.
✍ گفتگوی عجیب #اژدها با امیرالمومنین علیهالسلام
جابر از حضرت باقر علیه السلام نقل میکند که آن حضرت فرمود: روزی امیرالمؤمنین علیهالسلام در مسجد کوفه سرگرم سخنرانی بود، که ناگاه ملاحظه کرد، #اژدهای_بزرگی از دَرِ فیل وارد شد! مردم از دیدن آن به وحشت افتادند و میخواستند آن را بکشند، ولی مولای متّقیان از بالای منبر دستور داد: با او کاری نداشته باشید و راه را باز کنید تا او پیش من بیاید. مردم مشاهده کردند که اژدها مستقیم به حضور علی علیهالسلام رفته و بر او سلام کرد. حضرت به او اشاره کرد که آرام باشد تا سخنرانی خود را به پایان رساند. چون حضرت از صحبت خود فارغ شد، از اژدها پرسید: تو کیستی و چه کار داری؟ او گفت: من «عَمرو» خلیفهی شما در میان #جنّها هستم، و چون پدرم چندی پیش از دنیا رفت، به من وصیت کرد که به حضور شما مشرّف شده و کسب تکلیف کنم و اینک در حضور شما هستم و هر دستور و سفارشی دارید، بیان فرمائید. امام علی علیه السلام به عمرو بن عثمان که به صورت اژدها بود، فرمود: «سفارش میکنم که پیوسته پرهیزگار بوده و در جای پدرت در میان جنّها به نمایندگی از سوی من انجام وظیفه کنی». چون امام باقر علیه السلام این حدیث و داستان را نقل فرمود، جابر جعفی میگوید: من از آن حضرت پرسیدم: فدایت شوم! آیا عمرو در زمان شما نیز به حضور شما میرسد؟ و آیا آمدن او و کسب تکلیف برای او واجب است؟ آن حضرت در جواب من فرمود: بلی.
📕اصول کافی، ج۱، ص۳۹۶، حدیث ۶
✍ @hekayate_quran
.
✍جسد عالمی که بعد از 900 سال سالم بود!
باغ مستوفی در اطراف شهرری، یكی از باغاتی بود كه در آنجا زراعت میكردند. اتفاقا سیل عظیمی آمد و تمامی اراضی مزروعی را آب فراگرفت و بسیاری از مكانها را تخریب نمود.
بر اثر آب باران، حفره و شكافی عمیق، در باغ مستوفی نیز پدید آمد. هنگامی كه به اصلاح و مرمت این قسمت مشغول بودند، سردابی ظاهر شد كه آب قسمتی از آن را تخریب كرده بود.
وقتی كه برای بازرسی و جستجو به آنجا وارد شدند، جسدی را مشاهده كردند كه تمام اعضأ بدن آن سالم و تازه به نظر میرسید و هیچگونه عیب و نقصی در آن دیده نمیشد، و با صورتی نیكو آرمیده بود! و هنوز اثر خضاب كردن بر ناخنهایش مشهود بود! و ناخنهای یك دست را گرفته و ناخن دست دیگر را نگرفته بود و محاسن شریفش روی سینهاش ریخته بود و بدن چنان سالم و تازه بود كه چنین به نظر میآمد تازه از حمام بیرون آمده است و فقط رشتههای نخ پوسیده كفن كه از هم گسسته شده بود در اطراف جسد بر روی خاك ریخته بود!
این خبر در شهرری و تهران، به سرعت دهان به دهان گشت؛ و مردم فورا به سلطان وقت اطلاع دادند. به دستور سلطان، سریعا گروهی از علمأ و افراد سرشناس و صاحب نفوذ، كه در بین ایشان مرحوم حاج آقا محمد آل آقا كرمانشاهی و مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه، حكیم گرانمایه آن روزگار و مرحوم آیة الله ملا محمد رستم آبادی و مرحوم علامه سید محمود مرعشی نجفی حضور داشتند؛ انتخاب و برای بررسی وضعیت در منطقه حضور پیدا كردند و وارد سرداب شدند و پس از تایید اصل قضیه، برای شناسایی جسد، شروع به تفحص و جستجو نمودند.
