eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
17.7هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.7هزار ویدیو
21 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
• 🌹داستان آموزنده🌹. انسانهای بزرگ، همواره با نفسِ خود در حالِ مبارزه ای درونی هستند تا نفس و هوسشان را مهار و آن را مطیعِ خود گردانند. روزی یکی از اين انسانها روزه می‌گیرد؛ به هنگام افطار سفره را باز می‌کند که نانی خوشبو در آن بود؛ نفْسِ او به او میگوید اگر کمی ماست کنارِ اين نان بود خيلی بیشتر میچسبید؛ او به نفْسش میگوید: عِهههه! ماست میخواهی؟! و برای ادب کردن نفسش سفره را میبندد و همان نانِ خالی را هم نمیخورد و با آب افطار مي‌کند! فردای آن روز دو مرتبه روزه میگیرد؛ به هنگام افطار سفره را که باز ميكند میبیند که آن نان خشك شده! نفسِ او به او ميگويد اگر کمی آب بود تا نان را در آن میزدی، نان خوشمزه تر میشد! او‌ به نفسش میگوید: عِهههه! نانِ تر ميخواهی؟! و باز سفره را میبندد و با آب افطار میكند! روز سوم باز روزه ميگيرد؛ به هنگام افطار با حالت ضعفِ شديد سفره را باز ميكند كه ميبيند گرد و خاك بر روی نان نشسته است؛ این بار او به نفسش میگوید: دوست داری گرد و خاکِ نان را بتكانم تا بیشتر بچسبد؟! نفسش ميگويد: نه! نه! فقط بخور!!! . 🌹 امام علی علیه السلام: هرگاه نفس تو در برابرت سرکشی کرد،تو نیز در برابر او سرکشی کن،تا رام شود و نفس خود را درباره خودت دهتا فرمانبردار تو شود. 📙(تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص۲۳۹ح۴۸۲۰) 🌹 اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ ✅هدایایی برای اموات یکی از صحابه از حضرت رسول الله (ص) نقل کرده است که می‌فرمایند: «برای مردگان خود هدیه بفرستید»، گفتم: هدیه مردگان چیست؟ فرمود: «صدقه و دعا» . حضرت امام صادق (ع) فرمودند: سوره «تبارک» بالای سر قبر میت خوانده شود ، تا موجب رفع عذاب قبر از او گردد 📚 اقبال الأعمال ، ص651 💥در روایات آمده است، هر کس نزد قبر مؤمنی، هفت مرتبه سوره إنّا أنزلنا را بخواند، خداوند فرشته‏ ای می‏‌فرستد که نزد قبر میت، خدا را عبادت کند. خداوند ثواب عبادت فرشته را برای میت و کسی که إنّا أنزلنا را خوانده می‌‏نویسد‌ . 📚 كامل الزیارات ، ص222 ✨الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی‌مُحَمَّدٍ‌وَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ✨ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🍀❣🍀 سخــــن_بــــزرگان جوانی نزد عارف بزرگ شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت: ۳ قفل در زندگی‌ام وجـود دارد و ۳ ڪلید از شمــا می‌خواهــم. قفل اول این‌است‌که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم. قفل دوم این‌که دوست دارم کسب و کارم برڪت داشته باشد. قفل سوم این‌که دوست دارم عاقبت بخیـــر شــوم. شیخ نخودڪی(ره) فرمود: برای قفل‌اول نمازت را اول‌وقت بخوان. برای قفل‌دوم نمازت را اول‌وقت بخوان. برای‌قفل‌سوم نمازت را اول‌وقت بخوان. جوان عرض کرد: ۳ قفل با یک کلید؟؟! شیخ نخودڪی فرمود: نمـــاز اول وقت، شاه ڪلید اســـت! اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨ آموزنده مادرى قبل از فوتش به دختر خود گفت: این ساعت را مادر بزرگت به من هدیه داده است ، تقریبا ۲۰۰ سال از عمرش می‌گذرد. پیش از اینکه به تو هدیه بدهم ، به فروشگاه جواهرات برو و بپرس که آن را چه مقدار می‌خرند.دختر به جواهر فروشی رفت و برگشت، به مادرش گفت:صد و پنجاه هزار تومان قیمت دادند. مادرش گفت: به بازار کهنه فروشان برو ، دختر رفت و برگشت و به مادرش گفت: ده هزار تومان قیمت کردند و گفتند بسیار پوسیده شده است. مادر از دخترش خواست اینبار به موزه برود و ساعت را نشان دهد. دختر به موزه رفت و برگشت و به مادرش گفت: مسئول موزه گفت که پانصدمیلیون تومان این ساعت را می‌خرد و گفت موزه من این نوع ساعت را کم دارد و آن را در جمع اشیای قیمتی موزه می‌گذارد. مادر‌ گفت: می‌خواستم این را بدانی که جاهای مناسب ارزش تو را می‌دانند.هرگز خود را در جاهای نامناسبت جستجو مکن و اگر ارزشت را هم پیدا نکردی خشمگین نشو.کسانی که برایت ارزش قائل می‌شوند ، از تو قدردانی می‌کنند، در جاهایی که کسی ارزشت را نمی‌داند حضور نداشته باش ؛ ارزش خودت را بدان! 📚گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی/ صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫خدایا... 🌸درانتهای شب 💫قلبهای مهربان دوستانم 🌸را به تو می سپارم 💫باشد که با یاد تو 🌸به آرامش رسیده 💫و فارغ از دردها و رنجها 🌸طلوع صبحی 💫زیبا را به نظاره بنشینند شبتون سرشار از آرامش💫🌸 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
➕زندگیم عالی نیست اما من برای همه چیزهایی که دارم شکرگزارم 🤲 من دنبال شادی نمیگردم ، شادی رو به وجود میارم درسته که سختی کشیدم و زمین خوردم اما باورم اینِ که این اتفاق ها افتاد تا درس یاد بگیرم... حسرت چیزی رو که ندارم نمیخورم و از داشته هام لذت میبرم ، هرگز نا امید نمیشم، حتی اگر تهِ چاه هم باشم باز یه تیکه از آسمون سهم منِ... تا جایی که بتونم اجازه نمیدم مشکلات و سختی ها لبخندم رو ازم بگیرن بیا باور کنیم زندگی زیباست و قدر لحظه های زندگیمون رو بدونیم♥️ 🍁The secret of success is constancy to purpose. راز موفقیت، پایداری در هدف است.🍂 روزتون عالی و شاد 🧡 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
به بهلول گفتن: ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ؟ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ، ﮐﻢ ﻭ ﺑﯿﺶ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ. ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ میرﺳﻮﻧﻪ. گفتند : ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ؟ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢ کاﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ، ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻤﻮﻧﻢ. گفتند : ﻧﻪ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ. ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ، ﺧﺪﺍ ﺭﺯّﺍﻗﻪ، ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ. گفتند : ﻣﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ دﯾﮕﻪ. ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﯾﻪ ﺗﺎﺟﺮ یهودی ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ. گفتند : ﺁﻫﺎﻥ، ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ. ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ. ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟ ﮔﻔﺖ : ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﻮنه ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﯼ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ تاجر یهودی ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭﮐﺮﺩﯼ. ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ تاجریهودی ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ؟! اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
رحمت خداوند... زنی زیبا که صاحب فرزند نمیشد پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه پیامبر وقتی دعا میکند و وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم. زن میگویدخدا رحیم است و میرود. سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید که بدون فرزند است. زن این بار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود. سال سوم پیامبر وقت زن را با کودکی در آغوش میبیند. با تعجب از خدا میپرسد: بارالها،چگونه کودکی دارد اوکه بدون فرزندخلق شده بود!!!؟ وحی میرسد:هر بار گفتم فرزندی نخواهدداشت ،او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. با دعا سرنوشت تغییر میکند... از رحمت الهی ناامید نشوید اینقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود... اين نوشته رو خيلي دوست دارم ميان آرزوي تو و معجزه خداوند، ديواري است به نام اعتماد. پس اگر دوست داري به آرزويت برسي با تمام وجود به او اعتماد کن. هيچ کودکي نگران وعده بعدي غذايش نيست زيرا به مهرباني مادرش ايمان دارد. ايکاش ايماني از جنس کودکانه داشته باشيم به خدا... رحمت خداممکن است کمی تاخیرداشته باشداماحتمی است. اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 اهل بیت کسی را که به والدینش نیکی کند را دوست می دارند عمار بن حيان گفت بحضرت صادق عليه السلام گفتم كه اسمعيل پسرم بمن نيكى مي كند حضرت فرمود من او را دوست ميداشتم اكنون محبتم زيادتر شد. پيغمبر اكرم (ص ) خواهرى داشت روزى همان خواهر برايشان وارد شد همينكه نظر پيغمبر بر او افتاد مسرور گرديد و رو انداز خود را براى او پهن كرد و او را بروى آن نشانيد با گشاده روئى و احترام بسويش توجه كرد و در صورت او ميخنديد تا از خدمت حضرت مرخص شد و رفت ، اتفاقا همانروز برادرش نيز آمد ولى حضرت رسول (ص ) آن نحو رفتاريكه با خواهرش نمودند با او انجام ندادند. بعضى از صحابه عرض كردند يا رسول الله با خواهرش سلوكى كرديد كه با برادر آنرا بجا نياورديد با آنكه او مرد بود؟ (يعنى سزاوارتر بآن محبت بود) فرمود "علت زيادى احترام من اين بود كه آن دختر به پدر و مادر خويش نيكى ميكند. 📚منبع : منتهى الامال، ج ۲، ص ۳۲۴ و ج ۱۶ بحار. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
حق الناس هميشه پول نيست گاهي دل است دلي که بايدبدست مي آورديم ونياورديم دلي راکه شکستيم ورهاکرديم دلهاي غمگيني که بي تفاوت از کنارشان گذشتيم خدااز هرچه بگذرد از حق‌الناس نميگدرد اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
📚داستان زیبا رسول دادخواه خیابانی تبریزی معروف به حاج رسول تُرک، از عربده‌کش‌های تهران بود،اما عاشق امام حسین علیه‌السلام بود.در ایام عزاداری ماه محرم شب اول، بزرگان و صاحبان مجلس محترمانه بیرونش کردند و گفتند: تو عرق‌خوری و آبروی ما را می‌بری!حاج رسول برگشت و داخل خانه رفت و خیلی گریه کرد و گفت: ناظم ترک‌ها جوابم کرد، شما چه می‌گویی، شما هم می‌گویی نیا؟! اول صبح در خانه‌اش را زدند، رفت در را باز کرد، دید، ناظم ترک‌هاست، روی پای حاج رسول تُرک افتاد و اصرار کرد بیا بریم، گفت: کجا؟! گفت: بریم هیئت! حاج رسول گفت: تو که من را بیرون کردی؟ گفت: اشتباه کردم، حاج رسول گفت: اگر نگویی نمی‌آیم! ناظم گفت دیشب در عالم رؤیای صادقانه دیدم، در کربلا هستم، خیمه‌ها برپاست، آمدم سراغ خیمه سیدالشهداء علیه‌السلام بروم، دیدم یک سگ از خیمه‌ها پاسداری می‌کند، هر چه تلاش کردم، نگذاشت نزدیک شوم، دیدم بدن سگ است، اما سر و کله حاج رسول است، معلوم می‌شود امام حسین علیه‌السلام تو را به قبول کرده است. ناگهان حاج رسول شروع کرد به گریه کردن، آنقدر خودش را زد گفت: حالا که آقام من را قبول کرده است، دیگر گناه نمی‌کنم، توبه نصوح کرد، از اولیای خدا شد. شبی عده‌ای از اهل دل جلسه‌ای داشتند، آدرس را به او ندادند، ناگهان دیدند در می‌زنند، رفتند در را باز کردند، دیدند حاج رسول است! گفتند: از کجا فهمیدی کلی گریه کرد و گفت: بی‌بی آدرس را به من داده است، شب آخر عمرش بود و رو به قبله بود گفتند: چگونه‌ای!گفت: عزرائیل آمده، او را می‌بینم، ولی منتظرم اربابم بیاید. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴حکایت ملانصرالدین و روزقیامت یکی بود ، یکی نبود . در شبی از شبها ملانصرالدین وزنش کنار هم نشسته بودند و از هر دری حرف می زدند همسر ملا پرسید : تو می دانی که در آن دنیا چه خبر است و بعد از مرگ چه بلایی سر ‌آدم می آورند ؟ ملا گفت : من که نمرده ام تا از آن دنیا خبر داشته باشم ولی این که کاری ندارد الان به آن دنیا می روم و صبح زود خبرش را برای تو می آورم . زن ملا خوشحال شد و تشکر کرد . ملا از جا بلند شد و یکراست به طرف گورستان رفت و توی قبری خالی دراز کشید آن قبر از آخرین قبرهای گورستان بود و کنار جاده قرار گرفته بود تا یک نفر از جاده ی کنار گورستان عبور می کرد . ملا فکر می کرد که فرشته ها دارند به سراغش می‌آیند و سوال و جواب می کنند و از حرفهای آنها می فهمم که در آن دنیا چه خبر است ؟ ساعت ها گذشت ولی خبری نشد کم کم ملا خوابش گرفت صبح که شد کاروانی از‌ آن جا عبور می کرد . شترها هر کدام زنگی به گردان داشتند با شنیدن صدای زنگ ملا از خواب بیدار شد و گمان کرد که وارد دنیای دیگری شده سراسیمه از جا پرید و از قبر بیرون آمد . ساربانی که افسار چند شتر در دستش برد افسارها را از ترسش رها کرد و پا به فرار گذاشت . کالاهایی که پشت شتران بود بر زمینی ریخت . اوضاع شیر تو شیر شد . کاروان به هم ریخت . بزرگ کاروان ساربان فراری با با خشم صدا زد و گفت : چرا بیخودی فریاد کشیدی و شترها را فراری دادی ؟ ساربان ماجرای قبر کنار جاده را تعریف کرد . کاروانیان ملا را به حضور کاروان سالار آوردند . کاروان سالار تا ملا را دید سیلی محکمی به گوشش زد و او را به باد فحش گرفت صاحبان کالا هم هر کدام با چوب و چماق به جان ملا افتادند و او را زخمی کردند . ملا فرار کرد و به خانه اش رسید زن بدون توجه به سر و صورت ملا تا در را گشود و گفت : ببینیم از آن دنیا برایم خبر آورده ای ؟ ملا گفت : خبری نبود . همین قدر فهمیدم که اگر قاطر کسی را رم ندهی با تو کاری ندارند . از آن به بعد ، وقتی بخواهند کسی را از عاقبت ظلم و ستم آگاه کنند ، می گویند اگر قاطر کسی را رم ندهی ، کسی با تو کاری ندارند 📚داستانهای آموزنده ‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ اخلاقی و آموزنده و های ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌📝 @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi