eitaa logo
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
219 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
705 ویدیو
24 فایل
🍃بسم رب شهدا والصدیقین🍃 +إمروز فضاے مجازے میواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•]😊 ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ساعاتی قبل صفحه رسمی اینستاگرام سردار سلیمانی کلیپی تکان‌دهنده از صدای شهیدان و لحظاتی منتشر نشده از حضور ایشان در سوریه منتشر کرد @ pedarefetneh @hekayate_deldadegi
#شهیدانه #معرفی_شهید_ابراهیم |•🍃 توفیق خدمت 🍃•| @hekayate_deldadegi
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 "شهید ابراهیم هادی و نگاه به نامحرم" همرزم شهید : رفتم پیش ابراهیم هنوز متوجه حضور من نشده بود! با تعجب دیدم هرچند لحظه سوزنی را به پشت پلک چشمش می زند! گفتم : چیکار میکنی داش ابرام؟ تا متوجه من شد از جا پرید و گفت : هیچی چیزی نیست ! گفتم : باید بگی برای چی سوزن تو صورتت مکثی کرد و آهسته گفت : سزای چشمی که به نامحرم بیفته همینه ... ! ابراهیم به زن نامحرم آلرژی داشت ! حتی برای صحبت با (زن نامحرم بستگان) سرش را بالا نمیگرفت ... 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 @hekayate_deldadegi
⭐ به‌مناسبت ۲۰مهرماه؛ بزرگداشت #حافظ 📸 تصويری از حضور "رهبر انقلاب(مدظله العالی)" در حافظيه شيراز، سال ۱۳۸۷ @khamenei_ir @hekayate_deldadegi
🍃🌷🕊🌷🍃 میل ما به ظهور از این پرنده بیشتر است . #شبتون_امام_زمانی(عج) #استاد_رائفی_پور @hekayate_deldadegi
🍃🌹🍃 یار "امام زمان (عج)" اینجوریه #میخواهم_مثل_ابراهیم_باشم @hekayate_deldadegi
🗞📰📋 آقا ابراهیم در مصاحبه با مجله پیام انقلاب شماره فروردین ۶۱ میگوید : 🖇 کانال شهید ابراهیم هادی 🖇 @hekayate_deldadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"رهبرانقلاب(مدظله العالی)" :جاذبه‌ی شخصیت "شهید ابراهیم‌هادی" انسان را مثل مغناطیس به خودش جذب میکند. @ channel_IRINN @hekayate_deldadegi
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 من در سبد صبح سلامی دارم با تابش خورشید ، پیامی دارم از هستی عشق هستم پا برجا با عشق "خداوند" دوامی دارم #صبحتون_شهدایی 🍃 کانال شهید ابراهیم هادی 🍃 @hekayate_deldadegi
از کتاب سلام بر ابراهیم ☘مجلس حضرت زهرا(سلام الله علیها) جواد مجلسي راد،مرتضي پارسائيان به جلسه مجمع‌الذاكرين در مسجد حاج‌ابوالفتح رفته بوديم .در جلسه اشعاري در فضائل "حضرت زهرا (سلام الله علیها)" خوانده مي‌شد که ابراهيم اونها رو مي‌نوشت. اواخر جلسه حاج علي انساني شروع به روضه‌خواني كرد. ابراهيم در حالتي كه از خود بي‌خود شده بود دفترچه شعرش رو بست و با صداي بلند گريه مي‌كرد. من از این رفتار و حالت گريه ابراهيم بسيارتعجب كردم. جلسه که تمام شد به سمت خانه راه افتاديم. در بين راه گفت: "آدم وقتي به جلسه "حضرت زهرا(سلام الله علیها)" وارد مي‌شه بايد حضور خود خانم رو حس كنه چون جلسه متعلق به ايشونه" و بعد ديگه چيزي نگفت. * يك شب به اصرار من به جلسه‌ عيدالزهراء رفتیم ، فكر مي‌كردم ابراهيم كه عاشق حضرت صديقه است خيلي خوشحال مي‌شه. مداح جلسه ، مثلاً براي شادي "حضرت زهراء(سلام الله علیها)" حرفاي زشت و نامربوطي رو به زبان مي‌آورد، اواسط جلسه ابراهيم به من اشاره كرد و با هم از جلسه بيرون رفتيم. در راه گفتم:" فكر مي‌كنم ناراحت شدين درسته؟" ابراهيم در حالي كه آرامش هميشگي رو نداشت رو به من كرد و در حاليكه دستش رو تكان مي‌دادگفت: "توي اين جور مجالس خدا پيدا نميشه، هميشه جايي برو كه حرف از خدا و اهل بيت باشه" و چند بار اين جمله رو تكرار كرد. بعدها وقتي نظر علماء رو در مورد اين مجالس و ضرورت حفظ وحدت مسلمين مشاهده كردم به دقت نظر ابراهيم بيشتر پي بردم. * جبهه كه بوديم توسل‌های ابراهيم بيشتر به "حضرت صديقه طاهره (سلام الله علیها)" بود و هميشه روضه حضرت رو مي‌خواند. وقتي هم كه مجروح شده بود و در بيمارستان نجميه تهران بستري بود هنگامی كه دوستاش به ملاقاتش میاومدن شروع به روضه خواندن می‌کرد. مي‌گفت: " بعد از توكل به خدا، توسل به حضرات معصومين مخصوصاً "حضرت زهرا (سلام الله علیها)" كار سازه". زماني هم كه خبرنگار مجله پيام انقلاب با ابراهيم مصاحبه ‌كرد و پرسيد: "چگونه در عمليات فتح‌المبين پيروز شديد؟" ابراهيم جواب داد:"ما در فتح‌المبين جنگ نكرديم ما راهپيمايي مي‌كرديم و فقط «يا زهرا (سلام‌الله علیها)» مي‌گفتيم " *** در عمليات فتح‌المبين كه ابراهيم مجروح شده بود سريع او را به دزفول منتقل كرديم و در سالني كه مربوط به بهداري ارتش بود و مجروحين زيادي در آنجا بستري بودند قرار داديم. سالن به قدري شلوغ بود و مجروحين آه و ناله مي‌كردند كه هيچ‌ كس آرامش نداشت. بالاخره يک گوشه‌اي رو پيدا كرديم و ابراهيم رو روي زمين خوابانديم. پرستارها هم زخم گردن و پاي ابراهيم رو پانسمان كردن در آن شرايط كه اعصاب همه به هم ريخته بود و سر و صداي مجروحين بسيار زياد بود ناگهان ابراهيم با صدايي رسا شروع به خواندن شعر زيبايي در وصف "حضرت زهرا (سلام الله علیها)" کرد كه رمز عمليات هم "نام مقدس ايشان" بود. براي چند دقيقه سكوت عجيبي سالن رو فرا گرفت .هيچ مجروحي ناله نمي‌كرد. انگار همه چيز رديف و مرتب شده بود. به هر طرف كه نگاه مي‌كردي آرامش موج مي‌زد و قطرات اشك بود كه از چشمان مجروحين و پرستارها جاري مي‌شد. همه آرام شده بودند ، وقتي خواندن ابراهيم تمام شد، يكي از خانم دكترها كه مُسن تر از بقيه بود و حجاب درستي هم نداشت و خيلي هم تحت تأثير قرار گرفته بود جلو آمد و سريع گفت: "من كاري به محرم و نامحرم ندارم! تو هم مثل پسرمي " و بعد نشست و سر ابراهيم رو بوسيد و گفت: "فداي شما جوون‌ها". قيافه ابراهيم ديدني بود، گوش‌هاش سرخ شده بود. بعد هم از خجالت ملافه را روي صورتش انداخت . 🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃 @hekayate_daldadegi
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_چهل و ششم
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 بندی :جمعی از دوستان شهید در مسجد امام حسن مجتبی ع دعای ندبه خوانده ميشد. مداح برنامه آقا سید مجتبی علمدار بود. با آن صدای زیبایی که انسان را به وجد ميآورد. همیشه بعد از اتمام دعا، برای فوتبال ميرفتیم به محله بخش هشت. خیلی‌ها ابتدا براي فوتبال به دعای ندبه مي آمدند و کم‌کم با اهل بیت: آشنا ميشدند. آقا سید با وجود درد زیادی که به دليل مجروحیت زمان جنگ در ناحیه زانوی پایش داشت به همراه ما مي آمد و با جدیت فوتبال بازی ميکرد. واقعًا بازی او حرف نداشت. خیلی‌ها باور نميکردند یک مداح خوش صدا و یک پاسدار، اینقدر خوب بازی کند. زمانی که برای فوتبال ميرفتیم گاهی اوقات ميشد که از دهان سید خون جاری ميشد. این هم از آثار شیمیایی شدن سید در جنگ بود. اما ایشان طوری که کسی متوجه نشود به گوشه‌ای ميرفت تا کسی آن صحنه را نبیند. یا موجب ناراحتی کسی نشود و به قول خودش اجرش از بین نرود. بعد از بازی بچه‌ها سر برد و باخت و نحوه داوری و ... با هم بحث ميکردند. در یکی از روزها آقا سید، همه بچه‌ها را جمع کرد و گفت: »بازی خشک و خالی صفا نداره، حتمًا باید توی بازی شرط‌بندی هم باشه!!« همه جا خوردیم! آقا سید و این حرفها؟! یکی از بچه‌ها گفت: »آقا سید، شرط‌بندی!؟ از شما دیگه انتظار نداشتیم!« سید خنده‌ای کرد و گفت: »البته شرط‌بندی حلال!« با تعجب نگاهش کردیم. گفت: »هر تیمی که بازنده شد برای تیم برنده باید صد تا صلوات بفرسته.« همه قبول کردند. از آن به بعد هر وقت بازی ميکردیم، یا صلوات دهنده بودیم، یا صلوات گیرنده. با این کار آقا سید، کلمه برد و باخت و ناراحتی بعد از آن در ذهن بچه‌ها به اثری مثبت تبدیل شد. 👈صلوات 🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃 ✨@hekayate_deldadegi
#قرار_شبانه فرستادن 5صلوات جهت تعجیل در امر فرج به نیت #شهید_حججی و #شهید_ابراهیم_هادی 🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃 🆔 @hekayate_deldadegi
نیست بوی آشنا را تاب غربت بیش ازین از نسیم صبح بوی یار می باید کشید...🍃 #سلام_یارا....🍂 #دلم_خوش_است_به_سلامی_که_واجب_است_جوابش... 🆔 @hekayate_deldadegi
🌸 اذان ظهر است و چه دعایی زیباتر از صلوات.... به رسم یک #قرار روزانه 5صلوات جهت تعجیل در امر فرج و ظهور "ان شاءالله" 🌹به نیت شهید_محسن_حججی و #شهید_ابراهیم_هادی🌹 🆔 @hekayate_deldadegi
🍃🏴🕊🕯🕊🏴🍃 زیارتنامه ی "دردانه ی آقا اباعبدالله الحسین، خانم حضرت رقیه (سلام الله علیها)" #التماس_دعا #تسلیت @hekayate_deldadegi
🔰 "رهبر انقلاب(مدظله العالی)" در ورزشگاه آزادی آیه‌ی تکان‌دهنده‌ای از سوره‌ی "آل عمران" را قرائت کردند؛ "آیه‌ای که در آن به مسلمان گفته شده است که اگر از تهدید دشمن نترسند و خدای خود را کافی بدانند، بر ایمانشان افزوده می‌شود و به آن‌ها آسیبی نمی‌رسد." 🔅 به همین مناسبت مروری داریم بر استفاده‌های دیگری که "رهبر انقلاب(مدظله العالی)" در سخنرانی‌هایشان از این "آیه" انجام داده‌اند. 👈📹 دو| بیانات در حرم "امام خمینی(ره)" (۹۲/۳/۱۴) که فرمودند در باور به خدا، امام مصداق این آیه‌ی شریفه بود: «الّذین قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوكیل». «حسبنا الله و نعم الوكیل» را امام با همه‌ی وجود ادا میكرد و از بن دندان به آن معتقد بود... @Khamenei_ir @hekayate_deldadegi
🍃🌹🍃 #کتاب_سلام_بر_ابراهیم ابراهیم هر زمان در تهران حضور داشت در نماز جمعه شرکت میکرد. میگفت شما نمیدانید نماز جمعه چقدر ثواب و برکات دارد. 🍃🌹🍃 @hekayate_deldadegi
از کتاب سلام بر ابراهیم ☘محبت پدر رضاهادي درخانه‌اي کوچک و مستاجري درحوالي ميدان خراسان تهران زندگي مي‌كردیم. اولين روزهاي ارديبهشت سال36 بود. پدرمان چند روز است كه خيلي خوشحال به نظر می‌رسد. او دائماً به شکرانه پسری که "خدا" در اولین روز این ماه به او عطا کرده از خدا تشكر مي‌كرد . هر چند حالا در خانه سه پسر ويك دختر هستیم ولي پدر، براي اين پسر تازه متولد شده خيلي ذوق مي‌كند. البته حق دارد، پسر خيلي با نمكي است. اسم بچه را هم انتخاب كرد" ابراهيم " پدرمان نام پيامبري را بر او نهاد كه مظهر صبر و قهرمان توكل و توحيد بود. و اين اسم واقعاً برازنده او بود. هر وقت فاميل‌ها مي‌آمدند و مي‌گفتند:" آخه حسين آقا، تو سه تا فرزند ديگه هم داري، چرا برا اين پسرت، اينقدر خوشحالي مي‌كني؟" با آرامش خاصي جواب مي‌داد: "اين پسر حالت عجيبي داره! من مطمئن هستم كه اين پسر من بنده خوب "خدا" ميشه، من يقين دارم كه ابراهيم، اسم من رو زنده مي‌كنه". راست مي‌گفت. محبت پدرمان به ابراهيم، محبت عجيبي بود، هر چند بعد از او "خدا" يك پسر و يك دختر ديگر به خانواده ما عطا كرد اما از محبت پدرم به ابراهيم چيزي كم نشد. *** "پيامبراعظم (صلی الله علیه و آله و سلم)" مي فرمايد: فرزندانتان را در خوب شدنشان ياري كنيد، زيرا هر كه بخواهد مي‌تواند نافرماني را از فرزند خود بيرون كند. (نهج‌الفصاحه حديث370) بر اين اساس پدرمان در تربيت صحيح ابراهيم و دیگر بچه‌ها اصلاً كوتاهي نكرد. البته پدرمان بسيار انسان با تقوايي بود. اهل مسجد و هيئت بود و به رزق حلال بسيار اهميت مي داد. او خوب مي‌دانست "پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)" مي فرمايد: " عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن روزي حلال است." براي همين وقتي عده‌اي از اراذل و اوباش در محله اميريه (شاپور) آن زمان، خيلي اذيتش كردند و نمي‌گذاشتند كاسبي حلالی داشته باشد. مجبور شد مغازه‌اي كه از ارث پدري به دست آورده بود را بفروشد و به كارخانه قند برود و آنجا مشغول كارگري شود و صبح تا شب مقابل كوره بايستد. ابراهيم بارها گفته بود كه اگر پدرم بچه‌هاي خوبي تربيت كرد به خاطر سختي‌هائي بود كه براي رزق حلال مي‌كشيد و هر وقت از دوران كودكي خودش ياد مي‌كرد مي‌گفت: "پدرم با من حفظ قرآن كار مي‌كرد و هميشه مرا با خودش به مسجد مي برد، يا به مسجد محل مي‌رفتيم يا مسجد "حاج عبدالنبي نوري" پائين چهارراه سرچشمه، توي اون مسجد هيئت "حضرت علي اصغر (علیه السّلام)" بر پا بود و پدرم افتخار خادمي آن هيئت رو داشت". 1-(بحار الانوار ج 103ص 7) 🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃 @hekayate_daldadegi
شب هجران چو شود صبح و برآید خورشید داستان غم دوشینه فراموش کنیم...🍃 #با_یک_سلام_به_رفیق_شهیدت_غم_دوشینه_رو_فراموش_میکنی #سلام_بر_هادی_دلها...🌸 🆔 @hekayate_deldadegi
به یاد وعده ی دیداری صمیمی وزیبا با "رهبر عزیزمان" جایگاه خانم ها در استادیوم طبقه اول، شماره ۸ تا ۱۸ بود ، یعنی ... بفرستین به دست مسیح علی نژاد برسه... @ ma.babaee @hekayate_deldadegi
🍃🌹🍃 خوشبختی یعنی : حس کنی شهید دارد تو را مینگرد و تو به احترامش از گناه فاصله میگیری 🍃🌹🍃 @hekayate_deldadegi