✨️✨️✨️
هر که نهایت تلاش خود را برای رسیدن به هدف به کار گیرد ، به تمام خواسته هایش
می رسد .
فهمیدهام هر چقدر سختتر کارکنم، انگار شانس بیشتری به سراغم میآید.
توماس جفرسون 🗣
"Be brave, you will not see the light at the end of the tunnel, until you walk through the darkness."
"شجاع باش، تا زمانی که از تاریکی عبور نکنی، نور انتهای تونل را نخواهی دید."
روزتون شاد و پرانرژی💚
#انگیزشی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
.
تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا﴾
برگرد .... هر جا رفتی برگرد
هر چقدر دور شدی برگرد
غافل شدی برگرد
ترسیدی برگرد
مهم نیست چند بار رفتی و برگشتی
مهم اینه که همیشه میتونی برگردی
تنبیه و سرزنشی نیست
تاوان و بازخواستی نیست
.
برگرد
فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ
بهترین جا برای شما آغوش خداست؛ برگرد..
💟 «قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ»
تا منو داری غم نداری.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
.
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️سلام عزیزان همراه...
❤️عید سعید فطر بر همه شما مبارک باشه.
👌وقتشه بعد از یک ماه نماز و روزه پرونده اعمال را به خرسندی پدر و مادر و اقوام با صله رحم تکمیل کنیم...
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
#داستان کوتاه
استادی صاحب اسم اعظم و قدرت الهیه بود؛ شاگردش اصرار داشت که آن را به او نیز یاد دهد اما استاد خودداری می ورزید و میگفت تو تحمل اسم اعظم را نداری!
شاگرد بسیار اصرار و التماس کرد؛
استاد برای آزمایش به او گفت: فردا صبح به دروازه شهر برو و آن چه دیدی برای من نقل کن.
شاگرد، صبح به دروازه شهر رفت؛ او پیرمرد ریش سفیدی را دید که باری از خار روی پشتش بود که به زحمت آن را برای فروش به شهر میبرد؛
در همین حال سربازی از او پرسید بار را چقدر می فروشی؟ پاسخ داد: ده درهم، سرباز پرسید: آیا به من پنج درهم میفروشی؟ جواب داد نه! سرباز با لگد، بارِ پیرمرد را بر زمین انداخت و به او ناسزا گفت و رفت.
شاگرد این صحنه را دید و به شدت خشمگین شد و با خود گفت این پیرمرد با جان کندن بار را به این جا آورده و سرباز به جای کمک کردن، بار او را به زمین انداخت و به او ناسزا هم گفت!
.
سپس به نزد استاد آمد و آن چه دیده بود برای استاد نقل کرد؛
استاد گفت: اگر اسم اعظم را میدانستی با آن سرباز چه میکردی؟
پاسخ داد به خدا سوگند او را به خرگوش تبدیل کرده و در بیابان رهایش میساختم!
استاد خندید و گفت آن پیرمرد استاد من بوده و من اسم اعظم را از او یاد گرفته ام! اگر اسم اعظم دست تو بیفتد روزی ده حیوان درست می کنی! تو هنوز لیاقت و ظرفیت آگاهی از آن را نداری؛
برو و خود را از صفات رذیله پاک کن که برای تو از هر چیزی بهتر است.
❤️
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
زنی به کشیش کلیسا گفت: من نمیخوام در کلیسا حضور داشته باشم!
کشیش گفت:میتونم بپرسم چرا؟
زن جواب داد: چون یک عده رو میبینم که دارن با گوشی حرف میزنن
عدهای در حال پیامک فرستادن موقع دعا خواندن هستند،
بعضیا غیبت میکنند و شایعه پراکنی میکنند،
بعضیا فقط جسمشان اینجاست،
بعضیا خوابند،
بعضیا به من خیره شدن
کشیش ساکت بود و بعد گفت: میتونم از شما بخواهم کاری رو برای من انجام بدین قبل از اینکه تصمیم آخر خودتون رو بگیرید؟
زن گفت: حتما چه کاری هست؟
کشیش گفت: میخواهم لیوانی آب تو دستتون بگیرین و دو مرتبه دور کلیسا بگردید و نگذارید هیچ آبی از آن بیرون بریزد.
زن گفت: بله می توانم!
زن لیوان را گرفت و دوبار به دور کلیسا گردید.
برگشت و گفت: انجام دادم!
کشیش پرسید : کسی رو دیدی که با گوشی در حال حرف زدن باشد؟
کسی رو دیدی که غیبت کند؟
کسی رو دیدی که فکرش جای دیگر باشد؟
کسی رو دیدی که خوابیده باشد؟
زن گفت: نمیتوانستم چیزی ببینم، چون همه حواس من به لیوان آب بود تا چیزی از اون بیرون نریزد...
کشیش گفت: وقتی به کلیسا میآیید باید همه حواس و تمرکزتان به «خدا» باشد. نگذارید رابطه شما با خدا به رابطه بقیه با خدا ربط پیدا کند. بگذارید این رابطه با چگونگی تمرکز تان بر خدا مشخص شود.
♦️نگاهمان به خداوند باشد نه زندگی و قضاوت دیگران
❤️
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚داستان کوتاه
همسر پادشاه دیوانهی عاقلی را دید؛ که با کودکان بازی میکرد و با انگشت بر زمین خط میکشید.
پرسید: چه میکنی؟
گفت: خانه میسازم…
پرسید: این خانه را میفروشی؟
گفت: میفروشم.
پرسید: قیمت آن چقدر است؟
دیوانه مبلغی را گفت. همسر پادشاه فرمان داد که آن مبلغ را به او بدهند. دیوانه پول را گرفت و میان فقیران قسمت کرد.
هنگام شب پادشاه در خواب دید که وارد بهشت شده، به خانهای رسید. خواست داخل شود اما او را راه ندادند و گفتند این خانه برای همسر توست.
روز بعد پادشاه ماجرا را از همسرش پرسید. همسرش قصهی آن دیوانه را تعریف کرد.
پادشاه نزد دیوانه رفت و او را دید که با کودکان بازی میکند و خانه میسازد.
گفت: این خانه را میفروشی؟
دیوانه گفت: میفروشم.
پادشاه پرسید: بهایش چه مقدار است؟
دیوانه مبلغی گفت که در جهان نبود!
پادشاه گفت: به همسرم به قیمت ناچیزی فروختهای!
دیوانه خندید و گفت: همسرت نادیده خرید و تو دیده میخری.
میان این دو، فرق بسیار است…
دوست من! خوبی و نیکی که تردید ندارد!
حقیقتی را که دلت به آن گواهی میدهد بپذیر هرچند به چشم ندیده باشی!
گاهی حقایق آنقدر بزرگاند و زیبا که در محدودهی تنگ چشمان ما نمیگنجند...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎦 باور نکردهایم که صدقه مال را زیاد میکند
#آیت_الله_جوادی_آملی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
هدایت شده از تبلیغات | ازصبوری شمامتشکریم🙏🌹
.
🤔 چکار کنم اعضای کانال هر روز کانالمو دنبال کنند ⁉️
اینجا ببینید👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/685834653C831aede71e
.
✳️ نکات مهم و کلیدی زندگی موفق در #جزء_بیست_وهشتم قرآن کریم (28)
۱. سوره ی مجادله ، آیه ۹
به قصد گناه و ظلم و نافرمانی، با یکدیگر محرمانه سخن نگویید.
۲. سوره ی مجادله ، آیه ۱۱
در مجالس برای تازه واردها، جا باز کنید تا خدا برای شما گشایش کند.
۳. سوره ی مجادله ، آیه ۱۷
در برابر خداوند از اموال و اولادتان کاری ساخته نیست.
۴. سوره ی مجادله ، آیه ۱۹
کسانی که شیطان بر آن ها چیره شده و خدا را فراموش کرده اند، حزب شیطان اند و زیانکار هستند.
۵. سوره ی حشر ، آیه ۹
هر کس از خساست نفس خویش دور باشد، رستگار می شود.
۶. سوره ی ممتحنه ، آیه ۳
خویشان و اولاد شما در قیامت ، به شما سودی نمی رسانند.
۷. سوره ی صف ، آیه ۳
نزد خدا ناپسند است که چیزی را بگویید و عمل نکنید.
۸. سوره ی صف ، آیه ۱۰-۱۲
به خدا و پیامبرش ایمان بیاورید و با مال و جانتان جهاد کنید تا گناهانتان بخشیده شود و این تجارتی نجات دهنده است.
۹. سوره ی طلاق ، آیه۲-۳
هر کس با تقوا باشد، از جایی که فکرش را نمی کند، به او روزی می رسد.
۱۰. سوره ی تغابن ، آیه ۱۶
انفاق کنید که کسی که از خسّت نفس مصون باشد، رستگار است.
۱۱. سوره ی تغابن ، آیه ۱۵
اموال و فرزندان شما وسیله ای برای آزمایش شما هستند.
۱۲. سوره ی جمعه ، آیه ۹
به نماز جمعه بروید و داد و ستد را رها کنید.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
•
🌹داستان آموزنده🌹.
یکی از علمای ربانی نقل می کرد: در ایام طلبگی دوستی داشتم که ساعتی داشت و بسیار آن را دوست میداشت، همواره به یاد آن بود که نشکند و گم نشود یاآسیبی به آن نرسد، روزی بیمار شد و در اثر آن بیماری آنچنان حالش بد شد که به حالت احتضار و جان دادن پیدا کرد،در این میان یکی از علمای قم در آنجا حاضر بود و او را تلقین میداد و میگفت بگو لااله الا الله، او در جواب میگفت “نشکن نمیگویم"
ما تعجب کردیم که چرا او به جای ذکر خدا میگوید نشکن نمیگویم، همچنان این معما برای ما باقی ماند تا آن دوست بیمار اندکی بهبود یافت و من از او پرسیدم: این چه حالتی بود پیدا کرده بودی، ما میگفتیم بگو لااله الا الله و تو در جواب میگفتی نشکن نمیگویم.
وی گفت اول آن ساعت را بیارید تا بشکنم، آن را آوردند و شکست، سپس گفت من دلبستگی خاصی به آن ساعت داشتم، هنگام احتضار شما میگفتید بگو لااله الا الله، شخصی(شیطان) را دیدم که آن ساعت را در یک دست گرفته بود و میگفت اگر بگویی لا اله الا الله آن را میشکنم، من بخاطر علاقه ام به آن ساعت میگفتم نشکن “لااله الا الله” نمیگویم.
.
(منبع: هزار و یک داستان نویسنده محمد محمدی اشتهاردی)
🌹
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
عدالت دقیق و عجیب خداوند!
روزى حضرت موسى(ع) از كنار كوهى عبور مىكرد، چشمهاى در آن جا ديد، از آب آن وضو گرفت، به بالاى كوه رفت، و مشغول نماز شد.
در اين هنگام ديد اسب سوارى كنار چشمه آمد و از آب آن نوشيد، و كيسه اش را كه پر از درهم بود از روى فراموشى در آن جا گذاشت و رفت.
پس از رفتن او، چوپانى كنار چشمه آمد تا آبی بنوشد چشمش به كيسه پول افتاد، آن را برداشت و رفت.
سپس پيرمردى خسته، كه بار هيزمى بر سر نهاده بود كنار چشمه آمد، بار هيزمش را بر زمين گذاشت و به استراحت پرداخت.
در اين هنگام، اسب سوار در جستجوى كيسه ی پول خود به چشمه بازگشت و چون كيسهاش را نيافت به سراغ پيرمرد كه خوابيده بود رفت و گفت: كيسه مرا تو برداشته اى! چون غير از تو كسى اينجا نيست.
پير مرد گفت: من از كيسه تو خبر ندارم.
بحث بين اسب سوار و پير مرد شديد شد و منجر به درگيرى گرديد. اسب سوار، پيرمرد را كشت و از آن جا دور شد!
موسى(ع) كه ظاهر حادثه را عجيب و بر خلاف عدالت مىديد عرض كرد: پروردگارا! عدالت در اين امور چگونه است؟
خداوند به موسى(ع) وحى كرد:
آن پيرمرد هيزمشكن، پدر اسب سوار را كشته بود، لذا امروز توسط پسر مقتول قصاص شد.
پدر اسب سوار به اندازه همان پولى كه در كيسه بود به پدر چوپان بدهكار بود، امروز چوپان به حق خود رسيد.
به اين ترتيب قصاص و اداى دين انجام شد، و من داور عادل هستم.
📜بحارالانوار، ج 61، ص 117 و 118
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام علی علیهالسلام: ای مردم!
دنیا، سرای گذرا
و آخرت، خانه جاودان است،
پس، از گذرگاه خویش برای سر منزل جاودانه توشه بر گیرید.
و پرده های خود را در نزد کسی که بر اسرار شما آگاه است پاره نکنید (نافرمانی خدا نکنید)
پیش از آنکه بدن های شما از دنیا خارج گردد دل هایتان را خارج کنید!
شما را در دنیا آزموده اند، و برای غیر دنیا آفریده اند.
کسی که بمیرد، مردم میگویند:«چه باقی گذاشت؟»
اما فرشتگان میگویند:«چه پیش فرستاد؟»
خدا پدرانتان را بیامرزد،
مقداری از ثروت خود را جلوتر بفرستید،
تا در نزد خدا باقی ماند،
و همه را برای وارثان مگذارید،
که پاسخگویی آن بر شما واجب است.
(نهج البلاغه، خطبه 203).
🌹
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi