🌿🍀🌿
🔸️فصل دهم : صفحه دوم :
نماز ناتمام
💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز،
حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
....................
گفتم: «اصلاً کار من چیز دیگهایه. من برای جهاد و تبلیغ دین اومدم، نه فرماندهی.»
گفتند: «اونجا هم همین کارها رو انجام بده و الان وقت چونوچرا نیست.»
با اکراه به تپهپنجهای رفتم و فرماندهی را بهدست گرفتم. اکثریت نیروهای تپهپنجهای را سربازان وظیفه تشکیل میدادند و چون اجباراً به منطقه آمده بودند کار با آنها برایم سخت و دشوار بود؛ مخصوصاً در آن شرایط بحرانی.
🔸️ روز اول که به تپه آمدم چیزی نگذشته بود که ناگهان دیدم کماندوهای کلاهسرخ بعثی در پناه درختان بلوط تا پای سنگرمان آمدهاند و نگهبانهای ما را از سنگرها به پشت درختان فراری دادهاند.
درگیری نفربهنفر بود و آنقدر در جنگ پارتیزانی خوب عمل میکردند که نمیدانستیم از کجا تیر میخوریم.
اگر لحظهای غفلت میکردیم، ما را دور میزدند و محاصره میشدیم. تمام سعیمان را کردیم که از پای درختان عقبتر نرویم و راه نفوذ به دشمن ندهیم.
🔸️پس از این حمله متوجه شدم چینش سنگرها باتوجهبه جنگ جنگل طراحی نشده و مثل جبهۀ جنوب سنگر گرفتهایم.
برای همین، دشمن بهراحتی تا بیخ گوشمان میآمد و سنگر را برایمان ناامن میکرد.
بعضی سنگرها را جابهجا کردم و کنار بعضی سنگرها سنگر دیگری زدم تا در صورت نیاز، نقش پشتیبان داشته باشد.
🔸️اتفاقاً علیآقا چیتسازیان بههمراه عمواکبر در منطقه بود تا در شناساییها شرایط را برای اجرای عملیات بررسی کند.
وقتی به تپۀ ما رسیدند از دیدن هم خیلی خوشحال شدیم. آنجا علیآقا چند جای کلیدی برای سنگر و کمین نشانم داد که بهترین پیشنهاد بود و با دقت و نکتهسنجیاش خود را بیش از پیش در دلم جا کرد.
🔸️در پاتکهای بعدی، چه مستقیم به تپۀ دوقلو حمله میکردند و چه از طریق ما میخواستند به دوقلو بروند، در تیررس سنگر تیربار و آرپیجی ما بودند و با چند گلوله وحشت به جانشان میافتاد و در بین درختان ناپدید میشدند.
🔸️برای جلوگیری از شنود دشمن، واحد مخابرات شبکۀ باسیم ایجاد کرده بود و با تلفن قورباغهای با مقر و دیگر تپهها در ارتباط بودیم.
هر موقع صدای زنگ تلفن درمیآمد میفهمیدیم دشمن پیشروی در جنگل را شروع کرده و از تپهسبز یا دوقلو آنها را دیدهاند.
البته هرازگاهی خمپاره سیم مخابرات را قطع میکرد و بچههای مخابرات برای تعمیر آن میآمدند.
🔸️نوۀ عمویم، محمد شیراوند در واحد مخابرات بود و کارش این بود که با موتور تمام جادهها را بگردد و نقطهای که سیم در آن قطع شده را پیدا کند.
در یکی از مسیرها که محمد با سرعت در حال موتورسواری بود، ناگهان گلویش به سیم مخابراتی که به دو طرف جاده بسته شده بوده اصابت میکند و با وضع وخیمی روی زمین پرت میشود.
او تا مدتها تحت درمان قرار گرفت و بهمرور بهتر شد. دشمن در شناساییهایش خودش را تا این مواضع رسانده بود و نهتنها با قطع سیمها شنود میکرد، بلکه اینچنین برای تعمیرکار آن تله میگذاشت.
🔸️یک روز آتش توپخانۀ دشمن کمی فروکش کرد و فرصتی شد تا تنِ تاشدهمان را از سنگرها بیرون بکشیم و در برابر آفتاب دلانگیز صبحگاهی به آن پیچوتابی بدهیم.
بچهها را به محوطه آوردم و مشغول شوخی و صحبت شدیم. در همین هنگام، یک موشک کاتیوشا به بیستمتری سنگرمان اصابت کرد و همۀ ما را درازکش روی زمین خواباند. از صدای کاتیوشا فهمیدم از جانب توپخانۀ خودی دارد شلیک میشود و دارند گرا میگیرند.
🔸️ گفتم اگر جلوی آنها را نگیرم الان چلچله را روی خودمان میریزند و تپه با خاک یکسان میشود.
سریع زنگ زدم مقر و گفتم: «آب دستتونه بذارید زمین و جلوی توپخانۀ خودمون رو بگیرید.
موشکِ گرا خورد وسط تپۀ ما. بگید فاصله ما و خط دشمن رو اضافه کنن و آتش بریزن.»
🔸️توپخانه این اشتباه را تصحیح کرد و در پرتابهای بعدی، موشکباران دقیقی از آب درآمد. با زدن مواضع دشمن، تا ساعتها نفس راحتی کشیدیم و از آتش آنها مصون ماندیم.
🔸️دشمن در یک کار فرسایشی، شب و روز حملۀ چریکی میکرد و خوابوخوراک را از همه سلب کرده بود. با تلفاتی که از ما گرفته بود نیرو کم آورده بودیم و با کمبود نیرو، سربازها استراحت و مرخصی نداشتند.
تدارکات یا کم میرسید یا گاهی اصلاً نمیرسید. از یک جایی بهبعد، دیگر سخنرانیهای من برای تزریق روحیۀ مقاومت اثری نداشت و آنها بریده بودند.
ادامه دارد........
⚘بیاد_شهدا
⚘دفاع_مقدس
💔جنگ_تحمیلی
@mahale114
💐⚘💐
🌿🍀🌿
🔸️فکر و اندیشیدن:
💥قال الکاظم عليه السلام
🔸️إنَّ لِكُلِّ شَيءٍ دَليلاً ، و دَليلُ العَقلِ التَّفكُّرُ ،
🔸️ و دَليلُ التَّفكُّرِ الصَّمتُ ،
🔸️و لِكُلِّ شَيءٍ مَطِيَّةٌ و مَطِيَّةُ العَقلِ
التَّواضُعُ .
💥امام كاظم عليه السلام فرمود:
🔸️ براى هر چيزى راهنمايى است
و راهنماى خرد، انديشيدن است .
🔸️و راهنماى انديشيدن خاموشى؛
🔸️و براى هر چيزى مَركَب راهوارى است
و مركبِ راهوارِ خرد، فروتنى است.۱
----------------------
۱-از کتاب الكافي : 1/16/12.
💐⚘💐
🌿🍀🌿
🔸️جبران مشکلات :
🔸️آنان که بنده حق هستند ،اگر جوانی و حواس و عمرشان از بین رفته است و قوای بدنی آنها از کار افتاده است،
اگر با دستگاه خدا آشنا شده باشند ،جبران همه مشکلاتشان
می شود چون درک میکنند که دستگاه خدا همه چیز را برای انسان فراهم
می کند .
ولی باید تزکیه کرد و دست و زبان و چشم و شکم را در اختیار خود داشت .باید شاکر خدا بود.
🔸️شکر خدا ،یعنی نعمت های خدا را در همان راه باید صرف کرد که خدامیخواهد، نه اینکه فقط بگوید شکرا لله. شکر خدا این است که نیرویت را در راه خدا صرف کنی .صرف بطالت نکنی.
🔸️ اگر ارتباط با خدا پیدا کردی، از تمام ارتباط ها بی نیاز می شوی .
مَن اَصلَحَ ما بَینَهُ و بَینَ لله اَصلَحَ اللهُ
ما بَینَه وَبَین الناس۱
اگر ارتباط با خدا درست شد، ارتباطهای انسانی هم درست میشود.
🔸️ کلک و حقِّه بازی، کاری را درست نمی کند. ما نمی گوییم از مردم کناره گیری کنید و معتزل باشید، بلکه در اجتماع باشید و برای رضای خدا کار کنید.
در اجتماع بیایید و ناراحتیهای اجتماع را ببینید و بچشید .
🔸️پیامبر خدا مورد تهمت بود .حضرت مریم مورد تهمت بود.
ماکانَ ابُو کِ امرا سوء وما کانَت اُمُّکِ بَغیّا ۲
مریم ،پدر تو مردی بدی نبود و مادر توهم بد کار نبود. خیال میکردند مریم هم مثل خودشان است. مریم الهی است آن وقت خدامیگوید: برو سراغ بچه در گهواره :
قالَ اِنّی عَبدُ الله اتانِیَ الکتابَ وجَعَلَنِی
نَبیّا۳
🔸️حرف هایی می زند که انسان صد ساله هم بلد نیست. این گونه تهمت ها به مریم نمیچسبد .
🔸️ آنچه نافع است، تحول عملی است. اگر آلودگی و توطئه و فساد و غیبت را کم کنید ،خیلی نافع است.
انسان را به راه خدا نزدیک میکند و به خودتان خدمت کردهاید.۴
--------------------
۱- نهج البلاغه حکمت ۸۹
۲- سوره مریم آیه۲۸
۳- مریم آیه ۳۰
۴-بیان ✍از کتاب نردبان آسمان ص۲۷۴ از دروس اخلاقی مرحوم
آیت الله بهاء الدینی ره
@hekmaat
🌾🍀🌾🍀
34.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️چرا یهود در زمانه پیامبر (ص)
در شهر مدینه سکونت داشتند؟
💥بیان از مرحوم علّامه سیّد مرتضی عسکری
🆔 @balagh_ir
💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥احساس وظیفه وتکلیف
درکجا است؟
💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️بصیرت در سقوط_دلار
🔎🔎🔎
🌿🍀🌿
🔸️فصل دهم : صفحه سوم :
نماز ناتمام
💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز،
حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
....................
البته به آنها حق میدادم و بین نیروی داوطلب بسیجی و نیروی سرباز اجباری فرق قائل بودم. بههرصورت سعی کردم بار را بیشتر روی دوش معدود بسیجیهای گروهان بیندازم و در نگهبانی از آنها استفاده کنم. بااینحال، یک روز سربازی ادای موجگرفتهها را درآورد و خودش را به بدحالی زد. من که در موجی شدن، سابقهدار محسوب میشدم با یک نگاه فهمیدم موجی نیست.
خمپاره جای دیگری افتاده بود و او جای دیگری خودش را انداخته بود؛ ولی حاشا نکردم و او را فرستادم عقب. چنین نیرویی اگر میماند هم به دردم نمیخورد.
از طرفی، گزارشش را به فرماندهان دادم تا از این برگشت سوءاستفاده نکند. فرماندهان هم با گزارش من برایش اضافهخدمت زدند و برایش بد تمام شد.
🔸️با این اتفاق، حرفزدنهایم را بیشتر کردم. نفربهنفر وقت میگذاشتم و سعی میکردم با آیه و قرآن و صحبت از وطن و ناموس، انگیزههایشان را همسو کنم. در تعدادی جواب داد و نیروهای خوبی از آنان ساخت، اما اکثریت هنوز نق میزدند و از زیر کار شانه خالی میکردند. پس از این گفتگوها یکی از سربازان عذاب وجدان گرفت و گفت:
«آقای شیراوند، ما رو ببخش. من میخوام حقیقتی رو به شما بگم.»
«چی شده؟»
«اون سربازی که بهعنوان موجی فرستادیم عقب موجی نبود. سر شما کلاه گذاشت.»
«اون سر خودش کلاه گذاشت؛ بر فرض ما نفهمیدیم، خدا هم نمیفهمه؟»
چندی گذشت و این بار سروصدا راه انداختند و گفتند فلانی تیر خورده و باید به عقب برود.
وقتی نزد او رفتم دیدم اسلحه را بین دو انگشت پا، روی گوشت گذاشته و تیر زده. گفتم: «خجالت بکشید. شما از گلوله فراری هستید، بعد خودتون رو توی همین چاه میندازید و به خودتون تیر میزنید؟»
گفتند: «نه، دشمن زده.»
گفتم: «هر کاری میکردی دشمن اینجای پا رو نمیزد، مگر اینکه پات رو بیرون سنگر بذاری بگی آقای بعثی، بیا اینجا رو بزن!»
گفت: «نه، از کف خورده.»
گفتم: «جانم، تیری که از این سمت میخوره با تیری که از اون سمت میخوره، زمین تا آسمون فرق داره. با این کارها جز اضافهخدمت و تنبیه هیچی نصیبتون نمیشه.»
🔸️اینها را گفتم، اما دلم سوخت و برایش درخواست آمبولانس کردم. آقای میرزایی خبردار شد و گفت:
«برای اینگونه افراد آمبولانس نداریم.»
او خودش قبل از اینکه سپاهی شود ارتشی بود و نحوۀ برخورد در نظام را میدانست.
من بهفرمان آقای میرزایی، چند روزی سرباز را نگهداشتم، اما پایش داشت عفونت میکرد و در آن صورت انگشتانش باید قطع میشد. ناچار او را به عقب فرستادم و این بار، علاوهبر اعلام شفاهی، کتباً نیز گزارش واقعه را ارسال کردم تا با جانبازان و ایثارگران حقیقی مشتبه نشود.
🔸️پس از این ماجرا، به مقر فرماندهی رفتم و با آقای احمدوند جانشین گردان، تا جایی که میشد بگومگو کردم. گفتم: «صبر این بندگان خدا لبریز شده. یا تعویضشون کنید، یا حداقل نیروی اضافه بدید من بتونم دو روز هم که شده بفرستمشون مرخصی که حالوهوایی عوض کنن.»
🔸️آقای احمدوند گفت: «همینی که هست. بیش از این نیرو نداریم؛ چه کنیم؟»
گفتم: «اگر شرایط به این سختی دارید به من بسیجی بدید. اگر سرباز میدید باید خواب و خوراک و استراحت و مرخصی هم بهشون بدید. این حقشونه.»
این را گفتم و با ناراحتی بیرون آمدم. البته جنگ همین است.
گاهی جز داد زدن و گاهی جز داد شنیدن کاری از انسان برنمیآید. این را میدانستم که فرماندهان هیچ کوتاهی نمیکنند و اگر دستشان برسد کم نمیگذارند،
ولی راه دیگری برای حمایت از نیروهایم جلوی پایم نبود. یک ماه پدافندی تپهپنجهای با این اوصاف ادامه پیدا کرد و پس از آن، با آمدن نیروی تازهنفس، تعویض شدیم.
🔸️چند ماه بعد، حاجمهدی ظفری را در قم دیدم. او با حضور حاجمیرزا سلگی در بخش ستادی سپاه، فرماندهی گردان حضرت اباالفضل(ع) را بهعهده گرفته بود و با شناختی که از من داشت، برای حضور در گردان دعوت کرد.
مرحلۀ دوم عملیات نصر8 در ارتفاعات ماووت، در شرف وقوع بود و گردان برای حضور در این عملیات، سازماندهی میشد.
خبر را به طلاب مدرسۀ مهدی موعود رساندم و این بار در اتفاقی بینظیر، سی نفر روحانی با همدیگر اعزام شدیم.
🔸️ مقصد آغازین ما پادگان چهارزبر بود که عقبۀ لشکر در منطقۀ غرب کشور بهشمار میرفت.
در پادگان، بهصف شدن سی روحانی پیشاپیش گردان، نمای زیبا و غرورآفرینی داشت. خیلی از گردانها نزد حاجمهدی ظفری میآمدند و میگفتند چند تا از این روحانیون را به ما بده؛ اما حاجی با لبخند میگفت:
«نمیشه؛ اینا خطشکنهای ما هستن و روی شهادتشون حساب باز کردم.»
ادامه دارد......
⚘بیاد_شهدا
⚘دفاع_مقدس
💔جنگ_تحمیلی
@mahale114
💐⚘💐⚘
🌿🍀🌿
🔸️خصوصیّت امامت:
💥قال الامام المهدی عليه السلام :
🔸️وَجَعَلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ إخْوانِهِمْ
وَ بَنى عَمِّهِمْ وَ الْأدنينَ فَالْأدْنينَ مِنْ
ذَوِى أرْحامِهِمْ فُرْقْاناً بَيِّناً
🔸️ يُعْرَفُ بِهِ الْحُجَّةَ مِنَ المْحَجُوج،
وَالاْءمامَ مِنَ الْمَأْمُومِ،
🔸️بِأنْ عَصَمَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ وَبَرَأهُمْ
مِنَ الْعيُوبِ.
🔸️ وَطَهَّرَهُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ نزَّهَهُمْ
مِنَ الْلَّبْسِ وَ جَعَلَهُمْ خُزّانَ عِلْمِهٍ،
وَ مُسْتَوْدَعَ حِكْمَتِهِ، وَ مَوْضِعَ سِرِّهِ
وَ أيَدَّهُمْ بِالدَّلائلِ،
🔸️وَ لَوْلا ذلِكَ لَكانَ النّاسُ سَواءً
وَ لاَءدَّعى أمْرَاللّه ِ عَزَّوَجَلَّ كُلُ اَحَدٍ
وَلَما عُرِفَ الحقُّ مِنَ الْباطِلِ
وَ لاَ الْعالِمُ مِنَ الْجاهِلِ.
💥از حضرت مهدى عليه السلام
نقل شده كه فرمود:
🔸️و ميان آن امامان و برادرانشان
وپسر عموها و خويشان نزديك آنان
تفاوت آشكارى قرار داد.
🔸️تا حجّت خدا از مردم عادى
شناخته شود و امام و مأموم از
يكديگر مشخصّ گردد.
🔸️ از اين رو آنان را از گناهان و
لغزشها و اشتباهات و پليديها و
عيبها مصون و معصوم قرار داد
و آنان را خزينه هاى علم و
حكمت و جايگاه اسرار خود
قرار داد.
🔸️و آنان را با دلايل و برهان تأييد
كرد و اگر چنين نمى كرد.
🔸️ همه مردم برابر بودند و هر كس
ادعاى رهبرى و امامت مى كرد
و حق و باطل و عالم و نادان
تشخيص داده نمى شد.۱
--------------
۱-بحارالانوار 53: 194.
💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 انتظار یعنی «آمادهباش»
بیانی از رهبر معظّم انقلاب مدّ ظله العالی:
🔸️انتظار یعنی «آمادهباش»!
باید «آمادهباش» باشیم.
🔸️انسان مؤمن و منتظر، آنکسی است که در حال «آمادهباش» است.
🔸️اگر امامِ شما که مأمورِ به ایجاد عدالت و استقرار عدالت در کلّ جهان است، امروز ظهور بکند، باید من و شما آماده باشیم.
💥این «آمادهباش» خیلی مهم است؛ انتظار به این معنا است.
🆔 @balagh_ir
🌾🌺🌾🌺💎
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 | دست به دامان قطب عالم امکان
💥اثرات توسّل به امام ع در زندگی
🔰http://Eitaa.com/ofogh_howzah
🌾🌺🌾🌺
30.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸️ مستند کوتاه | آسید محمدعلی
💥 روایتی از زندگی و سیره انقلابی حضرت آیتالله سیدمحمدعلی علوی گرگانی و دیدارهای ایشان با رهبر معظم انقلاب حضرت آیتالله خامنهای، که در ایام سالگرد رحلت این مرجع عظیمالشان منتشر میشود
💥 رهبر معظم انقلاب:
این مرجع معظم در قضایای گوناگون انقلاب و مسائل کشور همواره وفادارانه در کنار مردم و پشتیبان نظام مقدس بودند و خدمات ارزشمندی کردهاند که موجب فیض و رحمت الهی است انشاءالله.
۱۴۰۰/۱۲/۲۴
💻 Farsi.Khamenei.ir
🍂 @gharar_a
💐⚘💐⚘
🌹عطر_یار
🔸ما همه بیمار هجران توایم
💥یا امام العصر ما زان توایم
بنده انعام و احسان توایم
💥برنمیداریم سر از خاک درت
تا ابد بر عهد و پیمان توایم
💥در صراط مستقیم بندگی
پیرو ارشاد و برهان توایم
💥پُر شود از فتنه، گر روی زمین
بیم نَبوَد چون غلامان توایم
💥پیشه ما عشق و شوق کوی تو است
چاکرانه سر به فرمان توایم
💥هر کسی مطلوب و معشوقی گرفت
ما گرفتار و پریشان توایم
💥هر کسی را علت و بیماری است
ما همه بیمار هجران توایم
💥دردمندانیم از سوز فراق
جملگی محتاج درمان توایم
💥مُلک دنیاگر همه از آنِ ما است
ریزه خواران سَر خوان توایم
💥ور چو خورشیدیم بر اوج سپهر
ذرهای از مهر رخشان توایم
💥«لطفی صافی» بگو با وجد و شوق
یا ولیّ عصر ما زان توایم۱
------------
💥۱-بیان ✍از مرحوم حضرت آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی ره
http://Eitaa.com/ofogh
_howzah
💐⚘💐⚘
🌿🍀🌿
🔸️بهترین اعمال:
💥امام صادق عليه السلام
در جواب كسى كه پرسيده بود :
ما أفضَلُ ما يُفعَلُ فيهِ (شَعبانَ)
🔸️ الصَّدَقَةُ و الإستِغفارُ ؛
💥امام صادق عليه السلام
در جواب كسى كه پرسيده بود :
🔸️چه عملى در ماه شعبان برتر
است؟ فرمودند :
🔸️صدقه و استغفار .۱
---------------------------
.۱-از کتاب اقبال الأعمال ، ج 3 ،
ص 294 .
💐⚘💐⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 «مناجات شعبانیه» را بخوانید ...
💥بیا ن از حضرت امام امام خمینی (ره)
🆔 @balagh_ir
⚘💐⚘💐
🌿🍀🌿
💥در مورد تربیت فرزندان در مسجد:
🔸️ راحتترین راه تربیت این
است که پدر، دست خانواده را
بگیرد و به مسجد بیاورد. در
مســـــجد چیزهایی می بینند که
آنها را تربیت میکند. بچه میبیند
مردم نماز میخوانند؛ لذا نماز
خواندن بر او چاپ میخورد.
میبیند در رمضان روزه میگیرند،
چاپ میخورد. میبیند عدهای
منبــــــــر میروند و از ولایت
امیرالمؤمنین میگویند، چاپ
میخورد....
🔸خلاصه همهی اینها مربی
است. بدون زحمت، خود به خود
بچهها بار میآیند. انسان
میبیند بعد از مدتی بچه نماز
میخواند و حمد و سورهاش
هم درست شده است. اما اگر
بخواهی آنها را به مسجد
نیاوری و خــــــودت آنها را
درست کنی، حتی اگر ۲۴ ساعت
هم بنشینی، درست نمیشود.
🔹در مسجد بدون زحمت هم
یاد میگیرد، هم با آدمهای
خوب معاشرت میکند و
خستگی اش در میرود و
اُنسش تأمین میشود، و هم ....
بنابراین باید پدر و مادر
حواسشان جمع باشد و بچهها
را به عنوان امانت بپذیرند و
تربیت کنند.
🔍 نکات
💥بیان از مرحوم یة_الله_خوشوقت ره
💥از✍ استاد، مهدوی_ارفع
@yamahdiadrekni72
💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥 خیانت همسایه، در عملیاتهای
تروریستی علیه ایران
🔹 آیا باکو به حیاط خلوت
تروریستهای تکفیری و صهیونیستی تبدیل شده است؟؟
💥جهاد_تبیین
@mahale114
💐⚘💐
✅خواص آب زرشک طبیعی
✍️آب زرشک برای سم زدایی خون، کبد و کلیه، کاهش فشارخون بالا، درمان دیابت، کاهش چربی و کلسترول خون، درمان جوش صورت، لاغری و کاهش وزن و درمان سنگ کیسه صفرا مفید میباشد. همچنین خون شما را پاکسازی و تصفیه میکند.
طرز تهیه آب زرشک: مقداری زرشک را خوب بشویید و ۲۴ ساعت در آب خیس کنید، سپس آن را در مخلوط کن بریزید و خوب مخلوط کنید. از صافی رد کنید آب زرشک شما آماده است.
☜【طب شیعه】
🍏 @tebshia20🌿
🌿🍀🌿
🔸️فصل دهم : صفحه چهارم :
نماز ناتمام
💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز،
حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
....................
وقتی قرار شد روحانیون برای نمازجماعت به گردانهای دیگر بروند و سریع برگردند، حاجی کوتاه آمد. گردان ما شده بود سازمان تبلیغات. قبل از اذان، تعداد زیادی ماشین تبلیغات میآمد دنبال ائمۀجماعت و بعد از نماز، آنها را برمیگرداند.
دوستان طلبه در همۀ دستهها سازماندهی شده بودند، اما پیشنهاد دادم قبل از شروع به کار گردان، همه باهم یک پیادهروی تاکتیکی داشته باشیم و این همبستگی را حفظ کنیم.
🔸️ صبح زود، همۀ دوستان با رعایت نظم، با پوتینهای واکسزده، لباسهای خاکی و عمامهبهسر، بهستون میشدیم و کوهنوردی میکردیم.
بچهها ما را دستۀ «آخوندها» نامیده بودند و به همدیگر نشان میدادند. بعد از آن، در دستههای خود پخش میشدیم و کارهای روزانه را شروع میکردیم.
همین سحرخیزی و نظم الهامبخش دیگر برادران بود و به اجرای هرچه بهتر برنامههای روزانه کمک میکرد.
🔸پس از این وقفه در پادگان، بهسمت منطقۀ عملیاتی راه افتادیم. ابتدا به بانه رفتیم و از آنجا با کامیونهای مهرومومشده، بهنحوی که دشمن شک نکند به ارتفاعات مرزی بوالحسن رسیدیم. تاریکی شب که پردۀ استتار انداخت، بهستون شدیم و مخفیانه با عبور از ارتفاعات پرپیچوخم ماووت از کوه گمو گذر کردیم. پس از آن، با عبور از پل سیدالشهدا، بهسمت ارتفاع گُردهرَش تغییر مسیر دادیم و با عبور از یک رودخانۀ فصلی، خودمان را تا پای قلۀ گردهرش رساندیم.
هدف از عملیات نصر8 تصرف همین ارتفاع بود که خطالرأس کشیدهای داشت و مثل سلسلهقلل بهنظر میرسید. در مرحلۀ اول عملیات، لشکرهای مختلف از نقاط مختلف به این منطقۀ وسیع حمله کرده بودند و در مرحلۀ دوم، یال جنوبی ارتفاع نصیب گردان ما شده بود.
در گردهرش، دشمن بر قلۀ آن موضع داشت و ما زیر پایش بودیم. کمی بالا کشیدیم و در غار بزرگی مستقر شدیم که بهراحتی یک گردان در آن جا میشد. تا اطلاع ثانوی آزادباش دادند و دیگر خبری نشد. صدای نمنم باران در کوهستان به گوش میرسید و غار از نفس یک گردان آدم، دم کرده بود. زمان طلایی حمله در حال سپری شدن بود و فرصت شبیخون داشت از بین میرفت. رفتوآمدهای علیآقا چیتسازیان و نیروهای اطلاعاتیاش غیرطبیعی بود و خبر از مشکلی میداد.
با طلوع فجر، نمازم را زیر سقف کوتاه غار، نشسته خواندم و بعد از تعقیبات، کاری نداشتم. قدری چرت زدم. بیدار که شدم باران قطع شده بود و هوا رو به طلایی شدن بود. از اینکه آبوهوا برای عملیات آماده است خوشحال شدم، اما باز خبری از عملیات نشد. از این بیتحرکی خسته شدیم. یکی از رزمندهها افسر نیروی هوایی ارتش بود و بهعنوان بسیجی داوطلب به جبهه آمده بود. در آن شرایط گفت: «بچهها، برای اینکه روحیه بگیرید، شعری میخونم شما آهسته با من تکرار کنید:
صبح که ساعت چهار برپا میزنن میخوریم چای شیرین با خوشگل بربری
بربری بربری. بربری بربری.»
شعر با لحن ملایمی شروع میشد و وقتی به بربریها میرسید سبک مرگ بر شاه زمان انقلاب را میگرفت و آخرین بربری محکم و کوبنده ادا میشد. با این شعر، شوری در بچهها افتاد و با همخوانی و کفزنی با او همراه شدند. گفتم: «چه خبرتونه؟ منطقه رو گذاشتید روی سرتون.»
حاجمهدی ظفری که فکر روحیۀ بچهها بود، چیزی نگفت و خستگی بچهها حسابی دررفت.
آن شب را هم در غار ماندیم و پس از استراحتی کافی، به روز دوم رسیدیم. از نیمۀ روز، باران دوباره آغاز شد و این بار شدید و سیلآسا باریدن گرفت. اگر هنوز ذرهای امید برای انجام عملیات باقی مانده بود، با این باران ناامید شد. بعدازظهر علیآقا چیتسازیان آمد و گفت: «شب عملیات، تیم گشتیهای دشمن رو که به شناسایی اومده بودند اسیر کردیم. توی بازجوییها متوجه شدیم عملیات لو رفته و بعثیها منتظر ما هستن. پس از بررسیهای فراوان به این نتیجه رسیدیم که انجام عملیات به صلاح نیست و باید برگردیم.»
زیر باران شدید آذرماه، از غار بیرون زدیم و بهسمت عقبه بهراه افتادیم. در روز که به قلۀ گردهرش نگاه کردم واقعاً عظمت داشت و رسیدن به فراز آن ساعتها طول میکشید. وقتی به پل رودخانۀ فصلی رسیدیم، آب بالا آمده بود و جریان تند آب به پایمان میخورد. ما که جلوتر بودیم با کمک طنابی که برای حفظ تعادل کشیده بودند رد شدیم و آنسوی رودخانه منتظر بچهها ماندیم.
در همین هنگام، رودخانه طغیان کرد و بچههایی که در حال عبور بودند در آب شناور شدند. دست همه به طناب بود. شیخ آیت زرینی که نزدیکتر بود را میدیدم که زیر آب میرود و درمیآید و درعینحال، تلاش میکند خود را از سیلاب خارج کند. در همین شرایط حساس ناگهان طناب پاره شد و آب همه را با خود برد...
ادامه دارد.......
⚘بیاد_شهدا
⚘دفاع_مقدس
💔جنگ_تحمیلی
@mahale114
💐⚘💐