فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا
هرشب نوری
از وجود نورانیت
بر قلوب تاریک و
گرفته ما بتابان
و باحرارت
عشق ومعرفت خویش
قلبهای خسته ویخزده
مارا گرمی ببخش
و احیا کن قلوب ما را
🌙شبتون به رنگ خدا
شبتون مهدوی🌺🌺
التماس دعا
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌱
اگه زنــدگیت پر از مشـــکلاته ...
این دنـــیای الان توئه!
ولی میــتونه دنیــای فـــردای تو نباشه.
بزرگــــترین اشـتـباهت اینه که فـــکر کنی
دنـیات نمیتــونه بهتــر شه... !
[به خـــودت اجــازه خوشـــحال بودن و مــوفق بودن رو بــده تو لیاقــتش رو داری ....]
𖤐⃟♥️••𝑮𝒐𝒅 𝒘𝒊𝒍𝒍 𝒏𝒆𝒗𝒆𝒓 𝒍𝒆𝒂𝒗𝒆 𝒚𝒐𝒖 𝒂𝒍𝒐𝒏𝒆...
𝒕𝒓𝒖𝒔𝒕 𝒉𝒊𝒎 𝒘𝒊𝒕𝒉 𝒂𝒍𝒍 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒊𝒈𝒉𝒕ꨄ𓂀
خدا هیچوقت تنهات نمیزاره
با تمام وجودت بهش اعتماد کن...
#انگیزشی
᳝᳝᳝᳝᳝᳝᳝᳝᳝᳝᳝᳝╭✹••••••••••••••••••🌸
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🕋ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺑﻪ ﺣﺞ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺷﺸﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺣﺎﺟﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﺟﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﮕﺮ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ، ﮐﻔﺸﮕﺮﯼ ﺩﺭ ﺩﻣﺸﻖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﯿﺎﻣﺪ.
ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻪ ﺩﻣﺸﻖ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﯼ (ﭘﯿﻨﻪ ﺩﻭﺯﯼ، ﺗﻌﻤﯿﺮ ﻭ ﻭﺻﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ) ﻣﯿﮑﻨﺪ.
ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﺮﻓﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺣﺠﺎﺝ ﻓﻘﻂ ﺣﺞ ﺗﻮ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ.
ﮔﻔﺖ: ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺣﺞ ﺑﻮﺩ ﻭﺍﺯ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﯼ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻋﺰﻡ ﺣﺞ ﮐﺮﺩﻡ، عیالم ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﻮﯼ ﻃﻌﺎﻡ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ،
ﻣﺮﺍ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﻌﺎﻡ ﺑﺴﺘﺎﻥ، ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ. ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﮔﻔﺖ: ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻫﻔﺖ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﺮﯼ ﻣﺮﺩﻩ ﺩﯾﺪﻡ. ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻃﻌﺎﻡ ﺳﺎﺧﺘﻢ. ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺣﻼﻝ ﻧﺒﺎﺷﺪ. ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﺸﻨﯿﺪﻡ ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
ﺁﻥ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭهم ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺪﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻔﻘﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺣﺞ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ.
📚کتاب: "ﺗﺬﮐﺮﻩ ﺍﻻﻭﻟﯿﺎ"
اثر: عطار نيشابوري
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹چند داستان آموزنده درباره برنامه ریزی و محکم کاری🌹.
امام باقر عليهالسلام به فردی از شيعيانش كه قصد سفر داشت چنين سفارش فرمودند: مسافتی را در حالی که پا برهنه ای بپيما! از مركب سواری خود شب پيامده مشو؛ مگر اينكه كفش به پا داشته باشی و در سوراخي از زمين ادرار مكن و هيچ نوع روييدنی را مخور و بو نكش، مگر وقتي كه بدانی چيست و از مشك آبی نياشام؛ مگر اينكه بداني چه در آن است و به سفر نرو؛ مگر با كسي كه او را میشناسی و از كسی كه نمیشناسی بپرهيز.»
🌹
عبدالله بن سنان از حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام روايت ميكند كه: نزد پيامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم آمدند و گفتند: «سعد بن معاذ در گذشته است.»
پيامبر برخاست و اصحاب به همراه او برخاستند. آن حضرت دستور داد تا سعد را بشويند. مردم سعد را به قبرستان آوردند و به لب گور نهادند. پيامبر اكرم به درون قبر سعد رفت و لحد وي را چيد و آن را با دست خود درست كرد و پيوسته ميفرمود: «سنگ بدهيد! گل بدهيد!» و بدينگونه ميان خشتها را محكم كرد. هنگامي كه كار ساختن لحد را پايان داد و بر آن خاك ريخت و گور را پر كرد، فرمود: «إِنِِّي لَاعلَمُ أنَّهُ سَيَبلَي وَ يَصِلُ إِلَيهِ البَلاءُ وَ لَكِنَّ اللهَ يُحِبُّ عَبداً إِذَا عَمِلَ عَمَلاً أحكَمَهُ؛ ميدانم كه اين قبر ، به زودي فرسوده ميشود و ميپوسد؛ ولي خدا بندهاي را دوست دارد كه چون كاري انجام دهد، آن را درست و استوار به انجام برساند (و سرسري نگيرد.»
🌹
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🕋مردی که شانزده بار پای پیاده به حج رفت، امام حسین(ع) را کشت.
💠یکی از افراد مقابل ابا عبدالله الحسین علیه السلام، شمر بن ذی الجوشن است. از فرماندهان سپاه امام علی در جنگ صفین و جانباز امیر المومنین کسی که در میدان جنگ تا شهادت پیش رفت. این چنین کسی حالا در کربلا شمر می شود. با ورودش به کربلا همه چیز عوض می شود. شمر آدم کوچکی نیست اگر نیایش های شمر را برای شما بخوانند و به شما نگویند که این ها مال شمر است شما با آن ها گریه می کردید. حال می کردید، هیچ گاه گفته نمی شود که وقتی شمر دستش را به حلقه خانه خدا می زد چگونه با خدا زمزمه می کرد!
این آقایی که ما صحبتش را می کنیم (شمر) شانزده بار با پای پیاده به سفر حج رفته است. فکر نکنید شمر اهل نماز و روزه نبوده و یا از آن دسته آدم هایی بوده که عرق می خوردند، عربده می کشیدند؛ شمر و بسیاری دیگر که آن طرف ایستاده اند، آدم هایی هستند که پیشانی پینه بسته داشتند. بسیاری از آن ها اهل تهجد بودند.
... در کربلا هر روز بيست هزار نفر در فرات غسل می کردند. غسل قربة الی الله که حسین را بکشند و می گفتند: غسل می کنیم تا ثوابش بیشتر باشد.
در ظهر عاشورا وقتی ابا عبدالله علیه السلام برای نماز خواندن، اذان می گفتند فکر نکنید در آن طرف کسی نماز نمی خواند. آن ها هم نماز می خواندند! برخی از این افراد به ابا عبدالله علیه السلام می گویند که نماز شما قبول نیست! و حبیب به آن ها می گوید: « نماز شما قبول است؟! » درگیری می شود .حبیب به شهادت می رسد. حضرت حبیب پیش از نماز ظهر ابا عبدالله به شهادت رسیدند.
.... ما در کربلا به کلاس شمر شناسی نیاز داریم. یک کلاس به عنوان تحلیل شخصیت شمر. شمری که شانزده بار به مکه رفته، جانباز امیر المومنین بود، کسی که در کنار مولا زخمی شده بود، چه شد که فرمانده جنگ حضرت علی علیه السلام به این جا رسید؟
این هشدار و اندرزی است برای امروز و فردای ما ...!!!
(بخشی از سخنرانی دکتر علی شریعتی درباره «شمر بن ذیالجوشن»)
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
.
📘 ﺩﺭﻭﯾﺶ ﯾﮑﺪﺳﺖ
ﺩﺭﻭﯾﺸﯽ ﺩﺭ ﮐﻮﻫﺴﺎﺭﯼ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺧﻠﻮﺕ ﺑﻪ ﺫﮐﺮ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻧﯿﺎﯾﺶ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮﺩ . ﺩﺭ ﺁﻥ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ، ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺳﯿﺐ ﻭ ﮔﻼﺑﯽ ﻭ ﺍﻧﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﻮﻩ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ . ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﻬﺪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﻣﯿﻮﻩ ﻧﭽﯿﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﻣﯿﻮﻩﻫﺎﯾﯽ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺩ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽﺭﯾﺰﺩ . ﺩﺭﻭﯾﺶ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩ، ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻣﺮ ﺍﻟﻬﯽ، ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﭘﯿﺶ ﺁﻭﺭﺩ . ﺗﺎ ﭘﻨﺞ ﺭﻭﺯ، ﻫﯿﭻ ﻣﯿﻮﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩ . ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺷﺪ، ﻭ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ . ﻋﻬﺪ ﻭ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﮔﻼﺑﯽ ﭼﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺭﺩ . ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺳﺰﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺷﮑﻨﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻼﯼ ﺳﺨﺘﯽ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﮐﺮﺩ .
ﻗﺼﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺣﺪﻭﺩ ﺑﯿﺴﺖ ﻧﻔﺮ ﺩﺯﺩ ﺑﻪ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﺩﺯﺩﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ . ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺳﻮﺳﺎﻥ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﺭﻭﻏﻪ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ . ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺟﺰﻭ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﭘﻨﺪﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ، ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﻖ ﺣﮑﻢ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻭ ﯾﮏ ﭘﺎﯼ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺭﺳﯿﺪ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﯿﻨﮑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﭘﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﻧﺪ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻭ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺣﮑﻢ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﺳﮓ ﺻﻔﺖ ! ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﯾﺸﺎﻥ ﺣﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﺮﺍ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪﯼ؟
ﺧﺒﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺭﻭﻏﻪ ﺭﺳﯿﺪ، ﭘﺎ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﭘﯿﺶ ﺷﯿﺦ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﻮﺯﺵ ﻭ ﻣﻌﺬﺭﺕ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ . ﺍﻣﺎ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺮﻭﯾﯽ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺳﺰﺍﯼ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺷﮑﻨﯽ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﻣﻦ ﺣﺮﻣﺖ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻢ ﻭ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﮐﺮﺩ .
ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﻟﻘﺐ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻮﺩ . ﺍﻭ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻏﻮﻏﺎﯼ ﺧﻠﻖ ﺩﺭ ﮐﻠﺒﻪﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻭ ﺭﺍﺯ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮﺩ . ﺭﻭﺯﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﺷﻨﺎﯾﺎﻥ ﺳﺮ ﺯﺩﻩ، ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﺯﻧﺒﯿﻞ ﻣﯽﺑﺎﻓﺪ . ﺩﺭﻭﯾﺶ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ ﭼﺮﺍ ﺑﯽ ﺧﺒﺮ ﭘﯿﺶ ﻣﻦ ﺁﻣﺪﯼ؟ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻣﻬﺮ ﻭ ﺍﺷﺘﯿﺎﻕ ﺗﺎﺏ ﺩﻭﺭﯼ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ . ﺷﯿﺦ ﺗﺒﺴﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺗﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﯽﺩﻫﻢ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺮﮒ ﻣﻦ، ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺯ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﻧﮕﻮﯾﯽ .
ﺍﻣﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺭﺍﺯ ﮐﺮﺍﻣﺖ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﻓﺎﺵ ﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺯ ﺑﺎ ﺧﺒﺮ ﺷﺪﻧﺪ . ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺖ : ﺧﺪﺍﯾﺎ ﭼﺮﺍ ﺭﺍﺯ ﮐﺮﺍﻣﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﺮ ﺧﻠﻖ ﻓﺎﺵ ﮐﺮﺩﯼ؟ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺯﯾﺮﺍ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﮔﻤﺎﻥ ﺑﺪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍﻭ ﺭﯾﺎﮐﺎﺭ ﻭ ﺩﺯﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﻮﺍ ﮐﺮﺩ . ﺭﺍﺯ ﮐﺮﺍﻣﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻓﺎﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺪﮔﻤﺎﻧﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮ ﻃﺮﻑ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻡ ﻭﺍﻻﯼ ﺗﻮ ﭘﯽ ﺑﺒﺮﻧﺪ .
📚ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺜﻨﻮﯼ ﻣﻌﻨﻮﯼ📚
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اللهمارزقناحرم🕊
عشق است که
جانِ عاشقان زنده از اوست
نوری است که آفتاب تابنده از اوست
هر چیز که
در غیب و شهادت یابی
موجود بود زِ عشق و پاینده از اوست
#السلامعلیکیااباعبدالله❤️
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✅اهمیت گریه برای حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
✍ آیتالله بهجت (ره) شیر آب حیاط را بهاندازۀ یک شیر سماور باز کرده بودند و داشتند وضو میگرفتند. گفتم: آقا، محرم دارد میآید و من یک ماه برای تبلیغ میروم. سفارشی کنید که آویزه گوشم کنم. همانجور که وضو میگرفت، تکیه داد به دیوار و آهسته گفت: «آسید محمد! سعی کن هر شبانهروزی یکمرتبه برای امام حسین علیهالسلام گریه کنی...» (براساس خاطره یکی از شاگردان)
📚برگرفته از کتاب ردپای سپید، ص۵٧
↶【به ما بپیوندید 】↷
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌸عکس نوشته تکان دهنده قرآنی🌸
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨
#برکت_در_اموال
✍امام کاظم (ع)در مورد برکت در مال حلال فرمود: گوسفند درسال یکبار زایمان می کند وهر بار هم یک بره به دنیا می آورد. سگ در سال دو بار زایمان میکند و هربار هم حداقل 7-6 بچه.
به طور طبیعی شما باید گله های سگ را ببینید که یک یا دو گوسفند در کنار آن است. ولی در واقع برعکس است. گله های گوسفند را می بینید و یک یا دو سگ درکنار آنها..
چون خداوند برکت را در ذات گوسفند قرار داد و از ذات سگ برکت را گرفت .با اینکه مردم فراوان گوسفند را ذبح می کنند و از گوشت آن استفاده می کنند. علاوه بر اینکه تمام اجزای گوسفند قابل استفاده است بخلاف سگ، مال حرام اینگونه است. فزونی دارد ولی برکت ندارد.»
📚 الكافي، كلينى، ج5 ،ص125
💥از اینجاست که پیامبر (ص) فرمود: هولناکترین بلا بعد از من رواج حرام خواری و رباخواری در امتم است!
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
حسین جانم
خیلی وقت است از از این دنیا
و آدم هایش
بریــده ام....
نفس در سینه سنگینی می کند...
روسیاهم و دست خالی
ولی تو اربابی...
ارباب مهربان من
مرا بخر و ببر پیش خودت....
از این جهان خسته ام آقا... خسته... 💔
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✍سیزده بدر و حضرت سلیمان نبی
روزی حضرت سلیمان (ع) انگشتر خود را به کنیزکی سپرد و به گرمابه رفت؛ دیوی (جن) از این واقعه باخبر شد و بلافاصله خود را به صورت سلیمان درآورد و انگشتر را از کنیزک طلب کرد، کنیز انگشتر را به وی داد و او خود را به تخت سلیمان رساند و بر تخت حضرت سلیمان نشست و دعوای سلیمانی کرد و مردم از او پذیرفتند .
زمانی که حضرت سلیمان از گرمابه بیرون آمد و از ماجرا خبر دار شد ، گفت سلیمان حقیقی منم و آنکه برجای من نشسته دیوی بیش نیست امّا مردم او را انکار کردند و حضرت سلیمان که به ملک اعتنایی نداشت و در عین سلطنت خود را «مسکین و فقیر» می دانست، به صحرا و کنار دریا رفت و ماهیگیری پیشه کرد...
امّا دیو چون با دوز و کلک بر تخت نشسته بود، روزی از بیم آنکه مبادا انگشتر بار دیگر به دست سلیمان افتد آن را به دریا انداخت تا بکلّی انگشتر از بین برود و خود بر مردم حکومت کند...
...بتدریج ماهیّت ظلمانی دیو برخلق آشکار شد و اکثر مردم ، روی از او برگرداندند و در کمین فرصت بودند تا او را از تخت به زیر آورند و سلیمان حقیقی را برجای او نشانند...
...در این احوال حضرت سلیمان همچنان در لب دریا ماهی می گرفت، روزی ماهیی را صید کرد و از قضا خاتم (انگشتر) گم شده را در شکم ماهی پیدا و به انگشت کرد...
...سلیمان به شهر نیامد امّا مردم از این ماجرا با خبر شدند و دانستند که سلیمان حقیقی با خاتم سلیمانی بیرون شهر است؛ پس در سیزده نورزو بر دیو شورش کردند و همه از شهر بیرون آمدند تا سلیمان را به تخت بازگردانند و این روز بخلاف تصوّر عام روزی فرخنده و مبارک است و به حقیقت روز سلیمان بهار است .
💠 این رسم از نوروز باستان متاثر از این حکایت به جا مانده است.
سیزده به درتان( بیرون راندن زشتی ها و پلشتی ها از زندگانیتان ) مبارک باد.
📔برگرفته از کتاب «مقالات» حسین الهی قمشه ای
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi