eitaa logo
حکایت های تاریخ
129 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
12 فایل
ملتی که تاریخ نداندمجبوربه تکراراست 👈 https://eitaa.com/joinchat/2146566226C88c03a0498
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🔴حکایت حمال تبریزی ✍️در خیابان شمس تبریزی شهر تبریز زیارتگاهی وجود دارد که به قبر حمال معروف است. فرد بی‌سوادی در تبریز زندگی می‌کرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی می‌گذراند تا از این راه رزق حلالی به دست آورد. یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه‌های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می‌گذارد و کمر راست می‌کند. صدایی توجه‌اش را جلب می‌کند؛ می‌بیند بچه‌ای روی پشت بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا می‌کند که ورجه وورجه نکن، می‌افتی! در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می‌شود و ناغافل پایش سر می‌خورد و به پایین پرت می‌شود. مادر جیغی می‌کشد و مردم خیره می‌مانند. حمال پیر فریاد می‌زند "نگهش‌دار!"؛ کودک میان آسمان و زمین معلق می‌ماند، پیرمرد نزدیک می‌شود، به آرامی او را می‌گیرد و به مادرش تحویل می‌دهد. جمعیتی که شاهد این واقعه بودند همه دور او جمع می‌شوند و هر کس از او سوالی می‌پرسد: یکی می‌گوید تو امام زمانی، دیگری می‌گوید حضرت خضر است، کسانی هم می‌گویند جادوگری بلد است و سحر کرده. حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش می‌گذارد، خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونه‌ای واقعه را تفسیر می‌کنند، به آرامی و خونسردی می‌گوید: خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر، من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است در این بازار می‌شناسید. من کار خارق العاده‌ای نکردم، بلکه ماجرا این است که یک عمر هر چه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یکبار من از خدا خواستم، او اجابت کرد. اما مردم این واقعه را بر سر زبان‌ها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد و قبرش زیارتگاه مردم تبریز شد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayathayetarikh
🌺پیامبر گرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمود: برادرم عیسی (علیه‌السلام) به شهری عبور نمود که در آن مرد و زنی بر سر یکدیگر فریاد می‌زدند! حضرت به آنها فرمود: شما را چه شده؟! چرا فریاد می‌کنید؟ آن مرد عرض کرد: ای پیامبرخدا، این همسر من است، و هیچ بدی هم ندارد بلکه زنی است صالحه، ولی در عین حال دوست‌ دارم از او جدا شوم! حضرت عیسی علیه السلام فرمود: به هرحال بگو چه نقصی در او است که می‌خواهی از وی جدا شوی؟ آن مرد عرضه داشت: بدون اینکه پیر شده باشد، صورتش شکسته و فرسوده شده. حضرت به آن زن فرمود: ای زن! دوست داری طراوت صورتت به تو برگردد؟ آن زن عرضه داشت: آری. حضرت فرمود: هرگاه غذا تناول می‌کنی، پیش از سیرشدن از آن دست بکش. زیرا طعام وقتی در شکم و معده زیاد شد، طراوت و نشاط صورت را از بین می‌برد. زن به این دستور عمل نمود، و طراوت صورتش دوباره بازگشت. 📙(مستدرک الوسائل،ج۱۶ص۲۱۷). ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@hekayathayetarikh
عکسی نایاب و بی نظیر از استاد شهریار در حال نواختن سه تار شـــهریارا بی حبیب خود نمی کردی ســفر راه عشق است این یکی ، بی مونس و تنها چرا ؟ 🗞 @hekayathayetarikh
🍃♦️۵ رمضان واقعه خونین اصفهان در نخستین حکومت نظامی ۵ رمضان ۱۳۵۷ زمانی که برای نخستین بار در کشور ازطرف سرلشکر رضا ناجی در اصفهان حکومت نظامی اعلام شد و درگیری‌هایی که تعدادی از جوانان اصفهانی به شهادت رسیدند. 🔸 وجود علمای مبارز در اصفهان و نجف‌آباد و خمینی‌شهر و اقامه نمازجمعه در اصفهان و نجف‌آباد و برگزاری اجتماعات و تظاهرات در اصفهان و شهر‌های اطراف، ظرفیت مردمی‌شدن و اوج‌گیری جنبش را افزایش داده بود. 🔹صبح روز ۵ رمضان، جمعیت متحصن خود تصمیم گرفت محل تحصن را ترک و در سطح شهر توزیع و از نقاط مختلف به رژیم پوسیده پهلوی ضربه بزند. ♦️مأموران رژیم شاه به مردمی که از منزل آیت الله خادمی بیرون آمده بودند، حمله کردند و در این درگیری تعدادی شهید و مجروح تقدیم انقلاب شد. 🔸عصر روز ۵ رمضان در اصفهان حکومت نظامى برقرار شد و عبور و مرور از ۸ شب تا ۶ صبح ممنوع اعلام شد؛ با برقرارى حکومت نظامى که براى نخستین ‏بار صورت مى‏گرفت، عمر دوره رژیم آمریکائى شاه به‏ سر آمد و مبارزات مردم وارد مرحله جدیدی شد و امام خمینی (ره) از نجف به ‏مناسبت حوادث خشونت‌بار روز‌های قبل اصفهان اطلاعیه‌ای خطاب به مردم اصفهان صادر کردند و کشتار وحشیانه رژیم در اصفهان و شیراز را محکوم کردندکه به‏ شدت در روحیه و رفتار مردم اصفهان موثر واقع شد. ✍در بخشی از پیام امام خمینی (ره) آمده بود: کشتار بی رحمانه اصفهان به دنبال حیله و دروغ و افترا موجب تأثر و تأسف بسیار است. اکنون اهالی اصفهان به اسم حکومت نظامی بدون مجوز قانونی در زیر چکمه خونخواران شاه از اجتماعات دینی ممنوع هستند و حق اظهار نظر ندارند و از آزادی اعطایی برخوردارند. ♦️شهیدان این واقعه تاریخی، سید حسین دوازده امامی، مهدی قیومیان، حسن زارع، محمد حسن منتظری نجف آبادی، رسول باطنی، صفرعلی غلامی قهدریجانی، رسول نم نبات و عباسعلی ذاکر حسین آبادی هستند. 🍃🌷 @hekayathayetarikh
یکی از ادوار مهم تاریخ ایران، دوران حکومت پارتیان است. دوران بسیار درخشان و پرعظمت که فرمانروایان آن توانستند دست جانشینان اسکندر را از سرزمین ایران کوتاه و حکومتی ایرانی را دوباره بنیان کنند. بنیانگذار این حکومت «اَرَشک» از قبیله 《پَرنی》و اقوام پارت بود که در ۲۵۰ قبل از میلاد به نیسا رفت و در ۲۴۸ قبل از میلاد در «آساک»، نزدیکی قوچان فعلی، تاجگذاری کرد و شالوده ی امپراطوری را بنا کرد که نزدیک به ۵ قرن در ایران پایدار ماند. - مشخصات سکه دوره تاریخی: اشکانی ( ۲۱۱-۲۳۸ق.م ) نام پادشاه: ارشک (اشک اول) جنس: نقره وزن: ۴/۰۵ گرم محل ضرب: شهر نیسا (در شمال شرق فلات ایران) 🗞 @hekayathayetarikh
‌ درفش (پرچم) شهداد افتخاری منحصر به فرد در میراث فرهنگی ایران شهداد در حاشیه غربی دشت لوت در استان کرمان واقع شده است. در کاوش‌های باستان‌شناسی این محوطه یک گورستان غنی مربوط به هزاره سوم پیش از میلاد یافت شد که مربوط به دوره شهرنشینی حوزه فرهنگی جنوب شرق ایران است. کیفیت و کمیت آثار مکشوفه معرف جامعه‌ای با سلسله مراتب اقتصادی و اجتماعی پیشرفته و سازمان یافته را نشان می‌دهد. در میان آثار مکشوفه نمونه‌ای منحصر به فرد در جهان شناخته شده است که معروف به درفش یا پرچم شهداد است. لوح مفرغی که بر میله‌ای نصب است و آیینی مذهبی را نشان می‌دهد: شخصیت اصلی مردی است که روی چارپایه‌ای با تزیینات مارپیچی نشسته و به زنی نشسته و زانوزده در مقابل خود اشاره می‌کند. در این صحنه، که در باغی با درختان نخل و درختان پهن برگ واقع است، افرادی نشسته و زانو‌زده‌اند. نوار بافته در بالا و پایین نشانه جریان آب است. در زیر تصویر افراد، حمله گربه‌سانان وحشی به گاوی کوهان دار نشان داده شده‌است. @hekayathayetarikh
قرار بود پارچه ی کت و شلواری اهدایی به مدرسه، میان شاگردان قرعه کشی شود . معلم گفت تا هر کس نامش را روی کاغذ بنویسد تا قرعه کشی کنند وقتی نام حسن درآمد، خود آقا معلم هم خوشحال شد چرا که حسن به تازگی یتیم شده و وضع مالی اش اصلا خوب نبود. وقتی معلم به کاغذ اسامی بچه ها نگاه کرد؛ روی همه ی آنها نوشته شده بود: حسن... مهربانیهای صادقانه ، کودکی هایمان را ازیاد نبریم . ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ ﻣﺴﺘﺤﻖ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﺍﺳﺖ . ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﯾﺴﺘﻦ ﺑﺸﻨﺎﺱ . ﻧﻪ ﺩﺭ ﮔﻔﺘﻦ ؛ ﺩﺭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺍﺳﺘﻪ ﺍﻧﺪ! ‌‎ @hekayathayetarikh
خواهر و برادران کتاب فارسی اول دبستان در گذر زمان : آذر و دارا (کتاب سال ۱۳۳۹) سارا و دارا (۱۳۵۷) اکرم و امین (۱۳۶۴) آزاده و امین (۱۳۹۴) 🗞 @hekayathayetarikh
‍ هر چند که زن را امر کنی که پنهان شو، او را دغدغه "خود را نشان دادن" بیشتر شود و خلق را از نهان شدن او، رغبت به آن زن بیش گردد. پس تو نشسته ای و رغبت از دو طرف زیادت می کنی و می پنداری که اصلاح می کنی و آن خود عین فساد است! « مولانا ، فیه ما فیه» 🗞 @hekayathayetarikh
بخشی از سخنان غرورآفرین نادرشاه بزرگ پس از فتح هندوستان: فتح هند افتخاری نبود. برای من دستگیری متجاوزان و سرسپردگانی مهم بود که ۲۰ سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند. اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی میگرفتم؛ که آن هم از جوانمردی و خوی ایرانی من به دور بود... 📚به نقل از کتاب تاریخ سیاسی و نظامی دوران نادرشاه؛ ابوتراب سردادور 🗞 @hekayathayetarikh
از بايسته هاى جهاندارى آن است كه به فريب و جدايى افكنى دشمن ارزشى داده نشود. و از بزرگان نقل شده كه دارايى بى داد و ستد، دانش بى گفت و گو، و كشور بى آيين كشوردارى پايدار نميماند كليله و دمنه 🗞 @hekayathayetarikh
تاریخچه : تاریخچه غذایی به نام ساندویچ که همان نان های پر شده با انواع سس ها و مواد مختلف غذایی می باشد، احتمالاً به دوران تمدن باستان برمی‌گردد. با این همه غذایی به نام ساندویچ که به شکل امروزی وجود دارد، در حدود دو قرن پیش توسط فردی به نام «جان مونتاگو، ارل چهارم ساندویچ» در به نام ساندویچ در کشور انگلستان در قرن هیجده میلادی اختراع شد. هرچند غذایی مثل ساندویچ از زمان‌های گذشته رواج داشت اما قدیمی‌ترین سابقه مکتوبی که از ساندویچ وجود دارد، مربوط به سال 1762 میلادی می باشد که در شهر ساندویچ در ایالت کنت بریتانیا یافت شده است. یکی از کنت های شهری کوچک به نام ساندویچ در کشور انگلستان بود که علاقه زیادی به داشت و زمان زیادی از وقتش در پای میز قمار می گذشت. وی برای اینکه بتواند در هنگام قمار کردن غذا بخورد و اختلالی در جریان بازی به وجود نیاید، دستور می داد تا به جای اینکه غذا را بر سر میز سفره سرو کنند تکه های گوشت گاو نمک زده و برشته شده را لای دو برش نان تست برایش آماده کنند و آن را سر میز قمار بیاورند تا بتواند بدون تشریفات و کارد و چنگال غذایش را بخورد. از آن زمان به بعد محبوبیت ساندویچ در میان درباریان انگلستان زیاد شد و به این ترتیب بقیه افرادی که به این کار می پرداختند نیز سفارش برش های نان و گوشت را می دادند تا بتوانند به راحتی به کارشان ادامه دهند. کم کم آوازه این غذای خوشمزه و آسان در کل شهر ساندویچ از دربار به سرتاسر شهر رسید. همه مردم می خواستند غذای جدید را که هم تهیه آن ساده بود و هم خوردن آن و در دربار رواج یافته بود، امتحان کنند. این اتفاقی بود که موجب اختراع ساندویچ شد. مردم برای اینکه به این غذای جدید اصالت بدهند نام شهر خودشان یعنی «ساندویچ» را بر روی این غذای سریع گذاشتند و از آن به بعد این غذا به عنوان ساندویچ نام گرفت. در آن زمان غذا خوردن به سبک فرانسوی مرسوم بود و غذا خوردن تشریفات زیادی داشت. برای اینکه فردی بخواهد غذا بخورد به کمک مستخدمین نیاز داشت. سرو غذا ها و حتی بریدن تکه های غذا نیز با آداب خاصی انجام می شد. در آن زمان غذایی که توسط جان مونتیاگو اختراع شد از آنجایی که با دست و بدون کارد و چنگال خورده می شد، جزء سنت شکنی هایی بود که صورت گرفت. 🗞 @hekayathayetarikh
صحنه ایی که خیلی ها باور نمی‌کنند تو ایران باشه ولی یکی از جاهای رويايی هست که حتما باید دید. پارک ملی سراوان، گيلان 🗞 @hekayathayetarikh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارش در از چگونگی برآمدن ، اینگونه آغاز می‌شود که ساسان پسر دارا، به هنگام حملهٔ اسکندر به ایران، پس از کشته شدن پدر، به هندوستان می‌گریزد و با فقر دست به گریبان می‌شود؛ تا به‌زاری می‌میرد. از او پسری می‌ماند ساسان‌نام و تا ۴ نسل، پدر نام ساسان بر پسرش می‌نهد که همه به چوپانی، و ساربانی روزگار می‌گذرانند. آخرین ساسان به بازمی‌گردد و با شبانی به خدمت ، فرمانروای اصطخر، درمی‌آید. بابک شبی در خواب، پی به تبار والای ساسان می‌برد و پس از بیداری، از ساسان درباب نیاکان او می‌پرسد و ساسان سرانجام نسب خویش را آشکار می‌سازد. بدینگونه، بابک دختر خویش را به‌زنی به ساسان می‌دهد و از آن دو زاده می‌شود. اینجا از بزرگ شاهان فیروز‌آباد # 🗞 @hekayathayetarikh
در تواریخ چنانست که پنج هزار سال سلطنت عالم تعلق به گَبران و مُغان داشت و این دولت در خاندان ایشان بود زیرا با رعایا عدل می کردند و ظلم روا نمی داشتند. در خبر است که خدای تعالی به داود علیه السلام وحی کرد که قوم خویش را بگوی که پادشاهان عجم را بد نگویند و دشنام ندهند که ایشان جهان را به عدل آباد کردند تا بندگان من در وی زندگانی کنند. عقل و انصاف دان نه کفر و نه دین آنچه در حفظ ملک در کارست عدل بی دین نظام عالم را بهتر از ظلم شاه دیندارست « بهارستان جامی » 🗞 @hekayathayetarikh
ریشه ی تاریخی ضرب المثل ﺧﺮ ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﻧﻌﻞ ﮐﺮﺩ! کریم ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﻣﻌﺎﻭﻥ ﻭ ﻧﻘﺎﺭﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺑﯿﻮﺗﺎﺕ ﮐﻪ ﻧﻘﺎﺭﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺣﻘﻮﻕ ﻭ ﻣﻘﺮﺭﯼ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ. ﮐﺮﯾﻢ ﺑﻪ ﺍﻗﺘﻀﺎﯼ ﺷﻐﻠﺶ ﺑﺮ ﭼﻨﺪ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﺯ ﻣﻄﺮﺑﻬﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﻫﻢ ﺭﯾﺎﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﻧﻤﻮﺩ . ﮐﺮﯾﻢ ﺷﯿﺮﻩ ﺍﯼ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﺿﺮ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻭ ﺑﺬﻟﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﯾﺪ ﻃﻮﻻﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﯼ ﻃﺮﻑ ﺗﻮﺟﻪ ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ﻭﺍﻗﻊ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻭ ﺧﻠﻮﺕ ﺷﺎﻩ ﻧﻔﻮﺫ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ. ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﻫﻞ ﺷﻮﺧﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﻬﺖ ﺩﻟﻘﮏ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻗﺘﻀﺎﯼ ﻣﻮﻗﻊ ﻭ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﺭﻭﺯ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﻌﺾ ﺭﺟﺎﻝ ﻭ ﺩﺭﺑﺎﺭﯾﺎﻥ ﻣﺘﻨﻔﺬ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﯿﺶ ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﻣﺘﻠﮑﻬﺎﯾﺶ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﻭ ﺗﺨﻔﯿﻒ ﻧﻤﺎﯾﺪ. ﮐﺮﯾﻢ ﺷﯿﺮﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺷﻐﻞ ﺍﻭﻟﯿﻪ ﺍﺵ ﮐﻪ ﻧﺎﯾﺐ ﺭﯾﯿﺲ ﻧﻘﺎﺭﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﺎﯾﺐ ﺭﯾﯿﺲ ﻧﻘﺎﺭﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﺎﯾﺐ ﮐﺮﯾﻢ ﻫﻢ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ. ﻧﺎﯾﺐ ﮐﺮﯾﻢ ﺧﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﯾﺎ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺁﺷﻨﺎﯾﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ . ﺧﺮ ﮐﺮﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﻼﻑ ﺳﺎﯾﺮ ﺧﺮﻫﺎ ﺷﮑﻞ ﻭ ﺭﯾﺨﺖ ﻣﺴﺨﺮﻩﺍﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺮﯾﻢ ﻃﻮﺭﯼ ﺟﻞ ﻭ ﭘﺎﻻﻥ ﺑﺮ ﭘﺸﺘﺶ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﮑﻞ ﻭ ﻫﯿﺌﺖ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ. ﮐﺮﯾﻢ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺑﻪ ﭼﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺘﻠﮏ ﻭ ﻟﯿﭽﺎﺭ ﺑﮕﻮﯾﺪ . ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮﺟﻪ ﺷﺎﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﯽ ﺍﺩﺑﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩ . ﺩﺭﺑﺎﺭﯾﺎﻥ ﻭ ﺳﺎﯾﺮ ﺭﺟﺎﻝ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﺍﺯ ﻧﯿﺶ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﺎﺝ ﻭ ﺭﺷﻮﻩ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ. ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﻘﮏ ﺑﺎﺯﯼ ﺧﻮﺷﺸﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﮐﺮﯾﻢ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ﻣﯽ ﺑﺮﺩﻧﺪ. ﻧﺎﺻﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺷﺎﻩ ﻗﺒﻼً ﺟﺮﯾﺎﻥ ﻗﻀﯿﻪ ﻭ ﻣﺘﻠﮏ ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻗﻬﻘﻬﻪ ﻣﯽ ﺯﺩ . ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺷﺎﮐﯽ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ": ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﮔﻠﻪ ﻭ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺑﺮﻭ ﺧﺮ ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﻧﻌﻞ ﮐﻦ "! ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺷﺮ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﺩﺭﺍﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ . ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺑﺎﻻ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ؛ ﮐﺮﯾﻢ ﻭ ﺧﺮﺵ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. 🗞 @hekayathayetarikh
نَه خانی آمد، نَه خانی رفت... مرد خسیسی،خَربُزِه ای خرید تا به خانه برای زنِ خود بِبَرد.در راه به وَسوسه افتاد که قَدری از آن بخورد،ولی شَرم داشت که دستِ خالی به خانه رَود...عاقبت فریب نَفس،بر وی چیره شد و با خود گفت،قاچی از خربزه را به رَسمِ خانزادِه ها می خورم و باقی را در راه می گذارم،تا عابِران گَمان کنند که خانی از اینجا گذشته است،و چنین کرد.البته به این اندک،آتش آزِ او فرو ننشست و گفت،گوشتِ خربزه را نیز می خورم تا گویند،خان را چاکِرانی نیز در مُلازِمت بوده است و باقی خربزه را چاکران خورده اند...سپس آهنگ خوردن پوستِ آن را کرد و گفت:این نیز می خورم تا گویند خان اسبی نیز داشته است...و در آخر تُخم خربزه و هر آن چیز که مانده بود را یِک جا بلعید و گفت"اکنون نَه خانی آمده و نَه خانی رفت است". « برگرفته از امثال و حکم دهخدا صفحه 1848 » 🗞 @hekayathayetarikh
✨﷽✨ 🌼داستان بخشش.. ✍زنی از کنار مرد معلول ذهنی رد شد که چوبی در دست داشت وبا آن روی زمین می کشید. دلش به حال او سوخت و از او پرسید: اینجا چه می کنی؟ وی گفت: من بهشت ​​را می کشم و آن را به قطعات تقسیم می کنم ، زن لبخند زد و به او گفت: آیا می توانم تکه ای از آن را بخرم؟ قیمتش چنده؟ مرد نگاهی به زن انداخت و گفت: بله ، تکه ای بیست درهم است. زن به مرد معلول بیست درهم و مقداری غذا داد و رفت زن در آن شب خواب دید که در بهشت ​​است صبح برای شوهرش آنچه که در برخوردش با مرد معلول اتفاق افتاده بود تعریف کرد شوهر برخاست و نزد مرد رفت تا قطعه ای از بهشت را از او بخرد و به او گفت: من می خواهم یک قطعه بهشت ​​بخرم ، چقدر است؟ مرد گفت: من نمی فروشم مرد متحیر شد و به او گفت: دیروز به همسرم قطعه ای به مبلغ بیست درهم فروخته ای؟! مرد معلول گفت: همسرتان با بیست درهم ​​نمی خواست بهشت از من بخرد او میخواست دل من را شاد کند، اما شما ، شما فقط دنبال بهشت ​​هستید و بهشت ​​قیمت ثابتی ندارد زیرا ورود به بهشت از راه "همدردی ودلجویی از دیگران" امکان پذیر است ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayathayetarikh
ایران سرزمین انار ! ‍ خواستگاه «انار» در جهان را باید در مناطق خاوری نجد ایران، جست‌وجو کرد. بر اساس برخی شواهد تاریخی، ایرانیان‌باستان در 4هزارسال پیش از میلاد از انار به‌عنوان میوه‌ای خوراكی و نیز برای مصارف آیینی و پزشكی و حتا رنگرزی بهره می‌گرفتند و دستکم از 2500سال پیش از میلاد، این گیاه را کشت می‌کردند. نام میوه‌ی «انار» در بنیاد واژه‌ای ایرانی است. این واژه در تفسیر زند اوستا و نسک‌های پهلوی به‌صورت «anar» آمده و به همین صورت هم به زبان فارسی انتقال یافته است. «انار» از دیرباز میوه‌ی غم و شادی ایرانیان بوده است؛ این میوه همواره در آیین‌های مربوط به درگذشتان(دادگاه) و مراسم گواه‌گیری ایرانیان حاضر بوده است. از شاخه‌های خشک درخت انار هم در برپایی جشن‌هایی چون «سده» بهره گرفته می‌شود. 🗞 @hekayathayetarikh
یاد این تلویزیون سیاه ‌و سفیدها که با طلق رنگی رنگیشون می‌کردیم بخیر... 🗞 @hekayathayetarikh
ابومشعر بلخی گوید که: بر من شش چیز واجب است: دو بر زبان و دو بر تن و دو بر دل. آنچه بر زبان است، ذکر خدای و سخن نیکو! آنچه بر تن است، طاعت خدای و رنج خود از مردم برداشتن! و آنچه بر دل است، بزرگ داشتن امر حق و شفقت بر خلق! اگر به هوا پری، مگسی باشی. اگر بر روی آب روی، خسی باشی. دل به دست آر، تا کسی باشی. خواجه عبدالله انصاری 🗞 @hekayathayetarikh
‍ سی‌وسه‌پل یا پل الله‌وردی خان پلی است با ۳۳ دهانه، ۲۹۵ متر طول و ۱۴ متر عرض است، که توسط الله‌وردی خان اوندیلادزه بر روی زاینده‌رود در شهر اصفهان و همزمان با حکومتشاه عباس صفوی ساخته شده و محل برگزاری مراسم جشن آب‌پاشان و همچنین مراسم خاج‌شویان ارامنهٔ اصفهان در دورهٔ صفویه بوده است. اندیشهٔ بنای سی و سه پل در سال ۱۰۰۸ هجری قمری و در دوازدهمین سال سلطنت شاه عباس یکم به وجود آمد و در سال ۱۰۱۱ هجری قمری، الله وردی خان اوندیلادزه گرجی، سردار مشهور او مأمور اتمام ساختمان پل گردید. پرسی سایکس، سی‌وسه‌پل را یکی از پل‌های درجه اول جهان خواند، شاردن آن را شاهکارمعماری و شگفت آفرین و دن گارسیا آن را از بهترین آثار معماری ایران خواند. و به قول لرد کرزن «انسان هیچ انتظار ندارد برای دیدن آنچه که روی هم رفته می‌توان آن را باشکوه‌ترین پل دنیا نامید، ناچار از مسافرت به ایران باشد». دن گارسیا در این باره می‌نویسد: «این پل نیز از بناهای الله وردی خان اوندیلادزه گرجی است و با اینکه دشمنان و حاسدانش می‌گویند این بنا با پول ساخته شده است، نمی‌توانند انکار کنند که بانی شخص اوست. اما باور عموممردم که حقیقت نیز همان است، این است که الله وردی خان پل را به خرج خود ساخته است». یکی از شعرای دورهٔ صفویه به نام شیخ علی نقی کمره‌ای تاریخ بنای پل را در شعری به گونهٔ ماده تاریخ، سال ۱۰۰۵ هجری به حساب آورده‌است و این سال، درست هم‌زمان با روزهایی است که خیابان بی‌همتای چهارباغ هم ساخته شده‌است. سی وسه پل، چهارباغ عباسی را به چهارباغ بالا متصل می‌کند. @hekayathayetarikh
ﺗﺎ ﺗﻮﺍﻧﻰ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﻫﻤﻪ ﻛﺲ ﻳﺎﺭﻣﺸﻮ ! ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﺭ ﻣﻜﻦ ﻟﻮﺗﻰ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﺸﻮ ! ﺗﻜﻴﻪ ﺑﺮ ﺧﻠﻖ ﻣﺰﻥ ﻋﺎﺯﻡ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻣﺸﻮ ! ﺑﺎ ﺑﺸﺮ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻣﺤﺮﻡ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﻣﺸﻮ ! تکیه ﺑﺮ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺯﺩﻡ ﻋﺎﻗﺒﺘﺶ ﺭﺳﻮﺍ ﺑﻮﺩ ! ﮐﻮﻩ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻋﻈﻤﺖ ﭘﺸﺘﻪ ﺳﺮﺵ ﺻﺤﺮﺍ ﺑﻮﺩ ! ﺍﻳﻦ ﺭﻓﻴﻘﺎﻥ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﻳﻞ ﺩﻳﺪﺍﺭ ﺗﻮﺍﻧﺪ؛ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺎﻳﻞ ﺩﻳﻨﺎﺭ ﺗﻮﺍﻧﺪ ! ﺑﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﻃﺎﻳﻔﻪ ﺍﻯ ﻣﻮﻧﺲ ﻭ ﻏﻤﺨﻮﺍﺭ ﻣﺸﻮ ! ﻣﺎ ﻛﻪ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﻭ ﻧﺪﻳﺪﻳﻢ ﻭﻓﺎ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ! ﻧﻴﺴﺖ یک ﺭﻧﮓ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻣﺸﻮ ... 🗞 @hekayathayetarikh
حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید ...که دخترش را به چه کسی بدهدتا مناسب او باشد .. در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از اوخواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد ...از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد...پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید ...در را بسته یافت واز دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد .. هنگامی که بدنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد .. سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ، وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز....ودزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد .. تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ، و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد .و حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ... جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد ، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت : خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی ،فقط با نماز شبی که ازترس آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می خواندم ! 🗞 @hekayathayetarikh
⭕️ ناصرالدّین شاه، در ماه رمضان نامه‌ای به زعیم شیعیان آن زمان، میرزای شیرازی نوشت که: من وقتی روزه می‌گیرم از شدت گرسنگی و تشنگی عصبانی‌ می‌شوم و ناخودآگاه دستور به قتل افراد بی گناه می‌دهم؛ لذا جواز روزه نگرفتن مرا صادر فرمایید ! میرزای شیرازی در پاسخ نوشت: 👇 ‏حکم خدا قابل تغییر نیست ولی حاکم قابل تغییر است، اگر نمی‌توانی بر اعصابت مسلط شوی از مسند حکومت پایین بیا تا شخص باایمانی در جایگاه تو قرار گیرد و خون بیگناهان بیهوده ریخته نشود. :)) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@hekayathayetarikh
یک سرفه ای هم باید کرد شخص ساده لوحي مكرر شنيده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است و به هر موجودی روزی رسان است. به همين خاطر به اين فكر افتاد كه به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزي خود را بگيرد. به اين قصد يك روز از سر صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد همين كه ظهر شد از خداوند طلب ناهار كرد. هرچه به انتظار نشست برايش ناهاري نرسيد تا اينكه شام شد و او باز از خدا طلب خوراكي براي شام كرد و چشم به راه ماند. چند ساعتي از شب گذشته درويشي وارد مسجد شد و در پاي ستوني نشست و شمعي روشن كرد و... از توبره ی خود قدري خورش و چلو و نان بيرون آورد و شروع كرد به خوردن. مردك كه از صبح با شكم گرسنه از خدا طلب روزي كرده بود و در تاريكي و به حسرت به خوراك درويش چشم دوخته بود ديد درويش نيمي از غذا را خورد و عنقريب باقيش را هم مي خورد بي اختيار سرفه اي كرد. درويش كه صداي سرفه را شنيد گفت: «هركه هستي بفرما پيش» مرد بينوا كه از گرسنگي داشت مي لرزيد پيش آمد و بر سر سفره درويش نشست و مشغول خوردن شد وقتي سير شد درويش شرح حالش را پرسيد و آن مرد هم حكايت خودش را تعريف كرد. درويش به آن مرد گفت: «فكر كن اگر تو سرفه نكرده بودي من از كجا مي دانستم كه تو اينجايي تا به تو تعارف كنم و تو هم به روزی خودت برسی؟ شكی نيست كه خدا روزی رسان است اما يک سرفه ای هم بايد كرد!» 🗞 @hekayathayetarikh
هتل شاه عباس (عباسی) اصفهان را زيباترين هتل در خاورميانه حتی بالاتر از لوکسترین هتل های جهان که در دبی قرار دارد ،زیبایی به خرج کردن و ثروت نیست به اصالت و فرهنگ است! 🗞 @hekayathayetarikh
هتر ، تنها شهر به جا مانده از دوره اشكانی ! بازمانده‌های شهر باستانی هَترا در ميان رودان شمالی و ۱۱۰ کیلومتری جنوب غربی شهر کردنشین موصل واقع است. هترا به همراه مجموعهٔ بزرگ بناها، تندیس‌ها، سنگ‌نبشته‌ها و دیگر یادمان‌های فراوانی که در آن به دست آمده، یکی از بزرگترین و مهمترین بازمانده‌های هنر ترکیبی ایرانی- رومی و فرهنگ و تمدن اشکانی است. این شهر در سده دوم پیش از میلاد پایه‌گذاری شد و در سده دوم و آغاز سده سوم میلادی به اوج بالندگی خود رسید. هترا در زمان اردشیر بابکان مورد هجوم قرار گرفت و ناتوان شد. سپس در زمان شاپور یکم و شاپور ذوالاکتاف که هر سه پادشاهان ساسانی بودند، اشغال گردید و دستور ویرانی آن صادر گردید. هترا پس از این سه یورش ویرانگر، هرگز روی آبادانی دوباره ندید و برای همیشه متروک ماند. امروزه نیز ایرانیان هترا را به کلی به دست فراموشی و بی‌توجهی سپرده‌اند و آشنایی چندانی با این آثار گرانمایهٔ ایرانی ندارند. هترا را بخاطر وجود نیایشگاه خورشید و دیگر بناها و آثار در پیوند با خورشید، «شهر خورشید» نیز می‌نامند. 🗞 @hekayathayetarikh
شیطان به كشيش گفت: دشمنیِ من با بشریت، از دشمنی تو با جان خویش بیشتر نیست ای كشیش! تو به میكائیل آفرین می گویی،در حالی كه او برایت هیچ فایده ای نداشته است؛ و مرا دشنام می دهی، حال آنكه من مایهٔ راحتی و آسایش ات بوده و هستم. مگر نه این كه وجود من، موجب رونق بازار تو و نامم سرمایه كسب و كار توست؟ اگر شیطان بمیرد و مبارزه با او منتفی گردد، چه شغلی را بر عهدهٔ تو خواهند نهاد؟ تو كه پدر روحانی هستی، چطور نمی دانی كه تنها وجود شیطان می تواند سیم و زر را از جیب مؤمنان،به جیب های واعظان و سخنوران سرازیر می كند؟ تو كه عالمی دانا هستی،چطور نمی دانی كه با نابود شدن علت، معلول نیز از بین می رود؟ چطور راضی می شوی كه من بمیرم و تو، جایگاه خود را از دست بدهی و نان زن و بچه ات را آجر كنی؟! @hekayathayetarikh
معلمی از دانش آموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را بنویسند، دانش آموزان شروع به نوشتن کردند معلم نوشته های آنها را جمع آوری کرد، با آن که همه جواب ها یکی نبودند اما بیشتر دانش آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند : اهرام مصر، تاج محل، کانال پاناما، دیوار بزرگ چین و... در میان نوشته ها کاغذ سفیدی نیز به چشم می خورد ، معلم پرسید: این کاغذ سفید مال چه کسی است؟ یکی از دانش آموزان دست خود را بالا برد معلم پرسید : دخترم چرا چیزی ننوشتی؟ دخترک جواب داد : عجایب موجود در جهان خیلی زیاد هستند و من نمی توانم تصمیم بگیرم که کدام را بنویسم. معلم گفت : بسیار خوب، هر چه در ذهنت است به من بگو، شاید بتوانم کمکت کنم در این هنگام دخترک مکثی کرده و گفت : به نظر من عجایب هفتگانه جهان عبارتند از لمس کردن، چشیدن، دیدن، شنیدن، احساس کردن، خندیدن و عشق ورزیدن پس از شنیدن سخنان دخترک، کلاس در سکوتی محض فرو رفت ، اکنون تازه همه به حقیقتی مهم آگاه شده بودند : آری عجایب واقعی همین نعمتهایی هستند که ما آنها را ساده و معمولی می انگاریم! 🗞 @hekayathayetarikh