eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
17.9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
14 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 آینه خدا! 🎙️ آیت‌الله (ره) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚حکمت و عدالت خدا روزی موسی به پیشگاه خداوند عرضه داشت: خدایا امروز من را به برخی اسرار و امور نهفته آگاه کن! خداوند خطاب به او فرمود: به کنار چشمه برو، خود را در میان گیاهان مخفی کن و نگاه کن چه حوادثی در آنجا رخ می دهد! موسی این کار را کرد و به نظاره ی چشمه پرداخت. در همان لحظه سواری به کنار آب آمد ،لباس خود را در آورد و آب تنی کرد و سپس لباس بر تن کرد و رفت. اما کیسه ی پول های خود را جا گذاشت. کودکی کنار چشمه آمد و کیسه ی پول را برداشت و رفت. موسی شاهد بود که در همان لحظه کوری به کنار چشمه آمد و آنجا نشست. در همین لحظه سوار به دنبال کیسه ی خود بازگشت و چون کیسه را نیافت، از کور پرسید: آیا تو کیسه ی پول مرا ندیدی؟ کور که از هیچ چیز اطلاع نداشت، اظهار بی خبری کرد. سوار، با چند ضربه، کور را از پا در آورد و او را کشت و گریخت. موسی بعد از این واقعه عرض کرد: خدایا! این چه حادثه ای بود که به من نشان دادی؟ حکمت هر چه بود این گونه بود که فرد بی گناه کشته شد!!! خداوند فرمود: ای موسی! پدر این کودک مدت ها نزد مرد اسب سوار، کار کرده بود و دقیقا آنچه در کیسه بود،حق او بود که مرد اسب سوار از پرداخت آن خودداری کرده بود. اینک کودک وارث پدر است که از این راه به حق خود رسید. اما آن کور که تو دیدی در جوانی پدر آن سوار کار را به قتل رسانده بود و اکنون با حکمت و عدالت به سزای عمل خود رسید. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚حکایت ملا نصرالدین و رحمت خداوند روزی از روزهای بهاری باران به شدت در حال باریدین بود. خوب در این حالت هر کسی دوست دارد، زودتر خود را به جای برساند که کمتر خیس شود. ملا نصرالدین از پنجره به بیرون نگاه کرد و همسایه خودش را دید. او می دوید تا زودتر خودش را به خانه برساند. ملا نصرالدین پنجره را باز کرد و فریاد زد. های همسایه! چیکار می کنی؟ خجالت نمی کشی؟ از رحمت خدا فرار می کنی؟ مرد همسایه وقتی این حرف ملا را شنید، دست از دویدن کشید و آرام ارام به سمت خانه رفت. در حالی که کاملا موش آب کشیده شده بود. چند روز گذشت. این بار ملا نصرالدین خود در میانه باران گرفتار شد. به سرعت در حال دویدن به سوی خانه بود که همسایه سرش را از پنجره بیرون آورد و گفت: های ملا نصرالیدن! خجالت نمی کشی از رحمت خدا فرار می کنی! چند روز قبل را یادت هست؟ به من می گفتی چرا از رحمت خدا فرار می کنی؟ حال خودت همان کار را می کنی؟ ملا نصرالدین در حالی که سرعت خودش را زیادتر کرده بود، گفت: چرا یادم هست. به همین خاطر تندتر می دوم که زیادتر رحمت خدا را زیر پایم نکنم. سخن پایانی این داستان کنایه از افرادی که از زمین و زمان ایراد می گیرند، اما برای رفتارهای خودشان هزار و صد توجیح ذکر می کنند. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 باز شدن راه تشرف به محضر امام زمان ارواحنا فداه بخاطر گذشت! از یکی از اولیاء الهی که تشرفات متعدد خدمت علیه السلام داشته بود، پرسیده بودند چطور به همچنين مقامی رسيدید؟ گفته بود: نمی ‏دانم انتخاب خدا بود اما ظاهرا اوائل زمان رضا شاه بود؛ من پارچه كفنم را آماده كرده بودم و هزار تومان‏ زير آن برای كَفْن و دفن و مجلس عزاداری و پذیرایی از اهالی روستا گذاشته بودم. اين پول کل سرمايه من بود که كنار گذاشته بودم. مؤمن صادقی آمد كه آثار صدق و شكستگی در چهره‏ اش پيدا بود و نيازمند بود. گفت: من ورشكست شده ام؛ قرض دارم و فكرم مشغول‏ است می توانی كمكی به من بكنی؟ گفتم: هزار تومان دارايی من است که گذاشتم برای كَفْن و دفن و مجلس عزايم. پانصد تومانِ آن مال خودم و پانصد تومان هم مال تو؛ بعد که رفتم‏ پول را بردارم در راه به نظرم رسيد كه تو كه هنوز نمردی! اين چه احتياطی است می كنی؟! اين مومن به این هزار تومان احتياج‏ دارد؛ تو هم که می دانی راست می گويد. اين هزار تومان را به او بده ، خدای تو هم كريم است. بعد هم رفتم هزار تومان كه تمام سرمايه‏ ام بود را آوردم و به او دادم و به او گفتم: «ناراحت نباش؛ شتر ديدی نديدی؛ نمي‏ خواهد پول را برگردانی». شبِ آن روز بود كه در خواب ديدم كه اشاره شد: با اين كار راهی برای خودت به ما باز كردی! 🖋حجت‌الاسلام شیخ جعفر ناصری ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴داستان واقعی امام زمان فرمودند به پدرت بگو انقدر غُر نزند! پدرش مخالف روحانی شدنش بود، میگفت ملا شدن آب و نان نمی شود، سید ابوالحسن اما دوست داشت یاد بگیرد علوم دینی را،هرچه بود دل را به دریا زد و رفت... رفت به حوزه ی علمیه نجف تا در آن دیار در محضر استاد زانو بزند و کسب فیض کند... اطاقی در نجف اجاره کرده بود و با سختی زندگی اش را سپری می کرد، درآمد آنچنانی نداشت و آنچه او را پایبند کرده بود عشق به مولا یش امام زمان ارواحنافداه بود و بس.. در یکی از روزهایی که از شدت فقر حتی پول خرید ذغال برای گرم کردن اطاق نداشت، پدر تصمیم گرفت سَری به او بزند و از حال و روزش با خبر بشود... پدر رسید نجف، حجره ی محقر سید ابوالحسن، پسر پدر را احترام کرد و او را در آغوش کشید،پدر اما با دیدن اوضاع و احوال سید ابوالحسن شروع کرد به سرکوفت زدن، که چرا ملا شدی، که چرا سخنش را اعتنا نکردی، که باید در این سیاهی زمستان شبها را بدون ذغال در سرما بلرزی و خودت را با نان و تُرب سیر کنی... از پدر کنایه زدن بود و از سید ابوالحسن خودخوری، خجالت میکشید، پدرش شبی را مهمانش شده بود که هیچ چیز در بساطش نبود برای پذیرایی، در همین سرکوفت زدن ها درب اطاق بصدا درآمد، سید ابوالحسن درب را باز کرد، جوانی پشت درب بود با شتری پر از بار،ذغال و بود و همه ی مایحتاج و خوراکی، سید را که دید گفت:آقایت سلام رساندند و عرض کردند:به پدرت بگو آنقدر غُر نزند، ما در مراعات حال شیعیانمان کوتاهی نمی کنیم... آنقدر پیش خدا دستِ تو باز است آقا لب اگر باز کنم هر چه بخواهم دادی... 📚 برداشتی از سخنان شیخ مجید احمدی ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🐏چوپان 🚘ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ماشین ﺷﺨﺼﯽ‌ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ‌ﻫﺎﯼ بیرون ﺷﻬﺮ، ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪ‌ﺍﯼ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭼﺮﺍ. ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ. ﺍﺯ ﺍﻭ پرسید ﭼﻪ چیز ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ؟ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧﯽ می‌زنم ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ می‌شوند. ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ را صدا می‌زند ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮﻭم ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﮐﻤﺘﺮم. (حضرت زهرا (س)می فرمایند: کسی که عبادت های خالص خود را به سوی خدا فرستد،پروردگار بزرگترین مصاحت را به سویش فرو خواهد فرستاد.) اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦅پرنده زیبا با ۱۰۰تاصدای زیبا از اعجاز خداوند... 🎁ایااینهمه عظمت وزیبایی رانمیبینید؟؟؟ایاتفکری هم دارید ازاینهمه ظرافت وزیبایی؟؟؟ وخداست که اینهمه دقیق وبی عیب ونقص خلق میکند.. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹نكته‌ای آموزنده🌹. یکی از ویژگی‌های نکوهش‌شده در آموزه‌های دینی، ویژگی تکبر و خود بزرگ‌بینی در برابر دیگران است که در مقابل آن ویژگی پسندیده تواضع و فروتنی است که مؤمنان به داشتن آن توصیه شده‌اند. با این وجود، تواضع در برابر افراد متکبر گاه می‌تواند این رویکرد منفی را در وجودشان تقویت کند؛ از این‌رو سفارش شده است که در چنین مواردی و در برابر آنان، رفتاری مانند خودشان در پیش گرفت تا شاید به خود آمده و این ویژگی ناپسند را رها سازند؛ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم می‌فرمایند: هر گاه فروتنان از امت مرا دیدید، شما نیز در مقابل آنان فروتن و متواضع باشید، و هر گاه متکبران و فخر فروشان را دیدید، برخوردی مشابه با خودشان داشته باشید؛ زیرا این کار سبب خواری و کوچک شدن آنان می‌شود(مجموعه ورّام،ص۳۷۹). . البته یک نکته مهم آنکه: شناخت افراد متکبر با برخوردهای سطحی و ابتدایی و از راه دور امکان پذیر نیست؛ به همین خاطر تا زمانی که اطمینان از تکبر فردی نداشتیم، نباید این روایات را بهانه قرار داده و از فروتنی و تواضع در برابر مردم خودداری کنیم. 🌹 اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
❤️ داستان کوتاه روزي روزگاري سنگ شکن فقیري بود که زیرآفتاب و باران، روزگار را به خرد کردن سنگ هاي کنار جاده می گذرانید. روزي با خود گفت:"آه!اگر می توانستم ثروتمند شوم،آن وقت می توانستم استراحت کنم." فرشته اي در آسمان پرسه می زد. صدایش را شنید و به او گفت:" آرزویت اجابت باد"همین طور هم شد. سنگ شکن فقیر ناگهان خود را در قصري زیبا یافت که تعداد زیادي خدمتکار به اوخدمت می کردند. حالا می توانست هرچقدر که می خواست استراحت کند. اما روزي آمد که سنگ شکن به این فکر افتاد که تا نگاهی به آسمان بیندازد. آن وقت چیزي را دید که هرگزبه عمرش ندیده بود:خورشید را! آهی کشید و گفت:"آه! اگر می توانستم خورشید شوم، دیگر این همه خدمتکار موي دماغم نبودند!" این بار هم فرشته ي مهربان خواست او را خوشحال کند. به او گفت:"خواسته ات اجابت باد!"اما وقتی آن مرد خورشید شد، ابري از برابر او گذشت و درخشش او را تیره و تار کرد. با خود فکر کرد:" اي کاش ابر بودم! ابر از خورشید هم نیرومندتر است!"اما این خواسته اش هم که اجابت شد، باد وزید و ابر را در آسمان پراکند."دلم می خواهد باد باشم که هر چیزي را با خود می برد. " فرشته با کمال میل خواسته اش را اجابت کرد. اما به باد بی پروا و خشمگین که تبدیل شد، به کوه برخورد که در مقابل باد هم تکان نخورد. کوه که شد، متوجه شد که کسی با کلنگ پایه اش را خرد می کند. گفت:" کاش می توانستم آن کسی باشم که کوه ها را خرد می کند." فرشته براي آخرین بار خواسته اش را اجابت کرد. چنین شد که سنگ شکن دوباره خود را کنار جاده و در همان قالب پیشین کارگر ساده اي که بود ، یافت و دیگر پس از آن زبان به شکوه نگشود. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
در این شب دل انگیز از خدای مهربان براتون یک حس قشنگ یک شادی بی دلیل یک نفس عطر خدا یک بغل یاد دوست یک دنیا ارزوهای خوب و ارامش خواستارم شبتون بخیر و سرشار از آرامش❤️ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
"آموخته ام" زندگی همیشه عالی و کامل نیست اما همیشه همانی است که تو میسازی...... پس آن را به یادماندنی بساز، و هرگز اجازه نده کسی خوشبختی تو را از تو بگیرد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌Today is your day. امروز ، روزِ توست. ☺️ من عاشق امروزم نمی گذارم فردای نیامده نگرانم کند....☺️ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 پاسخ امام حسین به جنیان یاری‌گر... 🌕 آقا امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «گروه‌هايى از مؤمنان جنّ‌ به محضر امام حسين عليه‌السلام آمدند و عرض كردند: «اى مولاى ما! ما از شيعيان و ياران تو هستيم، آنچه را بخواهى به ما فرمان بده؛ اگر در همين جا باشى و به ما دستور نابودى همۀ دشمنانت را بدهى، ما قبل از اينكه از اينجا حركت كنى، آن را اجرا مى‌كنيم.» امام براى آنها دعاى خير كرد، و به آنها فرمود: «آيا قرآن را كه به جدّم رسول خدا صلى اللّٰه عليه و آله نازل شده نخوانده‌ايد كه مى‌فرمايد: «بگو اگر هم در خانه‌هايتان بوديد، آنهايى كه كشته شدن بر آنها مقرّر شده بود، قطعا به سوى آرامگاه‌هاى خود بيرون مى‌آمدند. (آل‌عمران/۱۵۴)، اگر من در وطن خود بمانم اين مردم واژگون شده به وسيلۀ چه كسى آزمايش مى‌گردند، و چگونه آنها امتحان مى‌شوند، و چه كسى در قبر من سكونت گزيند؟ با اينكه خداوند هنگام «دحوالارض» (كشيده شدن و گستردگى زمين) آن قبر را براى من برگزيده است، و آن قبر را و پناهگاه شيعيان و دوستان ما نموده است؛ خداوند اعمال و نمازهاى آنها را بپذيرد و دعاهاى آنها را اجابت كند، و شيعيان ما در آنجا ساكن گردند، تا آنجا مايۀ ايمنى آنها در دنيا و آخرت از عذاب باشد؛ ولى شما در روز شنبه كه روز عاشورا است و به قولى فرمود: در روز جمعه كه روز عاشورا است، در آنجا حاضر گرديد و در پايان آن روز كشته مى‌شوم، و بعد از من كسى از اهل و خويشان و برادرانم و اهل بيتم (كه دشمن با آنها بجنگد) باقى نخواهد ماند، و سر بريده‌ام را براى يزيد بن معاويه بفرستند... 📗اللهوف، ج ۱، ص ۶۶ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
. (س) که بود؟ . یک روز مرحوم فرمودند: در یکی از مجالسِ دعوت بودم. علمای آنان هم بودند. به من الهام شد که برای احقاقِ حقِ (ع) در آن جا حرفی بزنم. گفتم: آقایان علمای مجلس! سئوالی از شما دارم. گفتند: بفرمائید! عرض کردم: این حدیث «مَن ماتَ و لَم یَعرف امامَ زمانِه ماتَ میته الجاهلیه» یعنی: هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است که در کتاب‌ های شما هم آمده است در نظر شما چقدر اعتبار دارد؟ همه آن‌ها گفتند: این روایت، بسیار محکم است و در معتبرترین کتاب‌های حدیث ما مکرر آمده است! عرض کردم: یک سئوال دیگر هم از شما دارم و آن این که: حضرت زهرا (س) به نظر شما، به مرگ جاهلیت از دنیا رفتند یا به مرگ هدایت؟! به هم دیگر نگاهی کردند و گفتند: این چه حرفی است؟ فاطمه، سیده نساء العالمین مِن الاولین و الاخرین است. معلوم است که ایشان با هدایت از دنیا رفته اند! گفتم: پس امام خود را شناخته‌اند و به مرگ جاهلیت از دنیا نرفته‌اند! گفتند: حتما همین طور است! عرض کردم: یک سئوال دیگر هم از محضرتان دارم و آن این که: بفرمائید امام زمان حضرت زهرا (س) چه کسی بوده است؟! با شنیدن این سئوال، سکوت سنگینی بر مجلس سایه انداخت و هیچ کس چیزی نگفت! نه می‌توانستند بگویند ابوبکر و عمر بود، چون در کتاب‌‌های خودشان آمده است: ماتت و هی ساخطه علیهما یعنی: حضرت زهرا (س) رحلت کردند در حالی که بر آن دو نفر خشمگین، و از آن‌ها ناراحت و ناراضی بودند. و نه از آن طرف می‌توانستند به امامت علی (ع) اعتراف کنند! مجلس در سکوت بود تا این که پیرمردی برخاست و به علما نگاه کرد و گفت: چرا سکوت کرده‌اید؟ جواب ایشان را بدهید! امام زمان حضرت زهرا، مگر غیر علی بوده است؟! باز هم سکوت کردند و تا پایان جلسه چیزی نگفتند. فقط یک نفر از مجلس که بیرون آمد گفت: آقا! مرا روشن کردید، خدا جزای خیرتان بدهد! نمی‌دانستیم ما را گمراه کرده بودند! . سرّی از عشق، ص ۳۰۱-۳۰۰ ، سید علی نجفی، نشر شمس الشموس. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
❤️ فقیر وارسته در روزی روزگاری، جوانی که سر و وضع فقیرانه ای داشت، به خانه پیامبر(ص) رفت... از قضا مرد ثروتمندی هم آنجا بود مرد فقیر کنار مرد ثروتمند نشست. ثروتمند وقتی دید جوان فقیر کنارش نشسته، لباسش را جمع کرد جوان از کار آن مرد ناراحت شد اما به روی خودش نیاورد، سوال خودش را پرسید و از آنجا رفت بعد از رفتن جوان، پیامبر اکرم (ص) از مرد ثروتمند پرسیدند: " چه چیزی باعث شد تو آن کار را انجام دهی؟ آیا ترسیدی از فقر او چیزی به تو برسد یا از ثروت تو به او؟؟ " مرد ثروتمند کمی فکر کرد و با شرمندگی گفت: " قبول دارم رفتارم زشت بود اکنون برای جبران کارم حاضرم نصف اموالم را به او بدهم " حضرت کسی را فرستادند تا جوان فقیر را پیدا کند و به خانه بیاورد. جوان آمد و حضرت ماجرا را برایش تعریف کردند و پرسیدند :" آیا این مال را از او قبول می کنی؟" جوان پاسخ داد: " خیر! " حضرت پرسیدند:" چرا؟ " جوان گفت: " میترسم اگر آن بخشش را قبول کنم روزی به تکبری که او دچار شده دچار شوم، و دل کسی را بشکنم که حتی با بخشش نیمی از اموالم هم نتوانم آن را جبران کنم ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
. داستانی که نگاه شما را به قیامت عوض خواهد کرد 🔲 این داستان را «ابن جوزی» نقل می‏کند که: در بلخ مردی علوی (از سادات منتسب به امیرالمؤمنین علی ع) زندگی می‏کرد تا اینکه بیمار شد و بعد از دنیا رفت. همسرش گفت: با دخترانم به سمرقند رفتم، تا مردم کمتر ما را سرزنش کنند و در سرمای شدید وارد این شهر شدم و دخترانم را به مسجد بردم و خودم برای تهیّه چیزی بیرون آمدم. دیدم مردم در اطراف شیخی اجتماع کرده‏ اند، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: شیخ شهر است. من نیز نزد او رفتم و حال و روزم را شرح دادم ولی او گفت: دلیلی بر سیادتت بیاور؟ و توجّهی به من نکرد و من هم به مسجد بازگشتم. در راه پیر مردی را در مغازه‏ای دیدم که تعدادی در اطرافش جمع‏اند، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: او شخصی مجوسی است، با خود گفتم: نزد او بروم شاید فرجی شود؟ لذا نزد وی رفته و جریان را شرح دادم. او خادم را صدا زد و گفت: برو و همسرم را خبر کن، تا به اینجا بیاید، پس از چند لحظه بانویی با چند کنیز بیرون آمد. شوهرش به او گفت: با این زن به فلان مسجد برو و دخترانش را به خانه بیاور؟ سیده می‏گوید: این زن به منزل او آمدیم و جایی را در خانه‏اش به ما اختصاص داد و به حمام برد و لباسهای فاخر بر ما پوشاند و انواع خوراکها را به ما داد و آن شب را به راحتی سپری کردیم. در نیمه‏ های شب شیخ مسلمان شهر در خواب دید، قیامت برپاست و پرچم پیامبر(ص) بر بالای سرش بلند شد. در آنجا قصری سبز را دید و پرسید: این قصر از آن کیست؟ پیامبر(ص)فرمود: از آن یک مسلمان است. شیخ جلو می‏رود و پیامبر(ص) از او روی می‏گرداند عرض می‏کند: یا رسول اللَّه(ص) من مسلمانم چرا از من اعراض می‏کنی؟ فرمود: دلیل بیاور که مسلمانی؟ شیخ سرگردان شد، و نتوانست چیزی بگوید. پیامبر(ص)فرمود: فراموش کردی، آن کلامی را که به آن زن علوی گفتی؟ این قصر از آن آن مردی است که این زن در خانه او ساکن شده؟ در این موقع شیخ از خواب بیدار شد و بر سر و صورت خود می‏زد و می‏گریست. آنگاه خود و غلامانش برای یافتن زن علوی در سطح شهر به تجسّس پرداختند، تا اینکه فهمیدند، او در خانه یک مجوسی است. شیخ نزد مجوسی رفت و تقاضای دیدن وی را نمود، مجوسی گفت: نمی‏گذارم او را ببینی؟ شیخ گفت: می‏خواهم این هزار دینار را به او بدهم. گفت: نه، اگر صد هزار دینار هم بدهی نمی‏پذیرم. وقتی اصرار شیخ را دید، گفت: همان خوابی را که دیشب تو دیده‏ای من هم دیده‏ام من رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که فرمود: این قصر منزل آینده تو است. سوگند به خدا من و همه اهل خانه به دست او مسلمان ‏شده ‏ایم 📕 إرشاد القلوب إلی الصواب، ج‏2، ص: ۴۴۵ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹داستان آموزنده🌹 عمر بن مسلم یکی از کسانی بود که با امام صادق علیه السلام دوست بود و رفت و آمد داشت. پس از مدتی حضرت او را ندید، از علی بن عبدالعزیز جویای احوال دوستش شد. او گفت: فدایت شوم! او دست از کسب و کار کشیده و روی به زهد و عبادت آورده است. امام فرمود: وای بر او! مگر نمی‌داند کسیکه دست از کار بکشد، دعایش مستجاب نخواهد شد. در عصر پیامبر هنگامیکه که آیه (هر کس متقی و خداترس شود خدا راه بیرون شدن (از گناهان و بلا) بر او می‌گشاید و از جایی که گمان ندارد به او روزی عطاء کند ؛ گروهی از مسلمانان، محل کسب و تجارت خود را رها نموده و به گوشه نشینی و عبادت پرداخته و می‌گفتند: خداوند خود روزی رسان است و نمی‌گذارد افراد دیندار درمانده شوند، دیگر چه نیازی به زحمت تحصیل معاش و کسب و کار داریم. چون این خبر به پیامبر رسید، آن‌ها را فرا خواند و از روی اعتراض فرمود: چرا کار و کسب را ترک کرده‌اید؟! آن‌ها گفتند: خداوند متکلف روزی ما شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چنین نیست که پنداشته‌اید، هر کس توان کار و کوشش داشته باشد و انجام وظیفه نکند خداوند دعایش را مستجاب نفرماید، شماها باید دنبال کار بروید. 🌹 پ.ن: رزق در روایات دو گونه است؛ رزقی که انسان به سراغ آن می‌رود و رزقی که آن به سراغ انسان می‌آید؛ در حدیث بالا منظور رزقی است که آن به سراغ انسان می‌آید. یعنی اگر رزقی برای انسان مقدر نشده باشد حتی با تلاش نیز به او داده نمی‌شود. 🌹 اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
👩‍🎓ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺑﺪ ﺍﺧﻠﺎﻗﻰ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﻌﻠﻤﻰ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺯﻳﺎﺩﻯ ﺩﺍﺷﺖ , ﺍﻣﺎ ﻭﻯ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺍﺧﻠﺎﻗﻰ ﻓﺮﺩﻯ ﺗﻨﺪﺧﻮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺫﻳﺖ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ. ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻋﻠﺖ ﺩﻟﺨﻮﺷﻰ ﺷﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻭﻟﻮ ﺑﺮﺍﻯ ﻳﻚ ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻭﻯ ﺧﻠﺎﺹ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﺩﺭﺱ ﺭﺍ ﺗﻌﻄﻴﻞ ﻛﻨﻨﺪ. ﻟﺬﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻧﻘﺸﻪ ﻛﺸﻴﺪﻧﺪ. ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻛﻠﺎﺱ ﺁﻣﺪﻧﺪ, ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﻣﻌﻠﻢ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ, ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﺑﻪ ﻣﻌﻠﻢ ﺳﻠﺎﻡ ﻛﺮﺩﻭ ﮔﻔﺖ: ﺟﻨﺎﺏ ﻣﻌﻠﻢ , ﺧﺪﺍ ﺑﺪ ﻧﺪﻫﺪ. ﻣﺜﻞ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻛﺴﺎﻟﺘﻰ ﺩﺍﺭﻳﺪ؟ ﻣﻌﻠﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻧﻪ ﻛﺴﻞ ﻧﻴﺴﺘﻢ. ﺑﺮﻭ ﺑﻨﺸﻴﻦ. ﺷﺎﮔﺮﺩﻯ ﺩﻳﮕﺮ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺟﻨﺎﺏ ﻣﻌﻠﻢ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺭﻭﻳﺘﺎﻥ ﺍﻣﺮﻭﺯﭘﺮﻳﺪﻩ , ﺧﺪﺍﻯ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﻛﺴﺎﻟﺘﻰ ﺩﺍﺭﻳﺪ؟ ﺍﻳﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﻣﻌﻠﻢ ﻳﻜﻪ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﻭ ﺑﻨﺸﻴﻦ ﺳﺮﺟﺎﻳﺖ. ﺑﻌﺪ ﻳﻜﻰ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﻫﺎ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺮﻑ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩ. ﻣﻌﻠﻢ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﻣﻦ ﻣﺮﻳﺾ ﻫﺴﺘﻢ. ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻭﻗﺘﻰ ﭼﻨﺪ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺩﻳﮕﺮﻫﻤﺎﻥ ﺣﺮﻑ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺛﺎﺛﺮ ﻭ ﺗﺎﺳﻒ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩﻧﺪ, ﺍﻣﺮ ﺑﺮ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﺸﺘﺒﻪ ﺷﺪ ﻭﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ , ﮔﻮﻳﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺵ ﻧﻴﺴﺖ. ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﻭ ﻧﺎﺧﻮﺵ ﺍﺳﺖ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺁﻗﺎ ﻣﻌﻠﻢ ,ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻫﻴﺪ ﺗﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺷﻮﺭﺑﺎﻳﻰ ﺑﺮﺍﻳﺘﺎﻥ ﺗﻬﻴﻪ ﻛﻨﻴﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺷﻤﺎﭘﺮﺳﺘﺎﺭﻯ ﻧﻤﺎﻳﻴﻢ. ﻛﻢ ﻛﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻣﺮﻳﺾ ﺷﺪ, ﺭﻓﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﻛﺸﻴﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﻟﻪ ﻛﺮﺩﻥ ﻭ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﺧﻴﺰﻳﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﻭﻳﺪ. ﺍﻣﺮﻭﺯﻧﺎﺧﻮﺵ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺩ ﺑﺪﻫﻢ. ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ, ﻣﻜﺘﺐ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻔﺮﻳﺢ ﻭ ﺑﺎﺯﻯ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺭﻓﺘﻨﺪ. (امام کاظم (ع)می فرمایند: کسی که خود را به اندوه میزند،اهل اندوه میشود.) اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹داستان آموزنده🌹. روزی شخصی درب خانه امام حسین علیه‌السلام را زد؛ حضرت سوال کرد چه کسی درب می زند؟ شخص پاسخ داد من سائل هستم. حضرت مقداری پول آوردند و به مقداری که دست از درب عبور می‌کرد پول به فقیر دادند؛ آن فقیر مجددا درب زد و گفت درب را باز کنید من می خواهم شما را ببینم، امام پاسخ دادند: من نمی‌خواهم شما من را ببینید زیرا ممکن است روزی که وضع مالیت بهبود یافت خود را مدیون من ببینی و زیر منت رفته باشی و من دوست ندارم این اتفاق بیفتد. 🌹 اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 استاد شجاعی 🔹 اولین جمله‌ خدا، خطاب به بنده‌ای که ؛ از معصیت برگشته و توبه کرده ...؟؟ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🈯️💌💌💌💌 🗯🗯🗯انسان‌ها همه در زیانند مگر کسانی که ایمان می‌آورند و عمل صالح انجام می‌دهند و همدیگر را به حق و صبر توصیه می‌کنند. 🈯️💌 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🈯️💌💌💌💌 🗯رسول الله (ﷺ) می‌فرماید: «الله و ملائکه‌ی او و اهل آسمان‌ها و زمین و حتی مورچه در لانه‌اش و نهنگ در دریا، برای کسی که به مردم خیر می‌آموزد درود می‌فرستند». 🈯️💌 🈯️💌 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🌤 امید همان نوری‌ست، که وقتی به بن‌بست می‌رسی، بر دلت می تابد، تا راه را گم نکنی درست شبیه ساقه‌ی ظریف و بی‌جانی که سمت نور راه کج می‌کند و از آنجا که حتی فکرش را نمی‌کنی جوانه می‌زند. You don’t need a new day to start over you just need a new mindset. براى يك شروع جديد نياز به يك روز جديد ندارى، فقط به يك طرز فكر جديد نياز دارى. 🦋✨ باآرزویِ طلوعِ صبحِ سعادت ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔺سنگین ترین عمل در ترازوی اعمال 🔺 🔸 علیه السلام فرمودند : 🌿سنگین‌ترین عملی که روز قیامت در ترازوی(اعمال) گذاشته می‌شود، صلوات بر محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله و اهل بیت علیهم السلام ایشان است. 📖وسائل الشیعه،ج۷،ص۱۹۷📖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚مردی كه باغهای بهشت را به دنيا فروخت مرد مسلماني بود كه شاخه يكي از درختان خرماي او به حياط خانه مرد فقير و عيال مندي رفته بود، صاحب درخت گاهي بدون اجازه وارد حياط خانه مي شد و براي چيدن خرماها بالاي درخت مي رفت، گاهي تعدادي خرما به حياط مرد فقير مي افتاد و كودكانش خرماها را بر مي داشتند، مرد از درخت پايين مي آمد و خرماها را از دست آنها مي گرفت و اگر خرما را در دهان يكي از بچه ها مي ديد انگشتش را در داخل دهان مي كرد و خرما را بيرون مي آورد. مرد فقير خدمت پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) رسيد و از صاحب درخت شكايت كرد. پيامبر(ص) فرمود: برو تا به شكايتت رسيدگي كنم. سپس پيامبر صاحب درخت را ديد و به او فرمود: اين درختي كه شاخه هايش به خانه فلان كس آمده است به من مي دهي تا در مقابل آن، درخت خرمايي در بهشت از آن تو باشد؟ مرد گفت: نمي دهم! من خيلي درختان خرما دارم و خرماي هيچ كدام به خوبي اين درخت نيست. حضرت فرمود: اگر بدهي من در مقابلش باغي در بهشت به تو می دهم. مرد گفت: نمی دهم! ابو دحداح يكي از صحابه پيامبر بود، سخن رسول خدا را شنيد. و عرض كرد: يا رسول الله اگر من اين درخت را از او بخرم و به شما واگذار كنم آيا شما آنچه را كه به آن مرد می دادي، به من مرحمت مي كني؟ فرمود: آري. ابو دحداح رفت با صاحب درخت صحبت كرد. مرد گفت: محمد(صلي الله عليه و آله) مي خواست مقابل اين درخت درختهايی در بهشت به من بدهد من نپذيرفتم چون خرماي اين درخت بسيار لذيذ است. ابو دحداح گفت: آيا حاضري بفروشي يا نه؟ گفت نه، مگر اينكه چهل درخت به من بدهي. ابو دحداح گفت: چه بهاي سنگيني برای درخت كج شده مطالبه مي كنی. ابو دحداح پس از سكوت كوتاه گفت خيلی خوب چهل درخت به تو مي دهم. مرد طمع كار گفت: اگر راست مي گويي، چند نفر بعنوان شاهد بياور! ابو دحداح عده اي را براي انجام معامله شاهد گرفت آنگاه به محضر پيامبر آمد و عرض كرد: يا رسول الله درخت خرما را خريدم ملك من شده است، تقديم خدمت مباركتان مي كنم، تقاضا دارم آن را از من بپذير و باغ بهشتي كه به آن مرد مي دادي قبول نكرد اينك به من عنايت فرما. پيامبر فرمود: اي ابو دحداح! نه يك باغ بلكه تعدادي از باغهاي بهشت در اختيار شماست. پيامبر به سراغ مرد فقير رفت و به او گفت اين درخت از آن تو و فرزندان تو است. به اين ترتيب مرد كوتاه نظر براي زندگي چند روزه دنيا باغ بهشتي را از دست داد و ابو دحداح مالك آن باغ و باغهاي ديگر شد. 📚بحارالانوار ج٩۶، ص١١٧ و ج١٠٣، ص١٢٧   ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 نعمت‌های خداوند را یاد کنیم و شاکر باشیم آیت الله مجتهدی تهرانی: قدیم در کتابی این داستان را خواندم که: سعدی شاعر معروف یه وقتی کفش نداشت، عصبانی بود که من شاعری این مملکت، باشم آن وقت کفش ندارم. مدتی از خدا ناراضی بود که: خدایا، این چه زندگی است که ما کفش نداریم بخریم. شاعر هم هستیم! تا اینکه یک روز جلوی مسجد می‌گذشت، یک نفر را توی مسجد دید که از زانوها به پایین پا نداشت، تا او را دید، سرش را بلند کرد و گفت: «خدایا شکرت که اگر من کفش ندارم، پا دارم».تا دیروز از خدا ناراضی بود، اما امروز که دید این شخص پا ندارد، خوشحال شدو گفت: « الحمدالله، اگر من پا نداشتم، چیکار میکردم؟» خدا می داند واقعا اگر ما پا نداشتیم چیکار میکردیم؟! گاهی نعمت های خدا را یاد کنید. پا نداشتیم، دست نداشتیم، چشم نداشتیم، گوش نداشتیم، چیکار میکردیم؟ 📚ڪتاب بدیع الحکمة حکمت ۲۴ از مواعظ آیت الله مجتهدے تهرانی(ره) ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅نحوه رام کردن نفس 🔰 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ شب اول قبر وعالم برزخ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴تخفیف در مجازات قارون بخاطر صله رحم! ❤️ از حضرت علی علیه السلام نقل شده است که : قارون در زمان حضرت موسى به زير زمين فرو رفته بود و خداوند فرشته اى را موكّل بر او كرده بود تا هر روز او را به اندازه قامت يك مرد به زمين فرو ببرد. بعدها که حضرت يونس در شكم نهنگ زندانی شد و مشغول تسبيح و استغفار بود، قارون صداى او را شنيد و از فرشته موكّل خود پرسيد به من اندكى مهلت بده، گويا صداى يكى از آدميان را میشنوم... آنگاه خداوند به آن فرشته فرمان داد به او مهلت دهد! پس فرشته به قارون مهلت داد. قارون پرسيد: تو كيستى؟ يونس گفت: من بنده خاطى، يونس پسر متى هستم.. قارون گفت: به من بگو خداوند شديد الغضب با موسى بن عمران چه كرد؟ يونس گفت: افسوس از دنيا رفت. 🔹قارون گفت: خداوند رئوف و مهربان با هارون چه كرد؟ يونس گفت: افسوس از دنيا رفت.. 🔹قارون گفت: كلثوم دختر عمران كه همسر من بود چه شد؟ يونس گفت: اكنون هيچ يك از آل عمران باقى نمانده است، قارون گفت: افسوس بر آل عمران.. از آن پس خداوند به ملك موكّل او فرمان داد تا عذاب را در ايّام دنيا از او بردارد و از آن پس عذاب دنيوى او بر طرف شد زیرا او احوال نزدیکانش را پرسید. 📚🖋بحارالأنوار-جلد 14-صفحه 380- باب 26- قصص يونس ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi