🌿🍀🌿
💥قال الإمامُ الصّادقُ عليه السلام
🔸️ إذا أذنَبَ الرجُلُ خَرَجَ في قَلبِهِ
نُكتَةٌ سَوداءُ ،
🔸️ فإن تابَ انمَحَت ،
🔸️و إن زادَ زادَت حتّى تَغلِبَ على
قَلبِهِ ،
🔸️ فلا يُفلِحُ بَعدَها أبَدا .
💥امام صادق عليه السلام فرمود:
🔸️ هرگاه كسى گناه كند نقطه اى
سياه در دلش پيدا شود،
🔸️ اگر توبه كرد آن نقطه پاك شود،
🔸️امّا اگر بر گناهش بيفزايد آن
نقطه بزرگتر شود، تا جايى كه تمام
دلش را فرو پوشد
🔸️ و از آن پس هرگز رستگار نشود.۱
---------------
۱-الكافي : 2/271/13.
💐⚘💐
💥رهبرمعظّم انقلاب:
خانهداری به معنای خانهنشینی نیست
🔹اصلیترین نقش یک زن، از نظر اسلام همین نقش خانهداری است منتها مهم این است که خانهداری به معنای خانهنشینی نیست.
بعضی اینها را باهم اشتباه میکنند وقتی میگوییم خانهداری، خیال میکنند میگوییم در خانه بنشینید هیچ کار نکنید، هیچ وظیفهای انجام ندهید، تدریس نکنید، مجاهدت نکنید، کار اجتماعی نکنید، فعالیتهای سیاسی نکنید، معنای خانهداری این نیست.
🔹خانهداری یعنی خانه را داشته باشید در کنار داشتن خانه هر کار دیگری که از عهدهی شما برمیآید و میل به آن و شوق به آن را دارید میتوانید انجام بدهید؛ منتها همه در ذیل خانهداری است.
🔹 حجاب یک ضرورت شرعی است. هیچ تردیدی در وجوب حجاب وجود ندارد این را همه باید بدانند.
هیچ جای خدشه و شبهه ندارد. یک واجب شرعی است که باید رعایت بشود.
۱۴۰۱-۱۰/۱۴
@Farsna
💐⚘💐
آیا_انتخاب_امام_و_ولیّ_امر،_توسط (6).mp3
5.64M
🔸️ آیا انتخاب امام و ولیّ امر، توسط شورا و نظر مردم صحیح است؟ (۷)
💥ببان از مرحوم آیةالله میرزا علی فلسفی
🆔 @balagh_ir
💐⚘💐
22.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ چرا تو سوریه جنگیدیم؟
🔸 احتمالا شما هم با این سوال روبرو شدید که چرا ایران باید بره تو کشورهای دیگه مثل سوریه مبارزه کنه؛ یه پرسش قدیمی که اینجا به سادهترین شکل بهش جواب دادیم.
🆔 @balagh_ir
💐⚘💐⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥نصایح مفید ومختصر از
علامه حسن زاده آملی ره
💐⚘💐⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠روزی یکی از همرزمان نزدیک شهید بزرگوار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی میگفت در یکی از سفرهای سردار سلیمانی در بحران داعش در عراق که در فصل زمستان صورت گرفته بود، حاج قاسم در شرایطی از عراق تماس گرفت که صدای تیراندازیها به وضوح به گوش میرسید و وی در شرایط جنگی قرار داشت.
💠ایشان در این تماس اظهار داشت که شنیده ام تهران برف سنگینی آمده است. گفتم بله همین طور است.
💠گفت: با این برف آهوهایی که در کوه نزدیک پادگان مقر سپاه وجود دارد حتما برای پیدا کردن غذا پایین میآیند. همین امروز به اندازه کافی علوفه تهیه کن و در چند جا قرار بده که آنها از گرسنگی تلف نشوند.
💠من، چون آن زمان فرمانده بودم سریع اقدام کردم و تا ظهر نظر ایشان را عملی نمودم. با کمال تعجب بعدازظهر مجددا زنگ زد و گفت: چه کردی؟! گفتم دستور فرمانده عملی شد.
💠من از ایشان سوال کردم در این شرایط سخت که با داعش درگیر هستید چگونه به فکر آهوهای نزدیک مقر هستید؟
💠وی پاسخ داد: من به شدت به دعای خیر آنها اعتقاد دارم.
💐⚘💐⚠️
🌿🍀🌿
🔸️فصل هفتمم : صفحه هفدهم :
نماز ناتمام
💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز،
حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
....................
نرسیده به خاکریز، کانال آبی بود و همانجا نقطۀ رهایی ما بود. پای کانال، از حالت ستون به صف تغییر حالت دادیم
و منتظر رمز عملیات شدیم.
🔸️فاصلهای تا سنگر دشمن نداشتیم. سرباز بعثی را قشنگ میدیدم و او نیز سرک میکشید و این سمت را نگاه میکرد.
گاهی احساس میکردم نگاهمان به هم گره میخورد.
به حاجحسین گفتم: «حاجی، باور کن سربازشون ما رو میبینه. همین الان باهم چشمتوچشم شدیم.»
گفت: «هیسس! هیچی نگو، فقط وجعلنا بخون.»
با هیچ سبب مادی نمیتوان آنچه بر ما رفت را توجیه کرد.
فقط و فقط خدا بود که طبق این آیۀ شریفه، سدی بین ما و دشمن قرار داد و اینچنین آنها را کور و کر کرده بود.
🔸️ خودمان که به ضعف خودمان آگاه بودیم و خود را مغلوب شرایط طبیعی میدیدیم، با دیدن این معجزۀ آشکار، از زلال توحید سیراب شدیم و قوت قلب گرفتیم.
من و حسن کنار هم قرار داشتیم و هر دو، روی عمامهمان سربند یازهرا بسته بودیم.
سعی کردم مثل حسن به بیبی دو عالم حضرتزهرا(س) متوسل شوم. نگاهی غبطهآمیز به او داشتم و حال خوبش را عجیب خریدار بودم.
صدای حاجحسین رشتۀ افکارم را از هم گسست:
«اون سنگرهای دولول و دوشکا رو که میبینید، اون سنگرها با شماست.
🔸️ بهمحض شروع عملیات، اول اونا را از کار بندازید و بعد بهسمت خاکریز حرکت کنید.
وقتی حاجحسین رفت با حسن تقسیم کار کردیم. سنگری را حسن قرار شد بزند و سنگری سهم من شد.
با رمز عملیات، تکبیر گفتیم و تیراندازیها شروع شد. همانطور که حاجحسین گفته بود، ابتدا سنگر را با آرپیجی زدم و با جهشی بلند از کانال آب رد شدم.
زیرچشمی حواسم به حسن بود. او هم با آرپیجی سنگرش را هدف قرار داد و پشتسرم راهی شد.
از حسن فاصله گرفتم و مشغول تیراندازی به سنگرها و درگیری نفربهنفر با بعثیها شدم. یک سنگر تیربار از دید ما مخفی مانده بود و بدون اینکه آن را از کار بیندازیم،
در تیررس آن قرار گرفتیم. من از برابر تیرهای آن بهسلامت عبور کردم، اما دیگر نفهمیدم پشتسرم چه اتفاقی افتاد.
🔸️بچهها از رابطۀ من و حسن خبر داشتند. یک آن یکی از بچهها بهسمتم آمد و با شفقتی توأم با ترس گفت: «حاجآقا شیراوند!»
«بله؟»
«حاجآقا معظمی... حاجآقا معظمی تیر خورد.»
با شنیدن خبر، قالب تهی کردم. به هم قول داده بودیم هرکداممان در حال شهادت بود دیگری بر بالینش حاضر شود.
همهچیز را رها کردم و بهسمتش دویدم. خودم را سریع از روی خاکریز پرت کردم و حسن را افتاده روی زمین دیدم. همان تیربار کار خودش را کرده بود. همانجا بعد از کانال آب، تیر به پهلویش خورده بود و رو به قبله افتاده بود.
دستانش حالت قنوت داشت و چشمانش به حالت قشنگی به آسمان خیره بود.
هرچه صدایش زدم صدایی از او درنیامد.
🔸️ پای پیکرش داد زدم، حسن حسن گفتم. باز صدایی نیامد.
سرم را روی سینهاش گذاشتم بلکه از قلبش صدایی بشنوم، اما جوابی در کار نبود. به گریه افتادم. شروع کردم سر حوصله با او حرف زدن و درددل کردن: «حسن جان، ما رو کجا گذاشتی و رفتی؟ خوش به سعادتت!
الان از کجا ما رو میبینی؟ در کدوم
جمع مست شهد شیرین لقائی؟ منو هم فراموش نکن،
برادر! به برادریمون قسم، به رفاقتمون قسم، منو فراموش نکن. حالا چطور وصیتهات رو اجرا کنم؟
چطور سلامت رو به دختر چهلروزهت فاطمه برسونم؟
بگم پدرش کنارم شهید شد و من زنده موندم؟ من این زنده بودنو نمیخوام. من دنیای بعد از تو رو نمیخوام، بیا و منو هم با خودت ببر.»
🔸️او را بوسیدم، دستی به نوازش به سر و صورتش کشیدم. التماسش کردم. سرم را روی سرش گذاشتم، اما جوابی نداد.
«خوش به سعادتت، حسن، که عاشق حضرتزهرا بودی و مثل حضرت زهرا با پهلوی زخمی بهشهادت رسیدی. قربون اون سربند یازهرات، حسن جان! سلام ما رو هم به بیبی برسون.
تو که سرباز امامزمان بودی. تو که دستت توی دست امامزمان بود.
تو که برای امامزمانت صبح و شب درس میخوندی.
تو که امید حوزه بودی. تو که زودتر از همه درس رو میفهمیدی.
زودتر از همه اشکال میکردی. حالا باز گوی سبقت رو از ما ربودی و اولین نفر بهشهادت رسیدی. گوارای وجودت! مبارکت! منو هم فراموش نکن.»
ادامه دارد.....
⚘بیاد_شهدا
⚘دفاع_مقدس
💔جنگ_تحمیلی
@mahale114
💐⚘💐
🌿🍀🌿
💥قال الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :
🔸️ إذا كانَ يومُ القِيامةِ ... يَأتي النِّداءُ
مِنْ عِنْدِ اللّه ِ جلَّ جلالُهُ :
🔸️ألَا مَنِ ائْتَمَّ بإمامٍ في دارِ الدُّنيا
فَلْيَتَّبِعْهُ إلى حَيْثُ يَذْهَبُ بهِ ،
🔸️ فَحِينَئذٍ «تَبَرَّأ الَّذينَ اتُّبِعُوا مِنَ
الّذينَ اتَّبَعُوا...» البقرة: 166 .
💥 امام صادق عليه السلام فرمود
🔸️ چون روز قيامت شود... از سوى
خداوند جلّ جلاله، ندا مى آيد كه:
🔸️آگاه باشید ! هر كس در سراى دنيا
به امامى اقتدا كرده است، پس،
در پى او به همان جا رود كه او
را مى برند.
🔸️در اين هنگام است كه «پيروى
شدگان ازپيروان خود بيزارى مى
جويند»
(آنهای که غیر اوصیای پیامبر ص
در عقیده واحکام پیروی
کرده اند)
-----------------
۱-بحار الأنوار: 8/10/3
💐⚘💐
💐💐
💥بزرگترین وظیفهی منتظران:
🔸️ بزرگترین وظیفهی منتظران امام زمان این است که از لحاظ معنوی و اخلاقی و عملی و پیوندهای دینی و اعتقادی و عاطفی با مؤمنین و همچنین برای پنجه درافکندن با زورگویان، خود را آماده کنند.
🔸️کسانی که در دوران دفاع مقدس، سر از پا نشناخته در صفوف دفاع مقدس شرکت می کردند، منتظران حقیقی بودند.
🔸️کسی که وقتی کشور اسلامی مورد تهدید دشمن است، آمادهی دفاع از ارزشها و میهن اسلامی و پرچم برافراشتهی اسلام است، می تواند ادعا کند که اگر امام زمان بیاید، پشت سر آن حضرت در میدانهای خطر قدم خواهد گذاشت.
🔸️ اما کسانی که در مقابل خطر، انحراف و چرب و شیرین دنیا خود را می بازند و زانوانشان سست می شود؛ کسانی که برای مطامع شخصی خود حاضر نیستند حرکتی که مطامع آنها را به خطر می اندازد، انجام دهند؛ اینها چطور می توانند منتظر امام زمان به حساب آیند؟
🔸️ کسی که در انتظار آن مصلح بزرگ است، باید در خود زمینههای صلاح را آماده سازد و کاری کند که بتواند برای تحقق صلاح بایستد.۱
------------------
💥۱-بیانات رهبر معظّم انقلاب
در دیدار اقشار مختلف مردم
در مصلای تهران ۱۳۸۱/۰۷/۳۰
💐⚘💐