۱۸ آبان ۱۳۹۷
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#راهیان نور
#راوی :محمد یوسف نژاد و جمعی از دوستان
سال 1374 بود. هنوز بحث راهیان نور مثل حالا آنقدر گسترده نشده بود.
به همت و مديريت آقا سيد، كاروان ميثاق براي بازديد از مناطق جنوب آماده حرکت شد.
ما هم با او همراه شديم. بعدازظهر، به هفتتپه رسيديم. قرار شد كه شب را
آنجا بمانيم و صبح عازم مناطق ديگر شويم.
ّ گردان مسلم در دوران دفاع مقدس در هفتتپه بود. اما فاصلة زيادي تا
مقرمحل استراحت ما داشت براي همين صلاح ندانستيم كه كاروان را براي بازديد به آنجا ببريم.
رفتم پيش آقا سيد و گفتم: »حالاكه تا اينجا آمده ايم بهتر است بدون آنكه
به كسي بگوييم خودمان به محل گردان مسلم سري بزنيم.«
آقا سيد هم قبول كرد. بعد از آنكه کارها را به دوستان و مسئولان مربوطه واگذار كرد به راه افتاديم. در موقع حركت چند نفر ديگر هم كه مطلع شده
بودند با ما همراه شدند.
در طي مسير خاطرات گذشته را مرور ميكرديم. تا اینکه به نزديكي محل
استقرار گردان مسلم رسيديم.
وقتي وارد محوطه شديم هر كسي به گوشه اي رفت. من هم به محل چادر دسته حضرت علي اكبرع ،كه عضو آن بودم، رفتم. خاطرات را در ذهنم مرور
ميكردم. بعد از سالها به جایی برگشته بودم که بهترین خاطرات نوجوانی و
جوانیام در آنجا رقم خورده بود.
ناگهان احساس كردم كسي فرياد ميزند! خيلي ترسيدم. فكر كردم براي
كسي اتفاقي افتاده.
از جا پریدم و به طرف صدا دويدم. صدا از زمین محوطة صبحگاه گردان
ميآمد.
تا به محوطة ميدان صبحگاه رسيدم به اطراف نگاه كردم. ديدم صدا از اتاقكي كه در محوطة ميدان صبحگاه قرار داشت، ميآید.
سید بود. سید مجتبی رفته بود آنجا و دوستان شهیدش را صدا ميزد؛
همانهايي كه فكر ميكرد او را جا گذاشتهاند و به سفر عشق رفته اند.
٭٭٭
بعد از جنگ وقتي برای بازدید از منطقه حرکت ميکردیم و به شلمچه
ميرسيديم دیگر نيازي به خواندن مصيبت نبود!
سيد رو به قبله مينشست و به افق خيره ميشد. اشك در چشمانش حلقه ميزد.
بعد به شدت گريه ميكرد. نگاه به چهره سید خیلی در انسان تأثیرگذار بود.
رضا علیپور ميگفت: »بعد از آنكه سید از زيارت خانة خدا برگشت براي
گفتن زيارت قبولي رفتيم منزلشان.«
سید گفت: »وقتي رفتم توی سرزمین عرفات. يك جايي خلوت كردم.
اول بينيام را روي خاك گذاشتم و خاک را بوييدم، ميداني چه بويي را
حس كردم!؟«
گفتم: »نه.«
با حال عجیبی ادامه داد: »من بوي شلمچه را احساس كردم. بعد هم خيلي
گريه كردم. اطرافم كسي نبود. داد ميزدم. گريه كردم.
ميگفتم آقا من لایق نيستم؟ ميخواهم براي يك بار هم كه شده، حتي به
صورت ناشناس شما را ببينم، آنقدر گريه كردم كه اطراف سرم كاملًا خيس شده بود.«
آری، سيد همه جا به ياد شلمچه بود.
٭٭٭
رضا علیپور ميگفت: »يك شيشه عطر خوشبو از شهيد سيد علي دوامي به
سيد مجتبي رسيده بود.«
آقا سيد در مراسم ازدواج رفقا كه دعوت ميشد به آنها ميگفت: »اين
شيشة عطر سوغات سيد علي است كه از مشهد آورده، حيفم ميآيد كه فقط
خودم از آن استفاده كنم.
ّف او به حرم امام رضا ع شما را
در اين روز مبارك به ياد سيد علي و تشرف او به حرم امام رضا شما راهم معطر ميكنم.«
سيد حتي در اين لحظه ها هم از ياد ياران شهيدش غافل نبود و با اين كار به
،ديگران هم يادآوري ميكرد.
👈صلوات
🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃
✨@hekayate_deldadegi✨
۱۸ آبان ۱۳۹۷
۲۳ آبان ۱۳۹۷
۲۳ آبان ۱۳۹۷
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_پنجاه_و_سه
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#زیارت عاشورا
#راوی :دوستان شهید
یکی از سربازان سید ميگفت: »در سالن تربیت بدنی سپاه نشسته بودیم.
سید وارد شد. احساس کردیم خیلی خوشحال است. بچهها علت خوشحالی را پرسیدند.
گفت: »مشکلی داشتم. بنده خدایی به من گفت نذر کنم و سه روز زیارت
عاشورا بخوانم تا انشاءالله مشکلم حل شود.
من هم این کار را انجام دادم. حالا مشکلم حل شده.«
من با خودم فکر کردم، چرا سید این حرف را در جمع بچهها گفت؟! به هر
حال آدم نذری ميکند و اگر قبول واقع شد، آن را انجام ميدهد.
مدتی گذشت. این ماجرا را فراموش کردم. تا اینکه در یکی از روزها
مسابقات نوجوانان به پایان رسید. سید یکی از بچههای شرکتکننده را به من سپرد تا او را به اتوبوسهای گرگان برسانم.
او را به میدان امام که مسیر اتوبوسهای گرگان بود رساندم. اما هرچه منتظر
ماندیم از اتوبوس خبری نشد. خیلی دیر شده بود.
یک لحظه به یاد صحبتهای سید در سالن تربیت بدنی افتادم. همان لحظه
نذر کردم زیارت عاشورا بخوانم.
چند دقیقه نشد که یک اتوبوس آمد و آن نوجوان را سوار اتوبوس کردم.
آنجا فهمیدم که هدف سید چه بود.
او به ما یاد داد تا در مقابل مشکلات توسل به اهل بیت: فراموشمان نشود.
بهخصوص زیارت عاشورا.
٭٭٭
مجید کریمی ميگفت: »با سید، سوار بر تویوتای سپاه از مازندران راهی
خوزستان بودیم. به دلایلی ماشین در خرمآباد خراب شد. قطعهای احتیاج بود که هیچ تعمیرکاری آن را نداشت. از جیب خودمان کلی خرج کردیم، اما خودرو کماکان قادر به حرکت نبود.
دو روز در آن شهر معطل شدیم. اما مشکل ما حل نشد. ما باید خیلی سریع تیپ ميرساندیم. سوار مینیبوس شدیم تا به اهواز برویم.
خودمان را به مقر
سید گفت: ”فهمیدم مشکل چطور حل ميشه؟!“
بعد در همان ماشین شروع به خواندن زیارت عاشورا کرد. هنوز زیارت عاشورای سید تمام نشده بود که یکی از ماشینهای تیپ را در پمپ بنزین
دیدیم. از مینیبوس پیاده شدیم و به سراغ ماشین سپاه رفتیم.
ّ تیپ رساندیم. سید برای حل این مشکل نذر با آن خودرو خودمان را به مقرکرده بود که چندین زیارت عاشورا بخواند. با هم به واحد موتوری رفتیم. به مسئول مربوطه مشکل را گفتیم. او هم گفت: ”از این قطعه که شما ميخواهید صد تا از زمان جنگ اینجا مانده، یکی را بردارید و ببرید!“
با تعجب به هم نگاه کردیم. با نذری که سید انجام داده بود مشکل ما حل شد.«
مدتی از شهادت سید گذشته بود. قبل از محرم در خواب سید را دیدم.
پیراهن مشکی به تن داشت. گفتم: »سید چرا مشکی پوشیدی!؟«
گفت: »محرم نزدیک است.«
بعد ادامه داد: »اینجا همه جمع هستند. شهدا، امام; و ...«
سید گفت: »در حضور همه شهدا و بزرگان، حضرت امام; به من فرمودند:
»برو و مداحی کن.«
بعد از آن با سید خیلی درد و دل کردم .گفتم سید ما را تنها گذاشتی و رفتی. گفت: »چرا این حرف را ميزنی؟ هر مشکل و غمی دارید، با نام مبارک مادرم بر طرف ميشود.«
بعد ادامه داد: »اگر دردی دارید، حاجتی دارید عاشورا بخوانید. زیارت
عاشورا درد شما را درمان ميکند. توسل پیدا کنید و اشک چشم داشته باشید.«
👈صلوات
🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃
✨@hekayate_deldadegi✨
۲۳ آبان ۱۳۹۷
🍃🌹🍃
يک روز به هيئت سحر مي آيد
با سوز دل و ديده تر مي آيد
يک روز به انتقام هفتاد و دو شمس
با سيصد و سيزده قمر ميآيد
#صبحتون_امام_زمانی(عج)
@hekayate_deldadegi
۲۷ آبان ۱۳۹۷
✨همیشه "آیه و جَعَلْنا..." را زمزمه مےکرد
گفتم:آقا ابراهیم این آیه براے محافظت درمقابل دشمنه؛اینجا که دشمن نیست
نگاهےکرد وگفت: دشمنے بزرگترازشیطان هم وجود داره?✨
سلام_بر_ابراهیم🌷
@hekayate_deldadegi
۲۷ آبان ۱۳۹۷
#پست_سیاسی
#طنز_روزگار
لیبرمن گفته
حماس تا یک سال آینده تبدیل میشه به "حزبالله" دوم، اونم با تمام جزئیات!
پ.ن: حماس شاگرد "حزب الله و حزب الله" شاگرد ایرانه
اسرائیل و آمریکا حریف حماس نمیشن و حالا برانداز ها با امید به آمریکا و اسرائیل اعلام کردن امسال سال آخر نظام جمهوری اسلامی ایرانه و میخوان رژیم چنج کنن😭😂😂 😂
بابا اربابای شما درمقابل شاگردِ شاگرد ایران کم آوردن اون وقت میخوایین رژیم چنچ کنین؟😒✌️😄
#زرششششک
#ارسالی_کاربران
#بدون_سانسور
@hekayate_deldadegi
۲۷ آبان ۱۳۹۷
۲۷ آبان ۱۳۹۷
۲۷ آبان ۱۳۹۷
۲۷ آبان ۱۳۹۷
۳۰ آبان ۱۳۹۷