نگاه تو همان چای اول صبح است؛
تازه ودلنشین وزیبا...🌸
#صبحتون_منور_به_نگاه_شهدا
#سلام_بر_ابراهیم
#سلام_بر_محسن
🆔 @hekayate_deldadegi
هدایت شده از 🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
#ویژگی_های_قرآنی_شهدا
محمد امین کریمیان، طلبه ای بود که برای معرفی #شهید_هادی خیلی تلاش میکرد و می گفت: "شهدا زنده اند. باید آنهارا الگو قرار دهیم." کتاب #سلام_بر_ابراهیم را در مدارس پخش میکرد و نوجوان هارا با راه و روش #شهید آشنا می نمود. او دوست داشت مدافع حرم شود. می گفت: " هرزمان #ابراهیم را در خواب می بینم، خیلی خوشحال است و خیلی مرا تحویل میگیرد." او در سوریه به دوستانش گفت: " من مدیون #ابراهیم هستم. او به من گفت که نترس و نگران نباش. به زودی با گمنامی به ما ملحق میشوی ... " مدتی بعد همینگونه شد !
🍂 ﷽ 🍂
"فَرِحِينَ بِمَآ آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ"
"در حالی كه خدا به آنچه از بخشش و احسان خود به آنان عطا كرده شادمانند، و برای كسانی كه از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوستهاند [و سرانجام به شرف شهادت نایل میشوند] شادی میكنند، كه نه بیمی بر آنان است ونه اندوهگین میشوند. "
🍃 سوره آل عمران - 170 🍃
#قرآن_مبین
#کتاب_خدای_خوب_ابراهیم
🌸 @hekayate_deldadegi 🌸
🍃🌸🍃
دمی با " آقا ابراهیم هادی "
#ظاهر_ساده_۴
يك روز صبح اعلام كردند كه بني صدر قصد بازديد از كرمانشاه را دارد."ابراهيم" و "جواد" و چند نفر از بچه ها به همراه "حاج حسين" عازم كرمانشاه شدند. فرماندهان نظامي با ظاهري آراســته منتظر بني صدر بودند. اما قيافه بچه هاي اندرزگو جالب بود. با همان شلوار كردي و ظاهر هميشگي به استقبال بني صدر رفتند! هر چند هدفشــان چيز ديگري بود. ميگفتند: ما ميخواهيم با اين آدم صحبت كنيم و ببينيم با كدام بينش نظامي جنگ را اداره ميكند!آن روز خيلي معطل شديم. در پايان هم اعلام كردند رئيس جمهور به علت آسيب ديدن هليكوپتر به كرمانشاه نمي آيد.مدتي بعد "حضرت آيت الله خامنه اي (حفظه الله)" به كرمانشاه آمدند. ايشان در آن زمان "امام جمعه" تهران بودنــد. "ابراهيم" تمام بچه ها را به همراه خود آورد. آنها با همان ظاهر ساده و بي آلايش با "حضرت آقا(مدظله العالی)" ملاقات كردند و بعد هم يك يك، ايشان را در آغوش گرفتند و روبوسي كردند.
#برای_دوست_شهیدم
#سلام_بر_ابراهیم🌹
@hekayate_deldadegi
🍃🌸🍃
نيمههاي شب كمي خوابم برد، يكدفعه ديدم "وجود مطهرحضرت صديقه طاهره(سلام الله علیها)" تشريف آوردند و گفتند:"نگو نميخوانم، ما تو را دوست داريم. هر كس گفت بخوان تو هم بخوان" ديگه گريه امان صحبت كردن بهش نميداد. "ابراهيم" بعد از آن به مداحي كردن ادامه داد.
#برای_دوست_شهیدم
#سلام_بر_ابراهیم
@hekayate_deldadegi
هدایت شده از 🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸🍃
نيمههاي شب كمي خوابم برد، يكدفعه ديدم "وجود مطهرحضرت صديقه طاهره(سلام الله علیها)" تشريف آوردند و گفتند:"نگو نميخوانم، ما تو را دوست داريم. هر كس گفت بخوان تو هم بخوان" ديگه گريه امان صحبت كردن بهش نميداد. "ابراهيم" بعد از آن به مداحي كردن ادامه داد.
#برای_دوست_شهیدم
#سلام_بر_ابراهیم
@hekayate_deldadegi
🌖غروب خونین •°•
عصــر روز جمعه 22 بهمــن 1361 براي من خيلي دلگيرتــر بود. بچه های اطلاعات به سنگرشان رفتند. مــن دوباره با دوربين نگاه كــردم. نزديك غروب احســاس كردم از دور چيزي در حال حركت است! با دقت بيشتري نگاه كردم. کاملا مشخص بود که سه نفر در حال دويدن به سمت ما بودند. در راه مرتب زمين ميخوردند و بلند ميشدند. آنها زخمي و خسته بودند. معلوم بود كه از همان محل كانال مي آيند.فريــاد زدم و بچه ها را صدا كردم. بــا آنها رفتيم روي بلندي. به بچه ها هم گفتم تيراندازي نكنيد. ميان سرخي غروب، بالاخره آن سه نفر به خاكريز ما رسيدند.به محض رسيدن به سمت آنها دويديم و پرسيديم: از كجا مي آئيد؟ حال حرف زدن نداشتند، يكي از آنها آب خواست. سريع قمقمه را به او دادم. ديگري از شدت ضعف و گرسنگي بدنش ميلرزيد. آن يكي تمام بدنش غرق خون بود، كمي كه به حال آمدند گفتند: از بچه هاي كميل هستيم. با اضطراب پرسيدم: بقيه بچه ها چي شدند!؟ در حالي كه سرش را به سختي بالاميآورد گفت: فكر نميكنم كسي غير از ما زنده باشه! هول شدم و دوباره و با تعجب پرسيدم: اين پنج روز، چطور مقاومت كرديد! حال حرف زدن نداشــت. كمي مكث كرد و دهانش كه خالي شد گفت: مــا اين دو روز اخير، زير جنازه ها مخفي بوديم. اما يكي بود كه اين پنج روز كانال رو سر پا نگه داشت! دوباره نفسي تازه كرد و به آرامي گفت: عجب آدمي بود! يك طرف آرپيجي ميزد، يك طرف با تيربار شليك ميكرد. عجب قدرتي داشت. ديگري پريد توي حرفش و گفت: همه شهدا رو در انتهاي كانال كنار هم چيده بود. آذوقه و آب رو تقسيم ميكرد، به مجروحها ميرسيد، اصلا اين پسر خستگي نداشت!
✓ ادامه دارد ...
#سلام_بر_ابراهیم
#🌺 @hekayate_deldadegi
••• 👇🌹
گفتم: مگه فرماندها و معاونهاي گردان شــهيد نشدند!؟ پس از كي داري حرف ميزني؟! گفت: جواني بود كه نمي شناختمش. موهايش كوتاه بود. شلور كردي پاش بود. ديگري گفــت: روز اول هم يه چفيه عربــي دور گردنش بود. چه صداي قشنگي هم داشت. براي ما مداحي ميكرد و روحيه ميداد و... داشــت روح از بدنم خارج ميشد، سرم داغ شــد. آب دهانم را فرو دادم. اين ها مشخصات ابراهيم بود. با نگراني نشستم و دستانش را گرفتم. با چشماني گرد شده از تعجب گفتم: آقا ابرام رو ميگي درسته!؟ الان كجاست!؟ گفت: آره انگار، يكي دو تا از بچه ِ هاي قديمي آقا ابراهيم صداش ميكردند. دوباره با صداي بلند پرسيدم: الان كجاست؟! يكي ديگر از آنها گفت: تا آخرين لحظه كه عراق آتيش ميريخت زنده بــود. بعد به ما گفت: عــراق نيروهاش رو برده عقــب. حتمًا ميخواد آتيش سنگين بريزه. شــما هم اگه حال داريد تا اين اطراف خلوته بريد عقب.
✓ ادامه دارد ...
#سلام_بر_ابراهیم
#🌺 @hekayate_deldadegi
•••👇🌹
خودش هم رفت كه به مجروحها برسه. ما هم آمديم عقب.ديگري گفت: من ديدم كه زدنش. با همان انفجارهاي اول افتاد روي زمين. بي اختيار بدنم سست شد و اشــك از چشمانم جاري شد. شانه هايم مرتب تكان ميخورد. ديگر نميتوانستم خودم راكنترل كنم. سرم را روي خاك گذاشتم و گريه ميكردم. تمام خاطراتي كه با ابراهيم داشــتم در ذهنم مرور ميشــد. از گود زورخانه تا گیلانغرب و...بوي شــديد باروت و صداي انفجار با هم آميخته شــد. رفتم لب خاكريز، ميخواستم به سمت كانال حركت كنم. يكــي از بچه ها جلوي من ايســتاد و گفت: چكار ميكنــي؟ با رفتن تو كه #ابراهيم برنميگرده. نگاه كن چه آتيشي ميريزن. آن شب همه ما را از فكه به عقب منتقل كردند. همه بچه ها حال و روز من را داشتند. خيليها رفقايشان را جا گذاشــته بودند. وقتي وارد دوكوهه شديم صداي حاج صادق آهنگران در حال پخش بود كه ميگفت:اي از سفر برگشتگان كو شهيدانتان،كو شهيدانتان صداي گريه بچه ها بيشــتر شد. خبر شــهادت و مفقود شدن #ابراهيم خيلي سريع بين بچه ها پخش شد.يكي از رزمنده ها كه همراه پســرش در جبهه بود پيش من آمد. با ناراحتي گفت: همه داغدار #ابراهيم هســتيم، به "خدا" اگر پســرم شــهيد ميشد، اينقدر ناراحت نميشدم. هيچكس نميدونه ابراهيم چه انسان بزرگي بود. روز بعد همه بچه هاي لشکر را به مرخصي فرستادند و ما هم آمديم تهران. هيچكس جرأت نداشــت خبر شهادت #ابراهيم را اعلامكند. اما چند روز بعد زمزمه مفقود شدنش همه جا پيچيد!
#سلام_بر_ابراهیم
#🌺 @hekayate_deldadegi
🍃✨ شهید محمدهادی ذوالفقاری ✨🍃
علاقه عجیبی به #شهید_ابراهیم_هادی داشت. همیشه سعی می کرد مانند #ابراهیم باشد، تصویری از #شهید_هادی را جلوی موتورش و در اتاق خودش زده بود که بسیار بزرگ بود. با اینکه بعد از جنگ به دنیا آمده بود و چیزی از آن دوران را ندیده بود، ولی شهدا را خوب می شناخت. کتاب #سلام_بر_ابراهیم را بارها خوانده بود و مانند بسیاری از جوانان این سرزمین، می خواست #ابراهیم را الگوی خود قرار دهد. نوع لباس پوشیدن و برخورد و گفتار و رفتار او همه ی دوستان را به یاد #شهید_ابراهیم می انداخت. #او_ابراهیم_هادی از نسل سوم انقلاب بود.
🌷تولد: 67/۱۱/13 – تهران
🌹شهادت: 93/۱۱/26 – مکیشفیه سامراء
🌷محل خاکسپاری : نجف ، وادی السلام
#حر_زمان
#سالروز_شهادت🏴
🍃✨ @hekayate_deldadegi ✨🍃
🍃🌸🍃
می گویند که ابتدای صبــح
رزق بندگانت را تقسیم میکنی!!
می شود رزق من امـروز رفاقتی️ باشد از جنس شهـیدان ..
با عطـر شهــادت ..
#سلام_بر_علمدار_کمیل
#سلام_بر_ابراهیم
#صلــــوات❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان " برخورد با دزد " به صورت تصویری
#سلام_بر_ابراهیـــم🌺
@hekayate_deldadegi
#پـــــــدر🌺
بستگان و دوستان هر وقت او را مي ديدند با تعجب مي گفتند: "حسين آقا" ، تو سه تا فرزند ديگه هم داري، چرا براي اين پسر اينقدر خوشحالي می كني؟! پدر با آرامش خاصي جواب مي داد: اين پسر حالت عجيبي دارد! من مطمئن هستم كه #ابراهيم من، بنده خوب "خدا" ميشود، #اين_پسر نام من را هم زنده مي كند! راست مي گفت. محبت پدرمان به #ابراهيم، محبت عجيبي بود. هر چند بعد از او، "خدا" يك پسر و يك دختر ديگر به خانواده ما عطا كرد، اما از محبت پدرم به #ابراهيم چيزي كم نشد.
#صلوات🌺
#سلام_بر_ابراهیم🍃
#برای_دوست_شهیدم🎈
@hekayate_deldadegi
پـــــــدر🌺
#ابراهيم دوران دبستان را به مدرسه طالقاني در خيابان زيبا رفت. اخلاق خاصي داشت. توي همان دوران دبستان نمازش ترك نمیشد. يكبار هم در همان سال هاي دبستان به دوستش گفته بود: باباي من آدم خيلي خوبيه. تا حالا چند بار "امام زمان (عج)" را توي خواب ديده. وقتي هم كه خيلي آرزوي زيارت كربلا داشته،" حضرت عباس (علیه السلام)" را در خواب ديده كه به ديدنش آمده و با او حرف زده. زماني هم كه سال آخر دبستان بود به دوستانش گفته بود: پدرم مي گه، "آقاي خميني" كه شاه، چند ساله تبعيدش كرده آدم خيلي خوبيه. حتي بابام مي گه: همه بايد به دستورات "اون آقا" عمل كنند. چون مثل دستورات "امام زمانه(عج)" می مونه.دوستانش هم گفته بودند: #ابراهيم ديگه اين حرف ها رو نزن. آقاي ناظم بفهمه اخراجت ميكنه. شايد براي دوستان #ابراهيم شنيدن اين حرف ها عجيب بود. ولي #او به حر فهاي پدر خيلي اعتقاد داشت.
#صلوات🌺
#سلام_بر_ابراهیم🍃
#برای_دوست_شهیدم🎈
@hekayate_deldadegi
#ویژگی_های_قرآنی_شهدا
محمد امین کریمیان، طلبه ای بود که برای معرفی #شهید_هادی خیلی تلاش میکرد و می گفت: "شهدا زنده اند. باید آنهارا الگو قرار دهیم." کتاب #سلام_بر_ابراهیم را در مدارس پخش میکرد و نوجوان هارا با راه و روش #شهید آشنا می نمود. او دوست داشت مدافع حرم شود. می گفت: " هرزمان #ابراهیم را در خواب می بینم، خیلی خوشحال است و خیلی مرا تحویل میگیرد." او در سوریه به دوستانش گفت: " من مدیون #ابراهیم هستم. او به من گفت که نترس و نگران نباش. به زودی با گمنامی به ما ملحق میشوی ... " مدتی بعد همینگونه شد !
🍂 ﷽ 🍂
"فَرِحِينَ بِمَآ آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ"
"در حالی كه خدا به آنچه از بخشش و احسان خود به آنان عطا كرده شادمانند، و برای كسانی كه از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوستهاند [و سرانجام به شرف شهادت نایل میشوند] شادی میكنند، كه نه بیمی بر آنان است ونه اندوهگین میشوند. "
🍃 سوره آل عمران - 170 🍃
#قرآن_مبین
#کتاب_خدای_خوب_ابراهیم
🌸 @hekayate_deldadegi 🌸
🍃🌸🍃
می گویند که ابتدای صبــح
رزق بندگانت را تقسیم میکنی!!
می شود رزق من امـروز رفاقتی️ باشد از جنس شهـیدان ..
با عطـر شهــادت ..
#سلام_بر_علمدار_کمیل
#سلام_بر_ابراهیم
#صلــــوات❤️
#اردیبهشتی_جان_تولدت_مبارک🌺
#ابراهیم دراول اردیبهشت سال 36 در محله شهید سعیدی حوالی میدان خراسان دیده به هستی گشود. "او" چهارمین فرزند خانواده بشمار می رفت. با این حال پدرش مشهدی محمد حسین به او علاقه خاصی داشت.
#سلام_بر_ابراهیــــم🌺🍃
#تولـــــــــدت_مــــبارک🎈🎉
#صلـــــوات_هدیه🦋
@hekayate_deldadegi
هدایت شده از 🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
#ویژگی_های_قرآنی_شهدا
محمد امین کریمیان، طلبه ای بود که برای معرفی #شهید_هادی خیلی تلاش میکرد و می گفت: "شهدا زنده اند. باید آنهارا الگو قرار دهیم." کتاب #سلام_بر_ابراهیم را در مدارس پخش میکرد و نوجوان هارا با راه و روش #شهید آشنا می نمود. او دوست داشت مدافع حرم شود. می گفت: " هرزمان #ابراهیم را در خواب می بینم، خیلی خوشحال است و خیلی مرا تحویل میگیرد." او در سوریه به دوستانش گفت: " من مدیون #ابراهیم هستم. او به من گفت که نترس و نگران نباش. به زودی با گمنامی به ما ملحق میشوی ... " مدتی بعد همینگونه شد !
🍂 ﷽ 🍂
"فَرِحِينَ بِمَآ آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ"
"در حالی كه خدا به آنچه از بخشش و احسان خود به آنان عطا كرده شادمانند، و برای كسانی كه از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوستهاند [و سرانجام به شرف شهادت نایل میشوند] شادی میكنند، كه نه بیمی بر آنان است ونه اندوهگین میشوند. "
🍃 سوره آل عمران - 170 🍃
#قرآن_مبین
#کتاب_خدای_خوب_ابراهیم
🌸 @hekayate_deldadegi 🌸
#ابراهیمهـٰادۍ
-زیباترینشھادت اینهڪهجنازهۍآدممبرنگردھ!
•
•
🌱💚 #سلام_بر_ابراهیم
🖤⃟•••
#ابراهیمدردوراندبیرستان
بههمراهدوستانش، هیئت
جوانانوحدتاسلامۍرابرپاڪرد.
اومنشاءخیر،براےبسیاریازدوستان
شد.بارهابهدوستانشتوصیهمێڪرد
ڪهبرایحفظروحیهدینےومذهبےاز
تشڪیلهیئتدرمحلههاغافلنشوید.
آنهمهیئتےڪهسخنرانۍمحور
اصلێآن باشد.
#سلام_بر_ابراهیم
#صلوات🌺🍃
• #سلام_بر_ابراهیم🌱
من یقین دارم که آن ها نمرده اند
فقط با حریر نازڪی از جنس نور✨
از ما جدا شدھ اند....
پرباز ڪرده اند تا بھشت...
#صلوات 🌺🍃
#سلام_بر_ابراهیم
🔹بارها شنیده بودم که ابراهیم از این حرف که برخی می گفتند فقط می رویم جبهه برای شهید شدن اصلا خوشش نمی آمد.
به دوستانش می گفت: «همیشه بگید تا لحظه ی آخر تا جایی که نفس داریم برای اسلام و انقلاب خدمت می کنیم. اگر "خدا" خواست و نمره ما بیست شد آن وقت شهید می شویم ولی تا اون لحظه ای که نیرو داریم باید برای اسلام مبارزه کنیم .
#سلام_بر_ابراهیم
#صلوات 🌺🍃
💠 وقتی "پیامبر(صلی الله علیه و آله)" ، مرا به سوی #ابراهیم هدایت کرد...
#یک_روایت_واقعی
🌺وقتی وارد دانشگاه شدم، خیلی از معنویات دور شدم. یکبار تصمیم گرفتیم با دوستان به سفر راهیان نور برویم.
🌸در یکی از شب ها پای صحبت راوی نشستم و خیلی افسوس خوردم که گذشته ام را تباه کرده ام. همان شب خواب دیدم که جنگی به پا شده. "نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله)" را دیدم که به من فرمودند: وارد سپاه #ابراهیم شو.. با خودم فکر کردم منظور ایشان حضرت ابراهیم است.. اما #ابراهیم یک جوان با چهره نورانی بود. بعد از خواب پریدم.
🌼روز بعد، راوی در کاروان گفت می خواهم کتابی را به شما معرفی کنم و بسیار از این کتاب گفت. وقتی کتاب را توزیع می کردند من به آن ها نگاه می کردم. تا اینکه کتاب را دیدم ،عکس روی کتاب برایم آشنا بود و نام کتاب هم یک راهنما برای تعبیر خوابم..
🍁 نام کتاب #سلام_بر_ابراهیم بود و جلد روی کتاب، هم حامل تصویری از شهیدی بود که در خواب دیده بودم..
🌹 صفحه اول کتاب را که باز کردم، دیدم نوشته شده: «تقدیم به ساحت نورانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله»
و این شد که راهم را پیدا کردم و حالا سالهاست در لشکر #ابراهیم هستم..
#صلوات 🌺🍃
پـــــــدر🌺
#ابراهيم دوران دبستان را به مدرسه طالقاني در خيابان زيبا رفت. اخلاق خاصي داشت. توي همان دوران دبستان نمازش ترك نمیشد. يكبار هم در همان سال هاي دبستان به دوستش گفته بود: باباي من آدم خيلي خوبيه. تا حالا چند بار "امام زمان (عج)" را توي خواب ديده. وقتي هم كه خيلي آرزوي زيارت كربلا داشته،" حضرت عباس (علیه السلام)" را در خواب ديده كه به ديدنش آمده و با او حرف زده. زماني هم كه سال آخر دبستان بود به دوستانش گفته بود: پدرم مي گه، "آقاي خميني" كه شاه، چند ساله تبعيدش كرده آدم خيلي خوبيه. حتي بابام مي گه: همه بايد به دستورات "اون آقا" عمل كنند. چون مثل دستورات "امام زمانه(عج)" می مونه.دوستانش هم گفته بودند: #ابراهيم ديگه اين حرف ها رو نزن. آقاي ناظم بفهمه اخراجت ميكنه. شايد براي دوستان #ابراهيم شنيدن اين حرف ها عجيب بود. ولي #او به حر فهاي پدر خيلي اعتقاد داشت.
#صلوات🌺🍃
#سلام_بر_ابراهیم🍃 #روز_پدر_مبارک🌺🍃
#برای_دوست_شهیدم🎈
@hekayate_deldadegi
❇️ شبهاي جمعه برنامه ابراهيم زيارت حضرت عبدالعظيم بود. ميگفت: "شب جمعه شب رحمت خداست شب زيارتي آقا اباعبدالله است كه همه اولياء و ملائك ميروند كربلا، ما هم جايي ميريم كه اهل بيت گفتهاند ثواب زيارت كربلا رو داره".
❇️ بعد هم دعاي كميل رو در اونجا ميخواند و حدود ساعت يك نيمه شب برميگشت. زماني هم كه برنامه بسيج راهاندازي شده بود از زيارت مستقيماً ميآمد مسجد پيش بچههاي بسيج.
❇️ يك شب با هم از حرم بيرون آمديم و من چون عجله داشتم با موتور يكي از بچهها سریع رفتم مسجد اما #ابراهيم دو سه ساعت بعد به مسجد رسيد. پرسيدم: "ابرام جون دير كردي؟" گفت: "از حرم پياده راهافتادم تا بين راه شيخ صدوق رو زيارت كنم. آخه قديمیاي تهرون ميگن "امام زمان (عج)" شبهاي جمعه به زيارت مزار شيخ صدوق ميآيند" گفتم: "خب چرا پياده اومدي" جواب درستي نداد، گفتم: "تو عجله داشتي كه زود بياي مسجد، اما پياده اومدي حتماً يه دليلي داره" بعد از كلي سئوال كردن جواب داد : "از حرم كه اومدم بيرون يه آدم خيلي محتاج پيش من اومد ،من هم هر چي اسكناس توي جيبم بود به اون آقا دادم. موقع سوار شدن به تاكسي ديدم پولي ندارم. براي همين پياده اومدم"
❇️ اين اواخر يعني سال شصت و يك هر هفته با هم ميرفتيم زيارت و نيمههاي شب هم ميرفتيم "بهشت زهرا(سلاماللهعلیها)" ، سر قبر شهدا بعد هم #ابراهيم براي ما روضه ميخواند. بعضي شبها ميرفت داخل قبر ميخوابيد و گريه ميكرد و دعاي كميل رو با سوز و حال عجيبي ميخواند
#شهید_ابراهیم_هادی #سلام_بر_ابراهیم
#شب_جمعه #صلوات 🌺🍃