فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیپناه که شدی
صدایش کن...
او حسین است
میداند تک و تنها شدن یعنی چه...
در آغوشت میگیرد
#والوترالموتور
حسین عزیز دلم...💔
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨
🏴ارزش يك قطره اشك براى اباعبدالله عليه السلام
✍چون روز قیامت شود و بنده را در موقف حساب و کتاب بیاورند، وقتی نامه عملش را از حسنات تهی می بیند، با یأس راه جهنم را در پیش میگیرد. خطاب می رسد ای بنده به کجا می روی!؟ میگوید خود را مستحق آتش می دانم. در این هنگام خطاب می رسد که صبر کن، زیرا نزد ما امانتی داری. پس دانهای از درّ می آورند که شعاع نورش همه عرصات را روشن مینماید.
می پرسد من چنین دانه گرانبهایی نداشتم! ندا میرسد: این دانه، قطره اشکی است که در فلان مجلس در مصیبت حسین بن علی (عليه السلام) از دیدگانت جاری شد و ما آن را برای این روز که یوم الحسرة است، ذخیره کردیم تا به کارت آید. حالا این درّ را از تو خریداریم. آن را نزد انبیاء ببر تا قیمت گذاری کنند.
نزد آدم صفی الله (عليه السلام) می برد و آن حضرت می فرماید من سررشته قیمت این درّ را ندارم. نزد نوح (عليه السلام) و سایر انبیاء هم می آورد و همه به دیگری حواله مینمایند تا نزد خاتم الانبیاء (صلى الله عليه وآله) می آورد. حضرت میفرماید نزد علی مرتضی (عليه السلام) ببر. امیرالمؤمنین نیز او را نزد فرزندش حسین (عليه السلام) می فرستد.
وقتی درّ را به حضرت اباعبدالله (عليه السلام) می دهد آن حضرت، درّ را نزد خداوند می آورد و عرض میکند خدایا قیمت دانه این است که این بنده را به همراه پدر و مادرش به من ببخشی و ایشان را با من محشور کنی. خطاب می رسد که او را با پدر و مادرش به تو بخشیدیم و همسایهات در بهشت خواهند بود.
📚 از کتاب ارزشمند حسینیه نوشته ملا حبیب الله شریف کاشانی (ره)، ص34و35
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
️🌷مرحوم حاج اسماعیل دولابی:
▪ شخصی بود که چندان مقید به احکام شرعی نبود، ولی هر وقت در مسیرش به بیرق و پرچم مجالس عزاداری امام حسین علیه السّلام برمیخورد، به حضرت سلام میداد.
▪️آن شخص از دنیا رفت و در قیامت پروندهی اعمالش را رسیدگی کردند و دیدند جهنّمی تمام عیار است. لذا حکم صادر شد او را به جهنّم ببرند. ملائکه پروندهی او را گرفتند و او را به سمت جهنّم بردند.
▪️در بین راه آن شخص بیرق امام حسین علیه السّلام را دید. محکم ایستاد و به ملائکهای که او را میبردند گفت من در دنیا هیچوقت بدون سلام کردن از این بیرقها رد نشدم و الآن هم باید بروم یک سلام بکنم، بعد با شما به جهنّم میآیم. ملائکه گفتند نمیشود، کار تو تمام است و باید به جهنّم بروی.
▪️تا این گفتگو بین آنها در گرفت، حضرت اباعبدالله علیه السّلام که پای آن بیرق ایستاده بودند یک نگاه به آنها کردند و با همین نگاه، آن شخص و ملائکهی همراهش، خود را در حضور حضرت مشاهده کردند.
▪️حضرت فرمودند گفتگوی شما بر سر چه بود؟ ملائکه پروندهی اعمال آن شخص را تقدیم حضرت کردند. حضرت نگاهی به آن کردند و به آن شخص فرمودند: این چیه؟ (یعنی چیز خوبی نیست) و پرونده را به ملائکه پس دادند. ملائکه هم راه افتادند تا آن شخص را به جهنّم ببرند؛ امّا در بین راه متوجّه شدند که به سمت بهشت میروند. خیلی تعجّب کردند.
▪️به پروندهی آن شخص نگاه کردند، دیدند حضرت با همان نگاهشان زیر نامهی اعمال آن شخص نوشتهاند: یا مُبَدِّلَ السَّیِئاتِ الحَسَناتِ: ای کسی که بدیها را به خوبی تبدیل میکنی. ملائکه هم آن شخص را به بهشت بردند و تحویل دادند.
📗 مصباح الهدی، تٱلیف استاد مهدی طیّل
▪ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
▪ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|📱|••
#استورۍ💚
+غُربَتعَمو
اَمانَشرارُبودِهبُود..؛🥀🖤
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨خدایا
✨امشب بحق
✨شش ماههی کربلا 🏴
✨مشگل گشای تمام
✨گرفتاریهای بندگانت باش
✨مسیر زندگیشان را هموار
✨و صندوقچهی سرنوشت شان را
✨پرکن از سلامتی و
✨عشق به حسین (ع) و
✨یاران باوفایش
حی علی العزا
حی علی البکاء
فی ماتم الحسین ... 🖤
شبتون بخیر✨
#امام_حسین #حسین #محرم
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
برای داشتن یک زندگی رضایتبخش، قدردان هر لحظه از زندگی خود باشید.
اگر همیشه به فکر رویدادهای آینده که هنوز اتفاق نیافته است باشید،
یا کولهباری از خاطرات گذشته، که گذشته است را با خود حمل کنید... هیچوقت به معنی واقعی شادی دست نخواهید یافت.
🍃🌹🍃
We become what we think about .
ما تبدیل به چیزی میشویم که به اون فکر میکنیم
᳝᳝᳝᳝᳝᳝᳝᳝᳝᳝᳝᳝╭✹••••••••••••••••••🌸
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✍#حکایت...
شخص ساده لوحي مكرر شنيده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است و به هر موجودی روزی رسان است.
به همين خاطر به اين فكر افتاد كه به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگيرد.
به اين قصد يك روز از سر صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد همين كه ظهر شد از خداوند طلب ناهار كرد.
هرچه به انتظار نشست برايش ناهاري نرسيد تا اينكه شام شد و او باز از خدا طلب خوراكی برای شام كرد و چشم به راه ماند.
چند ساعتی از شب گذشته درويشي وارد مسجد شد و در پای ستونی نشست و شمعي روشن كرد و...
از توبره ی خود قدری خورش و چلو و نان بيرون آورد و شروع كرد به خوردن.
مردک كه از صبح با شكم گرسنه از خدا طلب روزی كرده بود و در تاريكي و به حسرت به خوراک درويش چشم دوخته بود.
ديد درويش نيمی از غذا را خورد و عنقريب باقيش را هم می خورد بی اختيار سرفه ای كرد. درويش كه صدای سرفه را شنيد گفت:
«هركه هستی بفرما پيش» مرد بينوا كه از گرسنگي داشت می لرزيد پيش آمد و بر سر سفره درويش نشست و مشغول خوردن شد.
وقتی سير شد درويش شرح حالش را پرسيد و آن مرد هم حكايت خودش را تعريف كرد. درويش به آن مرد گفت:
«فكر كن اگر تو سرفه نكرده بودی من از كجا می دانستم كه تو اينجايی تا به تو تعارف كنم و تو هم به روزی خودت برسي؟
شكی نيست كه خدا روزی رسان است اما يک سرفه ای هم بايد كرد!»
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🔆 #پندانه
عادتها به مرور کنترل ما را به دست میگیرند
خارپشتی از یک مار تقاضا کرد که بگذار من نیز در لانه تو، مأوا گزینم و همخانه تو باشم.
مار تقاضای خارپشت را پذیرفت و او را به لانه تنگ و کوچک خویش راه داد.
چون لانه مار تنگ بود، خارهای تیز خارپشت هر دم به بدن نرم مار فرومیرفت و او را مجروح میساخت. اما مار از سر نجابت دم برنمیآورد.
سرانجام مار گفت:
نگاه کن ببین چگونه مجروح و خونین شدهام. میتوانی لانه من را ترک کنی؟
خارپشت گفت:
من مشکلی ندارم، اگر تو ناراحتی میتوانی لانه دیگری برای خود بیابی!
عادتها ابتدا بهصورت مهمان وارد میشوند. اما دیری نمیگذرد که خود را صاحبخانه میکنند و کنترل ما را به دست میگیرند.
↶【به ما بپیوندید 】↷
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
6.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬دنبال ناموس مردم بیفتی دنبال ناموست
می افتند شک نکن👌👌
دنیا دار مکافاته
🎙استاد دانشمند
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
😥😥 قرآن کریم، روضه عطش حضرت سیدالشهدا علیه السلام را یاد می کند
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد مروی تهران، در سال1383قمری می فرمود:
يكى از انبائات غيبی قرآن را بگويم و از همانجا وارد روضه شوم. قرآن مى فرماید:«كهيعص، ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيّا، إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِيًّا» به حسب آنچه از امام زمان ارواحنا فداه نقل شده است، در يكى از توقيعاتى كه به آن حضرت نسبت مى دهند، مى فرمايد: اين از خبرهاى غيبى خداست كه خدا در قرآن فرموده، «كاف» اشاره به كربلاى ابى عبدالله علیه السلام است؛ يعنى پسر حبيب من، حسينِ فاطمه من، به كربلا مى آيد و در كربلا او را شهيد مى كنند. هاء اشاره به هلاكت آن بزرگوار است؛ يعنى حسين علیه السلام در كربلا شهيد خواهد شد. ياء اشاره به کشنده او، يزيد بن معاويه لعنه الله است، يعنى بر اثر فرمان سلطنتى يزيد، حسين را در كربلا شهيد مى كنند. اين ها شما را خيلى به حال نياورد. امّا اين كلمه همه را منقلب مىكند. كلام سر آن دو حرف بعد است. در كربلا حسين علیه السلام را شهيد مى كنند. يزيد او را هلاک مى كند، ولى چه جور؟ عين، یعنی حسين را با حال عطش و تشنگى، سر از بدنش جدا مى كنند. نمى دانم اين عطش امام حسين چه اثرى داشته است كه خداوند در قرآن از تمام مصائب او، از همين مصيبت عطش یاد می کند. جبرئيل به آدم گفت:
«وَ لَوْ تَرَاهُ يَا آدَمُ وَ هُوَ يَقُولُ وَا عَطَشَاهْ وَا قِلَّةَ نَاصِرَاهْ حَتَّى يَحُولَ الْعَطَشُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ السَّمَاءِ كَالدُّخَان»
عجب چيزى بوده اين عطش. این عبارت از امام حسين علیه السلام نقل شده است که فرمود: «يا قَوْمِ! اسْقُونِي شَرْبَةً مِنَ الْماءِ فَقَدْ نَشَفَتْ كَبِدِي مِنَ الظَّمآءِ»
اين لايه هاى ته نهرها را ديده ايد؟ گاهى ته نهر رسوب مىكند. نهر وقتى خشک مى شود، لایه هایی می ماند. بعد آفتاب که مى تابد، اوّل، رطوبت را مى كشد و ريزه ريزه اين ها را خشک مى كند. بعد، کم کم تَرَک پيدا مى شود. لايه های ته نهر قاچ قاچ می شود. ایجاد این تَرَك ها را عرب «نَشَفَت» مىگويد. سيدالشهدا علیه السلام جگرش را تشبيه به «نشفت» کرده است. پس صدا زد ای لشگر! يک جرعه آب به من بدهيد! ای لشگر! جگرم قطعه قطعه شد. اى امان! دو سه شعر از جودى بخوانم:
فرياد كه بيداد فلك جان مرا سوخت
سوزعطش آخر دل بريان مرا سوخت
فرياد كه جان مى دهم و در دمِ مردن
افغان يتيمان به حرم جانِ مرا سوخت
فرياد كه از دست برفت اصغر بى شير
برق ستم اين شاخه ريحان مرا سوخت
داشت داد تشنگى مى زد، يكوقت ديدند ولوله راه افتاد. ديدند حوسه لشكر بلند شد، همین كه نگاه كردند، ديدند سر آقا بالاى نى...
(سخنرانی های مدرسه مروی تهران، مجلس سیزدهم، سال 1383 قمری)
✅ «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi