6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ بزرگترین اشتباه تربیتی که در قلب فرزندان یا کارمندانتان بذر کینه را خواهد کاشت!
#استوری #استاد_شجاعی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
▪️یکی از سختترین لحظات قیامت، لحظهای هست که در پرونده اعمالمان، گناهان حقالناسی را میبینیم که اصلا از آنها بیخبر بودیم!
مثلا جملهای پشت سر شخصی گفتهایم ولی اصلا متوجه نبودیم که این کلام ما غیبت بود و لذا اصلا دنبال توبه و حلالیت هم نرفتیم!😔
❇️در روایات نمازی برای توبه آمده که یکی از خواص آن، این است:
✨«هرکس این نماز را بخواند، روز قیامت كسانی كه از او طلبى يا حقّى دارند از او راضى میشوند»✨
🚫 تذکر مجدد:
منظور، گناهان حقالناسی هست که از آنها کاملا بیخبر هستیم، وگرنه درمورد حقالناسهایی که از آنها اطلاع داریم باید جبران و طلب حلالیت بکنیم!
🔸اما دستورالعمل این نماز:
1. ابتدا غسل توبه بکند و بعد وضو بگیرد
2. دو نماز دورکعتی به نیت نماز توبه بخواند:
▫️ در هر رکعت:
✨یک مرتبه سوره حمد
✨سه مرتبه سوره توحید
✨یک مرتبه سوره فلق
✨یک مرتبه سوره ناس
3. بعد از سلام نماز، 70 بار بگوید:
✨ أسْتَغْفِرُاللهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ
4. بعد از استغفارها یکبار بگوید:
✨لاحَوْلَ وَ لاقُوَّةَ اِلاّ بِاللّه الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.
یا عَزِیزُ یا غَفّارُ! اِغْفِرْلِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمیِعِ الْمُؤْمِنینَ والمُؤْمِنَاتِ؛ فَاِنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُنُوبَ الّا اَنْتَ.
🔹بهترین وقت برای انجام این نماز یکشنبه ماه ذیقعده است اما طبق روایت در یکشنبه سایر ماهها هم میتوان انجام داد.
📚اقبال الاعمال
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
هیچ مگسی در اندیشه فتح ابرها نیست،
و هیچ گرگی، گرگ دیگر را بـه خاطر اندیشه اش نمی کشد.
هیچ کلاغی بـه طاووس، رشک نمی برد،
و قناری می داند قار قار هم شنیدن دارد.
هیچ موشی، بـه فیل بخاطر بزرگی اش حسادت نمی کند،
و زنبور می داند کـه گل، مال پروانه هم هست…
و رودخانه بـه قورباغه هم اجازه خواندن می دهد.
کوه از مرگ نمیترسد و هیچ سنگی بـه سفر فکر نمیکند.
زمین میچرخد تا آفتاب بـه سمت دیگری هم بتابد و خاک در رویاندن، زشت و زیبا نمیکند!!
هیچ موجودی در زمین، بیشتر از انسان همنوعانش را قضاوت نمی کند،
و همنوعانش را بـه خاک و خون نمیکشد!
اي انسان
دنیا، فقط برای تو نیست…
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
کریم خان زند و مرد چاپلوس
کریم خان زند هر روز صبح برای دادخواهی ستمدیدگان می نشست تا به شکایت مردم رسیدگی کند. روزی مرد حیله گری پیش او آمد. همین که به حضور او رسید چنان اشک از دیده فرو ریخت و گریه کرد که دل شهریار بر او سوخت. هرچه می خواست سخن بگوید گریه مجالش نمی داد.
پادشاه دستور داد او را به آسایشگاهی برند تا کمی آرام گیرد. ساعتی نگذشته بود که غم و اندوهش فرو نشست. او را نزد شاه آوردند. کریم خان قبل از رسیدگی به خواسته اش دلجویی بسیاری از او به عمل آورد و به برآوردن درخواستش امیدوارش نمود. انگاه از کارش سؤال کرد.
آن مرد گفت: مادرم مرا نابینا زائید. از هنگام تولد خداوند قوّه ی بینایی را از من گرفته بود. عمر خود را تا چندی پیش با محرومیت از نعمت دیدن گزراندم، تا این که روزی افتان و خیزان و عصا زنان به « عیناق ابوالوکیل » آرامگاه پدر شما رفتم. دست توسّل به مزار شریف آن مرحوم زدم و از او درخواست دو چشم بینا کردم. آنقدر گریه کردم که بی حال شده و به خواب رفتم. در عالم خواب مردی جلیل القدر را مشاهده کردم که بر بالین من آمد و دست بر چشمانم گذاشت و گفت: من «ابوالوکیل»، پدر کریم خان زند، چشم تو را شفا دادم. اینک با خاطری آسوده حرکت کن.
از خواب بیدار شدم و چشم های خود را بینا یافتم و جهان تاریک برایم روشن گردید. این همه گریه ی من از باب ستایش و سپاسگزاری بود که توان خودداری نداشتم و شرفیاب حضور شدم تا به عرض برسانم که فرزند چنین پدری هستید. چون من با داشتن این دو چشم زندگی تازه ای یافتم، به پیشگاه شما آمدم تا خود را برای همیشه جزء فدائیان معرفی کنم و عرض نمایم که از هیچگونه خدمتگزاری دریغ نخواهم کرد.
کریم خان دستور داد دژخیم را حاضر کنند. وقتی دژخیم آمد، دستور داد چشم های آن مرد را بیرون آورد. کسانی که نزد شاه حضور داشتند برای او تقاضای گذشت و عفو کردند که او مردی حیله باز است که به امید کرم و بخشش شما آمده است و کریم خان را از این کار منصرف کردند، ولی فرمان داد او را به چوب بستند. هنگامی که بر بدن او چوب می زدند کریم خان گفت: پدرم تا وقتی که زنده بود در گردنه ی بید سرخ خَر دزدی می کرد، من به این مقام که رسیدم عدّه ای چاپلوس برای خوش آیندم بر آرامگاهش مقبره ای ساختند و آنجا را عیناق الوکیل نامیدند. تو ای دروغگوی چاپلوس، او را صاحب کرامت خدایی معرفی می کنی؟ ای کاش چشم هایت را درآورده بودم تا می رفتی و برای مرتبه ی دوم از او چشم تازه می گرفتی!
از کتاب: لطیفه های آموزنده ای از تاریخ – محمّدرضا اکبری
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
حکایت حضرت سلیمان و مورچه
روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه ی گندمی را با خود به طرف دریا حمل می کرد. سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید. در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود، مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه به درون آب رفت. سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود، آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را خود نداشت.
سلیمان (ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید. مورچه گفت: «ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند. خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند ار آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم. خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد. این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد. من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم و به دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شناوری کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند و من از دهان او خارج می شوم». سلیمان به مورچه گفت: «وقتی که دانه گندم را برای آن کرم می بری آیا سخنی از او شنیده ای؟» مورچه گفت آری او می گوید:
ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی، رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📚اویس قرنی و اطاعت مادر
گويند اويس شتربانى مى كرد و از اجرت آن مخارج مادر خود را مى داد. يك روز از مادر اجازه خواست كه براى زيارت پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به مدينه رود. مادرش گفت اجازه مى دهم به شرط آنكه بيش از نصف روز در مدينه توقف نكنى. اويس حركت كرد وقتى به خانه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيد اتفاقا ايشان هم تشريف نداشتند. ناچار اويس بعد از يكى دو ساعت توقف پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را نديده به يمن مراجعت كرد. چون حضرت به خانه برگشت پرسيد اين نور كيست كه در اين خانه تابيده؟ گفت شتربانى كه اويس نام داشت به اينجا رسيد و بازگشت. فرمود آرى اويس در خانه ما اين نور را به هديه گذاشت و رفت .
درباره چنين شخصى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مى فرمايد يفوح روائح الجنة من قبل القرن و اشوقاه اليك يا اويس القرن،
نسيم بهشت از جانب يمن و قرن مى وزد چه بسيار مشتاقم به ديدارت اى اويس قرنى .
📚منتهى الامال ، ج 1، ص 142.
📚آگاه شویم، حسن امیدوار،جلد دوم.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🔆 عاقبت تلخ مسخره کنندگان آیات الهی!
👈 ثمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ/ روم آیه ۱۰
بدترین سرانجام، سرانجام کسانی بود که مرتکب زشتی شدند به سبب اینکه آیات خدا را تکذیب کردند و همواره آنها را به مسخره می گرفتند.
#تمسخر
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
داستان روزی که امیرکبیر گریست
در سال 1264 هجری قمری نخستین برنامهی دولت ایران برای واكسیناسیون به فرمان امیركبیر آغاز شد. در آن برنامه، كودكان و نوجوانانی ایرانی را آبلهكوبی میكردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهكوبی به امیر كبیر خبر دادند كه مردم از روی ناآگاهی نمیخواهند واكسن بزنند! بهویژه كه چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه كرده بودند كه واكسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان میشود هنگامی كه خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باختهاند، امیر بیدرنگ فرمان داد هر كسی كه حاضر نشود آبله بكوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می كرد كه با این فرمان همه مردم آبله میكوبند.
اما نفوذ سخن دعانویسها و نادانی مردم بیش از آن بود كه فرمان امیر را بپذیرند. شماری كه پول كافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهكوبی سرباز زدند. شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان میشدند یا از شهر بیرون میرفتند روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند كه در همهی شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سیصد و سی نفر آبله كوبیدهاند.
در همان روز، پاره دوزی را كه فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد كودك نگریست و آنگاه گفت: ما كه برای نجات بچههایتان آبلهكوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند كه اگر بچه را آبله بكوبیم جن زده میشود. امیر فریاد كشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینكه فرزندت را از دست دادهای باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور كنید كه هیچ ندارم. امیركبیر دست در جیب خود كرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حكم برنمیگردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند كه فرزند او نیز از آبله مرده بود.
این بار امیركبیر دیگر نتوانست تحمل كند. روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن كرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در كمتر زمانی امیركبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند كه دو كودك شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مردهاند. میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور میكردم كه میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است كه او این چنین هایهای میگرید. سپس، به امیر نزدیك شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچهی شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان كه میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشكهایش را پاك كرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی كه ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم.
میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نكوبیدهاند. امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و كوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و كتابخانه ایجاد كنیم، دعانویسها بساطشان را جمع میكنند. تمام ایرانیها اولاد حقیقی من هستند و من از این میگریم كه چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند كه در اثر نكوبیدن آبله بمیرند ..
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸شب را بدون
💫افسوس امروز رفته
🌸بدون آهِ گذشته تمام کن
🌸به فردا فکر کن که
💫روزِ دیگری است
🌸دنیاتون بدون غم
💫فرداتون مملو ازخبرهای خوش
شبتون سرشار از آرامش💫
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
خوب میدانم
از این زندگی چه میخواهم!
امیدِ بسیار…
مقدار زیادی نور
دلخوشیهای کوچک اما ماندگار
آرامشی عمیق و پایدار
رؤیایی بیحد و مرز
و شادمانی بی پایان…
صبحتون بهشت🌱
There is always something good coming.
Remember that.
هميشه يه چيز خوب تو راهه.
اينو يادت باشه.
#انگیزشی
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
12.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو زندگی شیر یا روباه باشی؛
آخرش تسلیم مرگی !
🔸️(او ایمان نمیآورد) تا موقعی که جان به گلوگاهش رسد، و يقين كند كه زمان جدايى فرا رسيده، و ساق پاها (از سختى جان دادن) به هم بپيچد! (آری) در آن روز مسیر همه بسوی (دادگاه) پروردگارت خواهد بود!، (در آن روز گفته میشود:) او هرگز ایمان نیاورد و نماز نخواند، بلکه تکذیب کرد و رویگردان شد. (با اين اعمال) عذاب الهى براى تو شايستهتر است، شايستهتر! (آیه ۲۶ تا ۳۴سوره قیامه)
‼ روایاتی که از قول حضرت عزرائیل نقل شده (که من به هیچ چیزی حتی به قبض روح پشهای هم بدون اجازه از خداوند منان قدرت ندارم) این است که قبض روح حیوانات هم به حضرت ایشان محول شده است. همچنین براساس روایات زیادی که در بحارالانوار وجود دارد، مشخص میشود که قابض ارواح تمام موجودات، عزرائیل است.
درود بر حضرت عزرائیل ملکالموت که قابض ارواح تمام خلق میباشد.(بحارالانوار، ج۹۸، ص۴۰۰)
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزی شیطان به حضور حضرت موسی آمد و با غرور گفت:
میخواهی تو را هزار و سه پند بیاموزم!
همان لحظه جبرئیل بر موسی نازل شد و گفت: ای موسی!
خداوند میفرماید: هزارپند شیطان فریب است!
اما سه پند را از او بشنو ...
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
📝 @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi