eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
17.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
4.9هزار ویدیو
27 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 درباره توفیق تشرف خدمت امام زمان یکی از اخیار زمان به نام حاج محمدعلی فشندی تهرا نی، توفیق تشرف به خدمت حضرت بقیه الله – عجل الله تعالی فرجه – نصیبش شده و داستانهایی دارد که نمونه ای از آن را از زبان خودشان اینجا ذکر می کنیم: قریب سی سال قبل عازم کربلا شدیم برای ز یارت اربعین، موقعی بود که برای هر نفر جهت گذرنامه چهار صد تومان می گرفتند، بعد از گرفتن گذرنامه، خانواده گفت من هم می آیم، ناراحت شدم که چرا قبلا نگفته بود، خلاصه بدون گذرنامه حرکت نمودیم و جمعیت ما پانزده نفر بود، چهار مرد و یازده زن و یک علویه بود که قرابت با دو نفر از ان داشت و عمر آن علویه 105 سال بود، خیلی به زحمت او را حرکت دادیم و با سهولت و نداشتن گذرنامه، خانواده را از دو مرز ایران و عراق گذراندیم و به کربلا مشرف شدیم. قبل از اربعین و بعد از اربعین به نجف اشرف مشرف شدیم و بعد از 17 ربیع الاول قصد کاظمین و سامرا را نمودیم. آن دو نفر مرد که از خویشان آن علویه بودند از بردن علویه ناراحت بودند و می گفتند او را در نجف می گذاریم تا برگردیم، من گفتم زحمت این علویه با من است و حرکت نمودیم. در ایستگاه ترن کاظمین برای سامرا جمعیت بسیار بود و همه در انتظار آمدن ترن بودند که از کرکوک موصل بیاید برود بغداد و بعد از بغداد بیاید و مسافرها را سوار کند و حرکت کنند، و با این جمعیت تهیه بلیط و محل بسیار مشکل بود. ناگاه سید عربی که شال سبزی به کمر بسته بود نزد ما آمد و گفت حاج محمدعلی! سلام علیکم شما پانزده نفر هستید؟ گفتم بله، فرمود: شما اینجا باشید این پانزده بلیط را بگیرید من می روم بغداد بعد از نیم ساعت با قطار بر می گردم، یک اطاق دربست برای شما نگاه می دارم شما از جای خود حرکت نکنید. قطار از کرکوک آمد و سید سوار شد و رفت. بعد نیم ساعت قطار آمد، جمعیت هجوم آوردند، رفقا خواستند بروند من مانع شدم، قدری ناراحت شدند، همه سوار شدند آن سید آمد و ما را سوار قطار نمود یک اطاق در بست، تا وارد سامرا شدیم آن آقا سید گفت شما را می برم منزل سید عباس خادم و رفتیم منزل سید عباس، من رفتم نزد سید عباس گفتم ما پانزده نفر هستیم و دو اطاق می خواهیم و شش روز هم اینجا هستیم چه مقدار به شما بدهم؟ گفت یک آقا سیدی کرایه شش روز شما را داد با تمام مخارج خوراک و زیارتـنامه خوان، روزی دو مرتبه هم شما را ببرم سرداب و حرم. گفتم سید کجاست؟ گفت الان از پله های عمارت پایین رفت. هر چند دنبالش رفتیم او را ندیدیم. گفتم از ما طلب دارد پانزده بلیط برای ما خر یداری نموده، گفت من نمی دانم تمام مخارج شما را هم داد. خلاصه بعد از شش روز آمدیم کربلا نزد مرحوم آقا میرزا مهدی شیرازی رفتم و جریان را گفتم، سوال نمودم راجع به بدهی نسبت به سید، مرحوم میرزا مهدی گفت با شما از سادات کسی هست؟ گفتم یک علویه است. فرمود او امام زمان علیه السلام بوده و شما را مهمان فرموده. شهید عبدالحسین دستغیب (ره) - داستانهای شگفت . اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش شبانه با حضرت عشق❤️❤️ خـدایا احساسم در کلمات نمی‌گنجد حس عجیبی‌ست تنهائی، غریبی و دلتنگی بی پایانی اما امید به لطف تو دارم تو را همیشه کنارم و مهربان یافته‌ام سایه پر مهرت را همیشه بر سرمان نگهدار خستگی را تو به خاطر مسپار که افق نزدیک است و خدایی بیدار که تو را می‌بیند و به عشق تو همه حادثه‌ها می‌چیند که به یادش باشی و بدانی که همه بخشش اوست و همینش کافی است شبتـ🌙ـون رویایی🌟 التماس دعاااا ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
ایمان داشته باش که هرروزت بهتر خواهد شد خود خدا گفته که: بعداز هرسختی آسانیست، امیدوار باش که بهترین ها درانتظارته یه روز به همین زودیا وقتی همه چیزت جور شد برمیگردی و به این روزای زندگیت نگاه میکنی و از اینکه هیچ وقت ناامید نشدی خوشحال میشی در گرفتاری ها و سختی ها صبور و محکم باش که خدا با صابران است... ᳝‎‌‌‌‍‌‍᳝᳝᳝᳝᳝‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‍‌‍᳝᳝᳝᳝᳝‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌ Start everyday with a new hope, leave bad memories behind and have faith for a better tomorrow. هرروزرا،باامیدی‌تازه‌آغازکن. خاطرات‌تلخ‌روپشت‌سرت‌رهاکن ! وبہ‌فردایی‌بهترایمان‌داشتہ‌باش...🌿♥️ ᳝‎‌‌‌‍‌‍᳝᳝᳝᳝᳝‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‍‌‍᳝᳝᳝᳝᳝‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‍‌‍᳝╭✹••••••••••••••••••🌸 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
‌ 🔴 حکایت‌های پندآموز روا نباشد که پدر را عذاب کنیم در حالی که پسرش به یاد ما باشد... 📜روایت نموده اند که رسول خدا (ص) روزی از قبرستان گذر می نمودند نزدیک قبری رسیدند به اصحاب خویش فرمودند: عجله کنید و بگذرید اصحاب تعجیل کردند و از آنجا گذشتند و در وقت مراجعت چون به قبرستان و آن قبر رسیدند خواستند زود بگذرند. حضرت فرمودند: عجله نکنید. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! چرا در وقت رفتن امر به عجله کردن فرمودید؟!حضرت فرمودند: صاحب این قبر را عذاب می کردند و من طاقت شنیدن ناله و فریاد او را نداشتم. اکنون خدای تعالی رحمتش را شامل حال او کرد گفتند: یا رسول الله! سبب عذاب و رحمت به او چه بود؟ حضرت فرمودند: این مرد، مرد فاسقی بود که به سبب فسقش تا این ساعت در اینجا معذب بود کودکی از وی باقی مانده بود در این وقت او را به مکتب بردند و معلم به این فرزند《بسم الله الرحمن الرحیم》را تعلیم نمود و کودک آن را بر زبان جاری نمود، در این هنگام به فرشتگان عذاب خطاب رسید که: دست از این بنده فاسق بردارید و او را عذاب نکنید روا نباشد که پدر را عذاب کنیم در حالی که پسرش به یاد ما باشد 📚مجموعه شهرحکایات ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
‌ 📚داستان کوتاه 🌷معلمی از دانش آموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را بنویسند، دانش آموزان شروع به نوشتن کردند. معلم نوشته های آن ها را جمع آوری کرد، با آن که همه جواب ها یکی نبودند اما بیشتر دانش آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند . اهرام مصر، تاج محل، پاناما، دیوار بزرگ چین و .... در میان نوشته ها کاغذ سفیدی نیز به چشم می خورد ، معلم پرسید: این کاغذ سفید مال چه کسی است؟ یکی از دانش آموزان دست خود را بالا برد. معلم پرسید : دخترم چرا چیزی ننوشتی؟ دخترک جواب داد : عجایب موجود در جهان خیلی زیاد هستند ،و من نمی توانم تصمیم بگیرم که کدام را بنویسم. معلم گفت : بسیار خوب، هر چه در ذهنت است به من بگو، شاید بتوانم کمکت کنم . در این هنگام دخترک مکثی کرده و گفت :به نظر من عجایب هفتگانه جهان عبارتند از....لمس کردن، چشیدن، دیدن، شنیدن، احساس کردن، خندیدن و عشق ورزیدن . ☘پس از شنیدن سخنان دخترک، کلاس در سکوتی محض فرو رفت . اکنون تازه همه به حقیقتی مهم آگاه شده بودند ، آری ،عجایب واقعی همین نعمت هایی هستند که ما ، آن ها را ساده و معمولی می انگاریم. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
9.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. اثر زیارت عاشورا و دعای اطرافیان بر حالات انسان در عالم برزخ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔆زندان مؤمن و بهشت كافر روزى امام حسن مجتبى عليه السلام پس از شستشو، لباسهاى نو و پاكيزه اى پوشيد و عطر زد. در كمال عظمت و وقار از منزل خارج شد. به طورى كه سيماى جذابش هر بيننده را به خود متوجه مى ساخت ، در حالى كه گروهى از ياران و غلامان آن حضرت در اطرافش بودند. از كوچه هاى مدينه مى گذشت ، ناگاه با پيرمرد يهودى كه فقر او را از پاى در آورده و پوست به استخوانش چسبيده ، تابش خورشيد چهره اش را سوزانده بود. مشك آبى به دوش داشت و ناتوانى اجازه راه رفتن به او نمى داد، فقر و نيازمندى شربت مرگ را در گامش گوارا نموده بود، حالش هر بيننده را دگرگون مى ساخت ، حضرت را در آن جلال و جمال كه ديد گفت : خواهش مى كنم لحظه اى بايست و سخنم را بشنو! امام عليه السلام ايستاد. يهودى : يابن رسول الله ! انصاف بده ! امام : در چه چيز؟ يهود: جدت رسول خدا مى فرمايد: دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است . (۱) اكنون مى بينم كه دنيا براى شما كه در ناز و نعمت به سر مى برى ، بهشت است و براى من كه در عذاب و شكنجه زندگى مى كنم ، جهنم است . و حال آن كه تو مؤمن و من كافر هستم . امام فرمود: اى پيرمرد! اگر پرده از مقابل چشمانت برداشته شود و ببينى خداوند در بهشت چه نعمتهايى براى من و براى همه مؤمنان آفريده ، مى فهمى كه دنيا با اين همه خوشى و آسايش براى من زندان است ، و نيز اگر ببينى خداوند چه عذاب و شكنجه هايى براى تو و براى تمام كافران مهيّا كرده ، تصديق مى كنى كه دنيا با اين همه فقر و پريشانى برايت بهشت وسيع است . (۲) پس اين است معناى سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه فرمود: دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است . 📚۱-الدنيا سجن المؤمن و جنة الكافر. ۲- ب : ج 43، ص 346. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
از امام حسن مجتبی علیه السلام پرسیدند: «چرا شما هیچ گاه فقیری را مأیوس بر نمی گردانید؟» امام حسن علیه السلام پاسخ دادند:«من خود ، نیازمند خداوند هستم و به الطافش امید دارم. به همین دلیل شرم دارم که خود، فقیر باشم ولی فقیری را مأیوس کنم. خداوند، مرا عادت داده است که نعمت هایش را به من ارزانی دارد و من هم او را عادت داده ام که نعمت هایش را به مردم ببخشم. 📚طبقات الکبری ، ج ۱ ، ص ۲۳ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
❤️ تشویق کودک بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم روزی عـلی (ع ) در منزل بود و فرزندانش عباس و زینب , که آن زمان خردسال بودند, در دو طرف آن حضرت نشسته بودند . علی (ع ) به عباس فرمود : بگو یک . - یک . - بگو دو . عباس عرض کرد : حیا می کنم با زبانی که یک گفته ام , دوبگویم . علی (ع ) برای تشویق و تحسین وی , چشم هایش را بوسید . سپس حضرت به زینب که در طرف چپ نشسته بود, توجه فرمود . زینب عرض کرد : پدر جان , آیا ما را دوست داری ؟ حضرت فرمود : بلی , فرزندان ما پاره های جگر ما هستند . زیـنـب گـفـت : دو مـحـبت در دل مردان با ایمان نمی گنجد : حب خداو حب اولاد . ناچار باید گفت : حب به ما شفقت و مهربانی است ومحبت خالص مخصوص ذات لایزال الهی است . حضرت با شنیدن این حرف به آن دو, مهر و عطوفت بیشتری می فرمود و آنان را تحسین و تمجید می کرد . رسول اکرم (ص ) فرمود : پدری که بانگاه محبت آمیز خود فرزندخویش را مسرور می کند, خداوند به او اجر آزاد کردن بنده ای را عنایت می فرماید مستدرک الوسائل , ج 2, ص 626 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi