eitaa logo
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
217 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
705 ویدیو
24 فایل
🍃بسم رب شهدا والصدیقین🍃 +إمروز فضاے مجازے میواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•]😊 ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_پنجم
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 : دوستان شهید کسی حریفش نميشد! وقتی پا به توپ ميشد دیگر هیچ کس نميتوانست توپ را پس بگیرد. همه را دریبل ميکرد. آنقدر خوب و راحت بازی ميکرد که همه تعجب ميکردند.موقع بازی توی محل، سر مجتبی دعوا بود! همه ميخواستند در تیم مجتبی باشند. با مجتبی بودن یعنی برنده شدن! فوتبال محبوبترین رشته ای بود که مجتبی به آن مسلط شد. همه دوستانش نیز به یاد دارند. قدرت بدنی بالا و دریبل های ریز مجتبی هرگز از یاد دوستان نخواهد رفت. رفقایش ميگفتند که مجتبی در آینده حتما وارد تیم ملی خواهد شد! آنها در سالهای بعد وقتی بازیهای علی کریمی را در تیم ملی ميدیدند خاطره بازیهای سید مجتبی برایشان زنده ميشد. البته علاقه او به ورزش، فقط اختصاص به فوتبال نداشت. سید در والیبال و بسکتبال هم حریف نداشت. اصلا همه فن حریف بود. به قول یکی از دوستانش سید مجتبی، یا یک ورزش را یاد نميگرفت، یا اینکه خیلی خوب پیش ميرفت و سنگ تمام ميگذاشت؛ مثلًا، چند بار با هم پینگپنگ بازی کردیم. یک بار هم مجتبی را در مدرسه دیدم که به بازی پینگ پنگ بچه ها خیره شده بود. آنها خیلی خوب بازی ميکردند. مجتبی هم ميخواست این ورزش را خوب یاد بگیرد. بعد از مدتی دیگر کسی حریف مجتبی نبود! آنچنان به این ورزش مسلط شده بود که گویی کاری غیر از این ندارد. یکی از جوانان محل، که استاد پینگ پنگ بود، با مجتبی بازی کرد. ابتدا با حالت تمسخر شروع به بازی کرد. سرویس های حرفهای ميزد تا قدرت خود را به رخ مجتبی بکشد. اما بعد از چند دقیقه دید که عقب افتاده! با اینکه خیلی تلاش کرد اما با اختالف زیاد بازی را باخت.در مناطق جنگی هم برنامه ورزشی مجتبی ترک نميشد. نیروهای گروهانی، که مجتبی فرماندهی آن را بر عهده داشت، در ساعاتی از روز حتما مشغول ورزش ميشدند. بیشتر مواقع فوتبال بازی ميکردند و فرمانده محبوب آنها ستاره بازیها بود! در فاو تیم فوتبالي تشکیل داد. با نیروهایش در مسابقات شرکت کرد. کسی حریف تیم سید نبود. همیشه زمانی که تیم او مسابقه داشت بچه های زیادی برای تماشا مي آمدند. این کارهای سید باعث روحیه دادن به نیروها شده بود.رشته های ورزشی که مجتبی در آنها مسلط بود محدود به همین چند رشته نميشد. مجتبی در شنا و بعدها در غواصی هم بسیار مسلط بود. او دوره چتربازی را هم سپری کرد. در ورزشهای رزمی هم مدتی کار کرد. در نوجوانی در کشتی و بوکس مسلط شده بود. اما شرایط انقلاب و جنگ باعث شد که این رشته ها را ادامه ندهد. آخرین مسئولیت "سید" نیز در محل کار، مسئولیت امور ورزشی بود. 👈صلوات 🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃 ✨ @hekayate_deldadegi
"السلام علیکم یا ائمه البقیع (علیهم السّلام)" ⭐⭐⭐⭐ خواب دیدم که دلم در حرمت عازم بود دور تا دور حرم پُر ز بنی هاشم بود دورتا دور بقیع صحن و سرای زیبا تولیت دار حرم هم پسرت قاسم بود 💚امام‌حسنی‌ام ۸شوال سالروز تخریب قبور ائمه بقیع تسلیت باد #شبتون_امام_حسنی(علیه السّلام)
🔹﷽🔹 هر صبح دست به سینه به سمت حضرت عشق (ع) سلام میدهیم ... 🍃. "السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (علیه السّلام)" .🍃 @hekayate_deldadegi
در قاب__دلم عڪـس جمــــــال__ #تُ نهادم کانال شهید ابراهیم هادی @hekayate_deldadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چفیه بر دوش، امام شهدا می آید همه مدهوش، یَل قبله نما می آید علوی هیبت و باغیرت و یوسف سیما چقدر شال به این سید ما می آید سلامتیشون صلوات😊 @hekayate_deldadegi
#کلام_امام_ره مملکت اسلام به بن‌بست نمی‌رسد! کانال شهید ابراهیم هادی @hekayate_deldadegi
🍃🌸🍃 این تکرار از گفتن و از نوشتن تکرار نَفَس کشیدن است... @hekayate_deldadegi
🔸🔶 إنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً 🔹 ترجمه: ما راه را به او نشان دادیم، خواه سپاسگزار باشد خواه ناسپاس باشد 🍃آیه 3 سوره انسان🍃 @hekayate_deldadegi
🔸🔶 صفحه۱۹۶ قرآن کریم هدیه ازطرف"شهید ابراهیم هادی وشهید حججی" به"حضرت زهرا(س)" #صلوات کانال شهید ابراهیم هادی @hekayate_deldadegi
🏅🏆🎖 📖 دمی با "آقا ابراهیم" از کتاب " سلام بر ابراهیم ۱ " کانال شهید ابراهیم هادی @hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🏅🏆🎖 📖 دمی با "آقا ابراهیم" از کتاب " سلام بر ابراهیم ۱ " کانال شهید ابراهیم هادی @hekayate_deldadeg
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🌷 ولی 🌷ايرج گرائي ،سعيد صالح تاش 🌷مهمترین خاطره کشتیِ ابراهیم بر می‌گردد به قهرمانی باشگاه‌ها در سال‌های آخر قبل از انقلاب که مسابقات انتخابی کشوری نیزبه شمارمی‌آمد. "ابراهیم" در آن زمان در اوج آمادگی به سر می برد و هرکسی یک مسابقه از "ابراهیم" می‌دید می‌گفت :"امسال تو 74 کیلو هیچکس حریف "ابراهیم" نمی‌شه." 🌷مسابقات شروع شد و "ابراهیم" یکی یکی حریف‌ها رو از پیش رو برمی‌داشت و با چهار کشتی که برگزار کرد به نیمه نهائی رسید اکثر کشتی‌ها رو هم یا ضربه می‌کرد یا با امتیاز بالا می‌بُرد.با اون شور و حالی که داشت گفتم:"امسال دیگه یه کشتی‌گیر ازباشگاه ما می‌ره تیم ملی" دیدار نیمه نهائی هم با اینکه حریفش خیلی مطرح بود ولی "ابراهیم" با اقتدار برنده شد و به فینال رفت. 🌷حريف پاياني اوآقاي محمود .ك بود كه همان سال قهرمان مسابقات ارتش‌هاي جهان شده بود. قبل ازشروع فینال رفتم رختکن پیش "ابراهیم" وگفتم:"من کشتی‌های حریفت رودیدم.خیلی ضعیفه، از این کشتی قبلی راحت‌تر می‌تونی ببری.فقط ابرام جون ، تو روخدا خوب کشتی بگیر، من شک ندارم امسال برا تیم ملی انتخاب می‌شی"ابراهیم هم بندهای کفشهاش رو بست و در حالی که مربی آخرین توصیه‌ها را به "ابراهیم" گوشزد می‌کرد،با هم به سمت تشک رفتند. 🌷وقتی ابراهیم روی تشک رفت، من در بین تماشاگرها رفته بودم و داشتم نگاهش می‌کردم،حریف ابراهیم داشت بااو حرف می زد و او هم سرش روبه علامت تائيد تکون می‌داد.بعد هم حریف ابراهیم یک جائي رو بالای سالن بین تماشاگرها به او نشان داد. من هم برگشتم و نگاه کردم. دیدم یه پیرزن، تسبیح به دست،اون بالای سکوها نشسته. 