با تفحص و بررسیهای انجام شده در سرداب، متوجه لوح و سنگ قبری میشوند كه بر روی آن چنین نوشته شده است:
هذا المرقد العالم الكامل المحدث، ثقة الامحدثین، صدوق الطایفه، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی.
پس از بررسیهای كامل و پیدا شدن این سنگ نبشته و تایید علمأ و امینان مردم، در صحت و شناسایی جسد مطهر شیخ صدوق، جای هیچگونه تردیدی باقی نماند؛ و لذا دستور دادند، سرداب را بازسازی كنند و در آن را بستند و حفره پدید آمده را نیز مرمت كردند و بنایی مناسب بر آن ساختند و به بهترین وجه تزیین و آیینه كاری نمودند.
مرحوم آیة الله مرعشی نجفی كلامی را نیز در ادامه بیان میدارند كه:
مرحوم پدرم، علامه سید محمد مرعشی نجفی میفرمودند:
من دست آن بزرگوار را بوسیدم و دیدم كه تقریبا پس از نهصد سال كه از مرگ و دفن شیخ صدوق میگذرد، دست ایشان، بسیار نرم و لطیف بود.
آری این چنین است سرانجام عاشقان و دلدادگان کوی حضرت دوست که مس وجود خود را با کیمیای محبت او به طلا مبدل ساختند.
منبع:
مقدمه كتاب من لا یحضره الفقیه و کتاب روضات الجنات خوانساری
✍ @hekayate_quran
❓شما دور کدام کارها خط میکشید؟
#خوب و درست زندگی کنیم❤️
••✾🌻🍂🌻✾••
✍ @hekayate_quran
.
#داستان_اخلاقی
⛔️📛 زن بسیار زیبایی که هیچ کس او را نمی دید. 😱
😍 زن زیبایی با مرد زاهد و مومنی ازدواج کرد. مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت.
😭 روزی تحمل زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حالا که به خواسته های من توجه نمی کنی، خود به کوچه و برزن می روم تا همگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی، من توجه بیشتری از تو می خواهم، زر و زیور می خواهم!
😊 مرد در خانه را باز کرد و رو به زن گفت: برو هر جا دلت می خواهد!
💃 زن با نا باوری از خانه خارج شد، درحالیکه آرایش کرده بود و با زیبایی ذاتی اش کاملا جذاب و دلفریب شده بود!
👯 زن در کوچه ها و خیابانها شروع به قدم زدن کرد تا خود را به غربا نشان دهد. اما نهایتا نا امید غروب به خانه بازگشت.
مرد خندان گفت: خوب! شهر چه طور بود؟ رفتی؟ گشتی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد. 👁👁
زن متعجب گفت: تو از کجا می دانی؟
مرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشید! 👰
زن باز هم متعجب گفت: مگر مرا تعقیب کرده بودی؟
مرد به چشمان زن نگاه کرد و گفت: تمام عمر سعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یک بار که در کودکی چادر زنی را کشیدم.😔
چون به ناموس مردم نگاه نکردم، کسی هم به ناموس من نگاه نخواهد کرد. ⛔️
🌹🌸 احادیث ناب و زیبا 🌸🌹
✍ @hekayate_quran
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لطفا از کانال دوم ما حمایت کنید🙏💚👇
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی زیباست
خدایا فرجش را تعجیل بفرما🙏💚
✍ @hekayate_quran
.
✅ روزی علی (علیه السلام)
با جمعی از یاران خود به قبرستان رفتند، و رو به آنان فرمودند: آیا نمی خواهی چیزی را بر شما بنمایانم که هرگز ندیده اید؟
عرض کردند بلی یا امیرالمومنین! حضرت بر سر قبر کهنه ای - که نشان می داد صاحب آن مدت ها پیش رحلت کرده. رفت و فرمود:
یا عبدالله قم باذن الله؛ ای بنده خدا به اذن خدا برخیز.
در همان حال قب ر شکافته شد و پیر مردی با محاسن سفید از قبر بیرون آمد و عرض کرد: السلام علیک یا ولی الله
حضرت جواب او را داد و فرمود: چند سال است که از دنیا رفته ای؟
گفت: فدایت شوم سال نشد. فرمود: چند ماه است؟ عرض کرد: به ماه نرسیده. فرمود: چند روز است؟ گفت: روز هم نشده. فرمود چند ساعت شده؟ عرض کرد به ساعت هم نرسیده. چون داخل قبر خود شدم بعد از سوال نکیرین، حوری خوب روی و خوش صورتی را در قبر دیدم، با وی در آویختم، گردنبندی که در گردن داشت پاره گردید و دانه های آن متفرق شد و صد دانه داشت و من و او مشغول جمع کردن دانه ها شدیم و هنوز تمام نکرده بودیم که شما مرا خواستید.
حضرت فرمود: به جایگاه خود برگرد، خداوند از رحمت بی پایانش او را بی نصیب نفرماید. وقتی رفت حضرت فرمود: صد سال است از دنیا رفته است و مشغول برچیدن دانه های گردنبند خواهد بود تا قیامت و عالم برزخ هم برای او نمودی ندارد.
آنگاه حضرت سر قبری که تازه بود و گویا آن ساعتی پیش از دنیا رفته، آمد و صاحب آن قبر را صدا زد. جوانی سیاه روی با حالی زار از قبر بیرون آمد و گفت: السلام علیک یا امیرالمومنین! حضرت جواب سلام او را داد و فرمود: جوان چند ساعت است که از دنیا چشم بسته ای؟ عرض کرد: فدایت شوم از ساعت گذشته. فرمود چند روز است گفت: از روز زیادتر است. فرمود چند ماه است؟ عرض کرد از ماه هم بیشتر است. فرمود چند سال است؟ گفت خیلی سال است، آنقدر کار و زحمت و گرفتاری دارم که خاطرم نیست چند سال است گویا صد سال است.
حضرت فرمود: به جایگاه خود برگرد و در حق او دعا فرمود. به برکت دعای آن حضرت در عقاب و عذاب او تخفیفی داده شد. سپس حضرت فرمود: او را همین امروز و شاید یک ساعت پیش دفن کرده اند. فرمود: فرق بین مومن و منافق همین قدر است.
📚 جواهر، ص 181 - از کتاب داستان های شگفت انگیز از عالم برزخ
✍ @hekayate_quran
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لطفا از کانال دوم ما حمایت کنید🙏💚👇
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸تشریح آیة الکرسی
🌹اعجاز خداوند در کلام خداوند را ببینید
باشد که تلنگری در ما به وجود آورد
ٍ
✍ @hekayate_quran
✍🏻نخوني از دستت رفته...
روزی پیغمبر خدا حضرت محمد(ص) از یه قبرستانی داشت عبور،،، میکرد یه وقت دید از داخلو یکی از قبرها صدای نعره ای میامد امد بالای سر قبر پاش رو محکم زد رو زمین و فرمودند:ای بنده ی خدا پاشو وایسا.
قبر شکافته شد یه جوانی از تو قبر اومد بیرون
از تمام بدن این جوان آتش میزد بیرون،
رسول خدا فرمودند:ای جوان تواز امت کدام پیامبری که اینقدر عذاب میکشی؟
عرض کرد یا رسوالله از امت شما
پیامبر خیلی دلش به حال جوان سوخت
پیامبر فرمود:تارک الصلات بودی؟
جوان گفت:نه یارسولله من پنج وعده نمازم رو به شما اقتدا میکردم
پیامبر:روزه نگرفتی؟
جوان: یارسولله نه فقط رمضان بلکه رجب و شعبان و رمضان رو هم روزه میگرفتم.
پیامبر فرمودند:ای جوان حج نرفتی؟
گفت:مستطیع نشدم
پیامبر فرمود:جهاد نکردی؟
جوان گفت:چرا جانباز یکی از جنگ ها هستم
پیامبر اکرم سرشو بالا گرفت و فرمود:خدایا من نمیتونم عذاب کشیدن امتم را ببینم به من بگو این جوان چرا ایقدر عذاب میکشه،،،؟
خطاب رسید یا رسوالله حقت سلام میرساند و میفرماید این جوان آق مادر شده تا مادرش رضایت نده عذاب همینه.
پیامبر به سلمان، ابوذر و مقداد مفرماید برید مادر این جوان رو پیدا کنید.
رفتند مادرشو پیدا کردند .یه پیرزن ضعیف و رنجور ومریض احوال بودند.
رسول خدا باز امر کرد قبر شکافته شد جوان از قبر امد بیرون.
پیامبر فرمودند:مادر ببین پسرت چطور داره عذاب میکشه .بیا از سر تقصیر پسرت بگذر و حلالش کن.
مادر جوان:سرشو بالا گرفت و گفت:ای خدا اگر حق مادری بر گردن این پسر دارم لحظه ب لحظه عذاب پسرمو زیاد کن و کم نکن!!!
تمام بدن این جوان آتش گرفت
رسول خدا فرمودند:آخه زن این بچه مگه در حق تو چه بدی کرده ک تو لحظه ب لحظه داری نفرینش میکنی؟
عرض کرد یا رسولله من با زنش یه روز تو خونه مشاجره کردم، دعوامون شد،از راه رسید از من نپرسید همینجوری منو هل داد تو تنور آتش سینه ام سوخت،موهام سوخت، قسمتی از بدنم سوخت، زن ها منو از تو آتش کشیدن بیرون لباسهام رو عوض کردند.
همون سینه سوختمو دردست گرفتم در حق پسرم نفرین کردم سه روز بعد مرد.
رسول خدا فرمودند:ای زن میدونی که من پیغمبر رحمتم به خاطر من بیا از تقصیر جوانت بگذر.
سرشو بالا گرفت و گفت:ای خدا به حق این پیغمیر رحمتت قسم میدهم ک لحظه ب لحظه عذابو ب پسرم زیاد کن ک کم نکن!!!
رسول خدا به سلمان فرمودند:سلمان برو به فاطمه ام بگو تنها نه علی هم بیاره، حسن و حسین رو هم بیاره.
سلمان رفت درخانه به فاطمه(س) گفت:پیامبر پیغام داده سریع بیایید.
مادر ما زهرا(س) آمد، علی(ع) ،حسن(ع) و حسین(ع) هم اومدند.
اول مادر ما حضرت زهرا(س) رفت جلو فرمودند:ای زن میدانی من فاطمه حبیبه ی خدا هستم
گفت:آره
فرمود:ای زن به خاطر من فاطمه بیا از سر تقصیر جوانت بگذر.
زن سرشو گرفت بالا صدا زد:خدایا به حق حبیبه ات فاطمه قسم میدهم لحظه ب لحظه عذاب پسرمو زیاد کن و کم نکن.
دوباره آتش از بدن جوان زد بیرون.
این بار امیرالمومنین علی(ع) رفت جلو و فرمودند:ای زن به خاطر من بیا از سر تقصیر پسرت بگذر.
زن گفت:خدایا به حق علی(ع) قسم میدم لحظه ب لحظه عذاب پسرم را زیاد کن..........
نوبت رسید به اقامون امام حسن(ع).اومد جلو وفرمودند:ای زن بخاطر من بیا از سر تقصیر پسرت بگذر.
زن گفت:خدایا به این غریب مظلوم تورو قسم میدم لحظه به لحظه عذاب پسرمو زیاد کن و کم نکن.
نوبت رسید به آقای ما حسین(ع)
اومد مقابل این زن ایستاد،ایشان خردسال بود چون دامن زن رو گرفته بود و سرشو گرفته بود بالا و فرمودند:ای زن به خاطر من بیا از سر تقصیر جوانت بگذر.
زن سرشو گرفت بالا یهو دیدند رنگ از رخسار این زن پرید به دست وپای حسین(ع) افتاد و عرض کرد:خدایا پسرمو به حسین بخشیده ام.
پیغمبر خدا(ص)فرمودند: که ای زن چی شد؟ من،فاطمه ،علی،حسن خواستیم قبول نکردی چی شد که حسین؟
عرض کرد:یا رسوالله سرمو گرفتم بالا در حق جوانم نفرین بکنم دیدم فرشتگان در آسمان میگن ای زن مبادا دل حسین رو بشکنی
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)
📚داستانهایی از معصومین
به کانال ما بپیوندید🔽
✍ @hekayate_quran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 بزرگترین حسرت قیامت
🔖حکایتی شنیدنی از
عنایت اباعبدالله به زائری مسیحی
🌿استاد سعیدی
✍ @hekayate_quran
🍃کلامی از بزرگان 🍃
👈وقتی حیا رفت؛
ایمان انسان هم میرود!❌
👌چون حیا پوششی برای ایمان
است؛ آنوقت هر چه شیطان میگوید
انجام میدهی...همه رقم جنایت میکنی!
✨ آیت الله مجتهدی✨
✍ @hekayate_quran
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
⁉️از خواص و تاثیرات #شرف_الشمس خبر دارید؟
میدونید چه کسانی این #حرز رو توصیه کردند؟‼️
💥فقط ۲روز دیگر مهلت باقیست💥
💎تلفیقی از معنویت و هنر👌
با متنوع ترین زیوآلات اصل بر پایه شرف الشمس و #دعاهای اعجاب انگیز #قرآنی و #روایی👇
http://eitaa.com/joinchat/1920860161Ce56d8dc149
🔴 #حرز
🔴 #انگشتر_شرف_الشمس
❌دیگه نگران گرونی
و خرید اینترنتی نباشید👌😊
✅اینجا تمام محصولاتشون #گارانتی داره
و جنس فروخته شده پس گرفته #میشود😳👆
هدایت شده از نمونه تخفیفات | تبادلوتبلیغ
❗️جهت دفع بلا و بیماری
روی حرز شرف الشمس کلیک کن 👇
💎✨🔸 حـــکـــاکــــی 🔸✨💎
✨🔸🔸 حـرز عـظــــیــم 🔸🔸✨
🔸🔸🔸 شــرف الشـــمـــس 🔸🔸🔸
✨🔸🔸 در۱۹ فــروردین 🔸🔸✨
💎✨ 🔸 *ااآم#///هـ، 🔸✨💎
❗️فقط ۲روز دیگر مهلت باقیست
تا ثبت نام این حرز آسمانی 👆
💐 یا صاحب الزمان
دلتنگم و دیدار تو
درمان من اسٺ
بیرنگ رُخَٺ،
زمانہ زندان من اسٺ
بر هیچ دلی، مباد و بر هیچ تنی
آنچہ از غم هجران تو
بر جان من اسٺ...
روزتون سراسر الطاف ناب الهی💚🌹
✍ @hekayate_quran
ميلاد سرو بوستان ايستادگی🎊
زيباترين گل باغ حسين (ع)
جوان رعنا و رشيد حسين (ع)🎊
يادگار علی (ع)🎊
گلستانی از زيباترين
گل های فداکاری🎊
و دريايی از آبیِ عطوفت
حضرت علی اکبر (ع)
پیشاپیش مبارک باد🎊
••✾🌻🍂🌻✾••
✍ @hekayate_quran
.
✍بعد از اینکه یک مرد ۹۳ ساله در ایتالیا از بیمارستان مرخص می شود، به او گفته شد که هزینه یک روز ونتیلاتور (تهویه) بیمارستان را بپردازد. پیرمرد به گریه افتاد. پزشکان به او دلداری دارند تا بخاطر صورتحساب بیمارستان گریه نکند. ولی آنچه پیرمرد در جواب گفت، همه پزشکان را گریه انداخت.
پیرمرد گفت: "من به خاطر پولی که باید بپردازم گریه نمی کنم. تمام پول را خواهم پرداخت." گریه من بخاطر آن است که 93 سال هوای خدا را مجانی تنفس کردم، و هرگز پولی نپرداختم. در حالیکه برای استفاده از دستگاه ونتیلاتور (تهویه) در بیمارستان به مدت یک روز باید اینهمه بپردازم. آیا می دانید چقدر به خدا مدیون هستم؟ من قبلاً خدا را شکر نمی کردم "
اما سخنان آن پیر مرد ارزش تأمل دارد. وقتی هوا را بدون درد و بیماری آزادانه تنفس می کنیم، هیچ کس هوا را جدی نمی گیرد. فقط وقتی وارد بیمارستان می شویم می توانیم بدانیم که حتی تنفس اکسیژن با دستگاه تهویه نیز هزینه ای دارد!!
*منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمت شکری واجب*.
بادرود بر شما وآرزوی بهترینها
✍ @hekayate_quran
🤲هرگاه در نمازت عجله کردی وخواستی زود آن را به پایان برسانی،
به یاد بیاور...
همه آنچه که می خواهی بعد از نماز به آنها برسی و همه آنچه که می ترسی از دست بدهی؛ به دست آن ذاتی است که در مقابلش ایستاده ای..!👌
✍ @hekayate_quran
✨﷽✨
#حکایت
💬 سفری پرسود و استخاره بد!
✍مردی در مدینه به خدمت حضرت صادق(ص) آمد و عرض کرد: یابن رسول الله! می خواهم به مسافرتی بروم و به نظرم رسید از شما تقاضا کنم تا برایم استخاره کنید؛ امام استخاره کردند و به او فرمودند: خوب نیست.
مرد خداحافظی کرد و رفت؛ به استخارهٔ امام ششم گوش نداد و به مسافرت رفت، سه یا چهار ماه بعد برگشت، خدمت حضرت آمد و عرض کرد: یابن رسول الله! چند ماه پیش برای من یک استخاره کردید و بد آمد. فرمودند: بله، الآن هم می گویم آن استخاره بد است. گفت: یابن رسول الله! استخاره کردم که یک سفر تجارتی بروم و شما فرمودید بد است، ولی من به این استخارهٔ شما گوش ندادم و به این سفر رفتم، در این سفر با دادوستدی که انجام دادم، نزدیک ده هزار درهم سود کردم، چرا استخاره تان بد آمد؟
امام(ع) فرمودند: در این سفر چندماهه که رفتی، یادت می آید که یکبار نماز صبحت قضا شد و بلند نشدی در وقتش نماز بخوانی؟ عرض کرد: بله! فرمودند: سود تجارتت در این سفر حدود ده هزار درهم بود؟ عرض کرد: بله! فرمودند:
💥هرچه در کرهٔ زمین است، در راه خدا صدقه بدهی، جبران آن دو رکعت نماز قضا شده را نمی کند
📚سخنرانی استاد انصاریان در شیراز حرم شاهچراغ - ذی القعده۱۴۳۸
✍ @hekayate_quran
هدایت شده از گسترده | تبلیغات سوشال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دانلود آهنگ های محلی
شاد عروسی، غمگین، کردی، لری، مازنی و ...
جهت دانلود آهنگ های محلی شاد و غمگین با گویش های مختلف کافیه اپلیکیشن رو دانلود کنی 👇🏻👇🏻👇🏻
هدایت شده از نمونه تخفیفات | تبادلوتبلیغ
MediaLand-folkmusic33.apk
4.25M
دانلود بهترین و جدیدترین آهنگ های محلی
(نسخه کم حجم)
✍سهمِ امروزت از دنیا،
هنوز سپیدِ سپید است.
می توانی از آن
خاطره ای برای فرشته ها بسازی!
✨یک بسم اللّه...
و طلوعی پُر از شروع دوباره.
مراقب باش!
این آغاز، به لبخند خدا ختم شود!
✍ @hekayate_quran
.
🌸حضرت عیسی(ع) ومرده ایی که زنده شد😱
☀️روزي حضرت عيسي (عليه السلام) بر دهکده
اي عبور کردند و ديدند که همه اهالي آن و پرندگان و چهارپايان يک جا از دنيا رفته اند - چون کسي مباشر دفن آنان نشده بود - رو به اصحاب و حواريان خويش کرد و فرمودند:
☄آنان با اجل طبيعي خود نمرده اند، بلکه با قهر الهي و غضب پروردگار در اثر گناهان خود دچار بلا شده اند چرا که اگر متفرق و جدا جدا مرده بودند يک ديگر را دفن مي نمودند. حواريون عرض کردند: اي روح خدا! و اي کلمه حق! از خدا بخواه که آنان را زنده کند، تا به ما خبر دهند که کردار آنان چه بوده است، تا ما نيز از آنها اجتناب ورزيم؟ عيسي (عليه السلام) از پروردگار خود درخواست کردند. وحي رسيد که آنان را صدا کن. عيسي (عليه السلام) شبانه برخاست و به جاي بلند و مرتفعي رفت و ندا داد: اي اهل آبادي! پس جواب دهنده اي پاسخ داد:
👈بلي! اي روح خدا! و اي کلمه پروردگار!
عيسي (عليه السلام) فرمود: واي بر شما! اعمال تان چه بود تا به چنين سرنوشتي گرفتار شده ايد؟
💥در پاسخ شنيد: ما طاغوت را مي پرستيديم و علاقه شديدي به دنيا داشتيم با خوفي اندک از خدا، و با آرزوي طويل و دراز و غوطه در لهو و لعب.
❣عيسي (عليه السلام) فرمود: علاقه و محبت شما نسبت به دنيا چگونه بود؟
☄صاحب صدا گفت! نظير محبت و علاقه طفل شيرخواره به مادر - و شيرش - هنگامي که دنيا به ما رو مي آورد خوشحال و شادمان بوديم و هنگامي که از ما روي بر مي تافت گريان و محزون مي شديم.عيسي (عليه السلام) پرسيد؟ عبادتان از طاغوت چگونه بود؟
☄پاسخ داد: شب با سلامت و عافيت به خواب رفتيم و همان دم در قعر آتش هاويه قرار گرفتيم. پرسيد: هاويه چيست؟ گفت: همان سجين است. پرسيد: سجين چيست؟ گفت کوه هايي از پاره هاي آتش که تا روز رستاخيز روي ما شعله ور مي شوند. پرسيد: چه گفتيد و چه شنيديد؟ گفت: درخواست کرديم که ما را به دنيا بازگرداند تا زهد و پارساي را پيشه سازيم و تلافي گذشته ها را بنماييم. پاسخ دادند:
❌دروغ مي گوييد، اگر راست مي گفتيد زماني در دنيا بوديد، عمل مي کرديد.
❣حضرت عيسي (عليه السلام) فرمود: پس چرا جز تو ديگري سخن نمي گويد؟
☄پاسخ داد: اي روح خدا! آنان زير لجام هاي آتشين قرار دارند که سرهاي آن لجام ها در دست فرشته گان عذاب و ملائکه غلاظ قرار دارد. اما من هر چند در ميان آنان بودم، ولي از نظر عمل از آنان نبودم و اعمال آنان از من سر نمي زند چون عذاب الهي نازل گرديد، مرا نيز فراگرفت و من رشته مويين درکنار آتش معلق هستم، نمي دانم به آتش مي افتم و يا نجات پيدا خواهم کرد.
❣عيسي (عليه السلام) رو به حواريون نمود و فرمود:
🍃اي دوستان! به خدا سوگند! گذراندن با نان خشک و نمک نيم کوفته و خوابيدن بر خاکروبه ها بسيار بهتر و نيکوتر است، در صورتي که همراه با عافيت ديني باشد... هذه الدنيا فاحذروها.
✍ @hekayate_quran
.
ــ مردی با پسرش، به عنوان مهمان بر امام علی (ع) وارد شد. امام علی (ع) با اکرام و احترام بسیار، آنها را در صدر مجلس نشانید و خودش روبروی آنها نشست. موقع صرف غذا رسید. غذا آوردند و صرف شد. بعد از غذا، قنبر غلام معروف امام علی (ع) حوله ای و طشتی و ابریقی برای دست شویی آورد. امام علی (ع) آنها را از دست قنبر گرفت و جلو رفت تا دست مهمان را بشوید. مهمان خود را عقب کشید و گفت: مگر چنین چیزی ممکن است که من دستهایم را بگیرم و شما بشویید!.
امام علی (ع) فرمودند: برادر تو، از سر تو است، از تو جدا نیست؛ می خواهد عهده دار خدمت تو بشود. در عوض خداوند به او پاداش خواهد داد. چرا می خواهی مانع کار ثوابی بشوی؟
باز هم آن مرد امتناع کرد. آخر امام علی (ع) او را قسم داد که: من می خواهم به شرف خدمت برادر مومن نایل گردم. مانع کار من مشو. مهمان با حالت شرمندگی حاضر شد.
امام علی (ع) فرمودند: خواهش می کنم دست خود را درست و کامل بشویی، همان طوری که اگر قنبر می خواست دستت را بشوید می شستی؛ خجالت و تعارف را کنار بگذار.
همینکه از شستن دست مهمان فارغ شد، به پسر برومند خود محمد حنفیه فرمودند: دست پسر را تو بشوی، من که پدر تو هستم دست پدر را شستم و تو دست پسر را بشوی. اگر پدر این پسر در اینجا نمی بود و تنها خود این پسر مهمان ما بود، من خودم دستش را می شستم، اما خداوند دوست دارد آنجا که پدر و پسری هر دو حاضرند، بین آنها دراحترامات فرق گذاشته شود. محمد به امر پدر برخاست و دست پسر مهمان را شست.
امام عسکری (ع) وقتی که این داستان را نقل کردند، فرمودند: « شیعه حقیقی باید این طور باشد ».
منبع : « داستان راستان »
✍ @hekayate_quran
✍دو چیز که انسانها به اشتباه از آنها بیزارند:
🌺🍃حضرت رسول اکرم(ص):
دوچیز است که آدمیزاد از آن متاثر و ناخوشایند است:
یکی مرگ، در حالیکه مرگ برای مومن راحتی از بلاها و گرفتاری هااست و دیگر کمی مال و نقدینه؛ در حالیکه مال کمتر، حسابش کمتر است.
📔بحار، ج۷۲، ص۳۹
مرد باشی یا زن مرگ تمامت می کند؛
انسان باش تا جاودانه زندگی کنی...👌
✍ @hekayate_quran
✨﷽✨
💚 ملاقات امام زمان عجل الله فرجه
✍ یكى از علماء بزرگ (مرحوم آیة الله سید باقر مجتهد سیستانى پدر آیة الله سید على سیستانى ومرحوم سید محمود مجتهد سیستانى ) در مشهد مقدس براى آنكه به محضر امام زمان عجل اللّه شرفیاب شود ختم زیارت عاشورا در چهل جمعه هر هفته در مسجدى از مساجد شهر آغاز می كند ایشان فرمودند:
در یكى از جمعه هاى آخرین ، ناگهان شعاع نورى را مشاهده كردم كه از خانه ى نزدیك آن مسجدى كه من در آن مشغول به زیارت عاشورا بودم مى تابید، حال عجیبى به من دست داد، از جاى برخاستم و بدنبال آن نور به در آن خانه رفتم ، خانه كوچك و فقیرانه اى بود، از درون خانه نور عجیبى مى تابید.
در زدم وقتى در را باز كردند، مشاهده كردم حضرت ولى عصر امام زمان عجل اللّه فرجه در یكى از اتاق هاى آن خانه تشریف داشتند و در آن اتاق جنازه اى را مشاهده كردم كه پارچه اى سفید بروى آن كشیده بودند، وقتى من وارد شدم و اشك ریزان سلام كردم ، حضرت بمن فرمودند: چرا اینگونه دنبال من مى گردى و رنج ها را متحمّل مى شوى؟ مثل این باشید (اشاره به آن جنازه كردند) تا من دنبال شما بیایم! بعد فرمودند: این بانوئى است كه در دوره بى حجابى (رضا خان پهلوى ) هفت سال از خانه بیرون نیامده مبادا نامحرم او را ببیند!
📚شيفتگان حضرت مهدى(عج)، ج ٣، ص ۱۵۸،
گوهر صدف، ص ۴٨
↶【به ما بپیوندید 】↷
✍ @hekayate_quran
💎امام امیرالمومنین علی علیه السلام:
.
💎جُودُ الفَقيرِ يُجِلُّهُ ، وَ بُخْلُ الغَنِيِّ يُذِلُّهُ
.
💎سخاوت فقیر او را بزرگ می کند و خساست ثروتمند او را خوار می نماید.
.
👈غررالحکم
✍ @hekayate_quran