فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀این ڪلیپ تأثیرگذار را هدیه ڪنید
به تمام اونهایی ڪه دوست دارند به خدا نزدیڪتر بشوند...
📚استاد پناهیان
✍ @hekayate_qurani
در شهری زنی بسیار زیبا رو بود که شوهری دیوث(بی غیرت) داشت
زن روزی خودش را آرایش کرد و به شوهر بی غیرتش گفت: آیا کسی هست که منو ببینه و در فتنه واقع نشه؟
شوهر گفت: بله یک نفر بنام عبید که بسیار انسان عابدیست.
زن گفت: حالا ببین چجوری وسوسه اش میکنم و در فتنه می اندازمش
زن به نزد عبید رفت و چادرش را از چهره اش کنار زد ، مثل اینکه تکه ای از ماه در صورت این زن گذاشته بودن و عبید را بسوی خودش دعوت کرد
عبید گفت: باشه من قبول میکنم که باتو باشم اما چند سوال دارم و دوست دارم با من صادق باشی اگر صادق بودی قبول است ، آن زن گفت:باشه درست جواب میدم
عبید گفت: اگر الان عزرائیل برای بیرون آوردن روحت بیاد آیا در آن حالت نزع روح دوست داری بامن مشغول باشی؟زن گفت: نه به خدا ،
عبید گفت اگر تو را در قبر گذاشتن و منکر و نکیر برای سوال و جواب پیشت آمدند در آن حالت دوست داری با من باشی؟ زن گفت: نه به خدا،
عبید گفت: اگر قیامت برپاشد و تو نمی دانستی که پرونده اعمالت به دست راستت می دهند یا دست چپت آیا در آن حالت باز دوست داشتی با من مشغول باشی؟ زن گفت: نه به خدا
عبیدگفت: اگر ترازوی اعمال گذاشتند و تو نمی دانستی که اعمال خوبت بیشتر میشود یا اعمال بدت ! آیا در آن حالت باز دوست داشتی که با من مشغول گناه باشی؟ زن گفت: نه به خدا
عبید گفت: اگر در مقابل خدا قرار گرفتی و خداوند با تو صحبت می کرد ،آیا باز هم دوست داشتی با من باشی ؟ زن گفت نه والله
عبید گفت: وقتی مردم از روی پل صراط رد میشدند و تو نمی دانستی که آیا میتونی رد بشی یانه؟ آیا باز هم دوست داشتی بامن مشغول گناه باشی ، زن گفت نه به خدا دیگه نگو ،
عبید گفت : راست گفتی و آن زن به خانه رفت و به شوهرش گفت هم من بد کردم هم تو و زن توبه کرد واز عبادت کاران بزرگ شد .
.
✍ @hekayate_qurani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌐🔶درد دل یک کاسب بازار رضا با امام رئوف(ع)
✍ @hekayate_qurani
پروردگارا🌸🍃
تمامِ گلایہ هایی ڪہ
در سرم هست
دههـا کتـاب می شود
امّــــا
تمام چيزی ڪہ در دلـم هست
فقطـ دو ڪلمہ است:
شکرت و سپاس🙏
♡• شب بخیر
✍ @hekayate_qurani
طلوعی تولدی دوباره است
و هر تولدی شروعی دوباره!
صبحتون بخیر
لبتون خندون
دلتون بی غم
زندگیتون پر از عشق و امید
✍ @hekayate_qurani
شیطان و انسان؛
خداوند فرمود(به شیطان): هر چه در دنیا بخواهی به تو عطا میكنم. (بخاطر سوابقش در عبادت خدا)
شیطان گفت:
اول اینكه اجازه بدهی تا قیامت زنده بمانم . خدا فرمود تا روزمعلوم تو را مهلت میدهم.
دوم اینكه در مقابل هر یك از فرزندان آدم دو فرزند به من عطا كنی كه برای هر یك از اولاد آدم دو فرزند را مسلط كنم كه آنها را به گمراهی بكشانند.خداوند باز هم قبول كرد.
سوم اینكه از تو میخواهم مرا در بدن اولاد آدم همچون خون جریان دهی كه از هر جای بدن بتوانم او را به معصیت بكشانم.
چهارم اینكه میخواهم اولاد آدم ما را نبیند ولی ما آنها را ببینیم.
پنجم اینكه میخواهم به من قدرتی دهی كه به هر شكلی كه میخواهم در آیم و هر كجا كه میخواهم بروم.
ششم اینكه میخواهم تا دم مرگ پیش اولاد آدم باشم (یعنی حتی وقتی حضرت ملك الموت برای قبض روح به سراغ انسان می آید شیطان هم حاضر باشد و انسان را وسوسه كند) .امام محمد باقر (ع) می فرماید: هنگامی كه انسان در حال جان كندن است خیلی تشنه میشود.در آن هنگام شیطان با یك لیوان آب می آید و می گوید اگر بر من سجده كنی و كافر شوی این آب را به تو میدهم.شیطان وقتی ناامید میشود آب را میریزد و میگوید من از تو بیزارم و میرود.
هفتم اینكه از تو میخواهم كه مرا بر سینه اولاد آدم مسلط گردانی تا او را وسوسه كنم.
خداوند در پایان می فرمایند تمام خواسته هایت را برآورده میكنم.ولی هر كس پیرو تو باشد او را با تو به جهنم میفرستم.
سپس شیطان میگوید :ای خدا به عزت و جلالت قسم كه همه انسانها را گمراه میكنم مگر عده معدودی كه بنده خاص تو هستند. سپس گفت:
حالا كه مرا بیرون میكنی جایی برای زندگی كردنم معین كن.خداوند فرمود تو را در حمام ها و هر كجایی كه محل رفت و آمد مردم است قرار میدهم.
شیطان گفت: غذای من چه باشد؟ خداوند فرمود : سر سفره ای كه نام من (بسم الله الرحمن الرحیم) برده نشود.بنشین با آنها كه همچون حیوان گرسنه هستند غذا بخور. حضرت امام محمد باقر (ع) در این باره میفرماید: اگر اول غذا یادتان رفت بسم ا... الرحمن الرحیم بگویید آخر غذا بگویید تا شیطان هر چه خورده برگرداند.
شیطان گفت: من احتیاج به آب دارم. خداوند فرمود: آب تو شراب و هر چیز مست كننده باشد.
شیطان گفت: برای من كتابی قرار بده . خداوند فرمود: كتاب تو وشم است (كتابهای سحر و جادو).__اولین كسی كه سحر و جادو را به انسان آموخت شیطان بود
شیطان گفت: برای من حدیثی قرار بده . خداوند فرمود: حدیث تو دروغ است.
شیطان گفت: برای من دام و وسیله شكاری قرار بده. خداوند فرمود: زنان را وسیله صید و به دام انداختن مردم قرار دادم.
روزی حضرت محمد (ص) شیطان را در مسجدالحرام دید .پیش او رفت و به او گفت: ای ملعون چرا ناراحتی؟
شیطان گفت: زیرا این همه تلاش میكنم كه مردم را گمراه كنم ولی تو در قیامت آنها را شفاعت میكنی و تمام زحمات مرا به هدر میدهی.به همین خاطر با تو دشمنم.
حضرت محمد (ص) فرمودند از امتم چرا ناراحتی؟
شیطان گفت: امت تو خصوصیاتی دارند كه امت های دیگر ندارند.
اول اینكه وقتی به هم میرسند سلام میكنند كه سلام نام خداست و من از این اسم میترسم.
دوم اینكه وقتی همدیگر را میبینند به یكدیگر دست میدهند و تا دستهایشان را از هم جدا نكنند گناهانشان بخشیده میشود.
سوم اینكه وقتی میخواهند غذا بخورند بسم ا... میگویند و من دیگر نمیتوانم غذا بخورم و گرسنه میمانم.
چهارم اینكه بعد از غذا خوردن الحمد ا... میگویند.
پنجم اینكه وقتی اسم تو می آید بلند بلند صلوات ختم میكنند و آنقدر ثواب آن زیاد است كه من فرار میكنم.
ششم اینكه وقتی میخواهند كاری بكنند ان شاء الله میگویند و من دیگر نمیتوانم در آن كار دخالت كنم و آنها را برهم زنم.
هفتم اینكه صدقه میدهند و وقتی كه صدقه میدهند هم كناهانشان آمرزیده میشود و هم هفتاد نوع بلا را از خود دور میكنند به همین دلیل حضرت نبی اكرم (ص) فرمودند: وقتی انسان دستش را در جیبش میكند تا صدقه دهد.هفتاد شیطان دست او را میگیرند تا او را منصرف نمایند.
هشتم اینكه آنان قرآن میخوانند و در خانه ای كه قرآن خوانده میشود دیگر جایی برای من نمیماند .چون در آن خانه ملائكه رفت و آمد میكنند.
نهم اینكه مرا زیاد لعنت میكنند و با هر لعنت یك زخم بر من می افتد و تا زمانی كه آن شخص را به گمراهی نكشانم آنها خوب نمیشود.
دهم اینكه هنگامی كه گناه میكنند سریع توبه میكنند و زحمت مرا به هدر میدهند.
یازدهم اینكه عطسه كه میكنند الحمد ا... میگویند ._ حضرت فرمودند: عطسه از طرف خداوند و خمیازه از طرف شیطان است و و قتی عطسه میكنید باید الحمد ا... بگویید. همچنین می فرماید: وقتی انسان نماز میخواند شیطان از او دور میشود.
به خصوص اگر سجده او طولانی باشد، شیطان از روی عصبانیت و ناراحتی فریاد میكشد.
.
✍ @hekayate_qurani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر کسی شب جمعه از دنیا برود عذاب قبر ندارد؟!
╔✯══๑ღ💠ღ๑══✭╗
✍ @hekayate_qurani
╚✮══๑ღ💠ღ๑══✬╝
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪ :
ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭﻱ؟
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ
ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﻱ ﻛﺮﺩ ......
ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎد!!!
ﺑﻌﺪﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ .......
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ
ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻭﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !!
ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮﺍ ؟
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﭼﻮﻥ ﻭقتیکه ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ داشتم ﺧﺪﻭﺍﻧﺪ
ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ...
ﻭﻟﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩﻱ ،
ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﻲ!!!
ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ !!!
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ می فرمایند :
ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮﺧﺪﺍست روزی آن........
ماهيان از آشوب دريا به خدا شكايت بردند، دريا آرام شد وآنها صيد تور صيادان شدند!!!!
آشوبهاي زندگي حكمت خداست. ازخدا، دل آرام بخواهيم، نه درياي آرام!!
دلتان همیشه آرام.....
✍
✍ @hekayate_qurani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈کلیپی تکان دهنده و قابل تامل
ازدست ندهید بسیارآموزنده هست
✍
✍ @hekayate_qurani
🎉🎊به درک واصل شدن ابولهب
در ۲۵رمضان ابولهب ملعون بدرک واصل شد.
ابولهب بیماری واگیر داری پیداکرد و همه از او فراری شدند تا خودشان مبتلا نگردند.
دوشب جنازه اش درخانه ماند، بوی تعفّن بدن او لحظه به لحظه زیاد میشد، سرانجام بی آنکه بدنش را دست بزنند آن را روی چوبی گذاشته و از خانه بیرون آورده و به دورترین نقاط مکه بردند.
از دور آن قدر سنگ و کلوخ بروی بدن وی ریختند تا بدنش زیر آن سنگها و کلوخ ها دفن شد.
ابولهب،عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله)از سر سخت ترین دشمنان آن حضرت بود
ابولهب بسیار ایشان را آزار و دشنام می داد و به ایشان آسیب میرساند
ابولهب،دشمنی زیادی هم با ابوطالب(علیه السلام)برادر خود داشت
ابولهب همسایه پیغمبر بود و از همین رو، با همسرش ام جمیل بر سر راه آن حضرت، خار و خاشاک و زباله می ریختند و به صورتهای مختلف، آن حضرت را آزار می دادند.
امام صادق(علیه السلام)فرمودند:🌺
هرگاه سوره مسد را قرائت کردید،ابولهب را نفرین نمایید چون او كسی بود كه پیامبر و آنچه از جانب خداوند آورده بود را تكذیب می كرد
📚منابع:بحار، ج۶، ص۴۵۳
✍
✍ @hekayate_qurani
پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را میطلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بیحکمت نیست.»
پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند.
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیلهای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر میاندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایدهای داشته؟»
وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»
✅ای کاش از الطاف پنهان حق سر در میآوردیم که این گونه ناسپاس خدا نباشیم.
✍ @hekayate_qurani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 چه کسایی به بهشت می روند؟؟؟؟
بسیار زیبا و تاثیرگذار
💠
✍ @hekayate_qurani
عبدالله جعفر، در راه مسافرت ، نيمه روزى به روستائى رسيد و باغ نخلى را سرسبز و خرم در نزديكى آن ديد.
تصميم گرفت پياده شود و چند ساعت در آن باغ بياسايد. مالك باغ خود در روستا زندگى ميكرد ولى غلام سياهى را در باغ گمارده بود تا از آن نگهبانى و مراقبت كند.
عبدالله با اجازه وى وارد باغ شد و براى استراحت جاى مناسبى را انتخاب نمود ظهر فرا رسيد،
عبدالله ديد كه غلام سفره خود را گسترد تا غذا بخورد و در سفره سه قرصه نان بود.
هنوز لقمه اى نخورده بود كه سگى داخل باغ شد و نزديك غلام آمد، او يكى از قرصه هاى نان را بسويش انداخت و سگ گرسنه با حرص آنرا بلعيد و دوباره متوجه غلام و سفره نانش شد.
او قرص دوم و سپس قرص سوم را نزد سگ انداخت و سفره خالى را بدون آنكه خود چيزى خورده باشد جمع كرد.
عبدالله كه ناظر جريان بود از غلام پرسيد جيره غذائى شما در روز چقدر است ؟ جواب داد همين سه قرصه نان كه ديدى .
گفت پس چرا اين سگ را برخود مقدم داشتى و تمام غذايت را به او خوراندى ؟
غلام در پاسخ گفت :
آبادى ما سگ ندارد، ميدانستم اين حيوان از راه دور به اينجا آمده و سخت گرسنه است و براى من رد كردن و محروم ساختن چنين حيوانى گران و سنگين بود عبدالله پرسيد پس تو خود چه خواهى كرد؟
جواب داد امروز را به گرسنگى ميگذرانم .
جوانمردى و بزرگوارى آن غلام سياه مايه شگفتى و حيرت عبدالله جعفر شد و در وى اثر عميق گذارد.
براى آنكه عملا او را در اين كرامت اخلاقى و رفتار انسانى تشويق كرده باشد آنروز جديت نمود تا باغ و غلام را از صاحبش خريدارى كرد.غلام را در راه خدا آزاد ساخت و باغ را به او بخشيد.
📚المستطرف
✍
✍ @hekayate_qurani
#الفباے_رفاقٺ_با_امام_زمان
خ: خوش خلقۍ
تو رفیق بداخلاق نمی خواهی! آخر باید رفیق شبیه رفیقش باشد. من اگر بداخلاقی کنم، تو را بد نام کرده ام. دعایم کن مایه زینت تو باشم.
امام صادق علیه السلام:
کُونوا لَنا زَیْنا وَلا تَکونوا عَلَیْنا شَیْنا
[ زینت ما باشید نه باعث ملامت و سرزنش ما ]
بحارالأنوار (جلد 67و68)
✍ @hekayate_qurani
.
✍در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست...چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد.
یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت.
مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواندنصف وظیفه اش را انجام دهد.
هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است. کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : " از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای...فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای. "
مرد خندید و گفت: " وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن. " موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده...سمت خودش... گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند.
مرد گفت: " می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من همیشه می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم.
این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب می دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو داده ام. اگر تو ترک نداشتی چطور می توانستی این کار را بکنی؟
✍ @hekayate_qurani
••|💕🔗|••
#آیهگرافے 🌱
°•|اَللَّهمَّ اغفِرِلِےِ الذُّنُوبَ الَّتے تُحرِمُنِےَ الحُسَین|•°
•خدایا →
•گݩاهاݩے را ڪہ مرا
•ازحسیݩ محروم میڪݩد ݕݕخش...🖐🏼♥️
•آهہ کرݕلا|
✍ @hekayate_qurani
...اصل میدی؟!....
آغــاز یک گنـــاه بزرگ.....
شــاید فکر میکنی سرگرمی است....
و شاید حوصله ات سر رفتــــه و تنهـــایی....
یا احساس تنهایی میکنی....
ای جوان به گوش باش.....
ای جوان مراقــب باش.....
که شیطان بر تو دام نهاده است..... متاسفانه در فضای مجازی پر از گروههایی که جز آشنــا شدن های خلاف شـــرع چیز دیگری هدفــشان نیست!
ای جوان مگــر اصل تو!
مسلمــان بودنت نیست؟!
اسلام دین پاکت نیست؟!
پیامبرت حضرت محمد ص نیست؟!
مگر از امــت ایشان نیستی؟! واااای به روزی که در قیـامت پیامبرمان بگوید:
تو از امـت من نیستی..... پس این شروع شیــــطانی را آغـــاز نکن....
.
✍ @hekayate_qurani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان کشاورز چینی
این داستان حڪایت تڪ تڪ ما آدمها در زندگی است! بد نیست این داستان را یڪ بار از اول تا آخر ببینیم! این ۱۰۰ ثانیه ۱۰۰ درس با خودش دارد ڪه در ڪمتر مدرسه و دانشگاهی تدریس می شود!
#حکمت_خداوندمتعال💚
ببینید و به یاد بسپارید👌
✍ @hekayate_qurani
یاد دارم که در ایام کودکی، اهل عبادت بودم و شب ها بر می خاستم و نماز می گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم.
شبی در خدمت پدرم نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را بر کنار گرفته، می خواندم.
در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند، خوابیده اند.
پدر را گفتم: از اینان کسی سر بر نمی دارد که نمازی بخواند.
خواب غفلت، چنان اینان را برده است که گویی نخفته اند، بلکه مرده اند.
پدر گفت: تو نیز اگر می خفتی، بهتر از آن بود که در پوستین خلق افتی و عیب آنان گویی و بر خود ببالی!
📚
✍ @hekayate_qurani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حدیثی تکان دهنده.
👈 پنج گروه محارب خدا و رسول.
👈 مرحوم مجتهدی.
✍ @hekayate_qurani
✨خدایا✨
در این شب از ماه رمضان
دستمان را بگیر و یاریمان ڪن
تا با دستهایمان بخشش
با زبانمان دلجویے♡
و با یاد تو به آرامش برسیم
💫شبتون پُر از آرامـش💫
✍ @hekayate_qurani
سلام صبح قشنگتون بخیر
روزگارتان از رحمت
«الرَّحْمَنُ الرَّحِیم» لبریز
سفرهٔ تان از نعمت
«رَبُّ الْعَالَمِین» سرشار
روزتون پراز لطف وعنایت خدا
✍ @hekayate_qurani
📚مرد مستجاب الدعوه
خداوند به یکی از پیامبرانش وحی فرستاد که در میان قومش مردی مستجاب الدعوه زندگی می کند. روزی که همسر آن مرد از او خواست تا دعا کند، که وی زیباترین زن دیار خود شود، دعای آن در حق همسرش اجابت شد. زیبایی زن باعث شد که پادشاه و درباریان و مردم بسیاری به او دل بسپارند و همین توجّهات به او باعث شد تا از همسر پیر خودش دوری کند و با او بدرفتاری کند. اما آن مرد با صبر و مهربانی با همسرش رفتار می کرد. تا آنکه روزی از خداوند خواست همسرش را به شکل سگی در بیاورد. زن به شکل سگ درآمد. اما فرزندان آن مرد گریه کنان از او خواستند تا مادرشان را به شکل اولیه خود در آورد.
مرد قبول کرد و زن به شکل سابق خود در آمد و خداوند به پیامبرش گفت؛ هیچ یک از دعاهای مرد نه در حق خانواده اش و نه در حق خودش هیچ فایده ای نداشت.
.
✍ @hekayate_qurani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان حضرت ابراهیم ع و مهمان..
✍ @hekayate_qurani
📚 دفتر مشق ...
معلم با عصبانیت دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ...
دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم رسوند و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم!
دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن ...اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم هم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...
معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند، مکثی کرد و گفت: بشین سارا ...
#داستان_بخوانیم
.
✍ @hekayate_qurani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀کلیپ.حضرت ابراهیم(ع) به 3دلیل، خلیل ودوست صمیمی خدا بود...
🍀تو نمیخای سر رفاقت رو با خدا
بازکنی
📚استاد عالی
✍ @hekayate_qurani
📚داستان آب گندیده
روزی فرد جوانی به برکه آبی رسید. آب درون برکه بسیار زلال و گوارا بود. مرد جوان به یاد پیر قبیله مقداری آب را درون سطل چرمی ریخت. پس از چند روز جوان به قبیله خود رسید و آب را تقدیم پیر کرد.
بزرگ قبیله مقدار زیادی از آب را نوشید و از گوارا بودن آن بسیار تعریف کرد. طوری که اطرافیان وسوسه شدند مقداری از آن آب را بنوشند. یکی از آشاگردان پیر قبیله به خود جرات داد و گفت ای پیر جرعهای از آب را به ما بده. شاگرد بلافاصله بعد از نوشیدن آب آن را به بیرون پرتاب کرد و گفت چقدر بد مزه است. ظاهرا آب به دلیل ماندگاری در سطل چرمی، طعم چرم به خود گرفته بود.
شاگرد گفت: چگونه این آب برای تو گوارا بوده است؟
استاد در جواب گفت: تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم. این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد.
.
✍ @hekayate_qurani
🌸 یکی از صالحان دعا می کرد :
🤲 پروردگارا در روزی ام برکت ده...
💠 کسی پرسید: چرا نمی گویی روزی ام ده؟
🌷 ڱفت: چون روزی را خدا برای همه ضمانت کرده است. چه طلب کنیم و نکنیم به ما میدهد.
🌻اما من بـرکت را در رزق طلب می کنم چون برکت چیزی است که خدا به هرکس بخواهد می دهد (نه به همگان)
✨اگر در مال بیاید ، زیادش می کند .
✨ اگر در فرزند بیاید ،صــالحش می کند .
✨ اگر در جسم بیاید ، قوی و سالمش می کند .
✨و اگر در قلب بیاید ، خوشبختش می کند.
✍ @hekayate_qurani
📚#قدر_عافیت
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﻰ ﺑﺎ ﻧﻮﻛﺮﺵ ﺩﺭﻛﺸﺘﻰ ﻧﺸﺴﺖ ﺗﺎ ﺳﻔﺮ ﻛﻨﺪ، ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺁﻥ ﻧﻮﻛﺮ اولین ﺑﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺯﺍﺭﻯ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺑﻰ ﺗﺎﺑﻰ میکرد
ﻫﺮﭼﻪ ﺍﻭﺭﺍ ﺩﻟﺪﺍﺭﻯ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺁﺭﺍﻡ ﻧﮕﺮﻓﺖ، ﻧﺎ ﺁﺭﺍﻣﻰ ﺍﻭ ﺑﺎﻋـﺚ ﺷﺪ ﺁﺳﺎﯾﺶ ﺷﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻫﻢ ﺯﺩ، ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻥ ﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﻓﻜﺮ ﭼﺎﺭﻩ ﺟﻮﯾﻰ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺗﺎ ﺍﯾﻨﻜﻪ ﺣﻜﯿﻤﻰ ﺑﻪ ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﻫﻰ ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ چگونه؟ ﺣﻜﯿﻢ ﮔﻔﺖ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺑﺪﻩ ﻧﻮﻛﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ بیاندﺍﺯﻧﺪ. ﺍﻭ ﺭﺍ داخل ﺩﺭﯾﺎ انداختند . ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﻏﻮﻃﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺭ ﺩﺭﯾﺎ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ کمکم ﻛﻨﯿﺪ ، ﻣﺮﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﯿﺪ
دست او ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺑـﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﻛﺸﺘﻰ آوردﻧﺪ . ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﻯ ﺍﺯ ﻛﺸﺘﻰ ساکت ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺩﯾـﮕﺮ ﭼﯿﺰﻯ ﻧﮕﻔﺖ . ﺷﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺣﻜﯿﻢ ﺗﻌﺠﺐ ﻛﺮﺩﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺣـﻜﻤﺖ ﺍﯾﻦ ﻛﺎﺭ ﭼﻪ ﺑـﻮﺩ ﻛﻪ غلام ﺁﺭﺍم ﮔﺮﺩﯾﺪ؟
ﺣﻜﯿﻢ پاسخ داد ﺍﻭ ﺭﻧﺞ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻥ ﺭﺍ ﻧﭽﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﻗﺪﺭ سلامتی در ﻛﺸﺘﻰ ﺭﺍ ﻧﻤﻰﺩﺍﻧﺴﺖ، ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻗﺪﺭ ﻋﺎﻓﯿﺖ ﺭﺍ کسی ﺩﺍﻧـﺪ ﻛﻪ ﻗﺒﻼ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ بلا ﮔﺮﺩﺩ
.
✍ @hekayate_qurani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیب. تکان دهنده ی
آیت الله مجتهدی تهرانی
در زمینه حجاب و حیا
✍ @hekayate_qurani