eitaa logo
حکمت
146 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
11 فایل
حکمت های قرآنی و حکایات و احادیث حکمت آمیز ائمه اطهار (علیهم السلام) و اطلاعات مفید روز
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🍀🌿 💥«در کجای جبهه‌ایم؟ در کدام جبهه‌ایم؟» 🔸️گاهی «حقیقت»، پشت پردۂ «دروغ» می ماند. گاهی «واقعیت»، قربانی «کتمان» می شود. گاهی «تزویر»، نقاب چهرۂ «نفاق» می گردد. گاهی «عنوان»، شخص را مغرور می کند و اشخاص دیگر را فریب می دهد. 🔸️گاهی «شهرت»، دام ابلیس و چاه سقوط می شود. گاهی «القاب» و «عناوین»، غرور و غفلت می آورد. گاهی «ایمان»، هدف تیرهای «شبهه» قرار می گیرد و زخمی می شود. گاهی «مال»، «وبال» می شود. و ... گاهی «علم»، ابزار «تحریف» می گردد. 🔸️اینجاست که «تبیین»، وظیفه می شود و «افشاگری»، تکلیف آگاهان می گردد و «سکوت»، گناه به شمار می آید و توبه ی مناسب می طلبد. 🔸️باید با «تیغ بیان»، پردۂ «کتمان» را درید و با «شمشیر زبان»، نقاب «تزویر» را کنار زد و با «چراغ هدایت»، ظلمت «جهالت و ضلالت» را از افق ذهن ها زدود. باید با دفاع صریح از حق، «مؤمنان مظلوم» را از محاصرۂ «احزاب منافق» نجات داد. 🔸️باید میان حق و باطل، ظالم و مظلوم، راست و دروغ، خودی و بیگانه و خط علوی و اموی و جبهه حسینی و یزیدی، خطی کشید و خندقی کَند تا احزاب به «مدینه ایمان» نفوذ نکنند و باور مردم را به تاراج نبرند و «اعتماد عمومی» را غارت نکنند. 🔸️تکلیف به تناسب طاقت و موقعیت است؛ هرکه آگاهتر، مسئولیتش سنگین تر و هر که محبوب تر، تکلیفش حساس تر و هر که مشهورتر، انتظار از او افزون تر. در جبهه صفّین امروز، کجایند عمارها؟! ✍️ یادداشت | در کجای جبهه‌ایم؟ در کدام جبهه‌ایم؟۱ ------------------ 💥۱-بیان ازحجت الاسلام والمسلمین، استاد، جواد محدثی ofoghhawzah.ir 💐⚘💐
🌿🍀🌿 💥فصل هفتم : صفحه هجدهم : نماز ناتمام 💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... ربع ساعتی بی‌اختیار پای پیکرش نشستم و با او نجوا کردم. یک دور رفاقتمان را مرور کردم، تک‌تک حرف‌ها و وعده‌هایش را یادآوری کردم و پای همۀ آن‌ها اشک ریختم. دیگر حسن رفته بود و با حرف‌هایم قرار برگشتن نداشت. دیدم دارم روحیۀ نیروها را خراب می‌کنم، خودم را جمع‌وجور کردم، با حسن وداع کردم و به آن‌سوی خاکریز برگشتم. 🔸️نیروها به‌خوبی پیشروی کرده بودند و فقط پاک‌سازی سنگرها مانده بود. دشمن گمانش را هم نمی‌کرد ما در این پهنۀ سفید و بدون پستی و بلندی، نیرو جلو بیاوریم. برای همین از دیدنمان جا خورده بود. 🔸️تفنگ را مسلح کردم، نارنجک‌ها را برداشتم و مشغول پاک‌سازی سنگرها شدم. اگر کسی تسلیم می‌شد، او را به‌عنوان اسیر به نیروهای دیگر می‌سپردم و خودم جلو می‌رفتم. در یکی از سنگرها که وارد شدم، ناگهان از پشت‌سر یکی روی سرم اسلحه گذاشت و تهدید به شلیک کرد. او مثل من برای پاک‌سازی آمده بود و وقتی دید در سنگر بعثی‌ها هستم گمان کرد دشمنم. گفت: «یالا! اسلحه‌ رو بنداز.» صدای پیرمردی با لهجۀ غلیظ ترکی داشت. گفتم: «حاجی، من خودی‌ام. ببین فارسی حرف می‌زنم.» گفت: «ساکت شو. منافقین هم فارسی حرف می‌زنن.» 🔸️مدام با اسلحه توی کمرم می‌زد و به جلو هل می‌داد. اگر کمی دست از پا خطا می‌کردم شلیک کرده بود. سلاحم را انداختم و به تمام اوامرش گوش کردم، گفتم: «والا بالله من بسیجی‌ام، آخوندم. توی گردان نهاوندم.» اما هرچه گفتم، حرف به گوشش نرفت. از بد حادثه عمامه‌ام نیز افتاده بود و چیزی برای اثبات حرفم نداشتم. گفتم: خدایا، به‌دست خودی‌ها کشته نشیم! 🔸️وقتی دیدم حرف زدن فایده ندارد سریع چرخیدم، با یک حرکت زیر سلاحش زدم و سلاح را به‌سمت خودش نشانه رفتم. گفتم: «حالا بزنم شما رو بکشم؟» وقتی قیافه و ریشم را دید معذرت‌خواهی کرد و گفت: «آقا، به ما گفته بودن حرف کسی رو قبول نکنیم.» گفتم: «نه دیگه این‌جوری. اگه من‌و کشته بودی چی می‌شد؟ اسلحه‌ش رو دستش دادم و از سنگر بیرون اومدم.» 🔸️اسرای زیادی از دشمن جمع شده بود. دست همه را بستیم و آن‌ها را در یک کانال نفررو که آنجا بود نشاندیم. محمود شیراوند که می‌دانست آرپی‌جی می‌زنم به‌سمتم آمد و گفت: «تانک‌های دشمن توی دشت پراکنده هستن؛ بیا جلوتر بریم و تانک‌ها رو بزنیم.» 🔸️همه‌فن‌حریف بود و با شجاعت مثال‌زدنی که داشت مثل همان دوران مدرسه، الگو، قهرمان و در یک کلام، «آقامعلم» ما بود. هیچ‌وقت بدون وضو دست به اسلحه نمی‌برد و اگر وضو می‌گرفت دیگر ترسی نداشت. در تمرینات پادگان مدنی بالای سر نیروها به‌صورت تیرتراش، رگبار می‌زد؛ طوری که سرشان را نمی‌توانستند بلند کنند. گفتم: «آقامحمود، آخر یه بلایی سر این نیروها می‌آری؛ این‌قدر نزدیک نزن.» گفت: «من اعتقاد دارم این تیر به نیرو نمی‌خوره، مگه اینکه من کثیف باشم و طهارت نداشته باشم.» 🔸️به‌همراه شیخ رحمت موسیوند، ولی کهریزی و چند نفر دیگر جمع شدیم و برای زدن تانک‌ها جلو رفتیم. تانک‌ها تخت‌گاز در حال فرار بودند و فاصله‌شان زیاد بود. سیصد متری به دل دشمن رفتیم، تعدادی آرپی‌جی هم شلیک کردیم، اما دیگر از آنجا جلوتر نرفتیم؛ چراکه می‌دانستیم هم‌زمان با ما، لشکر عاشورا از جبهۀ شمالی حمله کرده و ممکن است در تیررس آن‌ها قرار بگیریم. 🔸️ اتفاقاً فردا دیدیم تمام نیروهایی که در حال عقب‌نشینی بودند در دام آن‌ها افتاده‌اند و از جنازه‌شان دشت پر شده است. وقتی دستمان به تانک‌ها نرسید، به عقب برگشتیم و هرکس مشغول کاری شد. من دوباره خودم را به سنگرها مشغول کردم و این بار جنازه‌های بعثی را قبل از اینکه متعفن شود از سنگر خارج کردم. در همین اثنا، آقا محمود، من و شیخ رحمت را صدا زد و گفت: «بیاید اینجا کارتون دارم.» «مشغول سنگرها هستم.» ادامه دارد...... ⚘بیاد_شهدا ⚘دفاع_مقدس 💔جنگ_تحمیلی @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🍀🌿 💥 قال علی علیه السلام : 🔸️قَدْرُ الرَجُلِ عَلى قَدْرِ هِمَّتِهِ... 🔸️وَ شَجاعَتُهُ عَلى قَدْرِ اَنَفَتِهِ 🔸️وَ عِفَّتُهُ عَلى قَدْرِ غَیرَتِهِ. 💥علی علیه السلام فرمودند: 🔸️-ارزش انسان به اندازه همت او است، 🔸️ -و شجاعت او به اندازه عزّت نفس و بى اعتنائیش (نسبت به ارزشهاى مادى) است، 🔸️ -و عفت او به اندازه غیرت او است.۱ --------- ۱-(نهج البلاغه، کلمات قصار، حدیث 47) 💐⚘💐
💥محبوب‌ترین کارها نزد پروردگار من مواعظ علی بن الحسین علیه السلام 🔸️ما من شیءٍ أحبّ إلی اللّه بعد معرفته من عفّة بطن و فرج، 🔸️ و ما من شیءٍ أحبّ إلی اللّه من أن یسأل.۱ 💥امام سجاد علیه السلام فرمود:  هيچ چيز محبوبتر نزد خدا بعد از شناخت خدا از عفت شكم و شهوت نيست و چيزى محبوبتر نزد خدا از اينكه از او بخواهند نيست. 🔸️علت اینکه حضرت، محبوب‌ترین امور نزد پروردگار را بعد از معرفت خدا، عفت بطن و فرج، دانسته و سایر واجبات و عبادات مثل نماز را ذکر نفرموده، این است که: عفت، جلوگیر عامل مزاحم است و همیشه، تأثیر عامل مزاحم، بیشتر از عامل مُعِدّ است، مثل این است که کسی غذاهای مفید و مقوی مصرف کند اما از آن طرف بطور منظم یک سم یا میکروبی را وارد بدن نماید . بدیهی است اثری نخواهد کرد. 🔸️در مسائل معنوی، نیز اگر انسان عبادات زیادی انجام دهد اما مرتباً میکروب گناه را در کالبد روح خود وارد کند، اثر عباداتش خنثی می‌شود. ولی اگر آئینه قلب خود را با گناه تیره نکند فطرت الهیش او را به رشد و کمال هدایت می‌نماید. پس ترک گناه اهم از فعل عبادت است و لذا شیطان بیشتر انسان را به گناه وسوسه می‌کند تا ترک عبادت، چون وقتی گناه بر آدمی سیطره پیدا کرد عبادات او موجب تقرّب وی نخواهد شد. 🔸️پس محبوب‌ترین کارها، ترک دو گناه است. یکی گناه بطن که ارتباط پیدا می‌کند با دنیاطلبی، مال‌اندوزی و طمع‌ها و دیگری شهوات جنسی است.۲ --------------- ۱-تحف‌العقول ص 282) ۲-شرح_حدیث توسط رهبرمعظم انقلاب  @esteftaate_rahbar 💐⚘💐
6.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥ارزش انسان در چیست ؟ 💥بیان ازاستاد دکتر رفیعی 💐⚘💐
5.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥عبرتی ازعاقبت گنا: 🔸️مصاحبه چند دقیقه قبل از اعدام قاتل 💥شهید_علی_محمدی ،دانشمند هسته ای جمهوری اسلامی ایران... https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff 🔥🔥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 استقلال وعظمت وقدرت وتوان داخلی 🔸️ انگلیسی‌ها فکرش را نمی‌کردند که ایرانی‌ها هم بتوانند... @Farsna 💐⚘💐⚘
🔸️فصل هفتم : صفحه نوزدهم : نماز ناتمام 💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... «یه لحظه بیاید یه چیزی بهتون بدم، بعد برید.» وسوسه شدیم ببینیم شب عملیاتی چه تحفه‌ای برایمان دارد. با شیخ رحمت رفتیم، دیدیم یک کتری کوچک آب را با خرج گلولۀ تانک جوش آورده و در آن معرکه چای تازه‌دم دارد. گفت: «بیا که تازه دم کشیده، سریع بخور.» 🔸️«من باور نمی‌کنم. توی این‌ هاگیرواگیر چطور چای درست کردی؟» «فکر همه‌جاش رو کرده بودم و با وسایل کامل اومدم عملیات.» «این کتری رو کجا گذاشته بودی که من ندیدم.» «توی کوله جاساز کرده بودم. حالا بیا بخور تا سرد نشده.» در آن سختی و خستگی، این چای تازه‌دم عجب طعمی ‌داشت. حسابی به جانم چسبید، طوری که طعمش هنوز زیر زبانم است و دیگر به عمرم این‌طور طعم ناب و روح‌افزای چای را نچشیده‌ام. یک لحظه صدای درگیری از کانال نگهداری اسرا بلند شد. یکی از بچه‌ها می‌خواست هرطور شده یکی از اسرا را بکُشد و رزمندگان جلوی او را گرفته بودند. من که میانشان رفتم، همه ازخداخواسته گفتند: «بیا، اصلاً از خود حاج‌آقا بپرس می‌شه اسیرو کشت یا نه؟» 🔸️«حاج‌آقا، من نمی‌دونم. می‌خوام این اسیر رو بکشم. این نباید زنده دربره.» «نمی‌شه، برادر من! این کار حرومه. تا وقتی روت اسلحه کشیده بود می‌تونستی بزنی، اما الان اسیرته.» «بذار من حداقل با این چاقو یکی بهش بزنم، دلم خنک شه... فلان‌فلان‌شده، مگر دستم بهت نرسه.» بچه‌ها چندنفری او را گرفته بودند و او زور می‌زد تا از دستشان فرار کند و خود را به اسیر برساند. سریع اسیر بیچاره را از جمعیت جدا کردم و سفارشی با بچه‌ها به عقب فرستادم، بلکه بلایی سرش نیاید. تا صبح دیگر اسرا به عقب منتقل شدند. جنازه‌های بعثی را بیرون ردیف کردیم و سنگربندی‌ها کامل و مستحکم شد. آشیخ احمدحسین، اذان‌گوی معروف برزول و استاد قرآنِ همۀ ما، در این عملیات حاضر بود. 🔸️ تعداد زیادی نوجوان اعزام‌اولی، به جبهه آمده بودند و مثل پروانه دور آشیخ می‌چرخیدند. گاهی این‌قدر توی دست‌وپایش بودند که می‌گفتیم قدری مراعات آشیخ احمدحسین را کنید و این‌قدر او را اذیت نکنید، اما بچه‌ها جز آشیخ کسی را قبول نداشتند و برای حرف هیچ‌کس تره خرد نمی‌کردند. حتی فرماندهان نمی‌توانستند به آن‌ها دستور بدهند. درحالی‌که با اشارۀ آشیخ برای هر کاری حاضر می‌شدند. 🔸️البته این پیرمرد خوش‌اخلاق هم پدرانه با آن‌ها مدارا می‌کرد. یادم هست در روزهای بعد، وظیفۀ نگهبانی را به همین بچه‌ها سپرده بودند. وقتی از آشیخ احمدحسین پرسیدم چه می‌کنی با بچه‌ها؟ گفت: «هرکدوم بتونن نگهبانی می‌دن، هرکی هم نتونست خودم جاش نگهبانی می‌دم.» 🔸️بعد از نماز صبح، به آشیخ گفتم: «جنازه‌های دشمن بو می‌گیره، بچه‌های شما هم که حرف ما رو گوش نمی‌دن. بهشون بگو بیان بیل بزنن تا سریع‌تر دفنشون کنیم.» آشیخ بچه‌ها را پای کار آورد، هرچند آن‌ها هر مدلی که میلشان می‌کشید کار می‌کردند. اما با هر ترفندی که بلد بودیم از آن‌ها کار کشیدیم و کار جنازه‌ها اول صبح به پایان رسید. 🔸️صبح، دشمن حملۀ پاتکی خود را شروع کرد. ابتدا خمپاره زدند. خاکریز‌هایی که طی عملیات دیشب از لشکر بعثی به دست ما رسید، عریض بود و روی آن یک کانال سرتاسری قرار داشت. خیلی خوب می‌شد در آن پناه گرفت و خمیده راه رفت. برای در امان ماندن از ترکش خمپاره به این کانال پناه بردیم؛ اما حملات دشمن به آتش خمپاره محدود نشد و دقایقی بعد بالگرد دشمن از راه رسید. 🔸️وقتی نیروها را در کانال دید، آمد تا ما را به‌ردیف به رگبار ببندد. نه راه پیش داشتیم و نه راه پس. بالگرد چند متری از کانال را به رگبار بست. هرچه زد، به هدف نشست و از ما شهید و مجروح گرفت. لحظات دلهره‌آوری بود. بالگرد می‌خواست همین کانال را تا انتها بیاید. بچه‌های سنگرنشین با دیدن این صحنه هرچه از تفنگ و آرپی‌جی داشتند به‌سمت بالگرد گرفتند. با غیرت بچه‌ها و صدای جیغ نشستن گلوله بر بدنۀ فلزی بالگرد، خلبان ترسید. راهش را کج کرد و دست از سر ما برداشت. نفس راحتی کشیدیم و خدا را شکر گفتیم. 🔸️بالگرد تازه جایمان را پیدا کرده بود. مشخص بود دوباره برمی‌گردد و به این راحتی ما را رها نمی‌کند. بچه‌ها برای این رویارویی، پیشنهاد خوبی دادند. قرار شد دیوارۀ کانال را سوراخ کنیم و در آن به‌اندازه‌ای که خودمان جا شویم سنگر بگیریم. تا بازگشت بالگرد، دست‌به‌کار شدیم و با سرنیزه دیواره را کندیم. این بار علاوه‌بر بالگرد، همان قارقارک اعصاب‌خردکن هم آمد و دقیق‌تر از بالگرد، کانال را شخم زد، اما ما پنهان شده، از شر او در امان ماندیم. ادامه دارد......... ⚘بیاد_شهدا ⚘دفاع_مقدس 💥جنگ_تحمیلی @mahale114 💐⚘💐⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🍀🌿 🔸️ نصیحت پذیری: 💥عن الإمام الجواد عليه السلام قَالَ لَهُ رَجُلٌ أَوْصِنِي 💥 قَالَ عليه السلام وَ تَقْبَلُ؟ قَالَ نَعَمْ ،قَالَ تَوَسَّدِ اَلصَّبْرَ 🔸️وَ اِعْتَنِقِ اَلْفَقْرَ 🔸️ وَ ارْفَضِ اَلشَّهَوَاتِ وَ خَالِفِ اَلْهَوَى 🔸️وَ اِعْلَمْ أَنَّكَ لَنْ تَخْلُوَ مِنْ عَيْنِ اَللَّهِ فَانْظُرْ كَيْفَ تَكُونُ . 🔸️مردي به امام جواد عليه السلام گفت: مرا نصيحت كن، امام فرمود: 🔸️ اگر نصیحت کنم می پذيری؟ گفت: آری آنگاه امام جواد عليه السلام فرمود: 🔸️صبر را بالش خود قرار ده 🔸️و اگر فقر سراغت آمد شکیبا باش 🔸️ و بی تابی نکن، شهوت ها را از خود دور ساز و با هوای نفس مخالفت کن 🔸️ و بدان كه همواره در برابر نگاه خدایی ، پس ببين چگونه هستی.۱ ---------------- ۱- تحف العقول عن آل الرسول ج ۲ ص ۴۵۵ 💐⚘💐⚘
🌿🍀🌿 💥خاطره ایی از اثر فکر گناه بر عاقبت انسان: 🔸️مردی در كنار درب خانه اش نشسته بود. خانمی به حمام معروف «منجاب» مى رفت، ولى راه حمام را گم كرد، و از راه رفتن خسته شده بود، به اطراف نگاه مى كرد، تا شايد شخصى را بيابد و از او بپرسد، چشمش به آن مرد افتاد، نزد او آمد و از او پرسيد: حمام منجاب كجاست؟ 🔸️آن مرد به خانه خود اشاره كرد و گفت: حمام منجاب همين جاست. آن بانو به خيال اينكه حمام همانجاست، به آن خانه وارد شد، آن مرد فورا درب خانه را بست و به سراغ او آمد و تقاضاى زنا كرد. زن دريافت كه گرفتار مرد هوسباز شده است، 🔸️ حيله ای به ذهنش رسيد و گفت: من هم كمال اشتياق با تو بودن را دارم، ولى چون كثيف هستم و گرسنه، مقدارى عطر و غذا تهيه كن تا با هم بخوريم بعد در خدمتتان باشم. 🔸️مرد قبول كرد و به خارج خانه رفت و عطر و غذا تهيه كرد و برگشت، زن را در خانه نديد، بسيار ناراحت شد و آرزوى زنا با آن زن در دلش ماند و همواره اين جمله را مى خواند: «يا رب قائلة و قد تعبت اين الطريق الى حمام منجاب؟ خدايا! چه شد آن زنى كه خسته شده بود، و مى پرسيد راه حمام منجاب كجاست؟ 🔸️مدتى از اين ماجرا گذشت تا اينكه در بستر مرگ افتاد، آشنايان به بالين او آمدند و او را به جمله «لا اله الا الله محمد رسول الله» تلقين مى كردند او به جاى اين ذكر، همان جمله مذكور را در حسرت آن زن مى خواند، و با اين حال از دنيا رفت. 🔸️بنگر! كه اين لغزش، چگونه او را به هنگام مرگ از اقرار شهادت باز داشت با آن كه جز كشاندن زن به خانه و انديشه زنا مرتكب گناه ديگر نشده بود.1 --------------------- ۱- ازکتاب✍ کشکول_شیخ_بهایی ⚘💐⚘💐