eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
18هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
14 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدترین بلایی که آدمی می تواند بر سر خودش بیاورد ناامیدی ست، لذت نبردن از لحظه های امروز و نگرانی برای فرداهاست، افکارهای خسته ای که همچون کوچه های پرپیچ و خم از هرطرف به بن بست میرسند. حصارهایی بلند که سال هایی طولانی برچین نشده باقی مانده اند و بر حسب عادت احوال و افکار مارا تشکیل داده اند. سطح زندگی هرکسی را خود او تعیین می کند با رفتارها، نگرش ها و انتخاب آدم های اطرافش. ناامیدی بدترین و تلخ ترین بلایی ست که آدمی را در خود می شکند. امید داشته باشید و با خوشی های کوچک طعم زندگی را تغییر دهید. 💚 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ سـ❤️ـلام دوستان عزیزم ✨ امروزتون پر از شادی و سلامتی و ثروت .... امروز روز تغییر است . بهانه ها را دور بریز و یک تصمیم بگیر ...! تصمیمی بزرگ برای زندگی جدیدت ... امـروز دلت را آنقدر قوی كن که تحت هر شرایطی برای آرزوهایت تلاش کنی و دست از قوی بودن بر نداری... وقتی میگوئی(نمی توانم) به کائنات فرمان میدهی که وقتت را برای خلق خواسته من تلف نکن، با این واکنش منفی، همه جهان را به جنگ با خودت دعوت میکنی. باور کن که میتوانی... صبحتان شاد شاد شاد 💞 💚 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
💥درخواست_از_ظالم💥 در دوران حضرت موسی( علیه السلام ) حاکم ستمگری بر تخت حکومت نشسته بود. مرد صالح و نیکی نیز در آن دوران حکومت می کرد. شخص مومنی نزد فرد صالح رفت و از او خواست ، برای او پیش حاکم واسطه شود. مرد صالح قبول کرد و با واسطه گری ، مشکلِ مومن حَل شد. اتفاقا،هم حاکم و هم مرد صالح در یک روز از دنیا رفتند.مردم جمع شدند و جنازه ی حاکم را با احترام به خاک سپردند. اما جنازه ی مرد صالح روی زمین ماند. بعد از سه روز جنازه ی آن مرد ، کِرم برداشت. حضرت موسی از موضوع اطلاع یافت و با ناراحتی به خداوند عرض کرد: خداوندا چرا جنازه ی ستمگری که دشمنِ توست باید با احترام دفن شود،اما جنازه ی دوست داران تو اینگونه با خواری روی زمین باقی بماند؟ آیا این درست است؟ به موسی (علیه السلام) وَحی شد: ای موسی! آن مرد برای برآوردن حاجتِ یک مومن به آن حاکمِ ستمگر رو آورد و حاکم نیز حاجت را برآورد . من نیز اجر دُنیوی حاکم را دادم و کارش را جُبران کردم.اما حشرات را به سمتِ فردِ صالح افکندم ،چراکه او نباید از ستمگر درخواستِ کمک می کرد ، و نباید پیش ظالمان، کج می کرد. او باید برای این کار ، هر چند برای براوردن حاجتِ یک مومن باشد ، مجازات شود. 🦋خداوند به حضرت موسی(علیه السلام) وَحی کرد ، که حتی نمکِ طعامت را از من بِخواه. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝 ظلم نکنیم ✍️ روزگار می چرخه ، معلوم نیست چه اتفاقی در آینده برای ما بیفتد .... 🎙️ سخنران : استاد مهدی دانشمند اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹 کشاورز مخلصی بود که اسب پیری داشت و از آن در کشت و کار مزرعه خود استفاده میکرد. یک روز اسبِ کشاورز به سمت تپه‌ها فرار کرد. همسایه‌ها در خانه او جمع شدند و به خاطر بد شانسیش به همدردی با او پرداختند. کشاورز به آنها گفت: شاید این بدشانسی و به خاطر اعمال بدم بوده و شاید هم خیری در آن نهفته است، فقط خدا میداند. یک هفته بعد، اسب کشاورز با یک گله اسب وحشی از آن سوی تپه‌ها بازگشت. این بار مردم دهکده به او بابت خوش شانسیش تبریک گفتند. کشاورز گفت: شاید این خوش شانسی بوده و شاید بدشانسی، فقط خدا میداند. فردای آن روز وقتی پسر کشاورز در حال رام کردن اسب‌های وحشی بود از پشت یکی از اسب‌ها به زمین افتاد و پایش شکست. این بار وقتی همسایه‌ها برای عیادت پسر کشاورز آمدند، به او گفتند: چه آدم بد شانسی هستی. کشاورز باز هم جواب داد: شاید این بدشانسی و به خاطر اعمال بدمان بوده و شاید هم خیری در آن نهفته است، فقط خدا میداند. چند روز بعد سربازان ارتش به دهکده آمدند و همه جوانان را برای خدمت در جنگ با خود بردند، به جز پسر کشاورز که پایش شکسته بود. این بار مردم با خود گفتند: کشاورز راست میگوید، ما هم نمیدانیم شاید اینها خوش شانسی و خیری در آن نهفته است و شاید هم بدشانسی است؛ فقط خدا میداند. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
| ‌وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کلَّ شَیءٍ حَی همه چیز با آب زنده ست... دل من هم، با اشک برای تو....:)♥️ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عامل الناس بجمال قلبك وطيبته ولا تنتظر رداً جميلاً... فإن نسوها لا تحزن ! فالله لن ينساك با مردم با زيبایی دلت و صفایش رفتار کن و منتظر جواب زیبا نباش... و اگر که فراموشش کردند، غمگین نشو! خداوند فراموش نمی کند . 💚 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ سـ❤️ـلام دوستان عزیزم ✨ امروزتون پر از شادی و سلامتی و ثروت .... میگویند میز شادی جهان ۴ پایه دارد ! "مرنج" و "مرنجان" از ظلم و بدرفتاری مردم نرنجید. با صبوری با دیگران و نزدیکانتان برخورد کنید. و مانند باران باشید که پلیدی ها را می شوید و دوباره به آسمان می رود پاک می شود و به زمین برمی گردد. "بنوشان" و "نوش کن" هر نعمتی که خدا به شما داده از مال یا سلامتی، از معرفت و آگاهی با دیگران تقسیم کنید و دیگران را در این لذت سهیم کنید. چون همه اینها امانتی ست که به ما داده شده و باید این امانت و هدیه های الهی را، با دیگران تقسیم کنیم و لذت واقعی در همین چیزهاست. به اندازه تک تک گلبرگ های دنیا شادمانی برایتان آرزو میکنم میدانم که این شادی قرینِ سلامتی است. پس میگویم: حالِ خوب نصیبِ دلهای مهربان شما♥️ 💚 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ 🌼داستان کوتاه ✍طفلی از باغی گردو می‌دزدید. پسر صاحبِ باغ با چند دوست خود در کنار باغ کمین کردند تا دزد گردو را بیابند. روزی وقتی طفل گردوها را دزدید و قصد داشت از باغ خارج شود لشکرِ کمین‌کرده‌ها به دنبال طفل افتادند و طفل گردوها را در راه رها کرده و از ترس جان خود فرار کرد. آنان پسرک را در گوشه‌ای بن‌بست گیر انداختند و پسرک از ترس بر زمین چمباتمه زد و نشست و دست بر سر گذاشت و امان خواست. حکیمی عارف این صحنه را می‌دید که صاحب گردوها چوبی در دست بلند کرده و می‌گوید: برخیز! چرا گردوهای ما را می‌دزدی؟! طفل گفت: من دزدی نکردم. یکی گفت: دستانت رنگی است٬ رنگ دستانت را چگونه انکار می‌کنی؟ دیگری گفت: من شاهد پریدنت از درخت بودم... حکیم وارد شد و چند سکه غرامت به صاحب مال داد تا از عقوبت او دست برداشتند. حکیم در کُنجی نشست و زار زار گریست. گفت: خدایا! در روز محشر که تو می‌ایستی و من در مقابل فرشتگانِ توام، چگونه گناهان خود را انکار کنم با این‌که دستانم و فرشتگانت بر حقیقت و بر علیه من گواهی خواهند داد؟!! خدایا! امروز من محشر تو را دیدم، در آن روز بر من و بر ناتوانیِ‌ام رحم نما و با من در محاسبۀ گناهانم تنها و پناهم باش و چنانچه من بر این کودک رحم کردم و نجاتش دادم تو نیز در آن روز بر من رحم فرما و مرا نجات ده!!! اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✍داستان_آموزنده شخصی میگوید نزد پیامبر اکرم نشسته بودیم، آن حضرت فرمود: «اکنون شخصی بر شما وارد می شود که از اهل بهشت است.» پس مردی از انصار درحالی که آب وضو از محاسنش می چکید وارد شد و سلام کرد و مشغول نماز شد. فردای آن روز نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن سخن را تکرار فرمود. باز همان مرد انصاری وارد شد و روز سوم نیز همین داستان تکرار شد. بعد از خارج شدن آن حضرت از مجلس، یکی از یاران به دنبال آن مرد انصاری رفت و سه شب در نزد او به سر برد؛ ولی از شب بیداری و عبادت [فراوان] چیزی ندید، جز اینکه هنگام رفتن به رخت خواب ذکر خدا را می گفت و بعد می خوابید و برای نماز صبح بیدار می شد. بعد از سه شب آن صحابی گفت: من از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله درباره تو چنین سخنی شنیدم، خواستم بفهمم که چه اعمال و عباداتی انجام می دهی که باعث شده پیامبر صلی الله علیه و آله تو را بهشتی بخواند؟ مرد انصاری در جواب گفت: غیر از آنچه دیدی از من بندگی [بیشتری] سر نمی‌زند، جز آنکه بر احدی از مسلمانان در خود غشّ و خیانتی نمی‌بینم و بر خیر و خوبی که خدای تعالی به او عنایت کرده، حسدی نمی‌ورزم (و در یک کلام خیرخواه مردم هستم). آن صحابی گفت: این حالت است که تو را به این مرتبه (عالی) رسانده و این صفتی است که تحصیل آن از ما (و از هر کسی) بر نمی‌آید. 🌹 ما چقدر خیرخواه مردم هستیم؟ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ ۖ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ🌹 دکتر رفیعی 1️⃣ بعضیا مقید بودن این آیه رو روی انگشترشون مینوشتن یا تابلو میکردن میزدن به دیوار خونه ‌2️⃣ آیه‌ای هست که اگه در گرفتاری و بحران‌ها بخونید، گشایش میشه ‌3️⃣ آیه 129 سوره توبه: پس اگر روى برتافتند بگو خدا مرا بس است هيچ معبودى جز او نيست بر او توكل كردم و او پروردگار عرش بزرگ است ‌4️⃣ ما که نمیتونیم حوادث رو تغییر بدیم؛ مدیریت بحران کمک میکنه توی بحران غرق نشیم و نجات پیدا کنیم ‌ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
| «وَ من‌ عرفَ‌ الله‌ لم‌ یبقَ‌ لَهُ‌ رغْبَة‌ فیما‌ سِواه» -و هر کس خدا را شناخت؛ دیگر رغبتی به چیز های دیگر برایش نمی ماند!....:)♥️🌱 اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨و از جایی که گُمان نمی کنی نورها وارد می شوند✨.... 🌺🍃خدایی که کیهان به این عظمت رو به راحتی مدیریت میکنه بنظرت نمیتونه خواسته های من وتورو برآورده کنه ؟!؟! زیاد بخواه ازش... 💚 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️افکار منفی تو مثل دزدی است که دار و ندارت را می برد راهکار: تا فکر منفی به ذهنت آمد فوری فکری مثبت و الهام بخش را جایگزینش کن, باید تمرین کنی و بخواهی تا بشود🍃🌺 حالِ خوبِتان را، نه از کسی طلب کنید،🌸 نه برایش به این و آن رو بزنید، و نه حتی منتظرِ معجزه باشید... قدری "تلاش" کافی‌ست،❤️ برایِ داشتَنَش!این خودِ شمایید، که می‌توانید، روحِتان را،🍃🌸 مملو از عشق و آرامش کنید... برای از بین بردن احساس خشم، ترس، غم و اضطراب بهترین کار شکرگزاری است🙏 امکان ندارد همزمان بتوانید هم خشمگین باشید و هم شکرگزار امکان ندارد بتوانید همزمان هم مضطرب و نگران باشید و هم شکرگزار قویترین ارتعاش شکرگزاری است. شکرگزاری به معنای واقعی پایان رنج است. در هنگامی که احساس خوبی ندارید تنها کافی است چیزی را برای شکرگزاری پیدا کنید بلافاصله احساس بد شما از بین می رود. حال دلتون خوب خوب عزیزان❤️ دوستای مثبت اندیشم💚 به مابپیوندید✨💕 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
: آنچه کمتر از علی (ع) شنیده‌ایم گفتند: فردی در خانه اش به لهو و لعب و گناه و فحشا مشغول است. نگفت به این مرکز فساد حمله کنید و شلاقشان بزنید... گفت خانه و حریم شخصی خودش است. به شما ربطی ندارد با چشمان بسته وارد شد و بعد از خارج شدن از منزل دوباره چشمانش را باز کرد و گفت من چیزی ندیدم. وقتی مردم، بعد از قتل عثمان، با اصرار شدید و بی سابقه از او خواستند که حاکم شود گفت: "مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید." اینطور نبود که حکومت را حق خداداد خود بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود بشمارد ... اول کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت به خانه روید و مطیع باشید. گفت: "در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگاهم دارد”. بارها در سخنانش انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست... سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد، نه خانه را بر سرش خراب کرد، نه در خانه حبس اش کرد و نه حتی علیه او سخن گفت. طلحه و زبیر پیش او آمدند و از او پست و مقام خواستند، نپذیرفت. چند روز بعد مدینه را به قصد مکه و تدارک نمودن جنگ جمل (بر علیه علی) ترک کردند. علی به آن ها گفت کجا می روید؟ دروغ گفتند. علی گفت می دانم برای جنگ با من می روید. با این وجود آن ها را زندانی نکرد. زندانی سیاسی برای علی معنا نداشت. روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند. یارانش گفتند شروع کنیم. او گفت نه و سر به آسمان بلند کرد و گفت: “اللهم اشهد” (خدایا شاهد باش). سپاه مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او را کشتند. یاران گفتند شروع کنیم. او باز مخالفت کرد و سر به آسمان بلند کرد و گفت “اللهم اشهد”. تیر سوم را که انداختند و سومین سرباز او را که کشتند، سر به آسمان بلند کرد و گفت “خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم” آنگاه شمشیر کشید. ماجراجو و جنگ طلب نبود. بعد از جنگ جمل، بر پیکر طلحه گریست و خطاب به او گفت: “کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و کشته ترا افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی دیدم”. حتی حرمت سابقه جهاد دشمنش را هم نگه داشت. سپس به دیدن عایشه رفت و حالش را پرسید، سپس با ۴۰ زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو!) اسکورتش کرد و به وطنش برش گرداند. با زنان، حتی مجرمانی که اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی کرده بودند، اینطور بود. کسانیکه با او جنگیدند را “محارب و منافق و فتنه گر” نخواند، گفت:“برادران مسلمان مایند که در حق ما ظلم کردند!”. در زمان خلافت تمامی خزانه داری های سرزمین پهناور اسلام را به دست ایرانیان سپرد، گفت ایرانیان قبل از اسلام هم مردمان پاک دستی بودند. هنگامی که خلیفه شده بود و برای سرکشی به یکی از شهرها رفته بود، مردمانی را که به دنبال اسب او با پای پیاده راه افتاده بودند و او را مشایعت می کردند، با فریاد آن ها را از این کار بر حذر داشت، گفت من هم انسانی مانند شما هستم، بروید به کار و زندگی خود برسید و فقط در برابر خدا تعظیم کنید. وقتی خلیفه یکی از بزرگترین امپراطوری های جهان در آن عصر بود، با یک فرد مسیحی اختلاف پیدا کرد و کار به قاضی سپرده شد. نخواست به زور حرف خود را به کرسی بنشاند. در دادگاه از این که قاضی او را محترمانه صدا کرده و بیشتر به او نگاه می کرد، خشمگین شد و گفت که من و فرد مسیحی برای تو نباید فرقی داشته باشیم، از خدا بترس و عدالت را رعایت کن... از آنجایی که علی شاهدی برای ادعای خود نداشت، قاضی به نفع مسیحی حکم داد و علی این حکم را پذیرفت. فردی نابینا را دید که گدایی می کند. گفت چرا به او نمی رسید و کمکش نمی کنید؟ گفتند مسیحی است. گفت آن زمان که بینا بود و برایتان کار می کرد، از دینش نمی گفتید، حالا او مسیحی شده؟ ... مقرر کرد که از بیت المال مسلمین هر ماه به او پول بدهند تا مجبور به گدایی نباشد... علی را باید به عملکردش شناخت نه با وهن و خرافات. علی به عدل اش علی بود. علی خود عین عدل بود. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 ☝️خمره شرابی که عسل شد ...! 🎙 ✍داستان زیبای جوانی که از خدا خواست آبرویش را پیش پیامبر اکرم (ص) حفظ کند! اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
. 👳‍♂آورده اند که، عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت. مردی که آنجا بود عابد را شناخت به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت : نه مرد گفت : فلان عابد بود نانوا گفت : من از مریدان اویم دنبالش دوید و گفت می خواهم شاگرد شما باشم ، عابد قبول نکرد نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم ، عابد قبول کرد وقتی همه شام خوردند نانوا گفت : سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد پاسخ داد : دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت دل بندۀ خدا یک آبادی را نان دادی... اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
| «یَا رَبِّ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدَنَا بِجَمِیلِ مَا عِنْدَکَ» -به زیبایی آنچه نزد توست از زشتی آنچه که نزد ماست در‌گذر...:)♥️ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نجوای_شبانه هیچ شبی پایان زندگی نیست از ورای هر شب دوبارہ خورشید طلوع میڪند و بشارت صبحی دیگر میدهد این یعنی امید هرگز نمی‌میرد 💫شبخوش💚 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ سـ❤️ـلام دوستان عزیزم ✨ امروزتون پر از شادی و سلامتی و ثروت .... 🌺🍃من امروز زيباتر از هر روز نفس میکشم! زيباتر از هميشه مي بينم…! من امروز بهتر از هميشه زندگی ميکنم؛ من احساسم را، امروزم و خدايم را بيش از همه دوست دارم... امروز بهترین ورژن خود باشید، بین "خود واقعی" و خودی که در آرزوی رسیدن به آن هستید پلی بزنید. بهانه ها را کنار بگذارید و گام هایی برای رسیدن به بهترین حالت خود را بردارید و زندگی خود را متحول کنید در ذهن خود، حالتی بهتر و ایده آل از خود به تصویر بکشید و بدانید توانایی شما بسیار بالاست و ذهنتان برای هر چیزی آماده است. خدا را هزاران بار شاکرم 💚 🌹 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✍بزرگ‌زاده نجیبی با دوست خود در خیابان می‌رفتند که سائلی به سمت بزرگ‌زاده دست نیاز دراز کرد. بزرگ‌زاده نجیب، دست در لباس خود کرد و سکه‌ای به او داد. دوستش از او پرسید: «مگر صدقه بدترین حلال نیست؟!» ‼گفت آری! گفت: «پس چرا بدترین حلال را می‌بخشی؟» بزرگ زاده گفت: صدقه بدترین حلال برای گیرندۀ آن است، چون با دست دراز کردن به سوی خلق، غیرت خدا را خدشه‌دار می‌کند زمانی که بنده، خدای بزرگ را نمی‌بیند و نزد بنده دیگر خود را خوار می‌کند. 🔥و نیز بدترین حرام برای کسی است که دست سائلی که دست خداست و به سوی او دراز شده است و دست خدا را اگر بخواهد با ندادن آن خالی ردّ می‌کند. 🍀نبی مکرم اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند: «هرگز دست سائلی را خالی رها نکنید حتی با یک سُم گوسفندی که سوخته است.» 💧کلام به اینجا که رسید بزرگ‌زاده نجیب گریست. گفت: می‌دانی چرا نزد خداوند دست خالی ردّ کردن سائل‌اش سنگین است؟! چون بر بندگانش غیرت دارد. او می‌بنید کسی را که او را نمی‌بیند، هوای‌اش را دارد، کسی را که هوایِ او را ندارد. 🔍می‌گوید: سائل‌ام مرا ندید و از من نخواست، پس دست به سوی تو دراز کرد ولی من او را می‌بینم؛ دستش خالی‌اش هرگز ردّ نکن که دچار عذاب من می‌شوی!!! او هوایِ مرا ندارد، ولی من هوای بنده‌ام را که حتی مرا نمی‌بیند دارم‌. من نمی‌خواهم آبروی کسی را ببری که با دست دراز کردن سمت تو آبروی مرا می‌برد. ✴و چه زیبا امیرالمؤمنین مولای متقیان حضرت علی علیه السَّلام فرمودند: کسی که دستِ نیاز به سوی تو دراز کرده است آبروی خود را می‌برد؛ پس مراقب باش با خالی ردّ کردن دست او، تو آبروی خود مبری!!! و باز فرمودند: صدقه قبل از آن که به دست سائل برسد، خداوند آن را از کفِ دست بنده بخشنده‌اش خودش می‌گیرد. داستان‌ها و پندهای اخلاقی اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
علیه السَّلام 🌴امام حسین علیه السَّلام، روزی در مدینه گذر می کردند.پیرمرد فرتوتی دید.و قدری سکه طلا به او داد. پیرمرد از اون تشکر کرد. امام نیز خدا را به سبب آن نعمت پیرمرد،شکر و از او تشکر نمود.که هدیه او را پذیرفت. پیرمرد پرسید: یابن رسول الله، تو چرا از من تشکر میکنی؟؟امام فرمودند: من اگر امروز فتوت و جوانمردی، در نزد خدای خود برای خویش ثبت کردم،بخاطر پذیرفتن هدیه من از جانب تو بود. که مرا در جوانمردی ام یاری کردی.پس چگونه تشکر نکنم کسی را که مرا، در کار خیر ام یاری نموده است. 💭حکمت حدیث آن است که،چون نیت ما برای خدا نیست. پس معرفت خدا هم نداریم و اگر به کسی چیزی ببخشیم.بخاطر هوای نفس مان است. که اگر تشکر نکند، دیگر چیزی به او نمی دهیم . فرق را بنگریم ... 📖برگرفته از کتاب موسوعَةُ کَلِماتِ الامامِ الحُسَین علیه‌السّلام داستان‌ها و پندهای اخلاقی اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📜 امام صادق و مرد خارق العاده 🍃🍃 روزی امام صادق(ع) وارد مسجدی شدند و دیدند جمعیتی دور یک نفر جمع شده‌اند. پرسیدند چه خبر است؟ گفتند انسان عجیبی است و کارهای خیلی فوق‌العاده‌ای انجام می‌دهد و مردم او را تماشا می‌کنند. حضرت رفتند جلو تا ببینند او چه کار می‌کند. هر کسی هر چه در دستش می‌گرفت و به آن شخص نشان می‌داد، می‌گفت در دستش چیست. حضرت دستشان را بستند و جلو آوردند و گفتند در دست من چیست. او فکری کرد و در صورت حضرت نگاه کرد. دوباره نگاه کرد. امام پرسید چرا نمی‌گویی؟ نمی‌دانی؟ گفت می‌دانم؛ تعجب می‌کنم که شما چگونه به این دسترسی پیدا کرده‌اید؟ گفتند: چه می‌بینی؟ گفت آنچه در عالم بوده است، همه چیز سرجای خودش است. در جزیره‌ای پرنده‌ای یک جفت تخم گذاشته بود که یکی از آنها نیست. حتما در دست شما همان تخم پرنده است و من تعجب می‌کنم شما با آن جزیره چه ارتباطی داشتید و چگونه توانستید آن تخم را از آنجا بردارید. حضرت دستشان را باز کردند و مردم دیدند درست است. بعد حضرت به او فرمودند: چه کار کردی که این قدرت را پیدا کردی؟ گفت: بنا گذاشتم آنچه دلم می‌خواهد، مخالفت کنم و من هر چه دلم خواست، مخالفت کردم. امام فرمودند: دلت می‌خواهد مسلمان شوی؟ گفت: نه. فرمودند: بنا شد هر چه دلت نمی‌خواهد عمل کنی. آن شخص محکوم شد و بالاخره اسلام را به او عرضه کردند و مسلمان شد. بعد که مسلمان شد، دیگر نتوانست آن کارهای عجیب را انجام دهد. گفت: عجب کاری کردیم! آمدیم دین حقی را پذیرفتیم و خداپرست شدیم، آنچه را هم که داشتیم، از دست دادیم. حضرت فرمودند: بله، تا به حال، مزد زحمت‌هایی را که کشیده بودی خدا در همین دنیا می‌داد، از این به بعد هر چه زحمت بکشی، برای آخرتت ذخیره می‌شود و نتیجه ابدی خواهد داشت. آیا به این راضی هستی؟ گفت: اگر این‌گونه است، راضی هستم اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
| ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎ | «| دیــــدم همـــــه جـا بر در و دیوار حریمت جـــایی ننوشته اسـت گنه کــار نیـاید 💛 |» اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر شاد و خوشحال هستی بدان كه بسيار به روحت نزديک شدی. اگر غمگين و نگران هستی بدان كه بسيار به نفست نزديک شدی. 💚 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi