✍مهمانی عمر :
در این عمری که میدانی
فقط چندی تو مهمانی!
به جان و دل تو عاشق باش
رفیقان را مراقب باش!
مراقب باش تو به آنی
دل موری نرنجانی …
که در آخر تو میمانی و
مشتی خاک که از آنی …!
دلا یاران سه قسمند گر بدانی
زبانی اند و نانی اند و جانی
به نانی نان بده از در برانش
محبت کن به یاران زبانی
ولیکن یار جانی را نگه دار
به پایش جان بده تا میتوانی ...۱
-----------------
💥۱-بیان اشعار ازجناب مولانا
@mollanasreddin
⚘⚘
"از مکافات عمل غافل مشو
گندم از گندم بروید جو ز جو"
در زمان قدیم، مردی ازدواج کرد...
در روز اول ازدواج، جهت خوردن ناهار با خانواده شوهر دور هم جمع شدند. مرد سهم بیشتری از غذا را با احترام خاص به همسرش و به مادر خودش سهم ناچیزی از غذا داد، بدون هیچ احترامی!!
در این لحظه عروس که "شخصیت اصیل و با حکمتی داشت،" وقتی این صحنه را دید درخواست طلاق کرد و گفت:
شخصیت اصیل در ذات هست و نمی خواهم از تو فرزندی داشته باشم که بعدها فرزندانم رفتاری چون تو با مادرت، با من داشته باشند و مورد اهانت قرار بگیرم!
""متاسفانه بعضی از زنان وقتی شوهرانشان آنها را ترجیح می دهند، فکر می کنند بر مادر شوهر پیروز شدند.!!"
عروس با تدبیر همان روز طلاق گرفت و مدتی بعد با همسری که به مادر خودش احترام میگذاشت ازدواج کرد و بعد از سالها صاحب فرزندانی شد...
یک روز با فرزندانش عزم مسافرت کرد، با فرزندانی که بزرگ شده بودند و به مادرشان بسیار احترام می گذاشتند.
در مسیر به کاروانی برخوردند، پیرمردی پابرهنه پشت سر کاروان راه می رفت و هیچ کس به او اعتنایی نمی کرد.!
مادر به فرزندانش گفت: آن پیرمرد را بیاورید.
وقتی او را آوردند مادر، همسر سابقش را شناخت به او گفت:
چرا هیچ کس به تو اعتنا و کمکی نمی کند؟!
آنها کی هستند؟!
گفت: فرزندانم هستند...
گفت : من رامی شناسی؟
پیرمرد گفت: نه
زن با حکمت گفت: من همان همسر سابقت هستم و قبلا گفتم که اصالت در ذات هست ...
"همانگونه که می کاری درو خواهی کرد..."
به فرزندان من نگاه کن!
چقدر به من احترام میگذارند...
حالا به خودت و فرزندانت نگاه کن،
چون تو به مادرت اهانت کردی، این جزای کارهای خودت هست...
زن با تدبیر به فرزندانش گفت: "کمکش کنید برای خدا..."
✨بدانیم؛ فرزندانمان همانگونه با ما رفتار خواهند کرد که ما با پدر و مادر خود رفتار میکنیم.!✨
@mollanasreddin
💐⚘💐
⚘⚘
💥عاقبت اندیشی:
💥قال الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :
🔸️ إنَّ رَجُلاً أتَى النَّبيَّ صلى الله عليه
و آله فَقالَ لَهُ; يا رَسولَ اللّه ِ أوصِني،
🔸️فَقال لَهُ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه
و آله ;
فَهل أنتَ مُستَوصٍ إن أنا أوصَيتُكَ ؟ ـ حتّى قالَ لَهُ ذلكَ ثَلاثا ،
🔸️و في كُلِّها يَقولُ لَهُ الرّجُلُ ;
فإنّي اُوصِيكَ إذا أنتَ هَمَمتَ بأمرٍ
فتَدَبَّرْ عاقِبَتَهُ ،
🔸️ فإن يَكُ رُشدا فأمضِهْ ، و إن يَكُ
غَيّا فانْتَهِ عَنهُ .
💥امام صادق عليه السلام فرمود:
🔸️ مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد;
اى رسول خدا! مرا سفارش فرما.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود;
اگر تو را سفارش كنم آيا به گوش مى گيرى؟
🔸️حضرت سه بار اين جمله را به او فرمود و هر بار آن مرد عرض مى كرد; آرى اى رسول خدا.
🔸️پس، رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود;
به تو سفارش مى كنم كه هرگاه خواستى كارى انجام دهى، به عاقبت آن بينديشى،
🔸️ اگر رستگارى بود آن را انجام بده
و اگر گمراهى بود رهايش كن. ۱
----------------------
۱-از کتاب الكافي : 8/150/130.
💐⚘💐
💥 لطف الهی:
🔸️ اگر کسی گناهی انجام بدهد، حالا یا روی سهو است یا روی نسیان است یا روی اکراه است، الجاء است، اضطرار است و مانند آن،
اینها که با حدیث_رفع [1]
برداشته می شود. اگر کسی واقعاً معصیت میکند یعنی چه؟ یعنی علم دارد، عذر ندارد،
جهل و سهو و نسیان نیست، اضطراری هم ندارد، الجائی هم ندارد، اکراهی هم در کار نیست و علم دارد. معنای آن این است که خدایا من میدانم تو گفتی این کار را نباید بکنی، ولی من انجام می دهم!
شما هر گناهی را تحلیل بکنید یک شرک مستور و ضعیفی داخل آن هست.
🔸️ پرسش: کسی که با اتّکا به رحمت الهی دارد و گناه می کند ... .
▫️ پاسخ: اتّکای کاذب است، یک غرور_کاذب است؛ «غرّته نفسه» این مغرور است،
در آیات هم هست که اینها استغفار را به استهزا گرفتند.[2]
به چه کسی امیدواری؟ صریحاً در برابر او داری می ایستی!
🔸️ بنابراین این یک شرک ضعیفی است که در پایان سوره مبارکه «یوسف» دارد که
﴿وَ مَا یؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِكُونَ﴾،[3]
این است که حضرت فرمود اگر کسی زبانش باز باشد در قیامت بتواند بگوید «لا اله الا الله»، «دَخَلَ الْجَنَّة»،[4]
چون عمده این است که ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾؛[5]
کسی حسنه دستش باشد، نه «من فَعل الحسنه»! چنین چیزی را که قرآن وعده نداد، نفرمود هر کسی در دنیا کار خوبی کرده درب بهشت روی او باز است! فرمود وقتی می آید دستش پُر باشد.
اگر وعده داده بود که اگر کسی در دنیا کار خوبی کرده، بعد هر کاری مثلاً کرده باشد،
ما درب بهشت را به روی او باز می کنیم، بله چنین چیزی خوب است؛
اما چنین وعده ای را که نداد. فرمود وقتی می آیی، باید دستش پُر باشد،
🔸️ ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾،
آن وقت ما بررسی می کنیم، ده برابر هم می دهیم و درب بهشت را هم باز می کنیم؛
البته لطف خدا حساب دیگری دارد، ولی این شخص نمی تواند مغرور باشد.
این استغفار را به استهزا گرفته، در روایات هم هست.
💥 خدا سیدنا الاستاد را غریق رحمت کند! این را هم در یکی از جاهای المیزان[6]
بیان کردند کسی از همان اوّل قصدش این است که معصیت بکند بعد بگوید من استغفار می کنم این دو تا گناه کرده:
یکی اینکه معصیت کرده؛ دیگر اینکه استغفار را به استهزا گرفته است.
🔸️چگونه شما در برابر مولا می ایستی و بعد میگویی من عذرخواهی می کنم! این مگر بشر عادی است؟ این دو تا گناه کرده!
لطف_الهی بکند کار خویش
نکته سربسته چه گویی خموش! [7]
کسی درباره ذات اقدس الهی که نمی تواند تصمیم بگیرد،
ولی ما از آن نظر که بنده هستیم
وظیفه ما این است.
--------------------------
[1]. وسائل الشیعة، ج15، ص369.
[2]. سوره روم، آیه10.
[3]. سوره یوسف، آیه106.
[4]. التوحید (للصدوق)، ص27.
[5]. سوره انعام، آیه160.
[6]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص166.
[7]. دیوان حافظ، غزل284.
بیان از حضرت :
آیت_الله__جوادی_آملی
🆔 @a_javadiamoli_doross
💐⚘💐
7.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹️ چرا توافق ایران و عربستان یکی
از نشانه های افول آمریکاست؟
🔹️ساموئل هانتینگتون توضیح میدهد!
🌾🌾
⚘⚘
🔸️فصل دهم : صفحه سیزدهم :
نماز ناتمام
💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز،
حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
....................
دو شب بعد، سکوت عجیبی در منطقه برقرار شد. نه سروصدایی از تپۀ بغل میآمد و نه حتی دشمن خمپارهای میزد. به برادر کرمعلی در تپۀ بغل بیسیم زدم تا ماجرا را جویا شوم، اما هیچکس جواب نداد.
🔸️ این سکوت، ترس شد و با سوز سرما و در پسزمینۀ برف و بارانی که بر زمین نشسته بود، به عمق جانم نفوذ کرد.
گفتم نکند اتفاقی برایشان افتاده یا همه باهم اسیر شدهاند و ما بیخبریم؟
هیچ خبری از بچهها در تپۀ بغل نبود.
ساعتی نگذشت که یک ماشین پر از نیرو به جاده آمد.
🔸️ از گردان 155 حضرت علیاصغر(ع) بودند و از بینشان آقای ترابی از بچههای بهار همدان را میشناختم.
آمد سلاموعلیکی کرد و گفت: «چرا آماده نیستید؟ تپه رو تحویل بدید و با همین ماشینها برگردید.»
با این جمله تازه خبردار شدیم در وضعیت تعویض هستیم و تپههای دیگر بهطور مخفیانه، نیروها را از راهی غیر جاده عقب کشیدهاند تا دشمن متوجه نشود.
بالاخره پس از شش-هفت روز از جادۀ ماووت-سلیمانیه برگشتیم و عملیات بیتالمقدس2 برای ما با موفقیت به پایان رسید.
🔸️در این مدت، سرمای شدید زمستانی تبر شده بود و کاری کرده بود که استخوان پایم مدام تیر بکشد. پایم ورم کرده بود و چکمهای که در این یک هفته، لحظهای از پا بیرون نیاورده بودم،
دیگر بیرون نمیآمد. در راه برگشت، نرسیده به ماووت در یک بیمارستان صحرایی پیاده شدم تا کمی دوا و درمان شوم. دکتر مسعودی از دکترهای خوب و جهادی نهاوند برای معاینۀ پایم آمد.
🔸️هر کاری کرد چکمه از پایم خارج نشد. با یک تیغ آن را برید و دیدیم پایم سیاه شده. میتوانستم پا را تکان دهم، اما تیر میکشید.
🔸️دکتر گفت: «یهکم دیگه مونده بودی، سرما به استخونت میزد و باید پا رو قطع میکردیم.
وضع خطرناکی داری و باید بفرستیمت عقب.»
گفتم: «من عقب نمیرم. پام که طوری نشده.»
🔸️گفت: «تو رنگ پات رو ببین.»
دیدم راست میگوید و پایم وضع خوبی ندارد.
همانجا آمپولی برایم زد که سبب شد بدنم گرم شود و دوباره جریان خون را حس کنم.
با آب شدن یخ بدنم تازه تیر کشیدنهای اصلی شروع شد. حتی اکنون که برای شما از آن دردها میگویم پایم یاد آن خاطرات میکند و تیر میکشد.
🔸️به دکتر گفتم: «آقای دکتر، من نمیتونم از بچهها جدا شم ولی مراقبت میکنم.»
دکتر مسعودی وقتی دید به هیچ صراطی مستقیم نیستم، چند آمپول دستم داد و گفت: «تا برسی نهاوند، حتماً در چند نوبت، این آمپولها رو بزن.»
🔸️با یک دمپایی سوار ماشین شدم و به همان مدرسهای رفتم که مقر بچهها بود.
در مدرسه حمام آب گرم راه انداخته بودند. زیر مخزن آب، آتش زیادی روشن بود و دوش گرفتن زیر آن آب، سرما را از بدن یخزدهمان خارج میکرد.
بااینکه دشمن دود آتش را میدید و حوالی حمام را با خمپاره میزد، اما ارزشش را داشت.
🔸️ وقتی پایم را زیر آب گرفتم هنوز احساس نداشت و فقط گزگز میکرد.
با برگشت به خانه، مادرم تا ماهها مشغول رسیدگی به پاهای من بود و با انواع و اقسام داروهای محلی آن را گرم میکرد تا درنهایت، سلامتی خود را بهدست آوردم و توانستم دوباره با آن گام بردارم.
پایان فصل دهم
ادامه دارد
⚘بیاد_شهدا
⚘دفاع_مقدس
💔جنگ_تحمیلی
@mahale114
💐⚘💐
⚘⚘
🔸️علامات دین شناس:
ع
💥قال الامام رضا علیه السلام :
🔸️إِنَّ مِنْ عَلاماتِ الْفِقْهِ:
أَلْحِلْمُ وَ الْعِلْمُ، وَ الصَّمْتُ؛
🔸️ إنّ الصّمتَ بابٌ مِنْ أَبْوابِ الْحِکْمَةِ
🔸️إِنَّ الصَّمْتَ یَکْسِبُ الَْمحَبَّةَ،
🔸️ إِنَّهُ دَلیلٌ عَلى کُلِّ خَیْر.
🔸️از نشانههاى دینفهمى،
حلم و علم و سکوت،است
پ
🔸️خاموشى و سکوت ، درى از درهاى
حکمت است.
🔸️خاموشى و سکوت، دوستىآور
🔸️و راهنماى هر کار خیرى است.۱
-----------------------
۱-تحف العقول عن آلالرسول(ع)، ج۱، ص۴۴۶
💐⚘💐
⚘⚘
⚘ اصل کلی تقوا و صبر:
🔸️ فرمود:
﴿نُصِیبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاءُ وَلاَ نُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ﴾[1]
ما هرگز كسی كه قدم_نیكو برداشت، كار_خیری كرد و دارای مقام_احسان بود اجرش را ضایع نمی كنیم،
حالا چه یوسف چه غیر یوسف!
بنابراین این قصه هم اكنون زنده است؛ یعنی هر كسی عفیف بود بالأخره به جایی می رسد،
هر كسی امین بود به جایی می رسد،
هر كسی مقاوم بود به جایی می رسد،
هر كسی صبور بود به جایی می رسد
و خود یوسف (سلام الله علیه) هم به همین اصل_كلی اعتراف كرد
و برادران خود را به همین اصل كلی هشدار داد.
🔸️ وقتی برادران یوسف به آن حضرت گفتند
﴿أَإِنَّكَ لَأَنْتَ یوسُفُ﴾ وجود مبارك یوسف فرمود:
﴿أَنَا یوسُفُ وَهَٰذَا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَینَا﴾، اما این تاریخ مصرفش نگذشت، چرا؟
برای اینكه
﴿إِنَّهُ مَنْ یتَّقِ وَیصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ﴾[2]
این یك اصل كلی است. خب اگر بیان خدای سبحان است فرمود:
﴿لَا یضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ﴾
، از همین بیان كلی وجود مبارك یوسف استدلال كرد استفاده كرد فرمود:
این برادرم به من رسید این اختصاصی به من و برادر و خانواده یعقوب و ابراهیم ندارد .
🔸️اصل_كلی این است كه
﴿مَنْ یتَّقِ وَیصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ﴾
، بنابراین این قصه هم اكنون هم زنده است
﴿وَكَذلِكَ مَكَّنَّا﴾ كار_خداست
﴿نُصِیبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاءُ وَلاَ نُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ﴾.
------------------------
[1] . سوره یوسف، آیه 56.
[2] . سوره یوسف، آیه 90.
بیان از حضرت :
آیت_الله_جوادی_آملی
🆔 @a_javadiamoli_esra
💐⚘💐
⚘⚘
ﺩﺭﻭﯾﺸﯽ ﺗﻨﮕﺪﺳﺖ
ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮﺍﻧﮕﺮﯼ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺷﻨﯿﺪﻩﺍﻡ ﻣﺎﻟﯽ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﯾﺸﺎﻥ ﺩﻫﯽ، ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺩﺭﻭﯾﺸﻢ...
ﺧﻮﺍﺟﻪ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻦ ﻧﺬﺭِ ﮐﻮﺭﺍﻥ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ ﺗﻮ ﮐﻮﺭ ﻧﯿﺴﺘﯽ...!
ﭘﺲ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺗﺎﻣﻠﯽ ﮐﺮﺩ ﮔﻔﺖ :
ﺍﯼ ﺧﻮﺍﺟﻪ ، ﮐﻮﺭ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩِ ﺧﺪﺍﯼ
ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ و ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ
ﮔﺪﺍﺋﯽ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ...!
ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﮕﻔﺖ ﻭ ﺭﻭﺍﻧﻪ ﺷﺪ...
ﺧﻮﺍﺟﻪ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻭﯼ ﺷﺘﺎﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ
ﭼﻪ ﮐﻮﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﻭﯼ ﺩﻫﺪ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﮑﺮﺩ ...
ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺍﻩ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺩ
ﻭ میخواهد ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ
ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﺨﻮﺍﻩ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻭ ﻣﯽﺗﺮﺳﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ...
@mollanasreddin
💐⚘💐