان را گذاشتیم زیر ساکهای خودمان که اگر مأمورین آمدند و دیدند که همه آن ساکها پر از کتاب است، دیگر به ساک او کاری نداشته باشند که اتفاقاً هم همین طور هم شد. دم پاسگاه ژاندارمری، مأمورین ریختند توی ماشین و دیدند همه طلبه ایم. با این همه ساکها را گشتند و یکی دو تا و شش تا و به هشتمی نرسیده بودند که گفتند اینها همه کتاب است و برویم. بعد آمدیم قم و اسلحه ها را آورد خانه ما. یک ماشین اپل داشتیم که اینها را میگذاشت داخل آن و میبردیم تهران و بین رفقایش تقسیم میکردیم. این کارش بود. میرفتیم کردستان و این طرف و آن طرف برای تبلیغ. او اسلحه جمع میکرد و میخرید و میبرد تهران. رفقای زیادی هم داشت. لذا آشنایی ما از طریق "آیت الله خزعلی" و به این شکل شروع شد. حجت الاسلام سید مهدی اندرزگو، فرزند شهید سید علی اندرزگو، خاطراتی را به نقل از "رهبر معظم انقلاب(مدظله العالی)" درباره "آن شهید" بازگو کرده است. وی میگوید: «منزل ما در مشهد با منزل "حضرت آقا(مدظله العالی)" چند کوچه بیشتر فاصله نداشت. در خاطر دارم که شهید اندرزگو برای این عزیزان کلاس آموزش اسلحه گذاشته بود؛ برای "حضرت آقا(مدظله العالی)"، شهید هاشمی نژاد و "آیت الله واعظ طبسی". البته من خاطراتی را در این مورد از زبان رهبر معظم انقلاب شنیدهام. "حضرت آقا(مدظله العالی)" میفرمودند: "شهید اندرزگو" شبها دیر وقت به منزل ما میآمدند و با هم جلسه داشتیم و در مورد مسائل مختلف باهم صحبت میکردیم».  سید مهدی اندرزگو، در خصوص خاطرات پدرش میگوید: یکی از خاطراتی که "رهبر معظم انقلاب(مدظله العالی)" برایم تعریف کردند، این بود که بارها پدرم را در کوچه و خیابان دیده بودند و بعد از سلام و احوالپرسی متوجه شده بودند که در دست او زنبیلی پر از مهمات و اسلحه است و او با خونسردی کامل آنها را با خود جابهجا میکرد. پدرم بارها ما را هم هنگام جابهجایی مهمات با خود میبرد تا این عملیات شکلی عادیتر به خود بگیرد. البته ما اینها را بعدها از زبان "حضرت آقا(مدظله العالی)" شنیدیم و آن زمان متوجه نمیشدیم.  از حضرت آقا(مدظله العالی)" شنیدم که: «یک روز آقای اندرزگو را در بازار "سرشور" مشهد دیدم که با یک موتورگازی میآمد. موتور را که نگه داشت، دیدم چند خروس در عقب موتور خود دارد. از او دربارهٔ خروسها پرسیدم، جواب داد که این خروسها استثناییاند و تخم میگذارند! "حضرت آقا(مدظله العالی)" فرمودند زنبیل را که کنار زدم، دیدم زیر پای خروسها پر از نارنجک و اسلحه است». خاطره همسر شهید اندرزگو در خصوص ریاست "جمهوری آیت الله خامنه ای(مدظله العالی)": یکدفعه کارتر با همسرش به ایران آمده بود، شهید نشسته بود [و از تلویزیون] نگاه میکرد؛ گفتم: آقا! برای این قضیه هیچ کار نکردی!؟(چون گفته بود 6 ماه میخواهم زحمت بکشم و "ان شاءالله" پهلوی را از بین ببرم). گفتم پس چه شد؟ چرا راهی پیدا نمیکنی؟ باز دوباره امریکاییها به ایران آمدند! گفت: پهلوی یا به دست من یا با خون من از بین میرود! بعد، از آتش قلیان یک ذغال سرخ برداشت و روی دست گرفت، گفت: حفظ دین برای مردم در آخرالزمان مثل تحمل کردن
ادامه 👆👆👇👇 آتش این ذغال میماند! قشنگ کف دستش بود؛ گفتم: "آقا" ! دستت نمیسوزد؟ گفت: بدن ما به آتش جهنم هم نمیسوزد.  بعد گفت: دو سال اول انقلاب همه ملت ایران مورد امتحان "خدا" قرار میگیرند و بعد از دو سال سید علی نامی میآید رئیس جمهور میشود. من گفتم: "سید علی" خودت هستی دیگر؟ خودت میخواهی رئیس جمهور بشوی؟! گفت: آنموقع من نیستم، آن موقع کس دیگری است میآید رئیس جمهور میشود و بعد از چند سال که بگذرد "آقا امام زمان(عج)" ظهور میکنند. برای من خیلی تکاندهنده بود. بعد از اینکه "آقا(مدظله العالی)" رئیس جمهور شده بود به بچه ها گفتم که به ایشان بگویند و بچه ها هم گفتند. این خاطرهای بود که من از زبان "خودشان" شنیدم و این آتش هم برای فهم چگونگی دینداری مردم در آخرالزمان واقعاً برای من جالب بود که دستش نسوخت، یعنی همانطوری که [ذغال] را کف دستش نگه داشت، دوباره آن آتش سرخ را گذاشت روی همان قلیان.   @hekayate_deldadegi