eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
17.7هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
20 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
❤ داستان تشرفات (زوج مسیحی) یکی از هموطنان ایرانی که برای تبلیغ در ایام محرم به انگلستان سفر کرده بود زوج جوانی را مشاهده می کند که هر دو عاشقانه مشغول خدمت به مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام بودند، متوجه می شود هردو قبلا مسیحی بودند و درحال حاضر مسلمان شیعه و از پزشکان حاذق انگلستان هستند. آن زن تازه مسلمان می گوید: من وقتی مسلمان شدم، همه چیز دین را پذیرفتم به خصوص اینکه به شوهرم خیلی اطمینان داشتم و دیگر هیچ شکی در اعمال اسلام نداشتم. فقط تنها مسئله ای که ذهنم را مشغول کرده بود و دلم آرام نمی گرفت مسئله آخرین امام و منجی بود که برایم قابل هضم نبود که شخصی بیش از هزار سال عمر کرده باشد و باز در همان طراوت جوانی ظهور کند! در همین سرگردانی به سر می بردم تا اینکه ایام حج رسید و با همسرم رهسپار خانه خدا شدیم. مشاهده کعبه و آن شور و حال تحولی در ما ایجاد و انقلابی در وجودمان به پا کرده بود. روزعرفه که به عرفات رفتیم تراکم جمعیت چنان بود بود که گویا قیامت برپا شده. ناگهان درآن شلوغی جمعیت متوجه شدم که کاروان را گم کرده ام. هوا خیلی گرم بود و من طاقت آن همه گرما را نداشتم، نمی دانستم چه کنم! سرگردان به هر طرفی می رفتم، اما کاروان را پیدا نمی کردم‌. گوشه ای نشستم و شروع به گریه کردم و به خدا گفتم: خودت به فریادم برس! در همین لحظه دیدم جوانی خوش سیما به طرف من می آید، جمعیت را کنار زد و به من رسید. با دیدن ایشان تمام غم و ناراحتی ام را فراموش کردم. با جملاتی شمرده و با لهجه ی فصیح انگلیسی به من گفتند: راه را گم کرده ای؟ بیا تا قافله ات را به تو نشان دهم! ایشان مرا راهنمایی کردند و چند قدمی برنداشته بودیم که با چشم خود کاروان لندن را دیدم! خیلی تعجب کردم که به این زودی مرا به کاروانم رسانده اند. از ایشان حسابی تشکر کردم و موقع خداحافظی به من فرمودند: به شوهرت سلام مرا برسان! من بی اختیار پرسیدم:بگویم چه کسی سلام رساند؟ ایشان گفتند: بگو آن آخرین امام و آن منجی آخرالزمان که تو در رمز و راز عمر بلندش سرگردانی! من همانم که تو سرگشته او شده ای! تا به خود آمدم، آن آقا را ندیدم و هرچه جستجو کردم، پیدای شان نکردم! ازآن سال به بعد ایام محرم روز عرفه نیمه شعبان من و همسرم به عشق آن حضرت خدمت شان را می کنیم و آرزوی ما دیدن دوباره ایشان است. منابع ۱-سالنامه نورعلی نور ۲-سیدمهدی شمس الدین؛قبله درخورشیدص۶۷ ۳_صحیفه انتظار تعجیل فرج وسلامتی حضرت❤️ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت کشاورزی که به محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رسید و خانه ی امام علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها را به او نشان دادند. 👤استاد عالی ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
❤️ یک داستان یک پند حاکم شرع (قاضی) متکبر و خشکه مقدسی در بلادی از بلاد مسلمین بر مسند قدرت بود که در احکام خود بسیار سخت‌گیری و استدلال می‌کرد که نباید دین خدا سهل و آسان گرفته شود. هر چند امر اسلام بر آن است که در اموری از قضاوت که مربوط به تضییع حق‌الناس و بیت‌المال مسلمین نیست (مانند کسی که در خلوت شراب خورده‌ است) سخت‌گیری نکند. روزی جوانی را در بیابان دستگیر کردند. مأموران این حاکم شرع اگر روزی شلاق و حدّی در شهر جاری نمی‌کردند حاکم شرع ناراحت می‌شد و می‌گفت: مردم نزدیک است ترس خود از خدا را از دست بدهند، پس مأموران را تحت فشار قرار می‌داد که در خفاء و یا آشکار مجرمی پیدا کنند و برای اجرای حد در ملأ عام از او حکم بگیرند. روزی جوانی را مأموران در زمان گشت در بیابان در حالت مستی در کنج خرابه‌ای یافتند و نزد قاضی آورده و حکم شلاق‌اش در ملأ عام گرفتند. در زمان اجرای حکم حاکم شرع بر کرسی نشسته بود و شلاق به دست مأمور داده بود. مرد مست پرسید: مرا چرا شلاق می‌زنید؟ حاکم شرع گفت: چون مست کرده‌ای و عقل زائل نموده‌ای و کسی که مست کند و عقل از خویش زائل نماید خلایق را خطر رساند و باید شلاق بخورد. مرد مست گفت: ساعتی بگذرد مستی من تمام شود، خدا نجات دهد مردم را از مستی قدرت تو که هرگز تمام شدنی نیست و مردم این شهر تا تو بر مسند حاکم شرعی از آزار تو در امان نخواهند بود. من اگر مست شوم دو دست بیش ندارم کسی را آزار دهم اما اگر تو مست قدرت خود شوی تو را ایادی بسیاری برای آزار مردم این شهر است. آری بدانیم طبق حدیث امام صادق (ع) فقط مستی در شراب نیست، بلکه مستی قدرت و ثروت هم هست. چه بسیاری که مست ثروت هستند و از ثروت خویش دل‌ها می‌شکنند و مستحق تازیانۀ خدا هستند تازیانه‌ای که اگر در این دنیا نخورند بعد مرگ‌شان قطعی است. و چه زیبا حضرت علی علیه السَّلام فرمودند: بر عاقل است که خود را از مستی ثروت، مستی قدرت، مستی علم، مستی مدح و مستی جوانی نگه دارد زیرا برای هریک از این‌ها بوی پلیدی است که عقل را می‌زداید و وقار را کاهش می‌دهد. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁در این شب زیبا ✨آرزو می کنم 🍁همه خوبی های دنیا ✨مال شما باشه 🍁دلتون شاد باشه ✨غمی توی دلتون نشینه 🍁خنده از لب قشنگتون پاک نشه ✨و دنیا به کامتون باشه 🍁و اوقاتتون همیشه ✨بر مدار خوشبختی بچرخه 🍁شبتون زیبا و در پناه خدا ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
اینم تاییدِ امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام🌸 خورشید روزی دو بار طلوع نمی‌کند ما هم دوبار به دنیا نمی آییم هر چه زودتر به آنچه از زندگی ات باقی مانده بچسب... If all the things around you Looks dark, look again Maybe you are your own light. . . اگه‌همه‌ی‌چیزهای‌اطرافت تاریک‌به‌نظر‌میان؛دوباره‌نگاه‌کن شاید‌نور‌خود‌ِتویی . . . سلام صبح بخیر 🌷 ▣ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
❌اینقدر بدبیاری میاوردم که نگو‼️زندگی شده پر از بدبیاری انگار😢 ♨️دیگه خسته شده بودم تا پدرم بهم گفت برم بخرم 😶 باورم نمیشد تا خودم تاثیرش رو دیدم 😍 ⏬بهترین فروشگاه انگشتر 😉👇 https://eitaa.com/joinchat/3287744554C133d05abea 🔴دارای انگشتر شرف الشمس رهبری 😍👆
هدایت شده از تبلیغات | ازصبوری شمامتشکریم🙏🌹
🔴ذکر عظیم شأن حاج آقا نخودکے (ره) برای برآورده شدن حاجات😳 شیخ نخودکی عالم بزرگی که در صحن انقلاب حرم امام رضا (ع) زیر درب طبرسی مدفون شده ↩️ذکرهای سفارش شده از آن مرحوم بسیار مجرّب میباشد، مخصوصا این ذکر فقط کافیه یک بار امتحان کنید تا بزرگترین حاجاتتان برآورده شود👌 برای دیدن ذکر روی لینک زیر بزنید 👇 https://eitaa.com/joinchat/3287744554C133d05abea 🔷کانالشون واقعا عااااالیه عضو بشید☝️
8.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ تصویری: آفتاب خونین 🔸معرفی امام حسین (علیه السلام) از ولادت تا شهادت اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
"این داستان مربوط به قبرستان تخت فولاد اصفهان است" 🌿یکی از آقایان نقل می کند: برادرم را که مدتی پیش فوت کرده بود در خواب دیدم با وضع و لباس خوبی که موجب شگفتی بود. گفتم: داداش دیگر آن دنیا کلاه چه کسی را برداشتی؟! گفت: من کلاه کسی را برنداشتم. گفتم: من تو را می شناسم. این لباس و این موقعیت از آن تو نیست. گفت: آری . دیشب، شب اول قبرِ مادر قبرکن بود. آقا سید الشهدا(ع) به دیدن آن زن تشریف آوردند و به کسانی که اطراف آن قبر بودند خلعت بخشیدند و من هم از آن عنایات بهره مند شدم. بدین جهت از دیشب وضع و حال ما خوب شده و این لباس فاخر را پوشیده ام از خواب بیدار شدم ، نزدیک اذان صبح بود. کارهای خود را انجام داده و حرکت کردم به سمت تخت فولاد. برای تحقیقات سر قبر برادرم رفتم. بعضی قرآن خوان ها کنار قبرها قرآن می خواندند. از قبرهای تازه پرسیدم، قبر مادر قبرکن را معرفی کردند. رفتم نزد آقای قبر کن احوال پرسی کردم و به او تسلیت گفتم و از فوت مادرش سوال کردم، گفت: دیشب شب اول قبر او بود گفتم: روضه خوانی می کرد؟ روضه خوان بود؟ کربلا رفته بود؟ گفت: خیر ، برای چه می پرسی؟ داستان را گفتم ، او گفت: هر روز "زیارت عاشورا" می خواند... 📚حکایاتی از عنایات حسینی، ص۱۱۱ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚داستان کوتاه "از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو" در زمان قدیم ، مردی ازدواج کرد ... در روز اول ازدواج، جهت خوردن ناهار با خانواده شوهر دور هم جمع شدند. مرد سهم بیشتری از غذا را با احترام خاص به همسرش و به مادر خودش سهم ناچیزی از غذا داد، بدون هیچ احترامی!! در این لحظه عروس که "شخصیت اصیل و با حکمتی داشت،" وقتی این صحنه را دید درخواست طلاق کرد و گفت: شخصیت اصیل در ذات هست و نمی خواهم از تو فرزندی داشته باشم که بعدها فرزندانم رفتاری چون تو با مادرت، با من داشته باشند و مورد اهانت قرار بگیرم! ""متاسفانه بعضی از زنان وقتی شوهرانشان آنها را ترجیح می دهند، فکر می کنند بر مادر شوهر پیروز شدند.!!" عروس با تدبیر همان روز طلاق گرفت و مدتی بعد با همسری که به مادر خودش احترام می‌گذاشت ازدواج کرد و بعد از سالها صاحب فرزندانی شد ... یک روز با فرزندانش عزم مسافرت کرد، با فرزندانی که بزرگ شده بودند و به مادرشان بسیار احترام می گذاشتند. در مسیر به کاروانی برخوردند، پیرمردی پابرهنه پشت سر کاروان راه می رفت و هیچ کس به او اعتنایی نمی کرد.! مادر به فرزندانش گفت: آن پیرمرد را بیاورید. وقتی او را آوردند مادر، همسر سابقش را شناخت به او گفت: چرا هیچ کس به تو اعتنا و کمکی نمی کند؟! آنها کی هستند؟! گفت: فرزندانم هستند ... گفت : من رامی شناسی؟ پیرمرد گفت: نه زن با حکمت گفت: من همان همسر سابقت هستم و قبلا گفتم که اصالت در ذات هست ... "همانگونه که می کاری درو خواهی کرد..." به فرزندان من نگاه کن! چقدر به من احترام می گذارند ... حالا به خودت و فرزندانت نگاه کن، چون تو به مادرت اهانت کردی، این جزای کارهای خودت هست ... زن با تدبیر به فرزندانش گفت: "کمکش کنید برای خدا..." * بدانیم؛ فرزندانمان همانگونه با ما رفتار خواهند کرد که ما با پدر و مادر خود رفتار می‌کنیم.!* ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
برگ سبز صديق معظم سيد مكرم حاج سيد محمد معروف به امين الذاكرين نقل فرمود: يك نفر از تجار محترم خرمشهر بنام حكيم به مشهد مقدس براى زيارت مشرف شده بود و چون مريض بود من به ى حضرت حجة الاسلام حاج سيد على اكبر خوئى شب ماه مبارك رمضان به عيادتش ‍ رفتيم . در آنمجلس ذكرى از زيارت حضرت رضا (ع ) شد. آن مريض گفت من حكايتى در خصوص مرحمت آنحضرت درباره زائرينش دارم و آن اينست : در يكى از مسافرتهاى خود كه به مشهد مقدس مشرف شده بودم شبى به مجلس ذكر مصيبت حضرت سيدالشهداء (ع ) رفته بودم در آنجا شخصى را ديدم كه به زبان طائفه بختيارى سخن مى گفت لكن به لباس عرب بود. من باو گفتم كه من شما را بشكل عرب مى بينم اما به زبان بختيارى صحبت مى نمائى ؟ گفت بلى چون من اصلا بختيارى هستم لكن از زمان پدر خود تاكنون در بصره سكونت دارم لذا بصورت عربم و من چند سال است كه هر سال به مشهد مقدس مشرف مى شوم و هر سال يك ماه توقف مى كنم و آنگاه از خدمت حضرت رضا (ع ) مرخص مى شوم و به محل سكونت خود بصره مى روم و سبب تشرف من هر سال اين است كه چون سفر اول مشرف شدم يازده ماه ماندم و توقف نمودم و در آن سفر شبى در عالم خواب ديدم آمده ام براى تشرف بحرم مطهر چون به نزديك در پيش روى امام (ع ) رسيدم كه آنجا اذن دخول مى خوانند ديدم طرف دست چپ تختى است و خود حضرت رضا (ع ) روى آن نشسته است و هر نفرى كه مى آيد و مى خواهد وارد حرم شود آنحضرت برمى خيزد و مى ايستد و چند قدمى استقبال آن زائر مى نمايند تا او داخل حرم مى شود آنگاه مى نشيند و كسى از آن در خارج نمى شود پس من هم داخل شدم . چون نگاه كردم ديدم زائرين بعد از زيارت هنگام خروج از حرم از در پائين پاى مبارك بيرون مى روند لذا من هم از همان در خارج شدم . در آنجا ديدم تختى طرف دست چپ گذاشته شده و خود حضرت رضا (ع ) روى آن تخت تشريف دارد و ميزى در برابر آنحضرت هست و روى آن ميز جعبه اى است و در آن جعبه برگهاى سبزى است . و نيز ديدم هر يك نفر از زائرين تا از حرم مطهر بيرون مى آيد امام (ع ) از جاى خود برمى خيزد و يكى از آن برگهاى سبز را برمى دارد بآن زائر عطا مى نمايد و مى فرمايد (خذ هذا امان من النار و انا ابن رسول الله ) يعنى بگير اين را كه اين امان است از آتش منم پسر رسول خدا (ص ) چون آن زائر مى رفت آن جناب چند قدم براى بدرقه او برمى داشت . در آن حال هيبت و عظمت و جلالت آنسرور مرا چنان گرفته بود كه جراءت نداشتم كه نزديك شوم . بالاخره بخود جراءت دادم و پيش رفتم و دست و پاى آنجناب را بوسيدم و عرضكردم آقا زوار بسيار است بر شما سخت و اذيت و دشوار است كه اين قدر از جاى خود حركت مى فرمائيد. فرمود آنها بر من واردند و بر من است كه ايشان را پذيرايى نمايم آنگاه برگ سبزى هم به من عطا نمود فرمود (خذ هذا امان من النار و انا ابن رسول الله ) و من آن برگ را گرفتم ديدم كه بخط طلا آن عبارت نوشته شده بود. از خواب بيدار شدم و از اين جهت من براى زيارت آنحضرت هر سال مشرف مى شوم و يكماه مى مانم و مرخص مى شوم . 📚كرامات رضويه . اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 یک داستان یک پند پیرمردی که پشتش خمیده بود، پایش آبله زده بود و چرک و خون از پایش سرازیر بود. که برای مهمانی در میان قوم خود آمده بود. نبی مکرم اسلام (ص) هم در آن مهمانی، برای طعام دعوت شده بودند. پیرمرد، نزد هر کسی که می‌نشست، از کنار او برخواستند و کناری می‌رفتند. اما نبی مکرم اسلام (ص) به پای او برخواستند و نزد خود نشاندند و با او در کاسه‌ای هم غذا شدند. فرمودند: چرا حال عبادت را در شما نمی بینم؟! گفتند: حال عبادت در چیست؟فرمودند: در تواضع، هرگاه انسان متواضع و مظلوم دیدید با او تواضع کنید و چون متکبری دیدید با او تکبر کنید تا تحقیر شود. به خدا قسم (در عالم الست) خدای تعالی مرا اختیار داد که بنده‌ای رسول باشم، یا فرشته‌ای نبی (مانند جبرییل) باشم. سکوت کردم و دوست من از ملائکه جبرییل بود او را نگریستم، جبرییل گفت: خدای را تواضع کن، گفتم می‌خواهم بنده و رسول باشم. جبرئیل کارش به مراتب از پیامبر (ص) آسان‌تر بود و مشکل شماتت و درد و رنج و... مردم را نداشت. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi