eitaa logo
حکمت
145 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
11 فایل
حکمت های قرآنی و حکایات و احادیث حکمت آمیز ائمه اطهار (علیهم السلام) و اطلاعات مفید روز
مشاهده در ایتا
دانلود
💥 لطف الهی: 🔸️ اگر کسی گناهی انجام بدهد، حالا یا روی سهو است یا روی نسیان است یا روی اکراه است، الجاء است، اضطرار است و مانند آن، اینها که با حدیث_رفع [1] برداشته می‌ شود. اگر کسی واقعاً معصیت می‌کند یعنی چه؟ یعنی علم دارد، عذر ندارد، جهل و سهو و نسیان نیست، اضطراری هم ندارد، الجائی هم ندارد، اکراهی هم در کار نیست و علم دارد. معنای آن این است که خدایا من می‌دانم تو گفتی این کار را نباید بکنی، ولی من انجام می دهم! شما هر گناهی را تحلیل بکنید یک شرک مستور و ضعیفی داخل آن هست. 🔸️ پرسش: کسی که با اتّکا به رحمت الهی دارد و گناه می‎ کند ... . ▫️ پاسخ: اتّکای کاذب است، یک غرور_کاذب است؛ «غرّته نفسه» این مغرور است، در آیات هم هست که اینها استغفار را به استهزا گرفتند.[2] به چه کسی امیدواری؟ صریحاً در برابر او داری می‌ ایستی! 🔸️ بنابراین این یک شرک ضعیفی است که در پایان سوره مبارکه «یوسف» دارد که ﴿وَ مَا یؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَ هُم مُشْرِكُونَ﴾،[3] این است که حضرت فرمود اگر کسی زبانش باز باشد در قیامت بتواند بگوید «لا اله الا الله»، «دَخَلَ الْجَنَّة»،[4] چون عمده این است که ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾؛[5] کسی حسنه دستش باشد، نه «من فَعل الحسنه»! چنین چیزی را که قرآن وعده نداد، نفرمود هر کسی در دنیا کار خوبی کرده درب بهشت روی او باز است! فرمود وقتی می‌ آید دستش پُر باشد. اگر وعده داده بود که اگر کسی در دنیا کار خوبی کرده، بعد هر کاری مثلاً کرده باشد، ما درب بهشت را به روی او باز می ‌کنیم، بله چنین چیزی خوب است؛ اما چنین وعده ‌ای را که نداد. فرمود وقتی می ‌آیی، باید دستش پُر باشد، 🔸️ ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾، آن وقت ما بررسی می‌ کنیم، ده برابر هم می دهیم و درب بهشت را هم باز می‌ کنیم؛ البته لطف خدا حساب دیگری دارد، ولی این شخص نمی ‌تواند مغرور باشد. این استغفار را به استهزا گرفته، در روایات هم هست. 💥 خدا سیدنا الاستاد را غریق رحمت کند! این را هم در یکی از جاهای المیزان[6] بیان کردند کسی از همان اوّل قصدش این است که معصیت بکند بعد بگوید من استغفار می کنم این دو تا گناه کرده: یکی اینکه معصیت کرده؛ دیگر اینکه استغفار را به استهزا گرفته است. 🔸️چگونه شما در برابر مولا می ‌ایستی و بعد می‌گویی من عذرخواهی می ‌کنم! این مگر بشر عادی است؟ این دو تا گناه کرده! لطف_الهی بکند کار خویش نکته سربسته چه گویی خموش! [7] کسی درباره ذات اقدس الهی که نمی‌ تواند تصمیم بگیرد، ولی ما از آن نظر که بنده‌ هستیم وظیفه ما این است. -------------------------- [1]. وسائل الشیعة، ج‌15، ص369. [2]. سوره روم، آیه10. [3]. سوره یوسف، آیه106. [4]. التوحید (للصدوق)، ص27. [5]. سوره انعام، آیه160. [6]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص166. [7]. دیوان حافظ، غزل284. بیان از حضرت : آیت_الله__جوادی_آملی 🆔 @a_javadiamoli_doross 💐⚘💐
7.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹️ چرا توافق ایران و عربستان یکی از نشانه های افول آمریکاست؟ 🔹️ساموئل هانتینگتون توضیح میدهد! 🌾🌾
⚘⚘ 🔸️فصل دهم : صفحه سیزدهم : نماز ناتمام 💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... دو شب بعد، سکوت عجیبی در منطقه برقرار شد. نه سروصدایی از تپۀ بغل می‌آمد و نه حتی دشمن خمپاره‌ای می‌زد. به برادر کرمعلی در تپۀ بغل بی‌سیم زدم تا ماجرا را جویا شوم، اما هیچ‌کس جواب نداد. 🔸️ این سکوت، ترس شد و با سوز سرما و در پس‌زمینۀ برف و بارانی که بر زمین نشسته بود، به عمق جانم نفوذ کرد. گفتم نکند اتفاقی برایشان افتاده یا همه باهم اسیر شده‌اند و ما بی‌خبریم؟ هیچ خبری از بچه‌ها در تپۀ بغل نبود. ساعتی نگذشت که یک ماشین پر از نیرو به جاده آمد. 🔸️ از گردان 155 حضرت علی‌اصغر(ع) بودند و از بینشان آقای ترابی از بچه‌های بهار همدان را می‌شناختم. آمد سلام‌وعلیکی کرد و گفت: «چرا آماده نیستید؟ تپه رو تحویل بدید و با همین ماشین‌ها برگردید.» با این جمله تازه خبردار شدیم در وضعیت تعویض هستیم و تپه‌های دیگر به‌طور مخفیانه، نیروها را از راهی غیر جاده عقب کشیده‌اند تا دشمن متوجه نشود. بالاخره پس از شش-هفت روز از جادۀ ماووت-سلیمانیه برگشتیم و عملیات بیت‌المقدس2 برای ما با موفقیت به پایان رسید. 🔸️در این مدت، سرمای شدید زمستانی تبر شده بود و کاری کرده بود که استخوان پایم مدام تیر بکشد. پایم ورم کرده بود و چکمه‌ای که در این یک هفته، لحظه‌ای از پا بیرون نیاورده بودم، دیگر بیرون نمی‌آمد. در راه برگشت، نرسیده به ماووت در یک بیمارستان صحرایی پیاده شدم تا کمی دوا و درمان شوم. دکتر مسعودی از دکترهای خوب و جهادی نهاوند برای معاینۀ پایم آمد. 🔸️هر کاری کرد چکمه از پایم خارج نشد. با یک تیغ آن را برید و دیدیم پایم سیاه شده. می‌توانستم پا را تکان دهم، اما تیر می‌کشید. 🔸️دکتر گفت: «یه‌کم دیگه مونده بودی، سرما به استخونت می‌زد و باید پا رو قطع می‌کردیم. وضع خطرناکی داری و باید بفرستیمت عقب.» گفتم: «من عقب نمی‌رم. پام که طوری نشده.» 🔸️گفت: «تو رنگ پات‌ رو ببین.» دیدم راست می‌گوید و پایم وضع خوبی ندارد. همان‌جا آمپولی برایم زد که سبب شد بدنم گرم شود و دوباره جریان خون را حس کنم. با آب شدن یخ بدنم تازه تیر کشیدن‌های اصلی شروع شد. حتی اکنون که برای شما از آن دردها می‌گویم پایم یاد آن خاطرات می‌کند و تیر می‌کشد. 🔸️به دکتر گفتم: «آقای دکتر، من نمی‌تونم از بچه‌ها جدا شم ولی مراقبت می‌کنم.» دکتر مسعودی وقتی دید به هیچ صراطی مستقیم نیستم، چند آمپول دستم داد و گفت: «تا برسی نهاوند، حتماً در چند نوبت، این آمپول‌ها رو بزن.» 🔸️با یک دمپایی سوار ماشین شدم و به همان مدرسه‌ای رفتم که مقر بچه‌ها بود. در مدرسه حمام آب گرم راه ‌انداخته بودند. زیر مخزن آب، آتش زیادی روشن بود و دوش گرفتن زیر آن آب، سرما را از بدن یخ‌زده‌مان خارج می‌کرد. بااینکه دشمن دود آتش را می‌دید و حوالی حمام را با خمپاره می‌زد، اما ارزشش را داشت. 🔸️ وقتی پایم را زیر آب گرفتم هنوز احساس نداشت و فقط گزگز می‌کرد. با برگشت به خانه، مادرم تا ماه‌ها مشغول رسیدگی به پاهای من بود و با انواع و اقسام داروهای محلی آن را گرم می‌کرد تا درنهایت، سلامتی خود را به‌دست آوردم و توانستم دوباره با آن گام بردارم. پایان فصل دهم ادامه دارد ⚘بیاد_شهدا ⚘دفاع_مقدس 💔جنگ_تحمیلی @mahale114 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘⚘ 🔸️علامات دین شناس: ع 💥قال الامام رضا علیه السلام : 🔸️إِنَّ مِنْ عَلاماتِ الْفِقْهِ: أَلْحِلْمُ وَ الْعِلْمُ، وَ الصَّمْتُ؛ 🔸️ إنّ الصّمتَ بابٌ مِنْ أَبْوابِ الْحِکْمَةِ 🔸️إِنَّ الصَّمْتَ یَکْسِبُ الَْمحَبَّةَ، 🔸️ إِنَّهُ دَلیلٌ عَلى کُلِّ خَیْر. 🔸️از نشانه‌هاى دین‌فهمى، حلم و علم و سکوت،است پ 🔸️خاموشى و سکوت ، درى از درهاى حکمت است. 🔸️خاموشى و سکوت، دوستى‌آور 🔸️و راهنماى هر کار خیرى است.۱ ----------------------- ۱-تحف العقول عن آل‌الرسول(ع)، ج۱، ص۴۴۶ 💐⚘💐
⚘⚘ ⚘ اصل کلی تقوا و صبر: 🔸️ فرمود: ﴿نُصِیبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاءُ وَلاَ نُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ﴾[1] ما هرگز كسی كه قدم_نیكو برداشت، كار_خیری كرد و دارای مقام_احسان بود اجرش را ضایع نمی ‌كنیم، حالا چه یوسف چه غیر یوسف! بنابراین این قصه هم‌ اكنون زنده است؛ یعنی هر كسی عفیف بود بالأخره به جایی می ‌رسد، هر كسی امین بود به جایی می‌ رسد، هر كسی مقاوم بود به جایی می‌ رسد، هر كسی صبور بود به جایی می ‌رسد و خود یوسف (سلام الله علیه) هم به همین اصل_كلی اعتراف كرد و برادران خود را به همین اصل كلی هشدار داد. 🔸️ وقتی برادران یوسف به آن حضرت گفتند ﴿أَإِنَّكَ لَأَنْتَ یوسُفُ﴾ وجود مبارك یوسف فرمود: ﴿أَنَا یوسُفُ وَهَٰذَا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَینَا﴾، اما این تاریخ مصرفش نگذشت، چرا؟ برای اینكه ﴿إِنَّهُ مَنْ یتَّقِ وَیصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ﴾[2] این یك اصل كلی است. خب اگر بیان خدای سبحان است فرمود: ﴿لَا یضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ﴾ ، از همین بیان كلی وجود مبارك یوسف استدلال كرد استفاده كرد فرمود: این برادرم به من رسید این اختصاصی به من و برادر و خانواده یعقوب و ابراهیم ندارد . 🔸️اصل_كلی این است كه ﴿مَنْ یتَّقِ وَیصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ﴾ ، بنابراین این قصه هم ‌اكنون هم زنده است ﴿وَكَذلِكَ مَكَّنَّا﴾ كار_خداست ﴿نُصِیبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاءُ وَلاَ نُضِیعُ أَجْرَ المُحْسِنِینَ﴾. ------------------------ [1] . سوره یوسف، آیه 56. [2] . سوره یوسف، آیه 90. بیان از حضرت : آیت_الله_جوادی_آملی 🆔 @a_javadiamoli_esra 💐⚘💐
⚘⚘ ﺩﺭﻭﯾﺸﯽ ﺗﻨﮕﺪﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮﺍﻧﮕﺮﯼ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺷﻨﯿﺪﻩ‌ﺍﻡ ﻣﺎﻟﯽ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻧﺬﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﯾﺸﺎﻥ ﺩﻫﯽ، ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺩﺭﻭﯾﺸﻢ... ﺧﻮﺍﺟﻪ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﻧﺬﺭِ ﮐﻮﺭﺍﻥ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﻡ ﺗﻮ ﮐﻮﺭ ﻧﯿﺴﺘﯽ...! ﭘﺲ ﺩﺭﻭﯾﺶ ﺗﺎﻣﻠﯽ ﮐﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﺧﻮﺍﺟﻪ ، ﮐﻮﺭ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩِ ﺧﺪﺍﯼ ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ و ﺑﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﮔﺪﺍﺋﯽ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ...! ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﮕﻔﺖ ﻭ ﺭﻭﺍﻧﻪ ﺷﺪ... ﺧﻮﺍﺟﻪ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻭﯼ ﺷﺘﺎﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻮﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﻪ ﻭﯼ ﺩﻫﺪ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﮑﺮﺩ ... ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺍﻩ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ می‌خواهد ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﺨﻮﺍﻩ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﯽﺗﺮﺳﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ... @mollanasreddin 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥باخدا باش 🔸️ کجا میری؟!! آخه همه کاره منم!!! 💥بیان ازحجت_الاسلام_قرائتی @takhribchi110 💐⚘💐
📚 👈نعره شوريده دل 🌴يک شب از آغاز تا انجام، همراه کاروانی حرکت می کردم. سحرگاه کنار جنگلی رسيديم و در آنجا خوابيديم. در اين سفر، شوريده دلی همراه ما بود، نعره از دل برکشيد و سر به بيابان زد، و يک نفس به راز و نياز پرداخت. 🌴هنگامی که روز شد، به او گفتم: اين چه حالتی بود که ديشب پيدا کردی؟ در پاسخ گفت: بلبلان را بر روی درخت و کبکها را بر روی کوه، قورباغه ها را در ميان آب، و حيوانات مختلف را در ميان جنگل ديدم، همه می ناليدند، فکر کردم که از جوانمردی دور است که همه در تسبيح باشند و من در خواب غفلت. 🍂دوش مرغی به صبح می ناليد 🍂عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش 🍂يکی از دوستان مخلص را 🍂مگر آواز من رسيد بگوش 🍂گفت: باور نداشتم که تو را 🍂بانک مرغی چنين کند مدهوش 🍂گفتم: اين شرط آدميت نيست 🍂مرغ تسبيح گوی و من خاموش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @mollanasreddin 💐⚘💐
⚘⚘ 🔸️فصل یازدهم : صفحه اول : ایثارگران برزول نماز ناتمام 💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... مصاحبه: مرتضی سمیعی‌نیا؛ کمیل کمالی تدوین: کمیل کمالی آوارگی تقدیر من است... عملیات مرصاد: ایرج شهید شد. شنیدن این خبر در خردادماه1366 مرا از درون متلاشی و به‌غایت داغ‌دار کرد. این مصیبت صبری می‌خواست که من نداشتم و طاقتی می‌خواست که دیگر طاق شده بود. حتی طاقت نداشتم بشنوم او چگونه و با چه زخمی ‌شهید شده است. هنوز هم شنیدن شرح شهادت او در توان من نیست. با رفتن هریک از عزیزانم، من هم جانی از دست دادم و شهادت ایرج تیر خلاصی بر پیکر نیمه‌جانم بود. او به غمزه‌ای دل برده بود و به کرشمه‌ای نیز از دنیا دست کشید. 🔸️مثل چشم بر هم زدنی، عمر رفاقت با او کوتاه، ولی زیبا بود. بیچاره مرتضی خانجانی! او از این داغ چه می‌کشید؟ معروف بود که ایرج و مرتضی دوقلوهای جنگی هستند. باهم به شناسایی‌های طولانی‌مدت می‌رفتند، باهم می‌جنگیدند و باهم زندگی می‌کردند. علت اینکه ایرج کمتر در گردان 152 حضرت اباالفضل حاضر می‌شد خود مرتضی بود. همیشه بین حاج‌مهدی فرمانده گردان 152 و مرتضی فرمانده گردان کمیل کشمکش بود که ایرج در کدام گردان باشد. 🔸️ پس از بیت‌المقدس2 مرتضی دوباره ایرج را به گردان کمیل برد و به‌فاصلۀ کمتر از پنج ماه، او در عملیات کربلای7 در منطقۀ طلائیه به شهادت رسید. پیکر او تا مدت‌ها جا مانده بود و مراسم ختم، بدون تشییع جنازه در روستای چناری برگزار شد. در آن مجلس همۀ دوستانش صاحب‌عزا بودند و انگار همه برادر از دست داده‌اند. مرتضی خانجانی هم آمده بود و با دل داغ‌دیده‌ای گریه می‌کرد. بعدتر، شیخ حمزه سوری وصیت‌نامۀ ایرج را به دستم داد و گفت: «بگیر. ایرج در بین دوستان خود، از تو هم نام برده و با تو سخن گفته است.» وصیت‌نامه را گشودم و مبهوت کلمات اعجازگر آن شدم: 🔸️...آیا حقیقت را عریان و بی‌پیرایه دیده‌اید؟ آیا اخلاص را به‌تنهایی لمس کرده‌اید؟... و یا دست و پاهای گم‌شدۀ شهدا را در جبهه، در لابه‌لای خاکریز که بعضی وقت‌ها پس از سال‌ها داغ می‌ماند دیده‌اید؟ اینک دست بده و دستشان را بگیر و پاهایشان را ببوس که دستشان را خدا گرفته و ملائک پاهایشان را بوسیده 🔸️...به یاد آرید آنگاه که بخار داغی... از خونِ جاری شده از بدنم به هوا برمی‌خاست، می‌دانید آن بخار به کجا رفت و چه چیزی می‌برد؟ یا نه، بنگرید که خون گرمی ‌که از تمام رگ‌های بدنم در اعماق زمین مخفی می‌شد... آیا محو می‌شد؟ ...آنچه محو می‌شد مصداق همان «حدیث اولین قطره» و پاک ‌شدن... گناهان بود. [و] آنچه می‌ماند خون سرخ در راه شهید است. و آن بخار که می‌رفت مرغ روحم [بود] که همان دم اول به‌سوی جای از پیش تعیین‌شده می‌رفت. من همۀ شما را می‌بینم و شما نیز مرا می‌بینید. تعجب نکنید. مرغ روحم در آسمان، شاهد شماست... من آن تفنگ را که هنوز لوله‌اش سرد نشده و گلوله‌هایش تمام نشده، نشانه کرده‌ام. من آن سنگر خلوت و دلنشینم را به یاد دارم. شما نگذارید تفنگ من سرد شود و سنگرم خالی بماند و سرخی خونم پاک شود. شما یاحسین‌های آخر مرا آن‌قدر بگویید که تا کربلا برسند. 🔸️...آری، اینک چه احساسی داری که با شهید سخن می‌گویی و این نوشته را می‌خوانی؟ همۀ شما که گوش داده‌اید به این قصه، اینک بروید... در تابوت را آرام‌آرام باز کنید شاید مرا دریابید. ناراحت نشوید و به خود ننگرید. من همانم که تا الان با گرمی ‌با شما سخن می‌گفتم و حرف می‌زدم. به‌آرامی ‌پارچۀ سفید روی مرا بردارید و نگاهی بر چهرۀ من بیندازید. آنگاه دوباره به حرف‌هایم گوش فرادهید که حکایت عاشقی و دیوانگی برای خدا چه سرنوشتی دارد. ...این بود آنچه وصیت‌نامه بود؟ نه، هرگز. اما بس است؛ چون حکایت طولانی و داستان بسی بی‌منتهاست. منگر که تا کجای داستان را شنیده‌ای. می‌دانی باقی‌ماندۀ حکایت و داستان را در کجا باید دریافت؟ حتماً در سنگرها و جبهه. در چادرها و میدان‌های رزم. در پشت سیم‌های خاردار. در میدان‌مین‌های دشمن و آن‌سوی آن‌ها. در قلب سپاه دشمن و گام‌هایت [را] بلندتر بگذار. 🔸️داستان را در هرجا دشمن است باید شنید. نه در یک جبهه و یک عملیات و یک جنگ و یک سرزمین. آری در لبنان، فلسطین، افغانستان، اِریترِه و آفریقا و ایرلند شمالی ودر کنج‌کنج کرۀ خاکی. 🔹️...پیامی‌به دوستانی که رفت‌وآمدنزدیک باهم داشته‌ایم. خدایا، اینک که امید دارم مرا دریابی نا‌امیدم مکن. برادرها، شما می‌دانید که زمانی گرچه کوتاه با شما رفیق ودوست و برادر بودم و انصافاً جزبدی،چیزی از من ندیدید؛ ولی آن‌قدر محبت کردید که هیچ‌گاه در بین شما احساس نمی‌کردم که چگونه آدمی ‌هستم.و اینک نیزاگرخدامرا قبول کندواجازۀ شفاعت دهد،خواهم گفت وحتی اگرراه باشدحرف دل شمارابه دوستانی که قبل ازمابدانجارفته آند خواهم گفت. ادامه دارد..... ⚘بیاد_شهدا ⚘دفاع_مقدس 💔جنگ_تحمیلی @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا