📓من از کبابی که فقرا بوی آن را استشمام کردند، نمی خورم
◽️آیت الله فاضل لنکرانی نقل می کند:
با مرحوم آیت الله بروجردی به محلات برای استفاده از آب معدنی رفتیم ،وقتی مردم متوجه ایشان شدند، گوسفندانی را برایشان هدیه آوردند.
◽️آیت الله بروجردی دستور داد این گوسفندها را بخرید و بین فقرا تقسیم کنید. دستور ایشان را اجرا کردند و گوسفندان را خریدند، کشتند و میان فقرا تقسیم کردند.
◽️سپس مقداری از گوشت آن را کباب کردند و برای ایشان آوردند، ولی ایشان فقط نان و ماست و خیار خوردند و از کباب استفاده نکردند.
◽️به ایشان عرض کردند: سهم فقرا را داده ایم و این هم سهم شماست، چرا میل نمی کنید؟
آیت الله بروجردی فرمود: من از کبابی که فقیران بوی آن را استشمام کرده باشند، نمی خورم.
به این ترتیب، کباب را هم به فقرا دادیم.
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🍂
مردان و زنان باید یادشان باشد که با همسرشان همخانه نیستند؛ بلکه همسرند
نگذاریم طرف مقابلمان احساس فقر و کمبود کند.
همسران نباید برای خودشان زندگی کنند. بلکه باید برای همدیگر زندگی کنند
و همدیگر را شاد کنند
وقتی همسر شدیم باید همسری کنیم نه اینکه فقط به امورات خودمان برسیم فرق نمیکند ، چه زن و چه مرد
زن و شوهر مکمل هم هستند.
هر دو حق زندگی دارند.
هر دو باید از زندگی مشترک بهره مند شوند.
این منافاتی با شخصیت زن و مرد ندارد. نه مردسالاری است
نه زن ذلیلی...!
این معنای درست زندگی ست
👤دکتر فرهنگ هلاکویی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
هيچ وقت به خاطر حرف مردم زندگيتو خراب نكن، دهن اين مردم هميشه بازه...
پولدار كه باشى ميگن دزده،
ساده كه باشى ميگن بدبخته،
زياد گردش برى ميگن وله،
تو خونه باشى ميگن افسردس،
شوخ كه باشى ميشى سبك،
سنگين كه باشى ميشى مغرور،
خوشگل كه باشى ميگن مورد داره،
مرامت مردونه باشه ميگن داره دون ميپاشه،
پس بذار هر چى كه ميخوان بگن،
تو کارخوب و درست خودت رو انجام بده، رضای خدا و خوشحالی خانواده ات برات مهم باشه
پس همین حالا، شونه هاتو بنداز بالا
بگو هر چی میخواید بگید
من سرنوشتم رو در دستانم میگیرم
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌸الهی در این شب زیبـا
💫هیچ قلبی گرفته نــبــاشه
🌸و هر چی كه بهترينه
💫برای همه عزيزانم رقم بخوره
🌸و آرامش مهمون
💫همیشگی دل هاشون باشه
شبتون آرام و در پناه خدا 🌸
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
.
هر صبح طلوع
دوبارهی خوشبختی
و امید دیگری است
بگشای دلت را به مهربانی
و "عشق" را در قلبت مهمان کن
بی شک "شکوفه های خوشبختی"
در زندگیات گل خواهند کرد....
صبح بخیر🌱
یه جوری تلاش کن که وقتی به امروز نگاه کردی
به خودت افتخار کنی 👌
┅✿❀🍃🌷🍃❀✿┅
Dear god, if today I lose my hope, please remind me that your plans are better than my dreams.
Good night
خدا جون، اگه امروز امیدم رو از دست دادم، لطفاً بهم یادآوری کن که برنامههای تو از رویاهای من بهتر اند
#انگیزشی
╔═════════ ೋღ
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
ღೋ ═════════╗
📚عاقبت طمع
مرحوم شيخ عبدالحسين خوانساري گفت : در كربلا عطاري بود مشهور و معروف ، مريض شد و جميع اجناس دكان و اثاث خانه منزل خود را به جهت معالجه فروخت اما ثمر نكرد؛ و جميع اطباء اظهار نااميدي از او كردند.
گفت : يك روز به عيادتش رفتم و بسيار بدحال بوده و به پسرش مي گفت : اسباب منزل را به بازار ببر و بفروش و پولش را بياور براي خانه مصرف كنيد تا به خوب شدن يا مردن راحت شوم ! گفتم : اين چه حرفي است مي زني ؟!
ديدم آهي كشيد و گفت : من سرمايه زيادي داشتم و جهت پولدار شدن من اين بود كه يكسالي مرضي در كربلا شايع شد كه علاج آنرا دكترها منحصر به آبليموي شيراز دانستند.
آب ليموگران و كمياب شد. نفسم به من گفت : قدري آب ليمو داراي چيز ديگر ممزوج به او كن و بوي آب ليمو از آن فهميده مي شد او را به قيمت آب ليموي خالص بفروش تا پولدار شوي .
همين كار را كردم ، و آب ليمو در كربلا منحصر به دكان من شد و سرمايه زيادي از اين مال مغشوش بدست آوردم تا جائي كه در صنف خودم مشهور شدم به پدر پولهای هزارهزاري.
مدتي نگذشت كه به اين مرض مبتلا شدم ، هر چه داشتم فروختم براي معالجه فايده اي نكرده است ، فقط همين آخرين متاع بود كه گفتم اين را بفروشند يا خوب مي شوم يا مي ميرم و از اين مرض خلاص مي شوم.
📚يکصد موضوع ۵٠٠ داستان(سيد علي اکبر صداقت)
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🔴 توبه کار دوست خدا
مرد فاسقي در بني اسرائيل بود كه اهل شهر از معصيت او ناراحت شدند و تضرع به خداي كردند! خداوند به حضرت موسي وحي كرد: كه آن فاسق را از شهر اخراج كن، تا آنكه به آتش او اهل شهر را صدمه اي نرسد.
حضرت موسي آن جوان گناهكار را از شهر تبعيد نمود؛ او به شهر ديگري رفت، امر شد از آنجا هم او را بيرون كنند، پس به غاري پناهنده شد و مريض گشت كسي نبود كه از او پرستاري نمايد.
پس روي در خاك و بدرگاه حق از گناه و غريبي ناله كرد كه اي خدا مرا بيامرز، اگر عيالم بچه ام حاضر بودند بر بيچارگي من گريه مي كردند، اي خدا كه ميان من و پدر و مادر و زوجه ام جدائي انداختي مرا به آتش خود به واسطه گناه مسوزان .
خداوند پس از اين مناجات ملائكه اي را به صورت پدر و مادر و زن و اولادش خلق كرده نزد وي فرستاد. چون گناهكار اقوام خود را درون غار ديد، شاد شد و از دنيا رفت .
خداوند به حضرت موسي وحي كرد، دوست ما در فلان جا فوت كرده او را غسل ده و دفن نما. چون موسي به آن موضع رسيد خوب نگاه كرد ديد همان جوان است كه او را تبعيد كرد؛ عرض كرد خدايا آيا او همان جوان گناهكار است كه امر كردي او را از شهر اخراج كنم ؟!
فرمود: اي موسي من به او رحم كردم و او به سبب ناله و مرضش و دوري از وطن و اقوام و اعتراف بگناه و طلب عفو او را آمرزيدم.
📕نویسنده : يکصد موضوع 500 داستان / سيد علي اکبر صداقت
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
1.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹داستان آموزنده🌹.
شخصی خدمتِ امام رضا(علیه السلام) آمد و از «خشکسالی» شکایت کرد. حضرت در بیان راهِ چاره فرمودند: «استغفار کن».
شخص دیگری به پیشگاه حضرت آمد و از «فقر و نداری» شکایت کرد. حضرتش فرمودند: «استغفار کن».
فرد سومی به محضرش شرفیاب شد و از حضرت خواست تا دعایی فرماید که خداوند پسری به او عطا فرماید. حضرت، به او هم فرمودند: «استغفار کن».
حاضران باتعجّب پرسیدند: سه نفر با سه خواسته متفاوت، خدمتِ شما آمدند و شما همه را به «استغفار» توصیه فرمودید؟! فرمود: من این توصیه را از خود نگفتم.همانا در این توصیه از کلامِ خداوند الهام گرفتم و آن گاه آیات ۱۰ الی ۱۲ سوره نوح را تلاوت فرمودند.
(مجمع البیان، ذیل تفسیر آیه 12 10 سوره نوح)
🌹
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
7.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادران برای فرزندان این ذکر ویژه رو بگن !
واعظ مرحوم استاد بزرگوار #فاطمی_نیا
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
✨﷽✨
#پندانه
🌼«حاکم و کشاورز بیچاره»
روزی حاکمی برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بیمقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بینوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. حاکم دستور داد لباس گرانبهایی بر او پوشاندند و یک قاطر به افسار و پالان خوب هم به او دادند. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت: میتوانی بر سر کارت برگردی، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیدهای محکم پس گردن او نواخت. همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند.
حاکم از کشاورز پرسید: مرا میشناسی؟ کشاورز بیچاره گفت: شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم این شهر کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیام میخواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت این شهر را میخواهی؟
یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این قاطر و پالانی که میخواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیدهای که به من زدی. فقط میخواستم بدانی که برای خدا حکومت این شهر یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا فقط بخواه، خدا بینهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بیانتهاست ولی به خواستهات و لطف و تقدیر خداوند ایمان داشته باش.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
پسرت را بگیر
سید بحر العلوم (ره) مى فرماید :
در عالم رؤیا دیدم در مدینه مشرف بودم و مرا جناب پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) احضار نمود. داخل حجره مقدسه شدم، دیدم جناب پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) در صدر مجلس قرار گرفته و حسنین (علیهماالسلام) و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) در حاشیه مجلس قرار گرفته اند و جناب على (علیه السلام) سرپا ایستاده است.
به دست بوسى رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) مشرّف شدم، مرا مخاطب به خطاب «مرحبا بِوَلَدى» نموده و كمال محبت و مهربانى را درباره من مبذول داشت. مسأله اى چند سؤال نمودم. فرمودند : از امام زمان خود سؤال كن، پس صاحب الأمر را حاضر نمودند و مسائل خود را سؤال نمودم.
پس رو به فاطمه (سلام الله علیها) نموده فرمودند : پسرت را بگیر.
پس فاطمه (سلام الله علیها) دست مرا گرفته، به حجره خود برد و از من رویش را نمى گرفت. و گویا صورت مباركش الحال در نظرم هست. پس فاطمه (سلام الله علیها) براى من آش آورد كه همه حبوبات در آن بود. تناول نمودم و در نهایت شوق از خواب بیدار شدم.
چنان شرح صدرى براى من اتفاق افتاده بود كه هر چه بعد از آن در كتاب ها مى دیدم به یك مرتبه حفظ مى نمودم و همیشه طالب آن آش بودم.
روزى از مادرم سؤال نمودم كه آش به این صفت دیده اى؟
فرمودند : بلى، در عجم متعارف است كه مى پزند و جمیع حبوبات داخل آن مى كنند و آش فاطمه زهرا(سلام الله علیها) مى نامند
.
📚مردان علم در میدان عمل، ص ۳۷۵
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
12.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•یا فاطمه معصومه ؛ اشفعی لنا عندالله💞
سالروز میلاد حضرت فاطمه معصومه س
و روز دختر تبریک و تهنیت باد
🎊🎉🎈🎁🎈🎉🎉
روز دختر به همه فرشتگان زمینی،
نور چشم پدر و مادرها،
شادیبخش خانوادهها،
گلهای بهشتی مبارک ...💚
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌻|↫#حضرت_معصومه #روز_دختر
#میلاد_حضرت_معصومه