🌷نفهمیدم چی گفتن وچی شد ولی ابراهیم خیلی بدکشتی رو شروع کرد وهمه‌اش دفاع می‌کرد.بیچاره مربی ابراهیم، اینقدر داد ‌زد وراهنمائی‌کرد که صِداش گرفت. ولی ابراهیم انگار هیچی از حرفای مربی و حتی داد زدن‌های من رونمی‌شنید وفقط داشت وقت روتلف می‌کرد. 🌷حریف ابراهیم بااینکه اولش خیلی ترسیده بود ولی جرأت پیدا کرد و هی حمله می‌کرد."ابراهیم" هم با آرامش خاصی مشغول دفاع بود. داور اولین اخطارو بعد هم دومین اخطار روبه "ابراهیم" داد و در پایان هم ابراهیم باخت و حریف "ابراهیم" قهرمان 74کیلو شد.داور وقتی دست حریف را بالا می‌برد ابراهیم می‌خندید و خوشحال بود انگار که خودش قهرمان شده. بعدهم دوتا کشتی‌گیر یکدیگر روبغل کردند. 🌷حریفِ ابراهیم درحالی که از خوشحالی گریه می‌کردخم شد و دست ابراهیم رو بوسید.دوتا کشتی گیر درحال خارج شدن از سالن بودن که از بالای سکوها پریدم پائین وآمدم سمت "ابراهیم" و داد زدم: "آدم عاقل، این چه وضع کشتی بود. بعد هم از زورعصبانیت با مشت زدم به بازوی ابراهیم"و گفتم: "آخه اگه نمی‌خوای کشتی بگیری بگو، ما روهم معطل نکن". 🌷ابراهیم خيلي آرام و بایه لبخند هميشگي گفت:"اینقدر حرص نخور" بعدهم سریع رفت تو رختکن ولباس‌هاش رو پوشید و سرش رو انداخت پائین و رفت.از زور عصبانیت کارد می‌زدن خونم در نمی‌اومد، همينطور به دروديوار مشت مي‌زدم.نیم ساعت نشستم و وقتی کمی آروم شدم. راه افتادم که برم بیرون. جلوی درورزشگاه همان حریف فینال ابراهیم رودیدم که با مادر و کلی از فامیلهاشان دورهم ایستاده بودن وخیلی خوشحال بودن. یکدفعه همان آقا من رو صدا کرد. برگشتم وبا اخم گفتم:" بله ؟" 🌷آمد به سمت من وگفت:"من متوجه شدم شما رفیق آقا ابرام هستید،درسته ؟"باعصبانیت ‌گفتم:" فرمایش؟" ادامه داد:"آقا عجب رفیق با مرامی دارید. من قبل مسابقه به آقا ابراهيم گفتم شک ندارم که از شما می‌خورم،اما هوای ما رو داشته باش،مادرم وبرادرام اون بالای سالن نشسته‌اند،مواظب باش ماخیلی ضایع نشیم".بعد ادامه داد:"رفیقتون سنگ تموم گذاشت نمی‌دونی مادرم چقدر خوشحاله"،بعد هم گریه‌اش گرفت وگفت:"من تازه ازدواج کردم و به جایزه نقدي مسابقه هم خیلی احتیاج داشتم، نمی‌دونی چقدر خوشحالم". 🌷من هم که مانده بودم چي بگم کمی سکوت کردم وگفتم: "رفیق جون ،اگه من جای داش ابرام بودم، بااین همه تمرین و سختی کشیدن این کار رو نمی‌کردم.این کارا مخصوص آدمای بزرگی مثل آقا ابرامه". از آن پسر خداحافظی کردم و نیم نگاهی به اون پیرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. بین راه به کارابراهیم فکر می‌کردم،اینجورگذشت کردن اصلاً باعقل جور درنمی‌یاد. 🌷باخودم فکر می‌کردم که پوریایِ ولی وقتی فهمید که حریفش به قهرمانی تو مسابقه احتیاج داره وحاکم شهر، اونها رو اذیت کرده، به حریفش باخت اما ابراهیم یادتمرین‌های سختی که ابراهیم توی این مدت کشیده بود افتادم و به یادلبخندهای اون پیرزن و اون جوون،يكدفعه ریه‌ام گرفت.عجب آدميه این "ابراهیم"! 👈نشرباذکرصلوات برای "امام زمان(عج)" @Ebrahimhadib @hekayate_deldadeg 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