eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
17.9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
15 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ تلنگری به آنهای که تبلیغ امام زمان انجام نمی‌دهند پول دارند وقت دارند موقعیت دارند و.. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌸✨ هر کس سوره نصر را به جهت دفع بلاها و گرفتاری هر روز ۷ بار خالصانه بخواند خداوند بلا و گرفتاری را از او دفع می‌کند✨ 📚 خواص آیات قرآن کریم ۲۳۰ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹داستان آموزنده🌹 مردى خدمت امام موسی کاظم علیه‌السلام آمد و عرض کرد: فدایت شوم از یکى از برادران دینى کارى نقل کردند که من آن را ناخوش داشتم، از خودش پرسیدم انکار کرد، در حالى که جمعى از افراد موثق این مطلب را از او نقل کرده اند. امام فرمود: گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن، حتى اگر پنجاه نفر سوگند خورند که او کارى کرده و او بگوید: نکرده ام از او بپذیر و از آنها نپذیر، هرگز چیزى که مایه عیب و ننگ او است و شخصیتش را از میان مى برد در جامعه پخش مکن، که از آنها خواهى بود که: خداوند درباره آنها فرموده: «کسانى که دوست مى دارند زشتى ها در میان مومنان پخش شود عذاب دردناکى در دنیا و آخرت دارند(نور آیه۱۹)». . (كتاب«ثواب الاعمال»، صفحه ۲۴۷، طبق نقل تفسیر«نور الثقلین»، جلد۲ صفحه ۵۸۲). 🌹 پ.ن: البته این مسأله استثناهائى دارد، از جمله موضوع شهادت در دادگاه و یا مواردى براى نهى از منكر كه هیچ راهى جز پرده برداشتن از روى زشت كارى یك نفر وجود ندارد. 🌹 اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿قرآن خواندن زیبای این کودک😍 ❤️قرآن پناه همتون... 🙏شفای همه بیماران صلوات ❌ کپی پست بدون ذکر صلوات و تقدیم به امام حسین ع و شهدای کربلا ممنوع اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا هرشب نوری از وجود نورانیت بر قلوب تاریک و گرفته ما بتابان و باحرارت عشق ومعرفت خویش قلبهای خسته ویخزده مارا گرمی ببخش و احیا کن قلوب ما را ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌙شبتون به رنگ خدا شبتون مهدوی🌺🌺 التماس دعا ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌱 اگه زنــدگیت پر از مشـــکلاته ... این دنـــیای الان توئه! ولی میــتونه دنیــای فـــردای تو نباشه. بزرگــــترین اشـتـباهت اینه که فـــکر کنی دنـیات نمیتــونه بهتــر شه... ! [به خـــودت اجــازه خوشـــحال بودن و مــوفق بودن رو بــده تو‌ لیاقــتش رو داری ....] 𖤐⃟♥️••𝑮𝒐𝒅 𝒘𝒊𝒍𝒍 𝒏𝒆𝒗𝒆𝒓 𝒍𝒆𝒂𝒗𝒆 𝒚𝒐𝒖 𝒂𝒍𝒐𝒏𝒆... 𝒕𝒓𝒖𝒔𝒕 𝒉𝒊𝒎 𝒘𝒊𝒕𝒉 𝒂𝒍𝒍 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒎𝒊𝒈𝒉𝒕ꨄ𓂀 خدا هیچوقت تنهات نمیزاره با تمام وجودت بهش اعتماد کن... ‌‌‌᳝‎‌‌‌‍‌‍᳝᳝᳝᳝᳝‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‍‌‍᳝᳝᳝᳝᳝‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‍‌‍᳝╭✹••••••••••••••••••🌸 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🕋ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺑﻪ ﺣﺞ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺷﺸﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺣﺎﺟﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﺟﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﮕﺮ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ، ﮐﻔﺸﮕﺮﯼ ﺩﺭ ﺩﻣﺸﻖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﯿﺎﻣﺪ. ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻪ ﺩﻣﺸﻖ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﯼ ‏(ﭘﯿﻨﻪ ﺩﻭﺯﯼ، ﺗﻌﻤﯿﺮ ﻭ ﻭﺻﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ‏) ﻣﯿﮑﻨﺪ. ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﺮﻓﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺣﺠﺎﺝ ﻓﻘﻂ ﺣﺞ ﺗﻮ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ. ﮔﻔﺖ: ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺣﺞ ﺑﻮﺩ ﻭﺍﺯ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﯼ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻋﺰﻡ ﺣﺞ ﮐﺮﺩﻡ، ‏عیالم ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﻮﯼ ﻃﻌﺎﻡ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ، ﻣﺮﺍ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﻌﺎﻡ ﺑﺴﺘﺎﻥ، ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ. ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﮔﻔﺖ: ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻫﻔﺖ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﺮﯼ ﻣﺮﺩﻩ ﺩﯾﺪﻡ. ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻃﻌﺎﻡ ﺳﺎﺧﺘﻢ. ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺣﻼﻝ ﻧﺒﺎﺷﺪ. ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﺸﻨﯿﺪﻡ ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺁﻥ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭهم ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺪﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻔﻘﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺣﺞ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ. 📚کتاب: "ﺗﺬﮐﺮﻩ ﺍﻻﻭﻟﯿﺎ" اثر: عطار نيشابوري اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹چند داستان آموزنده درباره برنامه ریزی و‌ محکم کاری🌹. امام باقر عليه‌السلام به فردی از شيعيانش كه قصد سفر داشت چنين سفارش فرمودند: مسافتی را در حالی که پا برهنه ای بپيما! از مركب سواری خود شب پيامده مشو؛ مگر اينكه كفش به پا داشته باشی و در سوراخي از زمين ادرار مكن و هيچ نوع روييدنی را مخور و بو نكش، مگر وقتي كه بدانی چيست و از مشك آبی نياشام؛ مگر اينكه بداني چه در آن است و به سفر نرو؛ مگر با كسي كه او را می‌شناسی و از كسی كه نمی‌شناسی بپرهيز.» 🌹 عبدالله بن سنان از حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام روايت مي‌كند كه: نزد پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آمدند و گفتند: «سعد بن معاذ در گذشته است.» پيامبر برخاست و اصحاب به همراه او برخاستند. آن حضرت دستور داد تا سعد را بشويند. مردم سعد را به قبرستان آوردند و به لب گور نهادند. پيامبر اكرم به درون قبر سعد رفت و لحد وي را چيد و آن را با دست خود درست كرد و پيوسته مي‌فرمود: «سنگ بدهيد! گل بدهيد!» و بدين‌گونه ميان خشتها را محكم كرد. هنگامي كه كار ساختن لحد را پايان داد و بر آن خاك ريخت و گور را پر كرد، فرمود: «إِنِِّي لَاعلَمُ أنَّهُ سَيَبلَي وَ يَصِلُ إِلَيهِ البَلاءُ وَ لَكِنَّ اللهَ يُحِبُّ عَبداً إِذَا عَمِلَ عَمَلاً أحكَمَهُ؛ مي‌دانم كه اين قبر ، به زودي فرسوده مي‌شود و مي‌پوسد؛ ولي خدا بنده‌اي را دوست دارد كه چون كاري انجام دهد، آن را درست و استوار به انجام برساند (و سرسري نگيرد.» 🌹 اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🕋مردی که شانزده بار پای پیاده به حج رفت، امام حسین(ع) را کشت. 💠یکی از افراد مقابل ابا عبدالله الحسین علیه السلام، شمر بن ذی الجوشن است. از فرماندهان سپاه امام علی در جنگ صفین و جانباز امیر المومنین کسی که در میدان جنگ تا شهادت پیش رفت. این چنین کسی حالا در کربلا شمر می شود. با ورودش به کربلا همه چیز عوض می شود. شمر آدم کوچکی نیست اگر نیایش های شمر را برای شما بخوانند و به شما نگویند که این ها مال شمر است شما با آن ها گریه می کردید. حال می کردید، هیچ گاه گفته نمی شود که وقتی شمر دستش را به حلقه خانه خدا می زد چگونه با خدا زمزمه می کرد! این آقایی که ما صحبتش را می کنیم (شمر) شانزده بار با پای پیاده به سفر حج رفته است. فکر نکنید شمر اهل نماز و روزه نبوده و یا از آن دسته آدم هایی بوده که عرق می خوردند، عربده می کشیدند؛ شمر و بسیاری دیگر که آن طرف ایستاده اند، آدم هایی هستند که پیشانی پینه بسته داشتند. بسیاری از آن ها اهل تهجد بودند. ... در کربلا هر روز بيست هزار نفر در فرات غسل می کردند. غسل قربة الی الله که حسین را بکشند و می گفتند: غسل می کنیم تا ثوابش بیشتر باشد. در ظهر عاشورا وقتی ابا عبدالله علیه السلام برای نماز خواندن، اذان می گفتند فکر نکنید در آن طرف کسی نماز نمی خواند. آن ها هم نماز می خواندند! برخی از این افراد به ابا عبدالله علیه السلام می گویند که نماز شما قبول نیست! و حبیب به آن ها می گوید: « نماز شما قبول است؟! » درگیری می شود .حبیب به شهادت می رسد. حضرت حبیب پیش از نماز ظهر ابا عبدالله به شهادت رسیدند. .... ما در کربلا به کلاس شمر شناسی نیاز داریم. یک کلاس به عنوان تحلیل شخصیت شمر. شمری که شانزده بار به مکه رفته، جانباز امیر المومنین بود، کسی که در کنار مولا زخمی شده بود، چه شد که فرمانده جنگ حضرت علی علیه السلام به این جا رسید؟ این هشدار و اندرزی است برای امروز و فردای ما ...!!! (بخشی از سخنرانی دکتر علی شریعتی درباره «شمر بن ذی‌الجوشن») ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
. 📘 ﺩﺭﻭﯾﺶ ﯾﮑﺪﺳﺖ ﺩﺭﻭﯾﺸﯽ ﺩﺭ ﮐﻮﻫﺴﺎﺭﯼ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺧﻠﻮﺕ ﺑﻪ ﺫﮐﺮ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻧﯿﺎﯾﺶ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮﺩ . ﺩﺭ ﺁﻥ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ، ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺳﯿﺐ ﻭ ﮔﻼﺑﯽ ﻭ ﺍﻧﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﻮﻩ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ . ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﻬﺪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﻣﯿﻮﻩ ﻧﭽﯿﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﻣﯿﻮﻩﻫﺎﯾﯽ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺩ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽﺭﯾﺰﺩ . ﺩﺭﻭﯾﺶ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩ، ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻣﺮ ﺍﻟﻬﯽ، ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﭘﯿﺶ ‌ ﺁﻭﺭﺩ . ﺗﺎ ﭘﻨﺞ ﺭﻭﺯ، ﻫﯿﭻ ﻣﯿﻮﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩ . ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺷﺪ، ﻭ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ . ﻋﻬﺪ ﻭ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ ﮔﻼﺑﯽ ﭼﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺭﺩ . ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺳﺰﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺷﮑﻨﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻼﯼ ﺳﺨﺘﯽ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﮐﺮﺩ . ﻗﺼﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺣﺪﻭﺩ ﺑﯿﺴﺖ ﻧﻔﺮ ﺩﺯﺩ ﺑﻪ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﺩﺯﺩﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ . ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺳﻮﺳﺎﻥ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﺭﻭﻏﻪ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ . ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺟﺰﻭ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﭘﻨﺪﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﮕﯿﺮ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ، ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﻖ ﺣﮑﻢ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻭ ﯾﮏ ﭘﺎﯼ ﺩﺯﺩﺍﻥ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺭﺳﯿﺪ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﯿﻨﮑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﭘﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﻧﺪ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺎﻣﻮﺭﺍﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻭ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﺣﮑﻢ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﺳﮓ ﺻﻔﺖ ! ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﯾﺸﺎﻥ ﺣﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﺮﺍ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪﯼ؟ ﺧﺒﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺭﻭﻏﻪ ﺭﺳﯿﺪ، ﭘﺎ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﭘﯿﺶ ﺷﯿﺦ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﻮﺯﺵ ﻭ ﻣﻌﺬﺭﺕ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ . ﺍﻣﺎ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺮﻭﯾﯽ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺳﺰﺍﯼ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺷﮑﻨﯽ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﻣﻦ ﺣﺮﻣﺖ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﻢ ﻭ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﮐﺮﺩ . ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﻟﻘﺐ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻮﺩ . ﺍﻭ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻏﻮﻏﺎﯼ ﺧﻠﻖ ﺩﺭ ﮐﻠﺒﻪﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻭ ﺭﺍﺯ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻮﺩ . ﺭﻭﺯﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﺷﻨﺎﯾﺎﻥ ﺳﺮ ﺯﺩﻩ، ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﺯﻧﺒﯿﻞ ﻣﯽﺑﺎﻓﺪ . ﺩﺭﻭﯾﺶ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ ﭼﺮﺍ ﺑﯽ ﺧﺒﺮ ﭘﯿﺶ ﻣﻦ ﺁﻣﺪﯼ؟ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻣﻬﺮ ﻭ ﺍﺷﺘﯿﺎﻕ ﺗﺎﺏ ﺩﻭﺭﯼ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ . ﺷﯿﺦ ﺗﺒﺴﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺗﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﻮﮔﻨﺪ ﻣﯽﺩﻫﻢ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺮﮒ ﻣﻦ، ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺯ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﻧﮕﻮﯾﯽ . ﺍﻣﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺭﺍﺯ ﮐﺮﺍﻣﺖ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﻓﺎﺵ ﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺯ ﺑﺎ ﺧﺒﺮ ﺷﺪﻧﺪ . ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺖ : ﺧﺪﺍﯾﺎ ﭼﺮﺍ ﺭﺍﺯ ﮐﺮﺍﻣﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﺮ ﺧﻠﻖ ﻓﺎﺵ ﮐﺮﺩﯼ؟ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺯﯾﺮﺍ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﮔﻤﺎﻥ ﺑﺪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ ﺍﻭ ﺭﯾﺎﮐﺎﺭ ﻭ ﺩﺯﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﻮﺍ ﮐﺮﺩ . ﺭﺍﺯ ﮐﺮﺍﻣﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻓﺎﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺪﮔﻤﺎﻧﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮ ﻃﺮﻑ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻡ ﻭﺍﻻﯼ ﺗﻮ ﭘﯽ ﺑﺒﺮﻧﺪ . 📚ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺜﻨﻮﯼ ﻣﻌﻨﻮﯼ📚 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi