eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
17.9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
14 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
🤲 نماز شب ، موجب پروردگار ، دوستى فرشتگان، سنت پيامبران،نور معرفت، ريشه ايمان، آسايش بدن‏ها ، مايه ناراحتى شيطان، سلاحى بر ضدّ دشمنان، مايه اجابت دعا ، قبولى اعمال و بركت در روزى است. 📖 ارشاد القلوب ج۱، ص۱۹۱ 🤲‍ نماز شب ، انسان را خوش‏ سيما و روزى را و را ادا مى‏ نمايد و غم و اندوه را از مى‏ برد و چشم را مےكند. 📖 ثواب الاعمال ص۴۲ ۱۱ رکعت است : ۴ تا دو رکعتی (مثل نمازصبح) بنام نافله شب یک دو رکعتی بنام یک یک رکعتی بنام میتوان در هررکعت فقط «سوره حمد» را خواند ؛ میتوان نماز را خواند؛ میتوان از ۱۱ رکعت فقط دورکعت یا یک رکعت را خواند ؛ میتوان آنها را روز بعد خواند. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌷 ختم 100 هزار که از آیت الله کشمیری (ره) 👌 در بعض از کتب اذکار و ختوم ، ختم صد هزار صلوات به عنوان یکی از ختوم مجرب آمده است. و مرحوم آیت الله کشمیری(ره) به آیت الله مبشرکاشانی فرمودند که آیت الله سیدعلی آقا قاضی فرمود:«این ختم تخلف ندارد و امر محال را ممکن می کند و محال است که حاجت روا نشود» و طریقه این ختم چنین است که: 🤲 با این نیت نذر کند که خدایا نذر می کنم و بر ذمّه من است که طی دو ماه قمری صد هزار صلوات بفرستم و به پیامبر(صلی الله علیه و آله) هدیه نمایم تا فلان حاجت من برآورده شود. پس به نذر خود وفا کند و هر روز مقداری صلوات(مثلا روزی حدود هزار و هفتصد صلوات) بفرستد به طوری که مجموع صلوات ها در دو ماه قمری ، صد هزار شود و باید به چند نکته توجه شود:1- هنگام ختم صلوات با وضو و روبه قبله باشد 2- هنگام ذکر صلوات راه نرود و با کسی سخن نگوید 3- روزانه کمتر از 1000 نفرستد 4- نباید حتی یک روز ترک شود و از صبح تا غروب وقت دارد صلوات ها را بفرستد ولی اگر بعد از نماز صبح ،صلوات ها را بفرستد بهتر و حصول نتیجه قطعی تر است.و معظم له این ختم را مکرّر تجربه نموده اند در کتاب مجربات الامامیه حکایاتی از مجربات این ختم نقل نموده که قابل توجه است از جمله به نقل از مرحوم آیت الله سیدعلی میبدی می گوید:آرزو داشتم به زیارت عتبات بروم نذر کردم صد هزار صلوات بر محمد و آل محمد (علیهم السلام) بفرستم و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هدیه کنم.بعد از پایان ختم صلوات حاجت روا شدم و به زیارت ائمه (علیهم السلام) مشرف شدم و بعد به طوس رفتم و قبل از اتمام عمل به وطن خود بازگشتم مجددا مشغول صلوات شدم و بحمد الله به مراد رسیدم و بعد از تحصیلات به شهر خود مراجعت نمودم و در آن جا[کرمانشاه] گرفتار والی ظالمی شدم که مرا اذیت می کرد و سینه ام تنگ شد پس نذر کردم که صدهزار صلوات بفرستم که عزل شود پس تعجیل نمودم و در مدت چهل روز ختم را انجام دادم پس عزل شد و هرگز نصب نشد و به عده ای این عمل را آموختم پس انجام دادند و به حاجات خود رسیدند. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌼داستانی زیبا مردی صبح زود از خواب بيدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. لباس پوشيد و راهي مسجد شد. در راه، به زمين خورد و لباس هايش کثيف شد. بلند شد، خودش را تکاند و به خانه برگشت. او لباس هايش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه مسجد و در همان نقطه مجدداً به زمين خورد! دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. يک بار ديگر لباسیهايش را تبدیل کرد و راهي مسجد شد. در راه ، با شخصی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسيد. آن شخص پاسخ داد: من ديدم شما در راه مسجد دو بار به زمين افتاديد، به خواطر همین چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد از او تشکر فراوان کرد و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه دادند. همين که به در مسجد رسيدند، مرد از آن شخص درخواست کرد تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. اما او از رفتن به داخل مسجد خودداری کرد. مرد درخواستش را دوباره تکرار مي کند و مجدداً همان جواب را مي شنود. مرد از او سوال مي کند که چرا او نمي خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. آن شخص پاسخ داد: من شيطان هستم. مرد با شنيدن اين جواب تکان خورد. شيطان در ادامه توضيح مي دهد: من شما را در راه مسجد ديدم و اين من بودم که باعث زمين خوردن شما شدم. وقتي شما به خانه رفتيد، خودتان را تميز کرديد و به راهتان به مسجد برگشتيد، خدا همه گناهان شما را بخشيد. من براي بار دوم باعث زمين خوردن شما شدم ولی باز هم شما را تشويق به ماندن در خانه نکرد، بلکه دوباره به راه مسجد برگشتيد. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشيد. من ترسيدم که اگر يک بار ديگر باعث زمين خوردن شما بشوم، آنوقت خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشيد. بنابر اين، من سالم رسيدن شما را به مسجد مطمئن ساختم. نتيجه داستان: کار خيري را که قصد داريد انجام دهيد به تعويق نياندازيد. زيرا هرگز نمي دانيد چقدر اجر و پاداش ممکن است داشته باشد. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
دعا لاستیک یدک نیست که هرگاه مشکل داشتی از ان استفاده کنی بلکه فرمان است که به راه درست هدایت می کند. می دونی چرا شیشیه جلوی ماشین انقدر بزرگه ولی آینه عقب انقدر کوچیکه؟ چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره. بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده. دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه تمام چیزها در زندگی موقتی هستند. اگر خوب پیش می ره ازش لذت ببر، برای همیشه دوام نخواهند داشت. اگر بد پیش می ره نگران نباش، برای همیشه دوام نخواهند داشت دوستهای قدیمی طلا هستند! دوستان الماس. اگر یک الماس به دست آوردی طلا را فراموش نکن چون برای نگه داشتن الماس همیشه به پایه طلا نیازدارد اغلب وقتی امیدت رو از دست می دی و فکر می کنی که این اخر خطه ، خدا از بالا بهت لبخند می زنه و میگه: آرام باش عزیزم ، این فقط یک پیچه نه پایان وقتی شما برای دیگران دعا می کنید، خدا می شنود و انها را اجابت می کند و بعضی و قتها که شما شاد و خوشحال هستید یادتان باشد که کسی برای شما دعا کرده است اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🍂🌹(ع): بردباری پرده ای است پوشاننده و عقل شمشیری است بران؛ پس کمبود های اخلاقی خود را با بردباری بپوشان، و هوای نفس خود را با شمشیر عقل بکش. 📙نهج البلاغه، حکمت۴۲۴ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
💐 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) مردی از انصار را بعد از مدتی دیدند به او فرمود علت غیبتت چیست؟ گفت فقر و درد ای پیامبر خدا، حضرت فرمود آیا نمی‌خواهی کلامی به تو بگویم که با گفتن آن فقر و درد از تو رخت بر بندد؟ گفت بلی یا رسول الله. حضرت فرمود هنگامی که صبح را شب کردی بگو: 🍃لا حَولَ وَ لا قُوَّهَ اِلاّ باِللهِ ( اَلعَلیِّ العَظیمِ ) تَوَکَّلتُ عَلَی الحَیِّ اَلّذی لا یَمُوتُ وَ الحَمدُ للهِ اَلّذی لَم یَتَّخِذ وَلَداً وَ لَم یَکُن لَهُ شریکٌ فِی المُلکِ وَ لَم یَکُن لَهُ وَلِیٌّ مِن الذُّلِّ وَکَبِّرهُ تَکبیراً. 🍂آن مرد گفت قسم به خدا من این ذکر را بیش از سه روز تکرار نکردم مگر آن که فقر و درد از من زائل گشت . 📚 اصول کافی اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹خدایا به حق نام بزرگ و با عظمتت همان نامی که همه درهای بسته را می گشاید و سختی ها را آسان می کند همان نامی که همه تاریکی ها را می زُداید و دشواری ها را برطرف می کند به حق نام عظیمت همان که کهکشان ها را می آفریند یا زیر و زِبَر می کند دستهایمان را بگیر,, تا در سیاهی ها و تاریکی هایی که ما را احاطه کرده اند طریق تو را گم نکنیم و در فراز راه ها و نشیب ها؛ مقصد و مقصود را فراموش نکنیم و جز خواست تو؛ به هیچ چیز دیگری تن ندهیم مگذار یک لحظه، حتی یک لحظه تو را از خاطر ببریم و مگذار به یک لحظه بی حضور تو به زندگی کردن راضی شویم شبتون بخیر التماس دعاااا ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
همیشه که نباید همه چیز ، خوب باشد ! در دل مشکلات است که آدم ، ساخته می شود . گاهی همین سختی ها و مشکلات ؛ پله ای می شوند به سمت بزرگترین موفقیت ها . در مواقع سختی ، نا امید نباش . برای آرزوهایت بجنگ . و محکم تر از قبل ، ادامه بده ... چه بسیارند ؛ جاده های همواری ، که به مرداب ختم می شوند ، و چه بسیارتر ؛ جاده های ناهموار و صعب العبوری ؛ که به زیباترین باغ ها می رسند . تسلیم نشو ... ! شاید پله ی بعد ؛ ایستگاه خوشبختی ات باشد ... H͜͡o͜͡p͜͡e͜͡ i͜͡s͜͡ t͜͡h͜͡e͜͡ o͜͡n͜͡l͜͡y͜͡ t͜͡h͜͡i͜͡n͜͡g͜͡ t͜͡h͜͡a͜͡t͜͡ c͜͡a͜͡n͜͡ d͜͡e͜͡f͜͡e͜͡a͜͡t͜͡ f͜͡e͜͡a͜͡r͜͡! امید تنها چیزیه که می‌تونه ترس رو شکست بده! ᳝‎‌‌‌‍‌‍᳝᳝᳝᳝᳝‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‍‌‍᳝᳝᳝᳝᳝‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‍‌‍᳝╭✹••••••••••••••••••🌸 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔘 داستان کوتاه مشهدی رحیم باغ زردآلویی کنار جاده ترانزیت دارد. روزی به پسرش جعفر که قصد رفتن به سربازی دارد پندی می‌دهد. می‌گوید: پسرم، هر ساله در بهار وقتی درختان شکوفه می‌دهند و در تابستان میوه‌شان زرد شده و می‌رسد، رهگذران زیادی خودروی خود را متوقف کرده و با درختان من عکس یادگاری می‌گیرند ولی دریغ از مسافری که در پاییز و زمستان بخواهد این درختان را یاد کند، جز پدرت که باغبان آن‌هاست. در زندگی دنیا هم دوستان آدمی چنین‌اند، اکثر آن‌ها رهگذران جاده زندگی هستند و هرگاه پولی یا جمالی بر تو بود که با آن بر آنان زینتی نقش بندد و یا سودی رسد، به تو نزدیک می‌شوند و تبسم می‌نمایند و در آغوش‌ات می‌کشند، آن‌گاه هرگز از آغوش آن‌ها حس حرارت بر وجود خود مکن که لحظه‌ای بیش کنار تو نخواهند ماند، اما والدین تو بسان باغبان عمر تو هستند که تو ثمره تلاش وجود آنان هستی. آنان هرگز در روزهای سرد و گرم زندگی از کنار تو دور نخواهند شد و بالاترین باغبان خالق توست که بعد از مرگ آنان نیز همیشه تو خواهد بود. دوستان عکس یادگاری‌ات را بشناس و بر آنان هرگز تکیه نکن! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚 حاکم شرع (قاضی) متکبر و خشکه مقدسی در بلادی از بلاد مسلمین بر مسند قدرت بود که در احکام خود بسیار سخت‌گیری و استدلال می‌کرد که نباید دین خدا سهل و آسان گرفته شود. هر چند امر اسلام بر آن است که در اموری از قضاوت که مربوط به تضییع حق‌الناس و بیت‌المال مسلمین نیست (مانند کسی که در خلوت شراب خورده‌ است) سخت‌گیری نکند. روزی جوانی را در بیابان دستگیر کردند. مأموران این حاکم شرع اگر روزی شلاق و حدّی در شهر جاری نمی‌کردند حاکم شرع ناراحت می‌شد و می‌گفت: مردم نزدیک است ترس خود از خدا را از دست بدهند، پس مأموران را تحت فشار قرار می‌داد که در خفاء و یا آشکار مجرمی پیدا کنند و برای اجرای حد در ملأ عام از او حکم بگیرند. روزی جوانی را مأموران در زمان گشت در بیابان در حالت مستی در کنج خرابه‌ای یافتند و نزد قاضی آورده و حکم شلاق‌اش در ملأ عام گرفتند. در زمان اجرای حکم حاکم شرع بر کرسی نشسته بود و شلاق به دست مأمور داده بود. مرد مست پرسید: مرا چرا شلاق می‌زنید؟ حاکم شرع گفت: چون مست کرده‌ای و عقل زائل نموده‌ای و کسی که مست کند و عقل از خویش زائل نماید خلایق را خطر رساند و باید شلاق بخورد. مرد مست گفت: ساعتی بگذرد مستی من تمام شود، خدا نجات دهد مردم را از مستی قدرت تو که هرگز تمام شدنی نیست و مردم این شهر تا تو بر مسند حاکم شرعی از آزار تو در امان نخواهند بود. من اگر مست شوم دو دست بیش ندارم کسی را آزار دهم اما اگر تو مست قدرت خود شوی تو را ایادی بسیاری برای آزار مردم این شهر است. آری بدانیم طبق حدیث امام صادق (ع) فقط مستی در شراب نیست، بلکه مستی قدرت و ثروت هم هست. چه بسیاری که مست ثروت هستند و از ثروت خویش دل‌ها می‌شکنند و مستحق تازیانۀ خدا هستند تازیانه‌ای که اگر در این دنیا نخورند بعد مرگ‌شان قطعی است. 🍁و چه زیبا حضرت علی علیه السَّلام فرمودند: بر عاقل است که خود را از مستی ثروت، مستی قدرت، مستی علم، مستی مدح و مستی جوانی نگه دارد زیرا برای هریک از این‌ها بوی پلیدی است که عقل را می‌زداید و وقار را کاهش می‌دهد. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
پسر جوانی قصد بردن پدر پیر خود به سرای سالمندان کرد‌. صبح زود، پدر را سوار ماشین خود کرده و پدر پیر عکس همسر جوانش را که مادر پسر بود و بعد از فوت او ازدواجی دیگر نکرده بود آخرین هدیه‌ای بود که در چمدان خود گذاشت تا با خود آن را به سرای سالمندان برد. در میانه راه پدر به پسر گفت: پسرم! می‌توانم از تو تقاضایی برای بار آخر کرده باشم؟! پسر متکبر جوان سری از روی ناچاری به رضایت تکان داد. پدر که کارگر کارخانۀ الوار و چوب‌بری بود از پسر خواست او را برای بار آخر به کارگاه چوب‌بری که در آن سی سال کار کرده بود ببرد. چون به کارخانه رسیدند، پدر به پسر درخت بزرگی را نشان داد که چند کارگر در حال کندن پوست درخت بودند و روی به پسر گفت: پسرم! این درخت حیات خود را مرهون آن پوست پیری است که آن را در حال کندنش می‌بینی؛ که اگر پوست درخت را زمان حیات می‌کندند درخت هر اندازه قوی بود قدرت گرفتن آب و غذا از خاک را نداشت و بلافاصله خشک می‌شد، اما اکنون که درخت را بریده‌اند پوست آن را هم بریده‌اند و بی‌ارزش‌ترین‌ قسمت الوار، همان پوست آن بعد از بریدن آن است. سال‌ها که درختان را پوست می‌کندم به این نکته فکر می‌کردم که روزی خواهد رسید که من هم برای تو که عمری زحمت کشیده و بعد از مرگ‌ مادرت، تو را به تنهایی بزرگ‌ کرده‌ام روزی چون پوست درختان بی‌ارزش‌ترین بخش درخت خواهم شد که دورریز خواهم گردید و امروز همان روزی است که سال‌ها منتظر رسیدن آن بودم‌. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
17.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎦 چطور ممکن است طبق گفته قرآن اکثر مومنین مشرک باشند؟! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 خطاپوشی آیة الله مروی (ره)، از علمای بزرگ دوره قاجاریه، روزی در مسجد با جوانی مواجه گردید که مدّعی بود برای درس طلبگی آمده است. آن عالم بزرگوار برای تفقّد حال او، وارد حجره اش شد و سپس برای وضو گرفتن، قبای خود را به دیوار آویزان نمود. ساعتی که درون جیب قبا بود نظر جوان را به خود جلب کرد و آن را ربود. شیخ پس از مراجعت و فهمیدن موضوع، کنار جوان نشست و از او خواست به سبب پاک بودنش برای وی دعایی کند به این مضمون که: خدا گوش های شدیداً سنگین شیخ را شفا بدهد، زیرا وی مضطرب بود مبادا صدای زنگ ساعتِ ربوده شده از درون جیب جوان به گوش آید و موجب رسوایی اش گردد. اتفاقاً این چنین شد و رنگ جوان پرید، اما ماجرای دعایش برای شیخ به یادش آمد و گفت: خدایا شکر تو که گوش های آقا نمی شنود وگرنه به کلی آبرویم می رفت؛ با این روش او متنبّه شد. به نقل از: اخلاق و عرفان، تألیف ابوالفضل بهرام پور، با تلخیص ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
از امام حسن مجتبی علیه السلام پرسیدند: «چرا شما هیچ گاه فقیری را مأیوس بر نمی گردانید؟» امام حسن علیه السلام پاسخ دادند: «من خود ، نیازمند خداوند هستم و به الطافش امید دارم. به همین دلیل شرم دارم که خود، فقیر باشم ولی فقیری را مأیوس کنم. خداوند، مرا عادت داده است که نعمت هایش را به من ارزانی دارد و من هم او را عادت داده ام که نعمت هایش را به مردم ببخشم. 📚طبقات الکبری ، ج ۱ ، ص ۲۳ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹داستان آموزنده🌹 از امام کاظم علیه‌السلام نقل است که در بنی اسرائیل مرد صالحی بود که زنی شایسته داشت ، مرد به خواب دید که خداوند عمرش را به فلان مقدار معین کرده و اینکه نیمی از عمرش در رفاه و فراوانی نعمت بگذراند و نیم دیگر در فقر و شدت ، و اختیار را به خودش داده که نیمه اول را برای خوشی انتخاب نماید . یا نیمه دوم را ، مرد گفت : من زنی شایسته دارم که او شریک زندگی من می باشد ، باید با وی مشورت کنم . بامداد که از خواب برخاست خواب خود را با همسرش در میان نهاد . زن گفت : نیمه اول را انتخاب کن که خدا کریم است ، باشد که نیمه بعدی را نیز به ما رحم نموده نعمتش را بر ما تمام کند . چون شب بعد در خواب از او سؤال شد که کدام نیمه را برگزیدی؟ گفت : نیمه اول را . پس درهای نعمت براو گشوده گشت و ثروتمند شد ، زن به وی گفت : اکنون که خدا داده تو نیز به خویشان و مستمندان کمک کن . وی چنین کرد. دیدند عمر از نصف گذشت و همان گشایش و فراوانی برقرار است ! مرد در خواب دید که به وی گفتند : خداوند در قبال رفتار نیکی که با مالت کردی همه عمرت را در رفاه مقرر داشت . (بحار : 20 / 53 ـ 98 و 14 / 491) 🌹 اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 داستان زیبا پادشاهی وزيری داشت كه هر اتفاقی می‌افتاد می‌گفت: خيراست!! روزی دست پادشاه در سنگلاخها گير كرد و مجبور شدند انگشتش را قطع كنند، وزير در صحنه حاضر بود گفت: خيراست! پادشاه از درد به خود می‌پيچيد،از رفتار وزير عصبی شد، او را به زندان انداخت، ۱سال بعد پادشاه كه برای شكار به كوه رفته بود، در دام قبيله ای گرفتار شد كه بنابر اعتقادات خود، هر سال ۱نفر را كه دينش با آنها مختلف بود،سر می‌برند و لازمه اعدام آن شخص اين بود كه بدنش سالم باشد وقتی ديدند اسير، يكی از انگشتانش قطع شده، وی را رها كردند آنجا بود كه پادشاه به ياد حرف وزير افتاد كه زمان قطع انگشتش گفته بود: خير است! پادشاه دستور آزادی وزير را داد وقتی وزير ازاد شد و ماجرای اسارت پادشاه را از زبان اوشنيد، گفت:خيراست! پادشاه گفت: ديگر چرا؟؟؟ وزير گفت: از اين جهت خير است كه اگر مرا به زندان نينداخته بودی و زمان اسارت به ت بودم، مرا به جای تو اعدام می‌كردند. در طريقت هر چه پيش سالك آيد خير اوست در صراط مستقيم ای دل كسی گمراه نيست.. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚داستان کوتاه هرگز نا امید نشو مدرسه‌ی کوچک روستایی بود که به‌وسیله‌ی بخاری زغالی قدیمی، گرم می‌شد. پسرکی موظف بود هر روز زودتر از همه به مدرسه بیاید و بخاری را روشن کند تا قبل از ورود معلم و هم‌کلاسی‌هایش، کلاس گرم شود. روزی، وقتی شاگردان وارد محوطه‌ی مدرسه شدند، دیدند مدرسه در میان شعله‌های آتش می‌سوزد. آنان بدن نیمه بی‌هوش هم‌کلاسی خود را که دیگر رمقی در او باقی نمانده بود، پیدا کردند و بی‌درنگ به بیمارستان رساندند. پسرک با بدنی سوخته و نیمه جان روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود ، که ناگهان شنید دکتر به مادرش می‌گفت: «هیچ امیدی به زنده ماندن پسرتان نیست، چون شعله‌های آتش به‌طور عمیق، بدنش را سوزانده و از بین برده است». اما پسرک به هیچوجه نمی‌خواست بمیرد. او با توکل به خدا و طلب یاری از او تصمیم گرفت تا تمام تلاش خود را برای زنده ماندن به کار بندد و زنده بماند و ... چنین هم شد. او در مقابل چشمان حیرت زده‌ی دکتر به راستی زنده ماند و نمرد. هنگامی که خطر مرگ از بالای سر او رد شد، پسرک دوباره شنید که دکتر به مادرش می‌گفت: «طفلکی به خاطر قابل استفاده نبودن پاهایش، مجبور است تا آخر عمر لنگ‌لنگان راه برود». پسرک بار دیگر تصمیم خود را گرفت. او به هیچ‌وجه نخواهد لنگید. او راه خواهد رفت، اما متاسفانه هیچ تحرکی در پاهای او دیده نمی‌شد. بالاخره روزی فرا رسید که پسرک از بیمارستان مرخص شد.... مادرش هر روز پاهای کوچک او را می‌مالید، اما هیچ احساس و حرکتی در آنها به چشم نمی‌خورد. با این حال، هیچ خللی در عزم و اراده‌ی پسرک وارد نشده بود و همچنان قاطعانه عقیده داشت که روزی قادر به راه رفتن خواهد بود یک روز آفتابی، مادرش او را در صندلی چرخ‌دار قرارداد و برای هواخوری به حیاط برد. آن روز، پسرک بر خلاف دفعه‌های قبل، در صندلی چرخ‌دار نماند. او خود را از آن بیرون کشید و در حالی که پاهایش را می‌کشید، روی چمن شروع به خزیدن کرد. او خزید و خزید تا به نرده‌های چوبی سفیدی که دور تا دور حیاط‌شان کشیده شده بود، رسید. با هر زحمتی که بود، خود را بالا کشید و از نرده‌ها گرفت و در امتداد نرده‌ها جلو رفت و در نهایت، راه افتاد. او این کار را هر روز انجام می‌داد، به‌طوری که جای پای او در امتداد نرده‌های اطراف خانه دیده می‌شد. او چیزی جز بازگرداندن حیات به پاهای کوچکش نمی‌خواست. سرانجام، با خواست خدا و عزم و اراده‌ی پولادینش، توانست روی پاهای خود بایستد و با کمی صبر و تحمل توانست گام بردارد و سپس راه برود و در نهایت، بدود. او دوباره به مدرسه رفت و فاصله‌ی بین خانه و مدرسه را به خاطر لذت، می‌دوید. او حتی در مدرسه یک تیم دو تشکیل داد. سال‌ها بعد، این پسرکی که هیچ امیدی به زنده ماندن و راه رفتنش نبود، یعنی دکتر «گلن گانینگهام» در باغ چهارگوش «مادیسون» موفق به شکستن رکورد دوی سرعت در مسافت یک مایلی شد! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
دعا میکنم خدا بهتون🦋 یه قلب زیبا و مهربون بده قلبی که فقط برای رضایت🦋 وخشنودی خدا بتپه و جز یادِ خدا یادی توش نباشه🦋 باقلبهای مهربونتون مارو هم دعاکنید🦋 شبتون بخیر🌙💫⭐️ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
آدمی به "امید" زنده است به اینکه دوباره صبح خواهد شد شب، به اینکه دوباره سبز خواهد شد دشت، به اینکه دوباره باز خواهد شد در، آری، آدمی به امید زنده است ... سلام صبحتون بخیر ☕️ ▣ 90% of the things you worry about don't even happen! ٩٠٪‏ چيزهايى كه نگرانشون هستى حتى اتفاق هم نميفتن! Join us ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 توبه مخصوص هر گناه حضرت صادق - علیه السلام - فرمود: مردی در زمان های گذشته زندگی می كرد، در جستجو بود دنیا را از راه حلال بدست آورد و ثروتی فراهم نماید ولی نتوانست . از راه حرام جدیت كرد باز نتوانست . شیطان برایش مجسم و آشكار شده گفت از راه حلال خواستی ثروتی فراهم كنی نشد و از راه حرام هم نتوانستی اینك مایلی من راهی بتو بیاموزم كه بخواسته خود موفق شوی ثروت سرشاری بدست آوری و عده ای هم پیرو و تابع پیدا كنی ؟ گفت آری مایلم . شیطان گفت از خود كیش و دینی اختراع كن مردم را بسوی كیش اختراعی دعوت نما بدستور شیطان رفتار كرد، مردم گردش را گرفته پیرویش كردند و به آنچه مایل بود از ثروت دینا رسید. روزی ناگاه متوجه شد كه چه كار ناشایستی كردم مردم را گمراه نمودم خیال نمیكنم توبه ای داشته باشم مگر اشخاصیكه بواسطه من گمراه شده اند متوجه كنم كه آنچه از من شنیدند باطل و ساخته شده خودم بود آنها را برگردانم شاید توبه ام پذیرفته شود. به پیروان خود یك یك مراجعه كرد آنها را گوشزد نمود كه آنچه من میگفتم باطل بود، اساس و پایه ای نداشت آنها جواب می دادند دروغ میگوئی گفتار سابق تو حق بود اكنون در كیش و دین خود شك كرده و گمراه گشته ای . این جواب را كه از آنها شنید غل و زنجیری تهیه نمود بگردن خود آویخته گفت باز نمیكنم تا خدای توبه ام را بپذیرد. خداوند به پیغمبر آنزمان وحی نمود كه به فلانی بگو قسم بعزتم اگر آنقدر مار بخوانی و ناله نمائی كه بند بندت از هم جدا شود دعایت را مستجاب نمی كنم مگر كسانیكه بكیش تو مرده اند و آنها را گمراه كرده بودی بحقیقت كار خود اطلاع دهی و از كیش تو برگردند (اینكار هم كه برایش امكان نداشت). داستانها و پندها, ج1/ مصطفي زماني وجداني ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 حال خوش معنوی یعنی «نداشتن نگرانیِ بیهوده» 🌻 یعنی «داشتن حالت شکر» 🌻 یعنی «دیدن و درک زیبایی‌هایی که خدا آفریده». ما معمولاً وقتی دل‌مان خیلی گرفته و مشکلات خیلی به ما هجوم آورده، به سراغ عبادت و دعا می‌رویم و درِ خانۀ خدا ناله می‌زنیم. در‌حالی‌که اصلش این است که وقتی سرشار از شادی و نشاط هستی، دنبال دعا و عبادت باشی تا از خدا تشکر کنی. حال خوش معنوی یعنی دیدن کبریایی خدا و لذت بردن از عظمت و شکوهش. «الله اکبر» یعنی «خدایا! تو چه باعظمت و باشکوهی!» باید دلت با این ذکر بلرزد! حال خوش معنوی یعنی لذت بردن از اینکه در بغل خدا هستی؛ عین یک کودک که وقتی بین غریبه‌ها، به بغل پدر و مادرش می‌رود، کِیف می‌کند. حال خوش معنوی یعنی پناه‌جویی به خدا و لذت بردن از اینکه احساس کنی در پناه خدا هستی! این کِیف- از یک مرحله‌ای به بعد- اشک آدم را هم جاری می‌کند. حال خوش معنوی یعنی چشیدن حلاوت ذکر خدا، یعنی چشیدن شیرینی، نه چشیدن غم و اندوه ناشی از بدبختی! 📚«استاد پناهیان» ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 ماجرای حضرت آیت الله بیدآبادی (ره) و زن رقاص روزی جمعی از اشرار اصفهان که مرتکب هرگونه خلافی شده بودند، تصمیم می گیرند کار ی و سرگرمی تازه ای برای آن روز خود بسازند. پس از شور و مشورت با یکدیگر، به این فکر می افتند که یک نفر روحانی را پیدا کرده و سر به سر او گذاشته و به اصطلاح خودشان (تفریحی) بکنند! به همین خاطر در خیابان و کوچه به دنبال یک روحانی می گردند که از قضا چشم آنان به عارف بالله و سالک الی الله مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ محمد بیدآبادی (رضوان الله علیه) می افتد که در حال گذر بودند. گروه اراذل و اوباش به محض دیدن این عالم گرانقدر نزد ایشان رفته و دست آقا را می بوسند و از ایشان تقاضا می کنند که جهت ایراد خطبه عقد به منزلی در همان حوالی بروند و دو جوان را از تجرد درآورند. ایشان نگاهی به قیافه شیطان زده آنان نمود و در هیچ کدام اثری از صلاح و سداد نمی بینند ولی با خود می اندیشند که شاید حکمتی در آن کار باشد، به همین دلیل دعوت را قبول نموده و به آنان به یکی از محله های اصفهان می روند. سرانجام به خانه ای می رسند و آنان از ایشان دعوت می کنند که به آن مکان وارد شوند. به محض ورود ایشان، زنی سربرهنه و با لباس نامناسب و صد قلم آرایش صورت، از اتاق بیرون آمده و خطاب به مرحوم حضرت آیت الله بیدآبادی (نور الله قبره) می گوید: به به!حاج آقا خوش آمدی، صفا آوردی!! ایشان متوجه قضایا می شوند و قصد مراجعت می کنند که جمع اوباش جلوی ایشان را گرفته و می گویند: چاره ای نداری جز این که امروز را با ما بگذرانی!!! آن عالم در همان زمان متوجه دسیسه آن گروه مزاحم می شوند و به ناچار داخل اتاق می شوند. آن جماعت گمراه به ایشان دستور می دهند که در بالای اتاق بنشینند، و سپس همان زن که در ابتدا به ایشان خوش آمد گفته بود، در حالی که دایره ای یا تنبکی به دست داشته، وارد اتاق می شود و شروع به زدن و رقصیدن نموده و به دور اتاق می چرخد!! جماعت اوباش نیز حلقه وار دور تا دور اتاق نشسته و کف می زنند. زن مزبور، در حال رقص گه گاه به آن عالم ربانی نزدیک شده و در حالی که جسارتی به آن بزرگوار نیز می نماید، این شعر را خطاب به ایشان خوانده و مکرر می گوید: در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را!!!!! پس از دقایقی که آن گروه گمراه غرق شعف و شادی و سرگرمی خود بودند و ایشان سر به زیر افکنده بودند، ناگهان سر بلند کردند و خطاب به آنان می فرماید : تغییر دادم……… به محض آن که این دو کلمه از دهان عالم خارج می شود، آن جماعت به سجده می افتند و از رفتار و کردار خود عذرخواهی نموده و بر دست و پای آن ولی الهی بوسه می زنند و ایشان نیز حکم توبه بر آنان جاری می نماید. در ارتباط با این حادثه خود آن بزرگوار فرمودند: در یک لحظه قلب آنان را از تصرف شیطان به سوی خداوند بازگرداندم الحمدالله و از شر شیطان به خدا پناه بردم ... منبع: وبسایت فرهنگی اخلاقی ذکر یک ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیرالمومنین علیه السلام: به مورچه و كوچكى جثّه آن بنگريد، كه چگونه لطافت خلقت او با چشم و انديشه انسان درك نمى‏‌شود. نگاه كنيد چگونه روى زمين راه مى‌‏رود، و براى به دست آوردن روزى خود تلاش مى‌كند دانه‏‌ها را به لانه خود منتقل مى‏‌سازد، و در جايگاه مخصوص نگه مى‏‌دارد.در فصل گرما براى زمستان تلاش كرده، و به هنگام درون رفتن، بيرون آمدن را فراموش نمى‏‌كند 🌺 روزى مورچه تضمين گرديده، و غذاهاى متناسب با طبعش آفريده شده است. خداوند منّان از او غفلت نمى‏‌كند. و پروردگار پاداش دهنده محرومش نمى‏‌سازد، گر چه در دل سنگى سخت و صاف يا در ميان صخره‏اى خشك باشد. اگر در مجارى خوراك و قسمتهاى بالا و پايين دستگاه گوارش و آنچه در درون شكم او از غضروف‏هاى آويخته به دنده و شكم، و آنچه در سر اوست از چشم و گوش، انديشه نمايى، از آفرينش مورچه دچار شگفتى شده و از وصف او به زحمت خواهى افتاد 🌺 پس بزرگ است خدايى كه مورچه را بر روى دست و پايش بر پاداشت، و پيكره وجودش را با استحكام نگاه داشت، و در آفرينش آن هيچ قدرتى او را يارى نداد، و هيچ آفريننده‌‏اى كمكش نكرد 📚 نهج البلاغه، خطبه ۱۸۵ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 راه هـای خـوب بـرای صـدقه در كنار پنجره اتاق خوابت يك كاسه اب و يا غذا براي پرندگان بگذار و به اين كار عادت كن در یک پاکت لباس قرار بده و به كارگري زحمت كش هديه كن يك جعبه پس انداز در اتاقت بزار و هر بار که عصبانی شدی ، دلی شکستی، غیبتی کردی مقداری پول در اون بنداز و بعد از يك ماه اون رو باز كن و به نيازمندي بده و هر ماه این کار رو تكرار كن بخشي از حقوقت را براي كفالت يتيم هزينه كن چند عدد صندلي بخريد و در مسجد بگذاريد هركس بر آن نشست و نماز خواند برايتان اجر نوشته ميشود اگر در حال زدن بنزين هستيد به كارگر پمپ بنزين باقي پول را ببخش اگر مقداري آب در بطري شما به جا مانده آن را بر درخت كنار خيابان بده و نيت صدقه کن بر قلب هر انسانی شادي وارد كن. با لبخند با سخن نيكو با كمكي كوچك و ... خنده و سلام بر دل شکستگان کن و با آنان سخنان نيكو بگو. این نيز يك صدقه است. هنگام خوابيدن هركس را كه به تو بدي كرده و يا غيبت و سخن چيني و يا ظلمي به تو كرده را ببخش. در کارهای خیر پیشقدم شوید. و در این امورخیر، گذشتگان و رفتگان را نیز با نیت کردن، سهیم کنید. این پست را با دوستانتان به اشتراک بذارید. شايد فردي به يكي از اين كارها عمل كرد و شما أجر برديد. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹داستان آموزنده🌹. در يكى از روزها، عدّه‌اى از دوستان امام رضا عليه‌السلام در منزل آن حضرت گرد يكديگر جمع شده بودند و يونس بن عبدالرّحمن نيز كه از افراد مورد اعتماد حضرت و از شخصيّت‌هاى ارزنده بود، در جمع آنان حضور داشت . هنگامى كه آنان مشغول صحبت و مذاكره بودند، ناگهان گروهى از اهالى بصره اجازه ورود خواستند. امام به يونس فرمود: داخل فلان اتاق برو و مواظب باش هيچگونه عكس‌العملى از خود نشان ندهى؛ مگر آن كه به تو اجازه داده شود. آن گاه اجازه فرمود و اهالى بصره وارد شدند و بر عليه يونس، به سخن چينى و ناسزاگویى آغاز كردند. و در اين بين امام رضا عليه‌السلام سر مبارک خود را پایين انداخته و هيچ سخنى نمى‌فرمودند؛ تا آنها بلند شدند و از نزد حضرت خداحافظی کردند و‌ رفتند. بعد از آن، حضرت اجازه فرمود تا يونس از اتاق بيرون آيد. يونس با حالتى غمگين و چشمى گريان وارد شد و حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! من فدايت گردم، با چنين افرادى من معاشرت دارم! در حالى كه نمیدانستم درباره من چنين خواهند گفت؛ و چنين نسبتهایی را به من مى‌دهند. امام رضا عليه السلام با ملاطفت، يونس بن عبدالرّحمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: اى يونس! غمگين مباش، مردم هر چه مى‌خواهند بگويند، اينگونه مسائل و صحبتها اهميّتى ندارد، زمانى كه امام تو، از تو راضى و خوشنود باشد هيچ جاى نگرانى و ناراحتى وجود ندارد. اى يونس! سعى كن، هميشه با مردم به مقدار كمال و معرفت آن ها سخن بگویى و معارف الهى را براى آنها بيان نمایی. و از طرح و بيان آن مطالب و مسائلى كه نمی‌فهمند و درك نمى‌كنند، خوددارى كنی. اى يونس! هنگامى كه تو دُرّ گرانبهایی را در دست خويش دارى و مردم بگويند كه سنگ يا كلوخى در دست تو است؛ و يا آن كه سنگى در دست تو باشد و مردم بگويند كه درّ گرانبهایی در دست دارى، چنين گفتارى چه تاثيرى در اعتقادات و افكار تو خواهد داشت ؟ ( آیا آن سنگ و دُر تغییر ماهیت می‌دهند؟) و آيا از چنين افكار و گفتار مردم، سود و يا زيانى بر تو وارد مى شود؟! يونس با فرمايشات حضرت آرامش يافت و اظهار داشت : خير، سخنان ايشان هيچ اهميّتى برايم ندارد. امام رضا عليه السلام مجدّداً او را مخاطب قرار داد و فرمود: اى يونس، بنابراين چنانچه راه صحيح را شناخته، همچنين حقيقت را درک كرده باشى و امامت از تو راضى باشد، نبايد افكار و گفتار مردم در روحيّه ، اعتقادات و افكار تو كمترين تاثيرى داشته باشد؛ مردم هر چه مى‌خواهند، بگويند. . (بحارالا نوار: ج۲ص۶۵ح۵به نقل از كتاب رجال كشّى شیخ طوسی). 🌹 اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌸✨ هر روز ۲۰ بار این ذکر را بگو زیرا روزی را افزایش داده و متاع و کالا را رواج می‌دهد✨ 📚 مصباح کفعمی ۱۷۰ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
از آیت الله بهجت(ره) راجع به فاتحه کبیره میپرسند ، در جواب میفرماید : 1⃣ سوره یک مرتبه 2⃣ سوره های هر کدام یک مرتبه 3⃣ سوره ۷ مرتبه 4⃣ ۳مرتبه اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
يونس بن يعقوب گويد : از امام صادق عَلَيْهِ‌ السَّلاَمُ‌ شنيدم كه می ‌فرمود: 💢هر بدنى و جسمى كه چهل روز يک بار مصيبت نبيند نفرين شده و ملعون است ، اظهار داشتم : نفرين شده و ملعون است‌؟! فرمود : (بلى،) نفرين شده و ملعون است ؛ و چون حضرت (مرا شگفت زده) ديد كه بر من چنين مطلبى سنگين است ، فرمود : اى يونس ! همانا خراشيدن پوست ، كوبيدگى ، لغزيدن و افتادن ، بدبختى و گرفتارى ‌هاى زندگى ، آزمند و ضعيف گشتن ، پاره شدن بند كفش ، لرزش پلک ‌هاى چشم و مشابه آنها از انواع بلايا و مصيبت‌ها است ، به راستى مؤمن گرامى‌ تر از آن است كه چهل روز بر او بگذرد و به جهت گناهان و خطاهايش به وسيله آزمايش پاک نگردد ، اگر چه به سبب غم و اندوهى باشد كه نداند چرا و چگونه بر او وارد شده است ، به خدا سوگند ! بعضى از شما پول هاى سِكّه نزدش گذاشته شود ، چون محاسبه كند ناقص و كَم باشد ، پس ناراحت و غمگين گردد ؛ و چون دوباره محاسبه كند ، ببيند كه درست است ، پس همين سبب از بين رفتن بعضى از گناهانش باشد . 📚المؤمن ج ۱ ص ۳۱ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi