eitaa logo
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
219 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
705 ویدیو
24 فایل
🍃بسم رب شهدا والصدیقین🍃 +إمروز فضاے مجازے میواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•]😊 ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح🍃 همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم.... #سلام_بر_سپیده_صبح #سلام_بر_ابراهیم...🌸 #شهدا_جواب_سلام_واجب_رو_میدن... 🆔 @hekayate_deldadegi
ٺو همان عطرگل یاس نسیم سحری...🍃 که اگر صبح نباشی نفسی در من نیسٺ....🍂 #سلام_بر_امام_زادگان_عشق... #سلام_بر_ابراهیم...✋ 🆔 @hekayate_deldadegi
برخیز ببین چشم جهان سمت تو بیدار نشسته تا صبح شود چشم امید همه از خواب برآرد #برخیز... #سلام_بر_ابراهیم 🌺🍃 🆔 @hekayate_deldadegi
نسیم صبح، سلامم به دل‌سِتان برسان🍃 پیام بلبل عاشق به گلسِتان برسان... #سلام_عاشقان_بر_گلستان_شهدا #سلام_بر_ابراهیم 🆔 @hekayate_deldadegi
کام ماهر صبح شیرین گردد از پیغامتان چون عسل شیرین کند یزدان ما کام شما ❣🍃❣🍃❣ #صبحتون_شیرین_از_پیغام_دوست #سلام_بر_ابراهیم 🆔 @hekayate_deldadegi
صبح را با غزلِ چشم تو مینوشم و باز مثل هر روز تو در مَطلعِ شعرم هستی 🌸🍂🌸🍂🌸🍂 #دلم_خوش_است_به_سلامی_که_واجب_است_جوابش #سلام_بر_ابراهیم✋ 🆔 @hekayate_deldadegi
با تبسم های گرمت روز من آغاز شد صبح آمد،خنده ات جاریست ،لبخندت بخیر #سلام_بر_ابراهیم✋ #لبخندتون_بخیر... 🌸 🆔 @hekayate_deldadegi
نگاه تو همان چای اول صبح است؛ تازه ودلنشین وزیبا...🌸 #صبحتون_منور_به_نگاه_شهدا #سلام_بر_ابراهیم 🆔 @hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
#شهیدانه #معرفی_شهید_ابراهیم |•🍃 این قسمت: نصیحت 🍃•| @hekayate_deldadegi
‍ 🌹درخواست_نصیحت_حاج آقا دولابی(ره)_ از شهید ابراهیم هادی🌹 سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم (شهید ابراهیم هادی)عقب موتور نشسته بود. از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه "بنده خدا" !‌ من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم. با ابراهیم داخل یک خانه رفتیم. چند بار "یاالله" گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه "ابراهیم" سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت "حاج آقا" با یکی از جوان‌ها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهره‌ای خندان گفت: "آقا ابراهیم" راه گم کردی، چه عجب این طرف ‌ها! "ابراهیم" سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده "حاج آقا"، وقت نمی‌کنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت می‌کردند فهمیدم ایشان، "ابراهیم" را خوب می‌شناسد "حاج آقا" کمی با دیگران صحبت کرد. وقتی اتاق خالی شد رو کرد به "ابراهیم" و با لحنی متواضعانه گفت: ""آقا ابراهیم" ما رو یه کم نصیحت کن! "ابراهیم" از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو "خدا" ما رو شرمنده نکنید. خواهش می‌کنم این طوری حرف نزنید بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. "ان شاء‌الله" در جلسه هفتگی خدمت می‌رسیم. بعد بلند شدیم، "خداحافظی" کردیم و به بیرون رفتیم. بین راه گفتم: "ابراهیم جون"، تو هم به این بابا یه کم نصیحت می‌کردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره!‌ با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی می‌گی امیر جون، تو اصلاً این "آقا" رو شناختی!؟ گفتم: نه، راستی کی بود!؟ جواب داد: این آقا یکی از "اولیای خداست". اما خیلی‌ها نمی‌دانند. ایشون "حاج میرزا اسماعیل دولابی(ره)" بودند. سال ها گذشت تا مردم "حاج آقای دولابی(ره)" را شناختند. تازه با خواندن کتاب فهمیدم که جمله ایشان به "ابراهیم" چه حرف بزرگی بوده. @hekayate_deldadegi