متنی فوق العاده زیبا و خواندنی
قدیما ﺣﺮﻳﻢ ﺧﺼﻮصی ﻧﺒﻮﺩ، حتی ﺣﻤﺎﻣﺶ ﻋﻤﻮمی ﺑﻮﺩ، ﻭلی ﭼﺸﻢ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﻫﺮﺯﻩ ﻧﺒﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﺎی کسی ﺟﻠﻮی کسی ﺩﺭﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ، ﻭلی ﭘﺸﺖ ﭘﺎ ﺯﺩﻥ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺣﺮفی ﺗﻮی ﺩﻟﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ، حرفی ﻫﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ کسی ﻧﺒﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺑﺮﮔﺮ ﻭ ﭼﻨﺠﻪ ﻭ ﺑﺨﺘﻴﺎﺭی ﻧﺒﻮﺩ، ﮊﻟﻪ ﻭ ﭘﺎی ﺳﻴﺐ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﻴﺮ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﺝ ﻛﻼﺳﺶ ﺗﻮﻱ ﺳﺒﺰی ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ترشی ﻭ ﺁﺵ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻧﮓ ﺳﺎﻝ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺎﻧﺘﻮﻫﺎی ﺭﻧﮕﺎﻧﮓ ﻧﺒﻮﺩ، ﭘﻴﺮﻫﻦ شیک ﻭ بی ﺧﻂ ﻭ ﻳﻘﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﻫﺮ چی ﺑﻮﺩ ﺗﻮی ﺑﻘﭽﻪ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﻴﺮﻫﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻫﺮچی ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍی ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﻭ ﺑﺮﺍی ﻫﻤﻪ ﺑﻮﺩ، ﺁﺭﺯﻭی ﻳﻪ ﺑﭽﻪ ﭘﻮﺷﻴﺪﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﻋﻴﺪ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﻮلی ﻧﺒﻮﺩ، ﻭلی ﺩﻟﻬﺎ ﺧﻮﺵ ﺑﻮﺩ.
ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ...
🗞 @hekayathayetarikh
حسابا کامپیوتری نبود ولی بازارها رونق داشت
تلفنها سیمی بودن ولی آدما آزاد
خوشا دورانی که دلها خوش بود...
🗞@hekayathayetarikh
روز تولد...به وقت تنهایی!
سال 2010،روز تولدش،کیانو رفت نانوایی و با یه شمع و یه بریوش خرید،اونم جلوی نانوایی خورد و افرادی که برای صحبت با او ایستاده بودند به قهوه مهمان کرد.
۳سالهبود که پدرش ولش کرد و ناچار ۳ تا ناپدری بزرگش کردن.
رویاش این بود که بازیکن هاکی بشه که
تو یه تصادف آرزوش دود شد رفت هوا...
دخترش موقع زایمان فوت کرد.
همسرش تو حادثه رانندگی کشته شد.
بهترین دوستش،ریور فینیکس،بخاطر مصرف و اوردوز از بین رفت
خواهرش سرطان خون داره و حال خوبی نداره.
"کیانو ریوز" تو یه آپارتمان کاملا معمولی زندگی میکنه و عاشق گشت توی شهره و اغلب هم متروی نیویورک دیده میشه.
وقتی مشغول بازی تو فیلم «خانه دریاچه» بود، اتفاقی صدای گریه دستیار تولید رو شنید که اگر 20 هزار دلار به بیمارستان نده خونه ش رو ازش میگیرن و این مبلغ بوسیله خود کیانو پرداخت شد.اون در دوران حرفهای مبالغ هنگفتی به بیمارستانها اهدا کرده.
در یک مورد ۷۵میلیون دلار از سهم ماتریکس رو به سازمانهای خیریه داده. سال 1997 پاپاراتزیها(عکاسای مخفی) اونو دیدن که یه روز صبح بین بیخانمانها میچرخه و به حرفاشون گوش میده و بهشون کمک میکنه
🗞 @hekayathayetarikh
حساب به دینار بخشش به خروار
روزی دو بازرگان به حساب معامله هايشان می رسيدند. در پايان، يكی از آن دو به ديگری گفت:طبق حسابی كه كرديم من یک دينار به تو بدهكار هستم. بازرگان ديگر گفت: اشتباه می كنی!
تو یک و نيم دينار به من بدهكار هستی؟ آن دو بر سر نيم دينار با هم اختلاف پيدا كردند و تا ظهر برای حل آن با هم حرف زدند اما باز هم اختلاف ،سر جايش ماند. هر دو بازرگان از دست هم خشمگين شدند و با سر و صدا تا غروب آفتاب با هم در گير بودند. سر انجام بازرگان اولی خسته شد وگفت: بسيار خوب! تو درست می گويی! يک روز وقت ما به خاطر نيم دينار به هدر رفت. سپس يک و نيم دينار به بازرگان دوم داد. بازرگان دوم پول را گرفت و به سمت خانه اش به راه افتاد.
شاگرد بازرگان اولی پشت سر بازرگان دوم دويد و خودش را به او رساند و گفت: آقا،انعام من چی شد؟ بازرگان ، ده دينار به شاگرد همكارش انعام داد. وقتی شاگرد برگشت بازرگان اولی به او گفت :مگر تو ديوانه ای پسر؟! كسی كه به خاطر نيم دينار ، یک روز وقت خودش و مرا به هدر داد چگونه به تو انعام می دهد؟! شاگرد ده دينار انعام بازرگان دومی را به اربابش نشان داد.آن مرد خيلي تعجب كرد و در پی همكارش دويد و وقتی به او رسيد با حيرت از او پرسيد:
آخر تو كه به خاطر نيم دينار اين همه بحث و سر و صدا كردی چگونه به شاگرد من انعام دادی؟! بازرگان دومی پاسخ داد: تعجب نكن دوست من، اگر كسی در وقت معامله نيم دينار زيان كند در واقع به اندازه نيمی از عمرش زيان كرده است چون شرط تجارت و بازرگانی حكم مي كند كه هيچ مبلغی را نبايد ناديده گرفت و همه چيز را بايد به حساب آورد،اما اگر كسی در موقع بخشش و كمک به ديگران گرفتار بی انصافی و مال پرستی شود و از كمك كردن خود داری كند نشان داده كه پست فطرت و خسيس است.
پس من نه می خواهم به اندازه نيمی از عمرم زيان كنم و نه حاضرم پست فطرت و خسيس باشم!
🗞 @hekayathayetarikh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 نظر رهبرمعظم انقلاب درباره مثنوی مولوی: و هو اصول اصول اصول الدین
♦️امام خامنهای در دیدار با جمعی از شعرا در تاریخ ۸۷/۶/۲۵: یک وقتی مرحوم آقای مطهری از من پرسیدند نظر شما راجع به مثنوی چیست، همین را گفتم. گفتم به نظر من مثنوی همین است که خودش گفته: و هو اصول ... ایشان گفت کاملاً درست است، من هم عقیدهام همین است.
🔸انتشار به مناسبت ۸ مهر، سالروز بزرگداشت مولوی
#کانال_حکایتهای_تاریخ
https://eitaa.com/joinchat/2146566226C88c03a0498
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نبوغ چارلی چاپلین رو ببینید در سال 1936
هشت روز وقت صرف فیلمبرداری همین صحنه شده.
@hekayathayetarikh
قانون فوتبال دوران کودکی ما
1. اونیکه از همه چاقتر بود، همیشه دروازبان بود.
2. همیشه اونی که مالک توپ بود، میگفت کی بازی میکنه کی نه
3. زیاد قسم میخوردی پنالتی بود، قسم نمیخوردی پنالتی نبود
4. بازی زمانی تموم میشد که همه خسته میشدن
5. مهم نبود که بازی چند چنده. هر کی گلِ آخر بازی رو میزد، برنده بود
6. داور هم که کشک بود
7. اگه یه موقع توپ گیر نمیومد، یه دبه پلاستیکی یه چیزی بالاخره توپ بود.
8. اگه تو یارکِشی آخر انتخاب میشدی، دیگه امیدی واسه زندگی نبود.
9. لحظه ای که توپ میرفت زیر ماشینی که در حال حرکت بود پر استرس ترین لحظه زندگی بود.
10. وقتی مالک توپ عصبانی میشد، بازی تموم میشد.
11. دختر همسایه از کوچه رد میشد، اونوقت همه مارادونا میشدن😆
12. کفشت، پیرهنت پاره میشد، کتکای شب رو نگو.
13. مسابقه با تیم کوچه بغلی، مثل لشکر کشی هیتلر به لهستان بود.
یادش بخیر.... 😁
@hekayathayetarikh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هشتم مهرماه، سالروز بزرگداشت مولوی گرامی باد.
@hekayathayetarikh
یاد دارم که در ایام کودکی، اهل عبادت بودم و شب ها بر می خاستم و نماز می گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم.
شبی در خدمت پدر رحمة الله علیه نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را بر کنار گرفته، می خواندم.
در آن حال دیدم که همه آنان
که گرد ما هستند، خوابیده اند.
پدر را گفتم: از اینان کسی سر بر نمی دارد که نمازی بخواند. خواب غفلت، چنان اینان را برده است که گویی نخفته اند، بلکه مرده اند.
پدر گفت: تو نیز اگر می خفتی، بهتر از آن بود که در پوستین خلق افتی و عیب آنان گویی و بر خود ببالی!!!
(گلستان سعدی)
@hekayathayetarikh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی نور و رنگ ها
مسجد نصیر الملک،شیراز،ایران
مسجد نصیرالملک یا مسجد صورتی یکی از مساجد قدیمی شیراز است. این مسجد در محله گود عربان که در قدیم به محله اسحق بیگ معروف بوده واقع در جنوب خیابان لطفعلیخان زند و در نزدیکی شاهچراغ و در تاریخ ۱۲۹۴ه. ق آغاز و در تاریخ ۱۳۰۵ه. ق به پایان رسانید که به معماری میرزا رضا کاشی گر و حاج محمد حسن معمار ساخته شدهاست. این اثر در تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۵۸ ه.ش با شمارهٔ ثبت ۳۹۶ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است .
@hekayathayetarikh
این شعر حافظ را باید سرلوحه زندگی قرار داد ✅✅
خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن
تا ببینم که سرانجام چه خواهد بودن
غم دل چند توان خورد که ایام نماند
گو نه دل باش و نه ایام چه خواهد بودن
مرغ کم حوصله را گو غم خود خور که بر او
رحم آن کس که نهد دام چه خواهد بودن
باده خور غم مخور و پند مقلد منیوش
اعتبار سخن عام چه خواهد بودن
دست رنج تو همان به که شود صرف به کام
دانی آخر که به ناکام چه خواهد بودن
پیر میخانه همیخواند معمایی دوش
از خط جام که فرجام چه خواهد بودن
بردم از ره دل حافظ به دف و چنگ و غزل
تا جزای من بدنام چه خواهد بودن
🗞 @hekayathayetarikh