فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️تلنگر
انسان با دیدن این کلیپ یاد دنیا و فریب های دنیا می افتد..
#مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ الْحَيَّةِ...(امیرالمومنین و امام کاظم
(علیهما السلام )
مثَل دنیا مَثَل مار است.
💐⚘💐
5.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥برگی از تاریخ انقلاب
💥 پهلوی میخواست اعدامش کند
ولی ماند تا الگو شود
@Farsna
💐⚘💐
🔻بادام زمینی موجب گشاد شدن رگها و تسهیل جریان خون میشود و از لخته شدن خون و سکته مغزی جلوگیری میکند..
مواد مغذی در بادام زمینی مانند فولیک اسید و اسید فیتیک تأثیراتی ضد سرطان دارند.
💡 افزایش اطلاعات عمومی 👇
https://eitaa.com/joinchat/2690515265C84e75162a3
💐⚘💐
⚘⚘
🔸️فصل دهم : صفحه هشتم :
نماز ناتمام
💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز،
حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
..............
دردهای عجیبوغریبش را در برزول دیده بودم و حالا در سرمای کوهستانی و دقیقاً در شب عملیات، دوباره این دردها بهسراغش آمده بود. وقتی حالوروزش را دیدیم بهدستور حاجمهدی او را به عقب برگرداندیم و دوباره به بچهها ملحق شدیم.
🔸️حاجمهدی از عمد، من و شیخ حمزه را در گروهانها سازماندهی نکرده بود تا دم دستش باشیم و اگر کاری غیرمنتظره پیش آمد انجام دهیم.
معرکۀ نبرد در جادۀ ماووت-سلیمانیه بود. جایی که یک سرش دست ما و سر دیگرش دست عراقیها بود. در نقطهای از مسیر، نیروهای صدام بهخوبی موضع گرفته بودند و راه ما را برای پیشروی سد کرده بودند.
🔸️سه تپۀ تا بن دندان مسلح، بهصورت ردیف در سمت راست جاده و یک پاسگاه و تپهای دیگر در سمت چپ جاده، مواضع بعثیها بود. ما بهجای اینکه از روبهرو با آنها بجنگیم و وارد جادهای شویم که به تله بیشتر شبیه بود، جاده را دور زدیم و از سمت پاسگاه با آنها درگیر شدیم.
🔸️در همان ساعات نخست حمله، با کمک آتش توپخانه و دلاوری بچهها، پاسگاه در هم کوبیده شد و با عقب راندن سربازان مستقر در آن، به «پاسگاه خرابه» معروف شد. پس از پیدا کردن جای پا در پاسگاه خرابه، گروهان شهید رجایی برای فتح تپۀ مجاور بهسمت راست رفت و بعد از آن وظیفه داشت به آنسوی جاده برود و تپه اول را بگیرد. گروهان شهید بهشتی هم باید به آنطرف جاده میرفت و تپۀ دوم و سوم را تصرف میکرد که برای شناسایی بهتر، روی آن اسم گذاشته بودیم و به آن تپۀ وسط و تپۀ شمشیری میگفتیم.
بههمراه گروهان شهید بهشتی وارد کانالی اریب شدیم که بهسمت تپۀ وسط و تپۀ شمشیری میرفت.
🔸️ دشمن تمام منطقه را زیر آتش و تیر مستقیم گرفته بود و کانال تنها پناهگاه امن ما محسوب میشد. اما همین کانال با برف و باران، بهغایت چسبنده شده بود و راه رفتن در آن هیهات بود. چکمهها یکی پس از دیگری در گل میرفت و قدم از قدم برداشته نمیشد.
🔸️شیخ رحمت موسیوند جلوی من در گل گیر کرد. به بالای کانال رفتم و دستش را کشیدم، اما فایده نداشت. دستآخر دو سنگ بزرگ در دو طرف کانال گذاشتم، پایم را روی آن ستون کردم و با کتفم شیخ رحمت را به بالا هل دادم تا بالاخره از آن مخمصه بیرون آمد و راه کانال باز شد.
🔸️کانال تا جاده میرفت و از جایی سر درمیآورد که جاده پل شده بود و زیر آن، محل عبور آبهای فصلی بود. بچههای امداد همانجا سنگر گرفتند و بساطشان را پهن کردند. تپۀ اول توسط گروهان شهیدرجایی فتحنشده، گروهان شهیدبهشتی بهفرماندهی احمد کرمعلی برای بهدست آوردن تپۀ وسط و تپۀ شمشیری به خط زد. جنگ تمامعیاری در حال رخ دادن بود. حاجمهدی پای پل، به من و شیخ حمزه گفت: «گره به کار گروهان شهید رجایی خورده. سری بهشون بزنید و برام خبر بیارید.»
🔸️همین کانال را دوباره برگشتیم. آنقدر زمین کانال چسبنده و حرکت در آن طاقتفرسا بود که از خیر آن گذشتیم و گلولههای بیرون کانال را به جان خریدیم. با دویدن در بیرون کانال، نرسیده به پاسگاه خرابه، خودمان را در شیب تپه انداختیم و بالا رفتیم. این راه میانبر دقیقاً مقابل چشم بعثیها بود و تیر و رگبار زیادی میآمد؛ اما کمبود وقت، راه دیگری برایمان نگذاشته بود. اهمیت ندادیم و خودمان را به بالای تپه رساندیم.
این تپه دقیقاً روبهروی تپۀ اول بود. دشمن در آنسوی جاده 30 الی 40 متر بیشتر با این تپه فاصله نداشت و نمیگذاشت رزمندگان گروهان شهید رجایی نفس بکشند. یا تیر و رگبار میگرفت یا از سنگرهای نزدیکترِ خود بر روی تپه نارنجک میانداخت.
🔸️بچههایی که ضربدست خوبی داشتند این کارشان را بیجواب نمیگذاشتند و بهسمت آنها نارنجک میانداختند.
در همان ابتدای کار، به تپۀ اول حمله شده بود و ضمن دستیابی به نقطههایی ازآن، دشمن بهکمک نیروی تازهنفس توانسته بود دوباره تپه را بگیرد و جای پای خود را محکم کند. با شیخ حمزه از کنار سنگرها عبور میکردیم و جلو میرفتیم. تعداد شهدا و مجروحان بهوضوح زیاد بود. هر شهید و مجروح گوشهای افتاده بود و کار از دست امدادگران و نیروهای تعاون گردان خارج شده بود.
لحظهای شیخ حمزه رفت تا با فرمانده گروهان؛ آقای مالمیر صحبت کند. من هنوز سنگرها را برانداز میکردم که دیدم شیخ تورج جلالوند ورودی سنگر را صندلی کرده است. پایش آویزان است و سر را به زیر انداخته. سلام کردم، سلامم را جواب نگفت. نگران شدم. برای اینکه ببینم چه اتفاقی افتاده، دستی به شانهاش گذاشتم که بدن بیجانش سنگینی کردوباصورت به زمین افتاد. دستان سردش نه نبضی داشت ونه نفس میکشید. تورج خیلی وقت بود شهید شده بود.
ادامه دارد......
⚘بیاد_شهدا
⚘دفاع_مقدس
💔جنگ_تحمیلی
@mahale114
💐⚘💐⚘
⚘⚘
🔸️استفاده از فرصت ها ،
💥عَنْ عَلىٍّ عليه السلام فى قَولِ اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ
« لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا»،
🔸️قالَ; لاتَنْسَ صِحَّتَكَ
وَقُوَّتَكَ وَفَراغَك
وَشَبابَكَ وَنِشاطَكَ
اَنْ تَطْلُـبَ بِهـا الآخِرَةَ. ;
💥امام على عليه السلام درباره آيه
«وَلاتَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا»
(بهره خودت را از دنيا فراموش مكن)
فرمود
🔸️ فراموش مكن كه تندرستى؛
نيرو وتوان؛ آسودگى،
🔸️ جوانى و نشاط خود را ؛
وسيله آخرت طلبى قرار دهى. ۱
-------------------------
۱-وسائل الشيعه، ج 11، ص 366
💐⚘💐
⚘⚘
🔸مراحل پنجگانه زندگی دنیایی
💥إعْلَمُواْ أَنَّمَا الحَْیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لهَْوٌ
وَ زِینَةٌ وَ تَفَاخُرُ بَیْنَكُمْ
وَ تَكاَثُرٌ فىِ الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ
كَمَثَلِ غَیْثٍ أَعجَْبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ
ثمَُّ یهَِیجُ فَترََاهُ مُصْفَرًّا ثمَُّ یَكُونُ حُطَامًا
وَ فىِ الاَْخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ
وَ مَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ
وَ مَا الحَْیَوةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ
(20- حدید)
🔸️بدانید زندگى دنیا تنها بازى و سرگرمى و تجمّل پرستى و فخرفروشى در میان شما و افزون طلبى در اموال
و فرزندان است،
همانند بارانى كه محصولش كشاورزان را در شگفتى فرو مى برد،
سپس خشك مى شود بگونهاى كه آن را زردرنگ مى بینى سپس تبدیل به كاه مى شود!
و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضاى الهى و (به هر حال) زندگى دنیا چیزى جز متاع فریب نیست.
🔸️«لعب» به معناى بازى قانونمندى است كه اطفال به منظور رسیدن به غرضى خیالى آن را انجام مى دهند.
🔸️ «لهو» به معناى هر عمل سرگرم كنندهاى است كه انسان را از كارى مهم و حیاتى و وظیفهاى واجب باز بدارد.
🔸️ «زینت» عبارت از آن است كه چیز مرغوبى را ضمیمه چیز دیگرى كنى تا مردم به خاطر زیبایی این مجذوب آن شوند.
🔸️«تفاخر» به معناى مباهات كردن به حسب و نسب است
🔸️ و «تكاثر در اموال و اولاد» به این معنا است كه شخصى به دیگرى فخر بفروشد كه من مال و فرزند بیشترى دارم.(1)
🔸️بعد از ذکر این مراحل که بر زندگی دنیایی حاکم است، حقیقت زندگى دنیا را كه انسان فریب خورده دل به آن مىبندد، و چیزى نمى گذرد كه به حكم اجبار همه را از كف مى دهد،
🔸️با مثالى که بیانگر فریبندگی ظاهری دنیاست تشریح و بیان مى كند.
🔸️از نکات قابل توجه در این آیه:
💥1. شیخ بهایی(ره) این خصلتهای پنجگانه را ناظر به مراحل زندگی
دنیایی و مرتبت به هم می داند:(2)
🔸️ نخست، دوران كودكى است كه زندگى او غرق در لعب و بازیست.
🔸️سپس مرحله نوجوانى فرا مى رسد
و سرگرمى جاى بازى را مى گیرد.
🔸️مرحله سوم، مرحله جوانى و عشق
و تجمل پرستى است. از این مرحله كه بگذرد
🔸️مرحله چهارم فرا مى رسد و احساس كسب مقام و فخر در انسان زنده مى شود
🔸️ و سرانجام به مرحله پنجم مى رسد و در این مرحله به فكر افزایش مال و نفرات و جمع ثروت مى افتد.
🔸️2. گاهی بعضى از انسانها شخصیتشان در همان مرحله اول و دوم متوقف می گردد
و تا پیرى در فكر بازى و سرگرمى و معركه گیرى هستند
و یا در دوران تجمل پرستى متوقف
می گردد و ذكر و فكرشان تا دم مرگ فراهم كردن خانه و مركب و لباس زینتى است؛
اینها در حقیقت كودكانى هستند در سن كهولت و پیرانى هستند با روحیه كودك!(3)
🔸️3. البته کسانی که تحت رهنمودهای قرآن و عترت علیهم السلام خود را تربیت کرده باشند،
فریب عشوه گری دنیا را نخورده و این مراحل دنیایی نمی تواند آنها را از هدف والایی که به دنبال آنند باز دارد.(4)
-------------------------
(1) المیزان ج19 ص164
(2)به نقل از المیزان، همان
(3) نمونه ج23 ص352
(4) رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّكاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ (37- نور)
https://eitaa.com/moballeghan
💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥کسی که استعمار را به مردم
مسلمان شناساند
@Farsna
💐⚘💐⚘
12.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥مستند «جنایت دست ساز»؛ دستگیری تیم سازمان یافته گروهک
منافقین
برای نخستین بار اعترافات دانشجویان
دانشگاه شریف که قصد عملیات
تروریستی داشتند
محسن سیاه کلاه معروف به صمد
متخصص بمبگذاری چه کسی است ؟
@BisimchiMedia
🔥💔🔥
33.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 روایت دیدار خاص رهبر انقلاب
و آیةالله طهرانی فرزند علامه طهرانی
در سال ۱۳۹۷
➕ معرفی چند کتاب ویژه
🔸️ علوم اجتماعی اسلامی
▫️ @Isocials
💐⚘💐⚘
⚘⚘
🔸️فصل دهم : صفحه نهم :
نماز ناتمام
💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز،
حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
....................
شیخ حمزه را صدا زدم و گفتم: «فکری به حال شهدا و مجروحان کنیم.»
آقای مالمیر تأیید کرد و گفت: «مجروحها رو عقب ببرید. اونا خیلی دستوپاگیر هستن. اگر بعثیها جلو بیان جز اینکه اسارتشون رو ببینیم کاری از ما برنمیآد.»
سنگربهسنگر مجروحان را از گوشهوکنار جمع کردیم و آوردیم یک جا. وقتی همگی جمع شدند نتیجه خیرهکننده بود. نزدیک 20 تا 25 مجروح در تپه بود که همگی باید به عقب میرفتند.
🔸️ حالا ما دو نفر، با اینهمه آدم چه میکردیم؟
یکی چشمش ترکش خورده بود و دیگری خونریزی داشت. یکی از درد به خود میپیچید و آنیکی موجی شده بود. با آنها حرف زدم که خودشان را تکانی بدهند و با ما همراه شوند.
🔸️بعضی را با ترس و بعضی را با روحیه دادن سرپا کردم.
پنج تایی از آنها وضع وخیمی داشتند و جز با برانکارد نمیشد آنها را جابهجا کرد. بقیه را ستون کردیم. شیخ حمزه جلو افتاد و من عقبدار شدم.
🔸️آنچه ما آنجا دیدیم وصفناپذیر است. از طرفی، طاقت مجروحان به دور زدن تپه نمیکشید و مسیر میانبر آماج گلولههای دشمن بود. همچنین شیب سخت تپه، راه رفتن را سخت میکرد و مزید بر آن، بر اثر بارندگی لیز و لغزنده شده بود.
دیدهها را با هیچ زبانی بیان نمیشود. تمام بار این ستون بر دوش من و شیخ حمزه بود و مسئولیت آن بر شانههایمان سنگینی میکرد.
اما از طرف دیگر، صحنههای عجیبی برابر دیدگانمان رقم میخورد.
🔸️مجروحان از ابتدا تا انتها قطار شده بودند و دست بر شانۀ هم، خودشان هوای یکدیگر را داشتند.
این وسط یکی میافتاد و آنکه چشمش زخمی بود وقتی میفهمید جلوییاش نیست، با صدا و دست زمین را میجست و او را بلند میکرد. یک لحظه همین که چشم نداشت دستش رها میشد و ستون میبرید؛ نفر جلویی از یکسو بقیه را نگه میداشت تا او برسد و نفر پشتسر از سویی دیگر هدایتش میکرد تا جلویی را پیدا کند. یکی خونریزی داشت و بیرمق شده بود دیگری او را هل میداد تا جا نماند. چفیه و پانسمان یکی شل میشد و دیگری برایش محکم میکرد.
🔸️ یک لحظه دیدم یکی سر خورد و پایین رفت، دویدم و او را از پایین آوردم.
همۀ اینها در حالی بود که گلولههای دشمن کنارمان مینشست و در تیررس گلولهها بودیم. کمک خدا و همدلی بچهها جواب داد و یکدفعه چشم باز کردیم و خودمان را در سنگر امداد دیدیم.
اگر به ما دو نفر بود، هیچگاه نمیتوانستیم اینهمه مجروح را ردیف کنیم و نجات دهیم.
🔸️حاجمهدی منتظر خبر ما بود. تپۀ وسط و تپۀ شمشیری توسط گروهان شهید بهشتی فتح شده بود و میخواست بداند تپۀ اول چقدر زهر دارد. گفتیم آنچه ما دیدیم پافشاری همهجانبۀ نیروهای بعثی در این تپه است و دشمن به این راحتی عقب نمیرود. حاجی همانجا تصمیم گرفت به عقب برود و با گروهان شهید باهنر که بهعنوان احتیاط در عقبه بود برای فتح این تپه بیاید.
🔸️نماز صبح را همانجا خواندیم. بعد از نماز، حاجمهدی گفت: «من میرم، اما ایرج توی پاسگاه خرابهس و از اونجا داره کارو مدیریت میکنه. با شیخ حمزه برید کمکش.»
نرسیده به پاسگاه خرابه، چیزی شبیه نارنجک کنار ما افتاد و صدایش ما را ترساند.
🔸️خواستیم پناه بگیریم که ایرج داد زد: «ها؟ کجا دارید میرید؟»
وقتی فهمیدیم ایرج سنگ انداخته و در این شرایط هم شوخی را رها نمیکند، خندیدیم. با رفتن حاجمهدی به عقبه، فرماندهی کل گردان افتاد به دوش ایرج؛ کاری که این جوان 24ساله به بهترین شکل انجام میداد و ما را مبهوت خودش کرده بود. ایرج بیسیم را دست گرفته بود و از کنار آن جنب نمیخورد. بدون استفاده از نقشه، آدرس میگرفت و آدرس میداد. همزمان تقاضای آتشتهیه میکرد و در پناه آن، نیروها را جابهجا میکرد و در مجموع، کاری کرد که راه نفوذ دشمن از هرجهت بسته شود.
🔸️دشمن در تپۀ شمشیری حالت محاصره ایجاد کرده بود. هم از سمت چپ، یعنی سلیمانیه، و هم از بالا این تپه را میزد. ایرج همین شرایط را برای دشمن در تپۀ اول ایجاد کرد و گروهان شهید بهشتی را از تپۀ وسط و گروهان شهید رجایی را از پایین بر آنها متمرکز کرد.
تا ظهر نظم و نظام خوبی بر گروهانها حاکم شد و فقط کمک گروهان شهید باهنر را کم داشتیم تا معرکه را قبضه کنیم.
🔸️حوالی ظهر، خمپارهای در پاسگاه خرابه فرود آمد و ایرج و شیخ حمزه زخمی شدند. ترکش به ساق پای شیخ حمزه و کاسۀ زانوی ایرج خورد و هر دو را زمینگیر کرد.
بااینحال، ایرج پای بیسیم، مدام پیگیر کار بچهها بود و فقط بهاندازۀ چهار رکعت نماز نشسته، دست از کار کشید. وقتی دیدم فکر خودش نیست، رفتم کنسرو و تکهنانی از پشتیبانی گرفتم و با اصرار، لقمهای ناهار در دستش گذاشتم.
ادامه دارد........
⚘بیاد_شهدا
⚘دفاع_مقدس
💔جنگ_تحمیلی
@mahale114
💐⚘💐