از بايسته هاى جهاندارى آن است كه به فريب و جدايى افكنى دشمن ارزشى داده نشود. و از بزرگان نقل شده كه دارايى بى داد و ستد، دانش بى گفت و گو، و كشور بى آيين كشوردارى پايدار نميماند
كليله و دمنه
🗞 @hekayathayetarikh
تاریخچه #ساندویچ:
تاریخچه غذایی به نام ساندویچ که همان نان های پر شده با انواع سس ها و مواد مختلف غذایی می باشد، احتمالاً به دوران تمدن باستان برمیگردد. با این همه غذایی به نام ساندویچ که به شکل امروزی وجود دارد، در حدود دو قرن پیش توسط فردی به نام «جان مونتاگو، ارل چهارم ساندویچ» در #شهری به نام ساندویچ در کشور انگلستان در قرن هیجده میلادی اختراع شد.
هرچند غذایی مثل ساندویچ از زمانهای گذشته رواج داشت اما قدیمیترین سابقه مکتوبی که از ساندویچ وجود دارد، مربوط به سال 1762 میلادی می باشد که در شهر ساندویچ در ایالت کنت بریتانیا یافت شده است.
#جان_مونتاگو یکی از کنت های شهری کوچک به نام ساندویچ در کشور انگلستان بود که علاقه زیادی به #قمار داشت و زمان زیادی از وقتش در پای میز قمار می گذشت. وی برای اینکه بتواند در هنگام قمار کردن غذا بخورد و اختلالی در جریان بازی به وجود نیاید، دستور می داد تا به جای اینکه غذا را بر سر میز سفره سرو کنند تکه های گوشت گاو نمک زده و برشته شده را لای دو برش نان تست برایش آماده کنند و آن را سر میز قمار بیاورند تا بتواند بدون تشریفات و کارد و چنگال غذایش را بخورد.
از آن زمان به بعد محبوبیت ساندویچ در میان درباریان انگلستان زیاد شد و به این ترتیب بقیه افرادی که به این کار می پرداختند نیز سفارش برش های نان و گوشت را می دادند تا بتوانند به راحتی به کارشان ادامه دهند. کم کم آوازه این غذای خوشمزه و آسان در کل شهر ساندویچ از دربار به سرتاسر شهر رسید.
همه مردم می خواستند غذای جدید را که هم تهیه آن ساده بود و هم خوردن آن و در دربار رواج یافته بود، امتحان کنند. این اتفاقی بود که موجب اختراع ساندویچ شد. مردم برای اینکه به این غذای جدید اصالت بدهند نام شهر خودشان یعنی «ساندویچ» را بر روی این غذای سریع گذاشتند و از آن به بعد این غذا به عنوان ساندویچ نام گرفت.
در آن زمان غذا خوردن به سبک فرانسوی مرسوم بود و غذا خوردن تشریفات زیادی داشت. برای اینکه فردی بخواهد غذا بخورد به کمک مستخدمین نیاز داشت. سرو غذا ها و حتی بریدن تکه های غذا نیز با آداب خاصی انجام می شد. در آن زمان غذایی که توسط جان مونتیاگو اختراع شد از آنجایی که با دست و بدون کارد و چنگال خورده می شد، جزء سنت شکنی هایی بود که صورت گرفت.
🗞 @hekayathayetarikh
صحنه ایی که خیلی ها باور نمیکنند تو ایران باشه ولی یکی از جاهای رويايی هست که حتما باید دید.
پارک ملی سراوان، گيلان
🗞 @hekayathayetarikh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارش #فردوسی در #شاهنامه از چگونگی برآمدن #ساسانیان ، اینگونه آغاز میشود که ساسان پسر دارا، به هنگام حملهٔ اسکندر به ایران، پس از کشته شدن پدر، به هندوستان میگریزد و با فقر دست به گریبان میشود؛ تا بهزاری میمیرد. از او پسری میماند ساساننام و تا ۴ نسل، پدر نام ساسان بر پسرش مینهد که همه به چوپانی، و ساربانی روزگار میگذرانند. آخرین ساسان به #پارس بازمیگردد و با شبانی به خدمت #بابک، فرمانروای اصطخر، درمیآید. بابک شبی در خواب، پی به تبار والای ساسان میبرد و پس از بیداری، از ساسان درباب نیاکان او میپرسد و ساسان سرانجام نسب خویش را آشکار میسازد. بدینگونه، بابک دختر خویش را بهزنی به ساسان میدهد و #اردشیر_بابکان از آن دو زاده میشود.
اینجا #کاخ_اردشیر_بابکان از بزرگ شاهان #ایران_زمین فیروزآباد #
🗞 @hekayathayetarikh
در تواریخ چنانست که پنج هزار سال سلطنت عالم تعلق به گَبران و مُغان داشت و این دولت در خاندان ایشان بود زیرا با رعایا عدل می کردند و ظلم روا نمی داشتند.
در خبر است که خدای تعالی به داود علیه السلام وحی کرد که قوم خویش را بگوی که پادشاهان عجم را بد نگویند و دشنام ندهند که ایشان جهان را به عدل آباد کردند تا بندگان من در وی زندگانی کنند.
عقل و انصاف دان نه کفر و نه دین
آنچه در حفظ ملک در کارست
عدل بی دین نظام عالم را
بهتر از ظلم شاه دیندارست
« بهارستان جامی »
🗞 @hekayathayetarikh
ریشه ی تاریخی ضرب المثل ﺧﺮ ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﻧﻌﻞ ﮐﺮﺩ!
کریم ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﻭ ﻧﻘﺎﺭﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺑﯿﻮﺗﺎﺕ ﮐﻪ ﻧﻘﺎﺭﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺣﻘﻮﻕ ﻭ ﻣﻘﺮﺭﯼ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ. ﮐﺮﯾﻢ ﺑﻪ ﺍﻗﺘﻀﺎﯼ ﺷﻐﻠﺶ ﺑﺮ ﭼﻨﺪ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﺯ ﻣﻄﺮﺑﻬﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﻫﻢ ﺭﯾﺎﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﻧﻤﻮﺩ .
ﮐﺮﯾﻢ ﺷﯿﺮﻩ ﺍﯼ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﺿﺮ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻭ ﺑﺬﻟﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﯾﺪ ﻃﻮﻻﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﯼ ﻃﺮﻑ ﺗﻮﺟﻪ ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ﻭﺍﻗﻊ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻭ ﺧﻠﻮﺕ ﺷﺎﻩ ﻧﻔﻮﺫ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ.
ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﻫﻞ ﺷﻮﺧﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﻬﺖ ﺩﻟﻘﮏ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻗﺘﻀﺎﯼ ﻣﻮﻗﻊ ﻭ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺭﻭﺯ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﻌﺾ ﺭﺟﺎﻝ ﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﯾﺎﻥ ﻣﺘﻨﻔﺬ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﯿﺶ ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﻣﺘﻠﮑﻬﺎﯾﺶ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﻭ ﺗﺨﻔﯿﻒ ﻧﻤﺎﯾﺪ. ﮐﺮﯾﻢ ﺷﯿﺮﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺷﻐﻞ ﺍﻭﻟﯿﻪ ﺍﺵ ﮐﻪ ﻧﺎﯾﺐ ﺭﯾﯿﺲ ﻧﻘﺎﺭﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﺎﯾﺐ ﺭﯾﯿﺲ ﻧﻘﺎﺭﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﺎﯾﺐ ﮐﺮﯾﻢ ﻫﻢ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ.
ﻧﺎﯾﺐ ﮐﺮﯾﻢ ﺧﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﯾﺎ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺁﺷﻨﺎﯾﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ .
ﺧﺮ ﮐﺮﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﻼﻑ ﺳﺎﯾﺮ ﺧﺮﻫﺎ ﺷﮑﻞ ﻭ ﺭﯾﺨﺖ ﻣﺴﺨﺮﻩﺍﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺮﯾﻢ ﻃﻮﺭﯼ ﺟﻞ ﻭ ﭘﺎﻻﻥ ﺑﺮ ﭘﺸﺘﺶ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﮑﻞ ﻭ ﻫﯿﺌﺖ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ. ﮐﺮﯾﻢ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺑﻪ ﭼﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺘﻠﮏ ﻭ ﻟﯿﭽﺎﺭ ﺑﮕﻮﯾﺪ . ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮﺟﻪ ﺷﺎﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﯽ ﺍﺩﺑﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩ . ﺩﺭﺑﺎﺭﯾﺎﻥ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﺭﺟﺎﻝ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﺍﺯ ﻧﯿﺶ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﺎﺝ ﻭ ﺭﺷﻮﻩ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ. ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﻘﮏ ﺑﺎﺯﯼ ﺧﻮﺷﺸﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﮐﺮﯾﻢ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ﻣﯽ ﺑﺮﺩﻧﺪ.
ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ﻗﺒﻼً ﺟﺮﯾﺎﻥ ﻗﻀﯿﻪ ﻭ ﻣﺘﻠﮏ ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻗﻬﻘﻬﻪ ﻣﯽ ﺯﺩ . ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺷﺎﮐﯽ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ": ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﮔﻠﻪ ﻭ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺑﺮﻭ ﺧﺮ ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﻧﻌﻞ ﮐﻦ "! ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺷﺮ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﺩﺭﺍﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ . ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺑﺎﻻ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ؛ ﮐﺮﯾﻢ ﻭ ﺧﺮﺵ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
🗞 @hekayathayetarikh
نَه خانی آمد، نَه خانی رفت...
مرد خسیسی،خَربُزِه ای خرید تا به خانه برای زنِ خود بِبَرد.در راه به وَسوسه افتاد که قَدری از آن بخورد،ولی شَرم داشت که دستِ خالی به خانه رَود...عاقبت فریب نَفس،بر وی چیره شد و با خود گفت،قاچی از خربزه را به رَسمِ خانزادِه ها می خورم و باقی را در راه می گذارم،تا عابِران گَمان کنند که خانی از اینجا گذشته است،و چنین کرد.البته به این اندک،آتش آزِ او فرو ننشست و گفت،گوشتِ خربزه را نیز می خورم تا گویند،خان را چاکِرانی نیز در مُلازِمت بوده است و باقی خربزه را چاکران خورده اند...سپس آهنگ خوردن پوستِ آن را کرد و گفت:این نیز می خورم تا گویند خان اسبی نیز داشته است...و در آخر تُخم خربزه و هر آن چیز که مانده بود را یِک جا بلعید و گفت"اکنون نَه خانی آمده و نَه خانی رفت است".
« برگرفته از امثال و حکم دهخدا صفحه 1848 »
🗞 @hekayathayetarikh
✨﷽✨
🌼داستان بخشش..
✍زنی از کنار مرد معلول ذهنی رد شد که چوبی در دست داشت وبا آن روی زمین می کشید. دلش به حال او سوخت و از او پرسید: اینجا چه می کنی؟ وی گفت: من بهشت را می کشم و آن را به قطعات تقسیم می کنم ، زن لبخند زد و به او گفت: آیا می توانم تکه ای از آن را بخرم؟ قیمتش چنده؟
مرد نگاهی به زن انداخت و گفت: بله ، تکه ای بیست درهم است. زن به مرد معلول بیست درهم و مقداری غذا داد و رفت زن در آن شب خواب دید که در بهشت است صبح برای شوهرش آنچه که در برخوردش با مرد معلول اتفاق افتاده بود تعریف کرد شوهر برخاست و نزد مرد رفت تا قطعه ای از بهشت را از او بخرد و به او گفت: من می خواهم یک قطعه بهشت بخرم ، چقدر است؟
مرد گفت: من نمی فروشم مرد متحیر شد و به او گفت: دیروز به همسرم قطعه ای به مبلغ بیست درهم فروخته ای؟! مرد معلول گفت: همسرتان با بیست درهم نمی خواست بهشت از من بخرد او میخواست دل من را شاد کند، اما شما ، شما فقط دنبال بهشت هستید و بهشت قیمت ثابتی ندارد زیرا ورود به بهشت از راه "همدردی ودلجویی از دیگران"
امکان پذیر است
🆔 @hekayathayetarikh
ایران سرزمین انار !
خواستگاه «انار» در جهان را باید در مناطق خاوری نجد ایران، جستوجو کرد. بر اساس برخی شواهد تاریخی، ایرانیانباستان در 4هزارسال پیش از میلاد از انار بهعنوان میوهای خوراكی و نیز برای مصارف آیینی و پزشكی و حتا رنگرزی بهره میگرفتند و دستکم از 2500سال پیش از میلاد، این گیاه را کشت میکردند. نام میوهی «انار» در بنیاد واژهای ایرانی است. این واژه در تفسیر زند اوستا و نسکهای پهلوی بهصورت «anar» آمده و به همین صورت هم به زبان فارسی انتقال یافته است.
«انار» از دیرباز میوهی غم و شادی ایرانیان بوده است؛ این میوه همواره در آیینهای مربوط به درگذشتان(دادگاه) و مراسم گواهگیری ایرانیان حاضر بوده است. از شاخههای خشک درخت انار هم در برپایی جشنهایی چون «سده» بهره گرفته میشود.
🗞 @hekayathayetarikh
یاد این تلویزیون سیاه و سفیدها که با
طلق رنگی رنگیشون میکردیم بخیر...
🗞 @hekayathayetarikh
ابومشعر بلخی گوید که:
بر من شش چیز واجب است:
دو بر زبان و دو بر تن و دو بر دل.
آنچه بر زبان است،
ذکر خدای و سخن نیکو!
آنچه بر تن است،
طاعت خدای و رنج خود از
مردم برداشتن!
و آنچه بر دل است، بزرگ داشتن
امر حق و شفقت بر خلق!
اگر به هوا پری، مگسی باشی.
اگر بر روی آب روی، خسی باشی.
دل به دست آر، تا کسی باشی.
خواجه عبدالله انصاری
🗞 @hekayathayetarikh
سیوسهپل یا پل اللهوردی خان پلی است با ۳۳ دهانه، ۲۹۵ متر طول و ۱۴ متر عرض است، که توسط اللهوردی خان اوندیلادزه بر روی زایندهرود در شهر اصفهان و همزمان با حکومتشاه عباس صفوی ساخته شده و محل برگزاری مراسم جشن آبپاشان و همچنین مراسم خاجشویان ارامنهٔ اصفهان در دورهٔ صفویه بوده است. اندیشهٔ بنای سی و سه پل در سال ۱۰۰۸ هجری قمری و در دوازدهمین سال سلطنت شاه عباس یکم به وجود آمد و در سال ۱۰۱۱ هجری قمری، الله وردی خان اوندیلادزه گرجی، سردار مشهور او مأمور اتمام ساختمان پل گردید.
پرسی سایکس، سیوسهپل را یکی از پلهای درجه اول جهان خواند، شاردن آن را شاهکارمعماری و شگفت آفرین و دن گارسیا آن را از بهترین آثار معماری ایران خواند. و به قول لرد کرزن «انسان هیچ انتظار ندارد برای دیدن آنچه که روی هم رفته میتوان آن را باشکوهترین پل دنیا نامید، ناچار از مسافرت به ایران باشد». دن گارسیا در این باره مینویسد: «این پل نیز از بناهای الله وردی خان اوندیلادزه گرجی است و با اینکه دشمنان و حاسدانش میگویند این بنا با پول ساخته شده است، نمیتوانند انکار کنند که بانی شخص اوست. اما باور عموممردم که حقیقت نیز همان است، این است که الله وردی خان پل را به خرج خود ساخته است».
یکی از شعرای دورهٔ صفویه به نام شیخ علی نقی کمرهای تاریخ بنای پل را در شعری به گونهٔ ماده تاریخ، سال ۱۰۰۵ هجری به حساب آوردهاست و این سال، درست همزمان با روزهایی است که خیابان بیهمتای چهارباغ هم ساخته شدهاست. سی وسه پل، چهارباغ عباسی را به چهارباغ بالا متصل میکند.
@hekayathayetarikh
ﺗﺎ ﺗﻮﺍﻧﻰ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﻫﻤﻪ ﻛﺲ ﻳﺎﺭﻣﺸﻮ !
ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﺭ ﻣﻜﻦ ﻟﻮﺗﻰ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﺸﻮ !
ﺗﻜﻴﻪ ﺑﺮ ﺧﻠﻖ ﻣﺰﻥ ﻋﺎﺯﻡ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻣﺸﻮ !
ﺑﺎ ﺑﺸﺮ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻣﺤﺮﻡ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﻣﺸﻮ !
تکیه ﺑﺮ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺯﺩﻡ ﻋﺎﻗﺒﺘﺶ ﺭﺳﻮﺍ ﺑﻮﺩ !
ﮐﻮﻩ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻋﻈﻤﺖ ﭘﺸﺘﻪ ﺳﺮﺵ ﺻﺤﺮﺍ ﺑﻮﺩ !
ﺍﻳﻦ ﺭﻓﻴﻘﺎﻥ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﻳﻞ ﺩﻳﺪﺍﺭ ﺗﻮﺍﻧﺪ؛
ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺎﻳﻞ ﺩﻳﻨﺎﺭ ﺗﻮﺍﻧﺪ !
ﺑﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﻃﺎﻳﻔﻪ ﺍﻯ ﻣﻮﻧﺲ ﻭ ﻏﻤﺨﻮﺍﺭ ﻣﺸﻮ !
ﻣﺎ ﻛﻪ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﻭ ﻧﺪﻳﺪﻳﻢ ﻭﻓﺎ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ !
ﻧﻴﺴﺖ یک ﺭﻧﮓ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻣﺸﻮ ...
🗞 @hekayathayetarikh
حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید ...که دخترش را به چه کسی بدهدتا مناسب او باشد ..
در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از اوخواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد ...از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد...پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید ...در را بسته یافت واز دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد ..
هنگامی که بدنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد .. سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ،
وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز....ودزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد ..
تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ، و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد .و حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ...
جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد ، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت : خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی ،فقط با نماز شبی که ازترس آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می خواندم !
🗞 @hekayathayetarikh
⭕️ ناصرالدّین شاه، در ماه رمضان نامهای به زعیم شیعیان آن زمان، میرزای شیرازی نوشت که:
من وقتی روزه میگیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی میشوم و ناخودآگاه دستور به قتل افراد بی گناه میدهم؛ لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر فرمایید !
میرزای شیرازی در پاسخ نوشت: 👇
حکم خدا قابل تغییر نیست ولی حاکم قابل تغییر است، اگر نمیتوانی بر اعصابت مسلط شوی از مسند حکومت پایین بیا تا شخص باایمانی در جایگاه تو قرار گیرد و خون بیگناهان بیهوده ریخته نشود. :))
@hekayathayetarikh
یک سرفه ای هم باید کرد
شخص ساده لوحي مكرر شنيده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است و به هر موجودی روزی رسان است.
به همين خاطر به اين فكر افتاد كه به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزي خود را بگيرد.
به اين قصد يك روز از سر صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد همين كه ظهر شد از خداوند طلب ناهار كرد.
هرچه به انتظار نشست برايش ناهاري نرسيد تا اينكه شام شد و او باز از خدا طلب خوراكي براي شام كرد و چشم به راه ماند.
چند ساعتي از شب گذشته درويشي وارد مسجد شد و در پاي ستوني نشست و شمعي روشن كرد و...
از توبره ی خود قدري خورش و چلو و نان بيرون آورد و شروع كرد به خوردن.
مردك كه از صبح با شكم گرسنه از خدا طلب روزي كرده بود و در تاريكي و به حسرت به خوراك درويش چشم دوخته بود
ديد درويش نيمي از غذا را خورد و عنقريب باقيش را هم مي خورد بي اختيار سرفه اي كرد. درويش كه صداي سرفه را شنيد گفت:
«هركه هستي بفرما پيش» مرد بينوا كه از گرسنگي داشت مي لرزيد پيش آمد و بر سر سفره درويش نشست و مشغول خوردن شد
وقتي سير شد درويش شرح حالش را پرسيد و آن مرد هم حكايت خودش را تعريف كرد. درويش به آن مرد گفت:
«فكر كن اگر تو سرفه نكرده بودي من از كجا مي دانستم كه تو اينجايي تا به تو تعارف كنم و تو هم به روزی خودت برسی؟
شكی نيست كه خدا روزی رسان است اما يک سرفه ای هم بايد كرد!»
🗞 @hekayathayetarikh
هتل شاه عباس (عباسی) اصفهان را زيباترين هتل در خاورميانه
حتی بالاتر از لوکسترین هتل های جهان که در دبی قرار دارد ،زیبایی به خرج کردن و ثروت نیست به اصالت و فرهنگ است!
🗞 @hekayathayetarikh
هتر ، تنها شهر به جا مانده از دوره اشكانی !
بازماندههای شهر باستانی هَترا در ميان رودان شمالی و ۱۱۰ کیلومتری جنوب غربی شهر کردنشین موصل واقع است. هترا به همراه مجموعهٔ بزرگ بناها، تندیسها، سنگنبشتهها و دیگر یادمانهای فراوانی که در آن به دست آمده، یکی از بزرگترین و مهمترین بازماندههای هنر ترکیبی ایرانی- رومی و فرهنگ و تمدن اشکانی است. این شهر در سده دوم پیش از میلاد پایهگذاری شد و در سده دوم و آغاز سده سوم میلادی به اوج بالندگی خود رسید. هترا در زمان اردشیر بابکان مورد هجوم قرار گرفت و ناتوان شد. سپس در زمان شاپور یکم و شاپور ذوالاکتاف که هر سه پادشاهان ساسانی بودند، اشغال گردید و دستور ویرانی آن صادر گردید. هترا پس از این سه یورش ویرانگر، هرگز روی آبادانی دوباره ندید و برای همیشه متروک ماند. امروزه نیز ایرانیان هترا را به کلی به دست فراموشی و بیتوجهی سپردهاند و آشنایی چندانی با این آثار گرانمایهٔ ایرانی ندارند. هترا را بخاطر وجود نیایشگاه خورشید و دیگر بناها و آثار در پیوند با خورشید، «شهر خورشید» نیز مینامند.
🗞 @hekayathayetarikh
شیطان به كشيش گفت:
دشمنیِ من با بشریت، از دشمنی تو با جان خویش بیشتر نیست ای كشیش!
تو به میكائیل آفرین می گویی،در حالی كه او برایت هیچ فایده ای نداشته است؛ و مرا دشنام می دهی، حال آنكه من مایهٔ راحتی و آسایش ات بوده و هستم.
مگر نه این كه وجود من، موجب رونق بازار تو و نامم سرمایه كسب و كار توست؟
اگر شیطان بمیرد و مبارزه با او منتفی گردد، چه شغلی را بر عهدهٔ تو خواهند نهاد؟ تو كه پدر روحانی هستی، چطور نمی دانی كه تنها وجود شیطان می تواند سیم و زر را از جیب مؤمنان،به جیب های واعظان و سخنوران سرازیر می كند؟
تو كه عالمی دانا هستی،چطور نمی دانی كه با نابود شدن علت، معلول نیز از بین می رود؟ چطور راضی می شوی كه من بمیرم و تو، جایگاه خود را از دست بدهی و نان زن و بچه ات را آجر كنی؟!
@hekayathayetarikh
معلمی از دانش آموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را بنویسند،
دانش آموزان شروع به نوشتن کردند
معلم نوشته های آنها را جمع آوری کرد، با آن که همه جواب ها یکی نبودند اما بیشتر دانش آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند :
اهرام مصر، تاج محل، کانال پاناما، دیوار بزرگ چین و...
در میان نوشته ها کاغذ سفیدی نیز به چشم می خورد ، معلم پرسید: این کاغذ سفید مال چه کسی است؟
یکی از دانش آموزان دست خود را بالا برد
معلم پرسید : دخترم چرا چیزی ننوشتی؟
دخترک جواب داد :
عجایب موجود در جهان خیلی زیاد هستند و من نمی توانم تصمیم بگیرم که کدام را بنویسم. معلم گفت : بسیار خوب، هر چه در ذهنت است به من بگو، شاید بتوانم کمکت کنم
در این هنگام دخترک مکثی کرده و گفت :
به نظر من عجایب هفتگانه جهان عبارتند از
لمس کردن، چشیدن، دیدن، شنیدن، احساس کردن، خندیدن و عشق ورزیدن
پس از شنیدن سخنان دخترک، کلاس در سکوتی محض فرو رفت ، اکنون تازه همه به حقیقتی مهم آگاه شده بودند : آری عجایب واقعی همین نعمتهایی هستند که ما آنها را ساده و معمولی می انگاریم!
🗞 @hekayathayetarikh
دردوران ساسانی ، شاه زادگان به ويژه ولي عهد،بايد هنرها و فنون گوناگون شاهانه هم چون اسب سواری، زوبين افکنی، کمان داری، شکار،چوگان بازی، و ديگر آيين های درپيوند باشهرياری را می آموختند!
🗞 @hekayathayetarikh
باهمه بله با ماهم بله!؟
بازرگانی ورشكست شد و طلب كاراش اونو به دادگاه كشوندن بازر گانه با يه وكيل مشورت كرد
و وكيل بهش گفت : توی دادگاه هر كس از تو چيزی پرسيد بگو (بله)
با زرگان هم پولی به وكيل داد و قرار شد بقيه پول رو بعد از دادگاه به وكيل بده
فرداش در دادگاه در جواب قاضی و طلباراش همش گفت :
(بله و بله)تا اينكه قاضی گفت اين بيچاره از بدهكاری عقلش رو از دست داده
بهتره شما ببخشيدش طلب كارها هم دلشون به حال اون سوخت و اون رو بخشيدن
فردای اون روز وكيله به خونه بازر گان رفت و بقيه پولش رو طلب كرد
و مرد بده كار در جواب گفت:
(بله)وكيلم گفت:
باهمه بله با ما هم بله
🗞 @hekayathayetarikh
لولهکشی آب تهران، خیابان شاهپور (وحدت اسلامی فعلی) نزدیک خیابان شوش
اوایل دهه ۳۰
🗞 @hekayathayetarikh
سنگنگاره کورانگون یا کورَنگان (که با نامهای گورانگون و کورنگون هم نامیده میشود و به نام «حجاری ایلامی (گورانگون)» در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیدهاست) نقشبرجستهای مربوط به دوره عیلامیان است و در شهرستان رستم، ۵ کیلومتری جنوب مصیری جای گرفتهاست. این اثر در تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۱۵ با شمارهٔ ثبت ۲۵۴ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیدهاست سنگنگاره کورانگون کهنترین نقش برجسته جهان با دیرینگی بیش از ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح، که در شهرستان رستم، منگودرز، شمال استان فارس، در ارتفاع ۱۰۰ متری واقع شدهاست. این نقش برجسته در نزدیکی روستای سهتلان، دهستان منگودرز، شهرستان رستم در نزدیکی شهر مصیری و نورآباد ممسنی قرار دارد. ویژگیها نقش برجسته کورانگون نمایش نیایش آب و نیایش مذهبی در ایران است و در حدود یک کیلومتری کاخ جنجان و شهر باستانی لیدوما و در دل صخره بزرگی قرار دارد. در این نقش برجسته یکی از پادشاهان ایلامی بر تختی که ماری بر آن چنبره زده و نیایش کنندگانی در اطراف آن وجود دارند و ماهیهایی که در آب در حال شنا کردن هستند دیده میشود.
@hekayathayetarikh
فهرست شاهان و رجال مدفونان در کربلا
چند تن از شاهان آل بویه در صحن حرم امام حسین دفن شدهاند. بقعهای بر فراز قبر آنان وجود داشت که در ۱۲۶۸ ق تخریب شد.
۱- مظفرالدین شاه
۲- محمدعلی شاه
۳- احمد شاه
۴- امیرکبیر
۵- معیر الممالک(رییس امور دارایی ناصدالدین شاه)
۶- حاجی میرزا آغاسی(از وزیران عصر محمد شاه قاجار)
۷- ظل السلطان( فرزند ناصرالدین شاه)
🗞 @hekayathayetarikh
"شورای اورشلیم" از مهم ترین دیدارهای مذهبی تاریخ به شمار میرود که میان پولس(از مبلغان مسیحی) و کلیسای اورشلیم برگذار شد؛ بحث اصلی این شورا ملزم بودن یا نبودن ختنه برای غیر یهودیان بود!!
🗞 @hekayathayetarikh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تفاوت گویش حتی در گذشته هم جذاب بوده؛صدای مردمان باستان رو میشنوید!
@hekayathayetarikh
بهترین طعام و بستر و مکان
لقمان حکیم به پسرش گفت:
سه پند به تو می دهم تا کامروا شوی!
بهترین غذای جهان را بخور!
در بهترین بستر و رختخواب جهان بخواب!
در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کن!
پسر گفت:
چگونه همه این کارها را انجام دهم در حالی که پول زیادی ندارم؟!
لقمان گفت:
اگر کمی دیرتر غذا بخوری، طعم بهترین غذای جهان را می دهد.
اگر زیاد کار کنی و خسته شوی ، هنگام خواب
حس می کنی در نرم ترین رختخواب دنیا هستی!
و اگر با مردم دوستی کنی و قلب آن ها را به دست آوری،
در قلب آن ها جای میگیری و بهترین مکان جهان جای داری!!!
🗞 @hekayathayetarikh
دعايی زیبا از بابا طاهر
خدایا دانشی ده ؛ غم نگیرم،
بده آرامشی ؛ ماتم نگیرم،
خدایا از شهامت بی نصیبم،
شهامت ده که آرامش بگیرم،
خدایا ؛ این تفاوت بر من آموز،
که در گمراهی مطلق نمیرم،
ابرها به آسمان تكيه ميكنند، درختان به زمين و انسانها به مهربانی يكديگر...
گاهی دلگرمی يک دوست چنان معجزه ميكند كه انگار خدا در زمين كنار توست.
جاودان باد سايه دوستانی كه شادی را علتند نه شريک،
و غم را شريكند نه دليل...
🗞 @hekayathayetarikh
✨﷽✨
📛 سخن چینی و غیبت
✍فردی نزد حکیمی رفت و گفت: خبر داری که
فلانی درباره ات چقدر غیبت و بدگویی کرده؟
حکیم با تبسم گفت او تیری را به سویم پرتاب
کرد که به من نرسید، تو چرا آن را برداشتی و
در قلبم فرو کردی؟
♦️یادمان باشد هیچوقت سبب نقل کینه ها و دشمنی ها نباشیم
🌷امام علی علیه السلام:
هر کس سخن چین را پیروی کند،
دوستی را به نابودی کشاند.
📚 نهج البلاغه، حکمت٢٣٩
امام علی علیه السلام:
در تصدیق سخن چین شتاب مکن، زیرا
سخن چین گرچه در لباس اندرز دهنده
ظاهر می شود، اما خیانتکار است.
📚 نهج البلاغه، نامه 53
🆔 @hekayathayetarikh