راز شگفت انگیز پیاده شدن شیخ عباس قمی از اتوبوس
💎 آیه: عَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَّكُمْ بقره/216
💎چه بسا شما از چیزی کراهت داشته باشید درحالیکه خیر شما در آن است.
🔹آینه: حکایت؛ امام خميني(ره) در خاطرهاي از سفر خود با مرحوم حاج شيخ عباس قمي چنین بيان ميكند: بیابان سوزان و بیانتها در چشمهایمان رنگ میباخت و به کبودى میگرایید و از دور هم، چیزى دیده نمیشد. ناگاه ماشین ما که از مشهد عازم تهران بود از حرکت، ایستاد. راننده که مردى بلند و سیاهچرده بود باعجله پایین آمد و بعد از آنکه ماشین را براندازى کرد خیلى زود عصبانى و ناراحت به داخل ماشین برگشت و گفت: بله پنچر شد و آنگاه به صندلى ما که در وسطهای ماشین بود، آمد. به من چون سید بودم حرفى نزد؛ ولى رو کرد به حاج شیخ عباس قمى و گفت: اگر میدانستم تو را اصلاً سوار نمیکردم، نحسى قدم تو بود که ماشین ما را در وسط بیابان خشک و برهوت معطل گذاشت! یا الله برو پایین و دیگر هم حق ندارى سوار این ماشین بشوى.
مرحوم شیخ عباس بدون اینکه کوچکترین اعتراضى کند و حرفى بزند، بلند شد و وسایلش را برداشت و از ماشین پیاده شد. من هم بلند شدم که با او پیاده شوم اما او مانع شد؛ ولى من با اصرار پیاده شدم که او را تنها نگذارم اما او قبول نمیکرد که با او باشم، هر چه من پافشارى میکردم، او نهى میکرد، دست آخر گفت فلانى راضى نیستم تو اینجا بمانى. وقتى این حرف را از او شنیدم، دیدم که اگر بمانم بیشتر او را ناراحت میکنم تا خوشحال کرده باشم، برخلاف میلم از او خداحافظى کرده و سوار ماشین شدم.
بعد از مدتى که او را دیدم جریان آن روز را از او پرسیدم، گفت: وقتى شما رفتید خیلى براى ماشین معطل شدم، براى هر ماشینى دست بلند میکردم نگه نمیداشت تا اینکه یک کامیونى نگه داشت. وقتى سوار شدم، قدرى که با هم صحبت کردیم متوجه شدم که او ارمنى است و مسیرش همدان است؛ از قضا من هم میخواستم به همدان بروم، چون مدتها بود که دنبال یک سرى مطالب میگشتم و در جایی نیافته بودم؛ فقط میدانستم که در کتابخانه مرحوم آخوند همدانى در همدان میتوانم آنها را به دست آورم. راننده آدم خوب و اهل حالى بود، من هم از فرصت استفاده کردم و احادیثى که از حفظ داشتم درباره احکام نورانى اسلام، حقانیت دین مبین اسلام، مذهب تشیع و ... برایش گفتم. وقتى او را مشتاق و علاقهمند دیدم، بیشتر برایش خواندم. سعى میکردم مطالب و احادیثى بگویم که ضمیر و وجدان زنده و بیدار او را بیشتر زنده و شاداب کنم تا اینکه به نزدیکیهای همدان رسیدیم، نگاهم که به صورت راننده افتاد دیدم قطرات اشک از چشمانش سرازیر است و گریه میکند، حال او را که دیدم دیگر حرفى نزدم، سکوتى عمیق مدتى بر ما حکمفرما شد، هنوز چند لحظهای نگذشته بود که او آن سکوت سنگین را شکست و با همان چشم اشکآلود گفت: اینطور که تو میگویی و من از حرفهایت برداشت کردم، اسلام دین حق و جاودانى است و من تا به حال در اشتباه بودم. شاهد باش من همین الآن پیش تو مسلمان میشوم و به خانه که رفتم تمام خانواده و فامیلهایی که از من حرفشنوی دارند مسلمان میکنم .
بعد هم به کمک من گفت: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا ولى الله .1
1. با اقتباس و ویراست از کتاب عاقبت بخیران عالم
#آیه_ها_و_آینه_ها
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👅بهشت با رساندن نوک زبان به نوک بینی
📝نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده میشد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت.
«عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که: بیدلیل مغرور نشو! اینها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمیآمدند و «علی» را انتخاب میکردند.
«معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نمازگزاران را ثابت میکند.
پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخنرانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود را به نوک بینیاش برساند، خدا بهشت را بر او واجب مینماید و بلافاصله مشاهدهکرد که همه تلاش میکنند نوک زبانِشان را به نوک بینیِشان برسانند تا ببینند بهشتیاند یا جهنمی؟
«عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش میکند و سعی میکند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود.
از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو میخواهند. «علی» برای این جماعت حیف است.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
همنشین حضرت داوود علیه السلام
حضرت داوود علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! همنشین مرا در بهشت به من معرفی کن و نشان بده. خداوند فرمود: مَتّی (پدر حضرت یونس) همنشین تو در بهشت است. داوود اجازه خواست به دیدار متّی برود، خداوند به او اجازه داد. او با فرزندش سلیمان به محل زندگی متی آمدند. خانه ای را دیدند که از برگ خرما ساخته شده بود. پرسیدند: متی کجا است؟ گفتند: در بازار است. هر دو به بازار آمدند و از محل او پرسیدند. در جواب گفتند: او در بازار هیزم فروشان است. به سراغ او رفتند. عده ای گفتند: ما هم منتظر او هستیم. داوود و سلیمان به انتظار دیدار و نشستند و او در حالی که پشته ای از هیزم بر سر داشت. مردم به احترام او برخاستند و پشته را از سر او بر زمین نهادند. متی پس از حمد خدا هیزم را در معرض فروش گذاشت و گفت: چه کسی جنس حلالی را با پول حلال می خرد؟ یکی از حاضران هیزم را خرید. داوود و سلیمان به او سلام کردند. متی آن ها را به منزل خود دعوت کرد و با پول هیزم مقداری گندم خرید و به منزل آورد، سپس آن را با آسیاب آرد کرد و خمیر نمود، آن گاه آتش افروخت و مشغول پختن نان شد. در آن حال با داوود و سلیمان به گفت و گو پرداخت تا نان پخته شد. مقداری نان در ظرف چوبی گذاشت و کمی نمک بر آن پاشید و ظرفی پر از آب هم در کنارش نهاد و دو زانو نشست و همگی مشغول خوردن آن شدند. متی لقمه ای برداشت، وقتی خواست آن را در دهان بگذارد گفت: بسم الله و هنگامی که خواست ببلعد گفت: اَلْحَمْدُلِلَّه و این عمل را در لقمه های بعدی نیز تکرار کرد، آن گاه با نام خدا کمی آب میل کرد و هنگامی که خواست آب را بر زمین بگذارد، خدا را ستود و گفت: الهی! چه کسی را مانند من نعمت بخشیدی و درباره اش احسان نمودی؟ چشم بینا، گوش شنوا و تن سالم به من عنایت کردی و نیرو دادی تا توانستم نزد درختی آن را نه، کاشته ام و نه در حفظ آن کوشش نموده ام بروم و آن را وسیله روزی من قرار دادی و کسی را فرستادی که آن را از من خرید و با پول آن، گندمی خریدم که آن را نکاشته بودم و آتش را مسخرم ساختی تا با آن نان بپزم و با میل و رغبت آن را بخورم تا در عبادت و اطاعت تو نیرومند باشم، خدایا! تو را سپاسگزارم. پس از آن، مدتی گریست. در این موقع داوود به فرزندش سلیمان فرمود: فرزندم! بلند شو برویم، من هرگز بنده ای مانند این شخص ندیده بودم که نسبت به پروردگار سپاسگزارتر و حق شناس تر باشد.
داستان های بحار
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
💎#قرآن_زندگی
هنگامی که تکه ای شیشه می شکند
صدایش به سرعت محو می گردد اما
خرده های آن، اطرافیانش را زخمی
می گرداند...
سخن نیش دار هم اینگونه است،
سریع پایان می یابد اما درد قلب
برای مدتی طولانی باقی می ماند..!!
بنابراین جز حرف خیر چیزی بر زبان نیاور.
توصیه های نه گانه در سوره حجرات
برای تعامل با مردم:
۱. فَتَبَيَّنُوا تحقیق کنید.
۲. فَأَصْلِحُوا صلح برقرار سازید.
۳. وَأَقْسِطُوا عدالت بکار برید.
۴. لَا يَسْخَرْ استهزاء نکند.
۵. وَلَا تَلْمِزُوا طعنه نزنید.
۶. وَلَا تَنَابَزُوا عیبجوئی نکنید.
۷. اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّن از بسیاری
از گمانها بپرهیزید.
۸. وَلَا تَجَسَّسُوا و جاسوسی و پرده
دری نکنید.
۹. وَلَا يَغْتَبْ غیبت ننماید.
این موارد را به دقت رعایت نما و در طول عمر خود، آنها را عملی ساز،
درست است که نمی توانی همه را
خوشبخت نمایی اما می توانی کسی
را نیازاری.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" تبارک الله احسن الخالقین"
یکی از فضیلت های بزرگ و عظیم زندگی این است که سعی کنیم دائم الوضو باشیم
انسان های دائم الوضو بعد از مدتی به آرامش ، عشق و دولتی میرسند که با هیچ نعمتی در دنیا قابل مقایسه نیست
معلوم نیست خدای همیشه باصفا در این عبادت چه فیوضاتی قرار داده که علی رغم ظاهر ساده اش
استمرار در ادای عارفانه و عاشقانه آن، مصدر همه توفیقات
آرامش ها
زیبایی ها
شادیها
و در یک کلام خیال راحت دنیا و آخرت است
و این لطف خداست که به اندک عملی
اقیانوس اقیانوس نعمت و دولت بر بنده اش نازل می کند.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
#یک_داستان_یک_پند
✍️روزی جوانی از پدرش پرسید: پدرم! تو از نظر دارایی مشکلی نداری و وضع مالیات از من بهتر است. آیا دوست داری برایت عیدی بخرم؟!
👤پدر، پسرش را به حیاط خانه، کنار درخت سیبی آورد و گفت: پسرم! به نظر تو من سالی چقدر هزینۀ این درخت سیب میکنم؟! پسر گفت: نمیدانم.
🌳پدر گفت: اگر هر سال آب، کود، هرس و سمّی که برای این درخت هزینه میکنم را حساب کنی چندین هزار تومان این درخت برایم هزینه دارد. میدانی هر سال چهار کیلو سیب هم به من نمیدهد! یعنی هر کیلو سیب آن، چه مبلغ زیادی برای من تمام میشود، علاوه بر آشغالهایی که در خانه ریخته میشود.
پسرم! فکر میکنی من احمق هستم برای این درخت این همه زحمت میکشم و پولم را هدر میدهم؟ میتوانم با این همه هزینه چندین کیلو سیب را بیزحمت و بیدردسر بخرم.
❄️پسر گفت: حتماً حکمتی دارد، پدرم بگو! پدر گفت: من این درخت را برای خوردن سیباش نکاشتم؛ برای این کاشتم که در پاییز چند عدد سیبی بچینم؛ که محصول تلاش خودم است و خود آن را پرورش دادهام. اگر تو برای من عیدی بخری درست است که من نیاز ندارم، ولی لذتاش مثل لذت چیدن سیب این درخت، برایم شیرین است. تو هم میوه یک عمر زندگی من هستی.
🥀پسر از شرم سرش را به زیر انداخت و رفت.
✅آری، اگر پدر و مادری داریم که حتی وضع مالیشان خیلی عالی است؛ صلهرحم، هدیه و عیدی دادن را فراموش نکنیم، ما محصول و میوۀ دل آنان هستیم. این میوه مزهاش به خوردنش نیست، بیرون هم ارزانتر میفروشند؛ مزهاش در دست پرورده بودن خود انسان است.
داستانها و پندهای اخلاقی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
⚜حکایتهای پندآموز⚜
«تو دلداده ی او باش، او به مشکلاتت رسیدگی میکند ....» امام زمان ارواحنافداه فرمودند: وظیفه ی ماست که به محبین مان رسیدگی کنیم ....
✍حکایتِ دلدادگی یک جوان شیعه ی ایرانی به دختر دانشجوی مسیحی است، خانمی که ماجرای شنیدنی خودش را اینچنین بیان میکند : من مسیحی بودم تا روزی که یکی از دانشجوهای ایرانی به خواستگاریم آمد. او گفت من شیعه هستم و شرط ازدواجم با شما این است که شما هم شیعه شوید. فرصتی خواستم تا پیرامون اسلام و تشیع تحقیق کنم. بعد از تمام تحقیقاتم همسرم هم پزشک شده بود.
خیلی کمکم کرد و همه ی مسائل برایم حل شد جز یک مسأله و آن موضوع طول عمر امام زمان (علیه السلام) بود. ما با هم ازدواج کردیم و بعد از چند سال به حج مشرف شدیم. در منی که برای رمی جمرات می رفتیم، همسرم را گم کردم. از هر کس با زبان انگلیسی نشانی می پرسیدم، نمی دانست. خسته شدم و گوشه ای با حال غربت نشستم. ناگهان آقائی در مقابلم آمد که با لهجه ی فصیح انگلیسی صحبت می کرد. به من گفت: بلند شو برویم رمی جمرات را انجام بده. الآن وقت می گذرد. بی اختیار دنبالش راه افتادم و رمی جمرات را انجام دادم. بعد از رمی جمرات، آن آقا مرا به خیمه رساند. خیلی از لطفش تشکر کردم.
او به هنگام خداحافظی فرمود:
«وظیفه ی ماست که به محبان خود رسیدگی کنیم».
«در طول عمر ما شک نکن».
«سلام مرا هم به دکتر برسان».
برگ زردی با سماجت شاخه را چسبیده بود
دستهای خویــش و دامـان توام آمد به یاد
📚نقل از کتاب میرِ مهر صفحه۳۵۵
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انیمیشن لحظه ی دیدار ویژه اربعین با صدای محمد حسین پویانفر
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹#داستان_آموزنده
آقایی نقل میکرد، یکی از دوستانم مدتی سردرد عجیبی گرفت و مشکوک به بیماری خطرناک مغزی بود.
دکتر برای او آزمایشهایی نوشت.
بعد از تحمل استرس طولانی و صرف هزینه زیاد برای گرفتن نتیجه آزمایش به بیمارستان رفتیم؛
چشمان و قلبش میلرزید.
متصدی آزمایشگاه جواب آزمایش را به ما داد و خودش به ما گفت: شکر خدا چیزی نیست.
دوستم از خوشحالی از جا پرید؛ انگار تازه متولد شده؛ رفت بسته شکلاتی خرید و با شادی در بیمارستان پخش کرد.
متصدی آزمایشگاه به من هم کاغذ سفیدی داد و گفت: این هم نتیجه آزمایش تو! چیزی نیست شکر خدا تو هم سالم هستی!!!
از این کار او تعجب کردم!
متصدی که مرد عارفی بود گفت: دیدی دوستت الان که فهمید سالم است، چقدر خوشحال شد و اصلا به خاطر هزینهها و وقتی که برای این موضوع گذاشته ناراحت نشد.
پس من و تو هم قدر سلامتیمان را بدانیم و با صرف هزینهای کم در راه خدا، با زبان و در عمل شکرگزار باشیم که شکر نعمت باعث دوام و ازدیاد نعمت است.
«و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن…»
(ضحی آیه ۱۱).
«اگر شکرگزار باشید قطعا برای شما زیاد میگردانیم…»
(ابراهیم آیه ۷).
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
خیییلی قشنگه
زوج جوانی به محل جدیدی نقل مکان کردند .
صبح روز بعد هنگامی که داشتند صبحانه میخوردند ، از پشت "پنجره" زن همسایه را دیدند که دارد لباس هایی را که شسته است آویزان میکند .
زن گفت :
ببین ؛ لباسها را خوب نشسته است !!!
شاید نمی داند که چطور لباس بشوید یا اینکه پودر لباسشویی اش خوب نیست !
شوهرش ساکت ماند و چیزی نگفت ...
هر وقت که خانم همسایه لباس ها را پهن میکرد ، این گفتگو اتفاق می افتاد و زن از بی سلیقه بودن زن همسایه میگفت ...
یک ماه بعد ، زن جوان از دیدن لباس های شسته شده همسایه که خیلی تمیز به نظر میرسید ، شگفت زده شد و به شوهرش گفت:
نگاه کن !!! بالاخره یاد گرفت چگونه لباس ها را بشوید ...
شوهر پاسخ داد:
صبح زود بیدار شدم و پنجره های خانه مان را تمیز کردم !!!
***
زندگی ما نیز اینگونه است ؛
آنچه را که ما از دیگران می بینیم بستگی دارد به "پاکی پنجره" و "دیدی" که با آن نگاه میکنیم ...
*زندگی ما بازتاب ذهن مان است*
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همش به این فکر میکنی
قراره چی بشه
اون چیزی که باید بشه میشه
ترس و اضطراب رو بزار کنار
و توکل کن به خدا
و اینو بدون که خدا زندگی رو
بدون سختی نیافریده
و فکر نکن قراره همیشه هم
بدون سختی باشه
برای همینه که خدا ازمون میخواد
که محکم باشیم صبور باشیم و ادامه بدیم
و توکل کنیم به خودش
و بهش اعتماد داشته باشیم
و اون موقع است که خدا
چراغ راهمون میشه
یاورمون میشه
و کمکمون میکنه
تا بهترین مسیر رو پیدا کنیم
پس تا خدا رو داری
غم نداشته باش
مطمئن باش
این روزها هم میگذره
و باور کن
خدا هیچوقت
تنهات نمی ذاره
خدایا شکرت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
👹منبر خرابه شیطان
روایت شده است که صبح آن شبی که پیامبر صلی الله علیه و آله به معراج تشریف بردند و همه جا را دیدند، شیطان خدمت پیامبر آمد و گفت: یا رسول الله! شب گذشته که به معراج تشریف بردید، در آسمان چهارم، طرف چپ “بیت المعمور” منبری بود، شکسته و سوخته و به رو افتاده، آیا آن منبر را شناختی؟ آیا میدانی آن منبر متعلق به کیست؟
حضرت فرمودند: خیر، آن منبر متعلق به کیست؟ شیطان عرض کرد: آن منبر من بود، بالای آن مینشستم و ملائکه پای منبرم نشسته و من آنها را موعظه میکردم، ملائکه از عبادت و بندگی من تعجب میکردند. وقتی که تسبیح از دستم میافتاد، چندین هزار ملک برخواسته تسبیح را میبوسیدند و به دست من میدادند. اعتقاد من این بود که خداوند مخلوقی برتر از من خلق نفرموده است. اما امر بر عکس شد و رانده درگاه الهی شدم و الان از من بدتر و ملعونتر در درگاه احدیت کسی نیست
امیر المومنین حضرت علی (ع) درباره عبادت شیطان و عاقبت او می فرماید: پس از کار خدا درباره ابلیس پند گیرید که کردار دراز مدت او را تباه و کوشش فراوانش را بر باد داد و این به سبب لحظه ای تکبر و سرکشی بود.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚داستان کوتاه📚
📜#حکایت
امام باقر عليه السّلام فرمود:
در زمان حضرت هود عليه السّلام عدّه اى گرفتار قحطى شدند، آنان نزد هود رفتند تا دعا كند خداوند باران رحمتش را نازل كند، در اين هنگام پير زنى بد زبان و فحّاش از منزل هود خارج شد و گفت: چرا هود براى خودش چنين دعايى نمىكند؟
مردم گفتند: ما را به نزد او ببر، گفت: او اكنون در ميان مزرعه مشغول آبيارى است، به آنجا برويد، ما نزد او رفتيم، هود هر قسمتى را كه زراعت مىكرد مى ايستاد و دو ركعت نماز مىخواند، در اين هنگام هود متوجه آنان گشت و گفت: حاجت شما چيست؟
گفتند: ما براى حاجتى آمديم ولى چيزى شگفت انگيزتر از حاجت خود مشاهده كرديم.
گفت: چه ديديد؟ گفتند: پير زن بد زبان و فحّاشى را ديديم كه از منزلت خارج شد و بر سر ما فرياد كشيد.
فرمود: او همسر من است و من دوست دارم كه سالها زنده بماند.
گفتند: اى پيامبر خدا! چرا خواهان طول عمر او هستى؟
گفت: زيرا هيچ مؤمنى نيست، جز آنكه كسى را دارد كه اذيّتش كند، من هم خدا را شكر مىكنم كه اذيّت كننده ام را زير دستم قرار داده، و اگر چنين نبود كسى بدتر از او بر من مسلّط مىشد.
📚 مشكاة الأنوار في غرر الأخبار،
ص 287-288
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این آیہ قـرآن حڪایٺ زندگے خیلی از ما و مـردم این دنیاسٺ
خـدا رو فقط تا جایے قبول داریمـ و میخواییمـ ڪه به آرزوهـامون برسیمـ، اما بہ محض رسیدن نرسیدن بہ خواستہ هامـون و گـرفتہ شدن نعمت هامون ، اولین ڪاری ڪه میڪنیم ارتباطمـون و با خـدا قطع میڪنیم... 😔
و اینطورے خدا معیار ایمان و عشق هر شخص به خودش رو میسنجہ....
🦋و برخے از مردم انـد ڪه خدا را یڪ سویہ [و بـر پایہ دست یابے به امور مادے] مے پـرستند، پس اگـر خیرے [چون ثروت، مقـام و اولاد] به آنان برسد به آن آرامش یابند، و اگـر بلایے [چون بیمارے، تهیدستۍ و محرومیٺ از عناوین اجتماعے] به آنان برسد [از پرستش خدا] عقب گرد می کنند [و بہ بی دینے و ارتـداد مے گـرایند]، دنیا و آخـرت را از دست داده انـد، و این است همان زیان آشڪار. (۱۱)
سوره حج🌿
#آرامشـ_بـا_قرآنـ
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✅ اعمال روز #اربعین
❶ «زیارت امام حسین(علیهالسلام)
و زیارت #اربعین»
در این روز، زیارت امام حسین
#مستحب است!
و این زیارت...
همانا خواندن زیارت اربعین است
که از امام عسکری(ع)
روایت شده که فرمودند:
علامت مؤمن پنج چیز است!
۱. پنجاه و یک رکعت نماز فریضه
و نافله در شب و روز خواندن
۲. زیارت اربعین کردن
۳. انگشتر بر دست راست کردن
۴. جَبین(پیشانی) را در سجده بر خاک گذاشتن
۵. و بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ را
بلند گفتن است.
❷ «غسل اربعین و توبه»
❸ بعد از نماز صبح ۱۰۰مرتبه
(لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم)
❹ ۷۰مرتبه تسبیحات اربعه
❺ بعد از نماز ظهر سوره والعصر و سپس ۷۰مرتبه استغفار
❻ غروب اربعین ۴۰مرتبه لاالهالاالله
❼ بعد از نماز عشاء سوره یاسین هدیه به سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین (علیهالسلام)
📚 وسائل الشیعه ج۱۰ ص۳۷۳
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤زیارتِ اربعین در گذرِ روزگار
اربعینِ سرور و سالارِ شهیدان، حضرت اباعبداللهالحسین (علیهالسلام) و یارانِ غیورش تسلیت باد.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
باز دگر باره رسید اربعین
جوش زند خون حسین از زمین
شد چهلم روز عزای حسین
جان جهان باد فدای حسین
◼️ فرارسیدن اربعین شهادت سرور آزادگان جهان، چهلمین روز وداع خونین حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفای ایشان را تسلیت عرض می نماییم
#اربعین
#امام_حسین
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹داستان آموزنده🌹.
علامه طباطبایی (رحمه الله) از قول یکی از دوستان خود نقل می کردند که گفته بود: در راه کربلا بودم و در صندلی پهلوی من یک جوان نشسته بود. خیلی مؤدّب و مشغول راز و نیاز خودش بود. وقتی رسیدیم به جایی که حدود چهار فرسخ تا حرم مطهّر فاصله داشت، دیدم آن جوان یک تلاطم درونی پیدا کرد و شروع کرد به گریه کردن. به وی گفتم: ای جوان چه شده؟ گفت: می دانی اینجا کجاست؟ اینجا کربلا است. من هم اینک شنیدم که امام حسین (ع) به همه ما خوش آمد گفتند.
آن شخص می گوید: خیلی تعجّب کردم و با خود گفتم این جوان به کجا رسیده است که صدای خوش آمد گوئی امام حسین (ع) را می شنود. از او پرسیدم تو چه کرده ای و چه شد که به این مقام رسیدی؟ جوان گفت: من سر تا پا گناه بودم. عادت به گناهان خود کرده بودم و نمی توانستم دست از عصیان بکشم. شبی در یک جلسه گناه تا نیمه شب ماندم و بعد از خروج از جلسه، به خدا گفتم: خدایا دست من را بگیر، ای خدا خسته شده ام. از این نوع زندگی و از گناه کردن خسته شده ام. به طور جدّی و همراه با انصراف از گناهان گذشته از خداوند طلب اصلاح کردم. صبح فردا عالم شهر مرا خواست و قبول کرد که من شاگرد او بشوم. اوّل یک دوره اعتقادات به من آموخت. سپس گفت: تو اعتقادات را از نظر علمی آموختی. ولی به تنهایی کاربرد ندارد. تو را به خواندن قرآن و دعا و توسّل به اهل بیت (علیهم السلام)، مخصوصاً توسّل به حضرت عصر «ارواحنافداه» سفارش می کنم. اگر هم گناه کردی، فوراً جبران کن. فوراً از خداوند عذر خواهی کن. در این صورت می توان گفت که دلت اصول دین را پذیرفته است. بعد از مدّتی هم استادم به من گفت: الحمدلله عقل و دل تو اعتقادات و دین را باورکرده است. امّا اکنون لازم است قدری اعتقادات خود را با «ولایت»، تزئین کنی تا تکمیل شود. به همین جهت من را به کربلای معلّی فرستاد. آمده ام به کربلا تا از امام حسین (ع) یک توفیق و جذبه ای بگیرم و برگردم.
استقامت در انصراف از گناهانی که برای انسان به صورت عادت در آمده است، مشکل است. امّا پاداشی اینچنین دارد.
(سیر و سلوک ص۱۸۱).
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى میگذشت. در راه به عبادتگاهى رسید که عابدى در آنجا زندگى میکرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آنجا گذشت. وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان جا ایستاد و گفت: «خدایا من از کردار زشت خویش شرمندهام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.»مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناهکار محشور مکن.»
در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود که به این عابد بگو: «ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.»
💐خدا ستار العیوبه هیچوقت آبروی کسی رو نبرین چون آبروی کسی رو بردن میشه حق الناس و نابخشودنیه ...
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ثروتمندی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد
و مردی را دید که در سطل زبالهاش دنبال چیزی میگردد.
گفت: خدا رو شکر فقیر نیستم.
مرد فقیر اطرافش را نگاه کرد و دیوانهای با رفتار جنونآمیز در خیابان دید
و گفت: خدا رو شکر دیوانه نیستم.
آن دیوانه در خیابان آمبولانسی دید که بیماری را حمل میکرد گفت:
خدا رو شکر بیمار نیستم.
مریضی در بیمارستان دید که جنازهای را به سردخانه میبرند.
گفت: خدا رو شکر زندهام.
فقط یک مرده نمیتواند از خدا تشکر کند.
چرا امروز از خدا تشکر نمیکنیم که یک روز دیگر به ما فرصت زندگی داده است؟
برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به سه مکان برویم:
1. بیمارستان
2. زندان
3. قبرستان
* در بیمارستان میفهمید که هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست.
*در زندان میبینید که آزادی گرانبهاترین دارایی شماست.
* در قبرستان درمییابید که زندگی هیچ ارزشی ندارد.
زمینی که امروز روی آن قدم میزنیم فردا سقفمان خواهد بود.
پس بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم...
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🏴 شهادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع) و رحلت پیامبر خاتم (ص) و شهادت امام رضا(ع) بر شما تسلیت باد🏴
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹چقدر آخر این ماه
🖤سخت وسنگین است
🌹تمام آسمان و زمین
🖤بیقرار و غمگین است
🌹بزرگتر زِ غم مجتبی
🖤و داغ رضا...
🌹وداع فاطمه با
🖤خاتم النبیین است.
◾️رحلت جانگداز پدر امت اسلام، حضرت رسول اکرم محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و شهادت جانسوز حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و شهادت غریبانه ی حضرت امام رضا شاه خراسان علیه السلام
برهمه ی مسلمانان عالم تسلیت باد◾️
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚حکایتهای پندآموز
مندیگنخریدم
آورده اند یکی از علما 40 شبانه روز چله گرفته بود تا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را زیارت کند 000تمام روزها روزه بود 000در حال اعتکاف 000از خلق الله بریده بود...!!!صبح به صیام و شب به قیام زاری و تضرع
شب 36 ندای در خود شنید که می گفت: فلانی ساعت 6 بعد از ظهر بازار مسگران در دکان فلان مسگر عالم می گفت: از ساعت 5 در بازار مسگران حاضر شدم در کوچه های بازار از پی دکان فلان می گشتم گمشده خویش را در آنجا زیارت کنم...
پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و مسگران نشان می داد... قصد فروش آنرا داشت به هر مسگری نشان می داد ؛ وزن می کرد و می گفت : به 4 ریال و 20 شاهی پیرزن می گفت : نمیشه 6 ریال بخرید ؟مسگران می گفتند : خیر مادر برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید،همه همین قیمت را می دادند پیرزن می گفت : نمیشه 6 ریال بخرید ؟تا به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود مسگر به کار خود مشغول بود
پیرزن گفت : این دیگ را برای فروشآوردم به 6 ریال می فروشم ؛ خرید دارید ؟ مسگر پرسید چرا به 6 ریال ؟پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت : پسری مریض دارم ؛ دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن 6 ریال می شود مسگر پیر ؛ دیگ را گرفت و گفت :این دیگ سالم و بسیار قیمتی است حیف است بفروشی امّا اگر اصرار داری بفروشی من آنرا به 25 ریال میخرم!!! پیر زن گفت:عمو مرا مسخره می کنی ؟!
مسگر گفت : ابدا" دیگ را گرفت و 25 ریال در دست پیرزن گذاشت پیرزن که شدیدا" متعجب شده بود ؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شدعالم می گوید : من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات را فراموشم شده بود
در دکان مسگر خزیدم و گفتم :عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی ؟!اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از 4 ریال و 20 شاهی ندادند آنگاه تو به 25 ریال می خری ؟! مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم.
من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد
پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند
پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد *من دیگ نخریدم*عالم می گفت: از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که...
شخصی با صدای بلند صدایم زد و گفت:فلانی ؛ کسی با چله گرفتن به زیارت ما نخواهد آمد ....!!!دست افتاده ای را بگیر و بلند کن ما به زیارت تو خواهیم آمد ...!!!!
📚مجموعه حکایتهای معنوی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
بی انصافی
👳♂کسی آمد محضر آیت الله میلانی در مشهد. در اطراف حرم امام رضا علیه السلام مغازه داشت. عرض کرد: مغازه دارم در اطراف حرم، در ایامی که شهر شلوغ است و زائر زیاد، قیمت اجناس را مقداری بالا میبرم و بیشتر از نرخ متعارف میفروشم. حکم این کار من چیست؟
آیت الله میلانی فرمود: این کار "بی انصافی" است.
مغازه دار خوشحال از این پاسخ و اینکه آقا نفرمود حرام است، کفشهایش را زیر بغل گذاشت و دست بر سینه عقب عقب خارج میشد. آقای میلانی با دست اشاره کرد به او که برگرد! برگشت!
آقا دهانش را گذاشت کنار گوش مغازه دار و گفت: داستان کربلا را شنیده ای؟ گفت:بله! گفت: میدانی سیدالشهدا علیه السلام تشنه بود و تقاضای آب کرد و عمر سعد آب را از او دریغ کرد؟گفت: بله آقا، شنیده ام. آقای میلانی فرمود: آن کار عمر سعد هم "بی انصافی" بود!
✅(حضرت علی (ع)می فرمایند
انصاف، مايه آسايش است.)
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای شنیدنی حضرت موسی علیهالسلام و فرعون.
🎙#استاددارستانی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
امام رضا عليه السلام:
هر كه غم و نگرانى مؤمنى را بزدايد، خداوند در روز قيامت گره غم از دل او بگشايد
مَن فَرَّجَ عن مُؤمِنٍ فَرَّجَ اللّهُ عن قَلبِهِ يَومَ القِيامَةِ
ميزان الحكمه جلد 5 صفحه 280
◼️ سالروز شهادت امام رضا علیه السلام، خورشید هشتم هدایت بر شما تسلیت باد
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتم رضا و دلم تا حرم رسید
از سوی او نسیمی به چشم ترم رسید
دست ادب به سینه و لبریز التماس
گفتم ابالجواد و مراد دلم رسید...
شهادت امام الرئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام تسلیت باد
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
امام رضا علیه السلام می فرمایند:
❤️ مومن هرگاه خشمگین می شودغضبش را از حق بیرون نمیبرد. و هرگاه خرسند و راضی شود خوشنودی اش او را به باطل نمی کشاند و هرگاه قدرت یابد بیش از حق خودش بر نمیدارد.
📚بحار الانوار
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌷🌷🌷
مهمون امام رضا (ع) ♥️
خادم حرم امام رضا(ع) میگفت: وقتی ماها يه حاجتی رو از آقا طلب می کنيم غذای خودمونو ميدیم به يکی از زوار.
اومدم تو صحن. لباس خادمی حضرت به تنم بود و ظرف غذا تو دستم. ديدم يه پيرزنی داره ميره داخل حرم. دويدم ولی بهش نرسيدم. نگاه کردم سمت در. ديدم يه آقايی با بچه اش داره ميره بيرون از حرم. به دلم افتاد غذا رو بدم به بچه اش.
خودمو رسوندم بهش. سلام کردم. جواب داد. گفتم اين غذای امام رضاست. مال شما. همون جا روی زمين نشست و بلند بلند گريه ميکرد. گفتم چي شده؟ گفت الان کنار ضريح داشتم زيارتنامه میخوندم. بچه ام گفت من گرسنمه. گفتم صبرکن ميريم هتل غذا می خوريم. ديدم خيلی بی تابی می کنه... گفتم باباجان ما مهمون امام رضاييم. اينجاهم خونه امام رضاست. از امام رضا بخواه. بچه رو کرد به ضريح گفت امام رضا من غذا می خوام. الان شما غذای حضرتو آوردی دادی به اين بچه...
اگه با خوندن این متن کبوتر دل شما هم مثل من پر زده سمت امام رضا(ع) و حرمش، شک نکنید شما هم الان، تو همین ثانیه، مهمون امام رضا هستید... شاید دوریم...اما دلمون که نزدیکه. همین که گیر کنیم اول میگیم خدایا بعد امام رضا را صداش میکنیم!
امام رضا، تو مهربونی...
ضامن آهویی...
ضامن دل ما هم باش❤️
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
#یک_داستان_یک_پند
✍نبی مکرم اسلام (ص)، گروهی از مسلمین را دیدند که برای کسب و کار به ثروتمندان مدینه نزدیک شده بودند و قصد دوستی با آنها را بخاطر رفع فقرشان داشتند و ثروتمندان آنها را تحقیر میکردند.
💢نبی مکرم اسلام (ص) بر منبر رفته و در حالی که عبوس بوده و چهره در هم کشیده بودند، فرمودند: ای مردم! برای کسبِ روزی به خدا توکل کنید، پرندگان آسمان را مگر نمیبینید که سحرگاهان با شکم تهی در آسمان پَر میکشند و شامگاهان با شکم سیر در لانه خود میروند؟!! کدام پرندهای را دیدهاید شب از گرسنگی در لانهاش نتواند بخوابد؟!! میدانید چرا؟؟!! چون پرندگان برای کسبِ روزی جز بر خالق خود تکیه نمیکنند و امیدی جز او ندارند و روزی خود را از پرندۀ قویتری طلب نمیکنند. هرگز پرندۀ ضعیفی برای کسبِ روزی با پرنده قویتری رفاقت نکرده و پرواز نمیکند.
🌏یقین کنید، شما هم اگر به حضرت حق با تمام وجود توکل کنید، اشرف مخلوقات هستید و از پرندگانش نزد او عزیزترید و روزی شما را از جایی که هرگز گمان آن را نمیکنید میرساند، که خدای عزّوجلّ خود در قرآن وعده داده است:
✨📖✨ وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّـهِ فَهُوَ حَسْبُهُ (3 - طلاق)
⚡️و از جایی که فکرش را (هم) نمیکند، به او روزی میدهد، و هر کس که بر خدا توکّل کند، خدا برایش کافی خواهد بود.
💎از حضرت علی (ع) سؤال کردند: آیا خداوند میتواند برای کسی که در اتاقی دربسته که محصور است روزی برساند، حضرت تبسمی کرده و فرمودند: آری! سؤال کردند از کجا؟ حضرت فرمودند: از همان جایی که خدای ذوُالجَلال أجل را بر بندهاش وارد میکند، میتواند روزی را هم به بندهاش برساند.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi