eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
17.9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
15 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺هر که خواهد در قیامت نظر به رحمت های الهی کند,و بر او شدت جان کندن آسان شود،و هول قبر از او برطرف شود بسیار کند (ع) را. 📗همان صفحه ۱۵۰ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروردگارا در این شبهای سرد زمستان✨ دلهایمان را با نور ایمانت گرم کن...❄️ خدایا خانه دوستانم مملو از مهر...✨ چراغ خونه هاشون روشن... ❄️ زندگیشون پر برکت بگردان✨ شبتون آروم ❄️ 🆔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂🌸در این روز زیبا 💞امیدوارم نگاه پرمهرخدا 🍂🌸همراه لحظه‌هاتون 💕سلامتی ونیکبختی 🌸گوارای وجـودتـون 💞بارش برکت ونعمت 🍂🌸جاری در زندگیتون 🌸آخر هفته‌تون گلبارون 😍♥️ سلام صبحتون بخیر باشه ♥️♥️
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 💎: ✍سالها از پس هم رفتند و آمدند و ظلم و تحریم و شکنجه اشراف روز به روز بیشتر می شد،اما شیعیان همچون چشمان خویش از نهال های تازه جوانه زده مراقبت می کردند تا بالاخره به نخل تبدیل شدند و خرما دادند.پس خرماها را چیدند و خوشحال و شادمان نزد نوح(ع) رفتند و محصول را پیش رویش نهادند و منتظر فرمان بعدی پیامبر شدند. 🌴خداوند همان لحظه به نوح(ع)وحي فرمود:این خرماها را بخورید و دانه هایش را بکارید آنگاه که روئيد و خرما داد فرج را ميرسانم! ❇️بهت و حیرت شیعیان را فراگرفت.عده ای سر به زیر افکنده و در فکر فرورفته بودند و عده ای مات و حیران به چهره یکدیگر می نگریستند؛اما این سکوت دوام چندانی نداشت. 🗯آرام آرام زمزمه هایی بین حضار پیچید و تبدیل به فریاد شد:این خلف وعده ای آشکار است!اصلا فرجی در کار نيست و نخواهد بود! این همه عذاب و گرفتاری برای امری موهوم و پوچ بود. بین مومنان دودستگی افتاد.یک سوم ایشان از دین خدا رو برتافتند و از حلقه متدینين خارج شدند.اما دو سوم ایشان همچنان بر ایمان خویش استوار ماندند و صبوری کردند. 🌴شیعیان برای بار دوم خرما ها را خوردند دانه هایش را کاشتند تا خرما داد. سپس محصول را در سبد های حصیری ریختند و پیش روی نوح نهادند و گفتند:الوعده وفا! ❗️اما بار دیگر وحی آمد که به موحدین و شيعيان بگو این خرماها را نيز بخورند و دانه هایش را بکارند، هرگاه خرما داد فرج را ميرسانم! ❕می توان حدس زد چه اتفاقی افتاد!دو سوم دیگر از شيعيان باقی مانده از حلقه موحدین خارج شدند و گفتند واقعاً همه این وعده ها پوچ است و فرجی در کار نیست.حالا دیگر هشتاد نفر بیشتر از یاران نوح(ع)باقی نمانده بودند.هشتاد نفر شیعه باقی مانده هسته ها را کاشتند و منتظر ماندند. 💢روزگار سختی بود.ظلم اشراف و کفار روز به روز بیشتر میشد و هر لحظه نسبت به شیعیان جری تر می شدند. خطر قتل و عام پیامبر و یارانش بسیار جدی بود و هیچگاه مثل آنروز سایه مرگ بر سرشان سنگینی نمی کرد.عاقبت نخل ها خرما داد و شیعیان خرماها را نزد پیامبر بردند. 💭اما اینبار پیش از آنکه وحی بر نوح نازل شود پیش دستی کردند و گفتند:ای سرور و مولای ما! ما به تو ایمان قطعی داریم و هر چقدر هم لازم باشد خرما میخوریم و ميکاریم.اما می بینی که ما اندکیم و دشمن فراوان! خودت بهتر از ما می دانی که اگر این بار نيز وعده به بعد کنی یک یک ما را قتل عام می کنند.پس اینبار برو و دعائی در حق ما کن.1 🌴در برخي روایات فرایند کاشت درخت خرما تا هفت بار ادامه یافته و در برخي روایات نيز این کار تا ده بار تکرار شده است!2 📚منابع: 1)بیگدلی،عروج مشرقی،ص316 و 317،صدوق قمي،کمال الدین و تمام النعمه،ج1،ص133؛بحرانى،البرهان في تفسير القرآن،ج5،ص501؛مجلسي،بحار الانوار،ج11،ص328؛مجلسي،حيات القلوب،ص184؛مسعودی،اثبات الوصایه،ص31 ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا خداوند این همه مقام و جایگاه را به حضرت عباس (ع) داده؟ 🎙 حجت الاسلام رفیعی ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
‍ ‍ ‍ 💎 ✍نوح(ع) چشمانش را از چشمان دریده و هتاک مرد اشراف زاده چرخاند و به شیعیان خود چشم دوخت،گروه اندکی مرد و زن ژنده پوش با بدن های نحیف و صورت های رنگ پریده که همگی برای یاری او آمده بودند. 💭پیامبر لحظاتی را تامل کرد و با نگاه پر مهر خود صورت تک تک یارانش را نوازش داد. سپس رو به اشراف کرد و اینچنین فرمود: ⁉️آیا از من می خواهید برای بدست آوردن دل های شما، مردمی را که دل به رحمت خداوند یکتا بسته اند از خود برانم؟! مردمی که سال هاست آنها را به هزار و یک وعده ی رنگارنگ میفریبید و با تیغ تیز شمشیر و زبانهایتان، بر تن و جانشان زخم می زنید، اما نه فریب وعده های پوشالیتان را می خورند و نه شکنجه هایتان ایمانشان را متزلزل می سازد. اینک ایشان را اراذل و اوباش میخوانید و خود را از ایشان برتر میدانید؟! می پندارید آن سکه ها و جواهرات که در پستوی خانه های خویش پنهان ساخته اید،یا این لباس های حریر و ابریشم، شما را به مقام و منزلتی بالاتر از دیگر بندگان خدا رسانده است؟! ❗️چگونه خود را از ایشان برتر می دانید در حالی که اینان دیدار کنندگان با خدای خویشند اما شما قومی هستید که جز جهل و تعصب و نادانی چیزی در شما نمی بینم! 🔱اگر ایشان را از خود طرد کنم،چه کسی مرا در برابر عذاب خداوند یاری می کند؟! بی شک اگر چنین کنم من نیز از ستمکارانم. 💎اینک یک بار دیگر با شما اتمام حجت می کنم. بدانید که من برای آنچه می گویم هیچ پاداش و مقامی از شما نمی خواهم که پاداش من در نزد خداوند منانم محفوظ است. 🔮من به شما نمی گویم که گنجینه های نعمت خدا نزد من است تا بتوانم بدون دستور او حاجات شما را برآورم. بدون اذن او مرا یارای هیچ تصرفی در آسمان ها و زمین نیست، و ادعا نمی‌کنم که علم غیبی که فقط در دست خداوندست را تماما می دانم، و نمی گویم که فضیلت و برتری بر شما دارم یا همچون فرشته ای هستم که در خلقت با شما متفاوت است. ❗️اینک ای قوم من! به من بگوييد اگر از طرف پروردگارم حجت و دلیلی روشن برای شما داشته باشم و مرا از نزد خود رحمتى بخشيده باشد كه بر شما پوشيده است آیا حاضر هستید تا آن نشانه را با شما در میان بگذارم؟! هرچند که می دانم از آن اکراه دارید اما بدانید که هیچ اجباری در پذیرش دلیل من و دین خدا برای شما وجود ندارد. 📚منابع: سوره هود آیات 28 تا 31 ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🧿⚫️ اما ن از دل زینب ع⚫️🧿 ✍داستان هنده همسر یزید، کنیز حضرت زینب (س) 🔰 زن یزید که سالهاى پیش در خانه عبدالله بن جعفر زیر دست حضرت زینب(س) کامل تربیت شده بود، روزگار او را به شام خراب انداخته و از جایى خبر ندارد. یک وقت بر سر زبانها افتاد که جماعتى از اسیران خارجى به شام آمده اند. این زن از یزید درخواست کرد به دیدار آنها برود. یزید گفت شب برو. 🌙 چون شب فرا رسید، بوی خوش غذایی که زن شامی با خود آورده بود، کودکان را وادار کرد تا دور او جمع شوند، سینی پر از غذا برای خرابه نشینان... اما هیچ کدام دست به سوی غذا نمی‌بردند.... خانم ام کلثوم(س) گفتند صدقه بر ما حرام است. زینب(س) بلند شد و به پیشواز زن آمد و فرمود: زن! مگر نمی‌دانی این گونه صدقات بر ما حرام است؟ برای چه این طعام را آورده‌ای؟ زن گفت: به خدا قسم این صدقه نیست، بلکه نذر است که بر من اجرای آن لازم است و برای هر اسیر و غریب طعامی به رسم هدیه می‌برم. 🔻 زن این پا وآن پا کرد و با شرم گفت: من در ایام کودکی در شهر رسول خدا (ص) بودم و به مرضی دچار شدم که طبیبان و پزشکان از معالجه من عاجز شدند. چون پدر و مادرم دوستدار اهل بیت (ص) بودند، مرا برای شفا به خانه امیرالمومنین (؏) بردند و از فاطمه زهرا (س) طلب شفا کردند. ✨ درآن زمان حسین (؏) به خانه آمد. علی (؏) فرمود: ای فرزندم! دست بر سر این دختر بگذار و از خدا شفای او را بخواه! حسین (؏) چنین کرد و از برکت مولایم شفا پیدا کردم. تا کنون هیچ مریضی در من راه نیافته است... گردش روزگار مرا به این سرزمین کشانده است و از مولای خویش دور مانده‌ام. نذر کردم هرگاه اسیر یا غریبی را ببینم تا حدی که امکان دارد به او احسان نمایم. برای سلامتی آقایم حسین (؏)، تا شاید بار دیگر به زیارت او نائل شوم و جمال ایشان را دیدار نمایم. 🏴 فرمان داد تا تختی در خرابه نصب کردند. بر تخت قرار گرفت و حال رقت بار آن اسیران او را کاملا متأثر گردانید و سؤال کرد: اى زن اسیر، شما از اهل کدام دیارید؟ حضرت زینب(س) فرمود: از اهل مدینه. آن زن گفت: عرب همه‌ی شهرها را مدینه گوید؛ شما از کدام مدینه هستید؟ فرمود: از مدینه رسول خدا(ص). آن زن از تخت فرود آمد و به روى خاک نشست. حضرت زینب(س) سبب را سؤال کرد گفت: به پاس احترام مدینه رسول خدا(ص) اى زن اسیر، تو را به خدا قسم مى‌دهم آیا هیچ در محله بنى هاشم آمد و شد داشته‌اى؟ حضرت زینب (س) فرمود: من در محله بنى هاشم بزرگ شده‌ام. آن زن گفت: اى زن اسیر، قلب مرا مضطرب کردى. تو را به خدا قسم مى‌دهم، آیا هیچ در خانه آقایم امیرالمؤمنین(؏) عبور نموده و هیچ بى‌بى من حضرت زینب(س) را زیارت کرده‌اى؟ ✨ حضرت زینب (س) دیگر نتوانست خوددارى بنماید، صداى شیون او بلند شد فرمود: حق دارى زینب را نمى‌شناسى... من زینبم ⁉ زن گفت: اگر تو زینبی پس حسینت کو؟ حضرت زینب(س) فرمود: ای زن، از حسین پرسش مى‌کنى؟! این سر که در خانه یزید منصوب است از آن حسین (؏) است. آن زن از شنیدن این کلمات دنیا در نظرش تیره و تار گردید و آتش در دلش افتاد. مانند شخص دیوانه، نعره زنان، به بارگاه یزید دوید. فریاد زد: اى پسر معاویه ، سر پسر دختر پیغمبر(ص) را در خانه من نصب کرده‌اى با اینکه ودیعه رسول خداست... 🏴 واحسیناه، واغریباه، وامظلوماه، واقتیل اولاد الادعیاء، والله یعز على رسول الله و على امیرالمؤمنین 🔥 یزید یک باره دست و پاى خود را گم کرد، دید فرزندان و غلامان و حتى عیالات او بر او شوریدند. از آن پس چنان دنیا بر او تنگ شد و زندگى بر او ناگوار افتاد که مى‌رفت در خانه تاریک و لطمه به صورت مى‌زد .... 🔥 یزید چاره‌اى جز این ندید که خط سیر خود را نسبت به اهل بیت عوض کند، لذا به عیال خود گفت: برو آنان را از خرابه به منزلى نیکو ببر. آن زن به سرعت، با چشم گریان شیون کنان، آمد زیر بغل حضرت زینب(س) را گرفت و گفت : اى سیده من، کاش از هر دو چشم کور مى‌شدم و تو را به این حال نمى‌دیدم. اهل بیت(؏) را برداشت و به خانه برد و فریاد کشید: اى زنان مروانیه، اى بنات سفیانیه، مبادا دیگر خنده کنید! مبادا دیگر شادى بکنید! به خدا قسم اینها خارجى نیستند، این جماعت اسیران ذریه رسول خدا و فرزندان فاطمه زهرا و على مرتضى على (؏) و آل یس و طه مى‌باشند. 📚 ریاحین الشریعه، ج ۳، ص ۱۹۱ ••●✦✧✦✧✦●•• زینب اسیر نیستــــ دو عــالــم ... اسیـــــر اوستــــ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
شهید بهشتی فلان قـاضـی را توبیخ کرده بود.. وقتی دلیل این کار را پرسیدند ، گفت : شنیده‌ام که در ماموریت‌ها کیفش را میدهد مردم بیاورند ، توبیخش کردم تا دیگر آنها را خفیف نشمارد ...!! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌺🍃 🍃از بزرگی پرسیدند فلسفه حرام بودن نگاه به نامحرم چیست؟ گفت : 👀 میبینی،میخواهی،به وصالش نمیرسی،دچار افسردگی میشوی! 👀 میبینی،شیفته میشوی،عیب هارا نمیبینی،ازدواج میکنی،طلاق میدهی! 👀 میبینی ،دائم به او فکر میکنی،از یاد خــدا غافل میشوی،از عبادت لذت نمیبری! 👀 میبینی،باهمسرت مقایسه میکنی،ناراحت میشوی،بداخلاقی میکنی! 👀 میبینی،لذت میبری،به این لذت عادت میکنی، چشم چران میشوی،درنظر دیگران خوار میگردی! 👀 میبینی،لذت میبری،حب خدا دردلت کم میشود،ایمانت ضعیف میشود! 👀 میبینی،عاشق میشوی،از راه حلال نمیرسی،دچار گناه میشوی! ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
خداوند به هرڪس از او بخواهد بی‌حساب می‌بخشد ، یادمان باشد از او بخواهيم و صبور باشیم چون پاسخ او مثبت است ، شاےد ڪمے دیرتر اما قطعا بسیار بهتر خواهد داد... 🌹🍃 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
(زن و مرد شرابخوار) 🔸می گویند یکی از حاکمان در زمان خلافت خود، شب‌ها در شهر می‌گردید و از احوال مردم مطلع می‌شد. شبی از خانه ای آوازی شنید. چون از دیوار خانه بالا رفت، دید زن و مردی نشسته اند و شراب می‌خورند. حاکم به مرد گفت: "ای مرد آیا فکر می‌کنی خدای تعالی اعمال شنیع و گناهان تو را پنهان می‌کند؟" 🔹مرد گفت: "ای حاکم! اگر از من یک گناه سر زده باشد، تو از سه جهت مرتکب گناه شده ای: اول آنکه خدای گفته است تجسس در احوال مردم نکنید و تو تجسس کردی؛ و دوم آنکه گفته است: «وَأْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا» (بقره: ۱۸۹)و حال آنکه تو از دیوار خانه ما داخل شدی؛ و سوم آنکه خدا فرموده است: «إِذَا دَخَلْتُم بُیُوتًا فَسَلِّمُوا» (نور: ۶۱) ؛ یعنی هرگاه داخل خانه‌ها شدید، سلام کنید، و تو سلام نکردی. ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi