eitaa logo
امتداد حکمت قرآنی و فلسفه الهی
1.5هزار دنبال‌کننده
650 عکس
170 ویدیو
30 فایل
حکمت قرآنی در اندیشه فیلسوفان انقلاب اسلامی: امام خمینی علامه طباطبایی شهیدان مطهری، بهشتی، صدر آیات علامه جعفری، مصباح یزدی، جوادی آملی و امام خامنه ای
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 چرا از نقد علمی و گسترش عقلانیت واهمه داریم؟ بعد از هر نگارش هر نکته جریان شناسی و نقد و انتقاد علمی در کانال، برخی از عزیزان به نصیحت و تذکر می‌پردازند و به فروبستن زبان و تعطیلی عقلانیت و انتقاد به بهانه وحدت و همبستگی سفارش می‌کنند. یکی از مفصلترین این تذکرها و نصایح را انتخاب کرده و در اینجا منتشر می‌شود و در ادامه پاسخ آن عرض می‌شود: ⏹ تذکر اگر واقعا دغدغه وحدت و اتحاد امت سازی مورد نظر حضرت آقا هستیم لازم است شرط ولایت مداری و ولایت پذیری را رعایت کنیم و این مقدار خودزنی و شقاق بین صفوف جامعه خودی نکنیم و مسائل اختلافی را در بوق و کرنا نکنیم و یکدیگر را تخریب نکنیم و از دشمن بیاموزیم که آتئیست های خداناباور و مسیحیان و یهودیان در حال حاضر در یک جبهه مشترک و متحد و فارغ از اختلاف نظر و با توجه به اشتراکات و منافع دنیوی یک راهبرد خطرناک در مقابل جریان توحیدی صف آرایی کردند آن وقت ما به نیروهای خودی که می توان با گفتمان سازی اختلاف نظرها را برطرف کرد در متن جامعه بکشانیم و شخصیت های والایی و ارزشمند را تخریب کنیم که سال های زیادی باید سوخت و ساخت تا چنين شخصیت هایی تربیت و پدید آیند آن وقت ما به راحتی و آسانی به آن ها می تازیم و حذف می کنیم. با عذرخواهی اگر ولایت مدار هستیم بگذاریم ولایت تصمیم گیری کند. ❇️ پاسخ: سلام علیکم ممنون از لطف و تذکر شما ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ (نحل ١٢٥) 🔹اگر ولایت مدار هستید شما هم مثل بنده نقد و انتقاد علمی کنید و به رشد عقلانیت جامعه کمک کنید تا مسیر صحیح ولایت مداری و انقلابی بودن و انحرافات و خطرات پیش‌رو آشکار شود. این خود زنی و شقاق نیست بلکه آزاداندیشی و عقلانیت انقلابی است. اگر خوب بنگریم سکوت و مماشات به هر بهانه‌ای مثل تقیه وتفاهم و یا وحدت و‌ اشتراک منافع، در بلندمدت موجب شقاق و انحراف و تفرقه است. با رشد عقلانیت و گسترش فضای نقد منطقی و انتقاد علمی و پرسش و پاسخ صحیح، زمینه وحدت و اتحاد، همبستگی و همگرایی در جبهه حق ذیل مسیر صحیح ولایت و حاکمیت اسلام فراهم می‌شود. 🔸آزاداندیشی واقعی و نقد و بررسی علمی در جامعه، مطالبه‌ی مکرر حضرت آقا است که متاسفانه به جهات سیاسی و حزبی و گروهی فراموش شده است که اگر این وضعیت خمودگی و تقیه و نفاق ادامه پیدا کند جامعه را تضعیف و بنیان‌های فکری انقلاب اسلامی را دگرگون می‌کند. و به تعبیر حضرت آقا «سقف فرو می‌ریزد». 🔹از نقد و بررسی علمی و منطقی اندیشه‌ها و جریان‌ها نهراسیم که حیات علم و جامعه به نقد جدی و انتقاد منطقی و بیان خطاها و تبیین تفاوت‌ها و تمایزها و پرسش‌گری و پاسخ‌خواهی است. در عرصه علم جای مماشات و تعارف نیست. و وحدت و اتحاد هم محصول تعارف و مماشات و تعطیلی عقلها و چشم بستن بر واقعیت‌ها و اختلافات نیست، بلکه باید تمایزها و اختلافها را دید و درست تحلیل کرد و برای علاج آن فکری کرد. بهترین علاج، معرفی صحیح عقلانیت و فقاهت انقلاب اسلامی از منظر رهبران و متفکران اصیل آن و تطبیق سایر جریان‌ها با آن است. 🔸باید جریان فکر اصیل انقلاب اسلامی و بنیان‌های آن به درستی معرفی شود و ذیل آن جریان‌ها و گروه‌ها طبقه‌بندی شوند تا معلوم شود که کدام جریان اصیل است و در مسیر و کدام انحراف دارد و در عکس مسیر. 🔹به صرف چند جمله شعاری و منبری نمی‌توان کسی را متفکر انقلاب دانست و هدایت جامعه انقلابی را بدو سپرد. 🔸وحدت جامعه و اتحاد امت اسلامی اقتضا می‌کند که جریان اصیل فکر و حکمت اسلامی محور قرار گیرد تا دلها و فکرها را به هم نزدیک کند و نه جریانی که منطق علوم اسلامی را نفی می‌کند و با تمدن بشری ستیز دارد و اندیشه تقریب و وحدت مسلمین را صرفا تقیه و تاکتیک می‌داند و هر کسی غیر خودش را ذیل ولایت شیطان طبقه بندی می‌کند. گسترش این اندیشه بزرگترین خطر برای حکمت و فقاهت اسلامی و ادامه حیات اجتماعی مسلمین است که باید آثار خطرناک آن در آینده امروز آشکار شود تا مرزبندی صحیح با آن بشود. 🔹به همین جهت حضرت آقا در خفا و علن، خطر جریان‌ها را بیان کرده‌اند و به آسیب‌های آن اشاره فرموده‌اند. انسان ولایت مدار در ادامه همین مسیری که ولایت مشخص کرده باید حرکت کند و به نقد علمی و تحلیل و بررسی منطقی جریان‌ها و گروه‌ها و آشکار سازی خطرات احتمالی آن در محیط علمی و اخلاقی بپردازد و این عین ولایت مداری است. فَبَشِّرْ عِبَادِ ، الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ (زمر، ۱۷ و ۱۸) فاعتبروا یا اولی الابصار •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2098
📌 تبیین «کثرت» در حکمت متعالیه ⏹بخش اول: ❇️ مقدمه: 🔹 بی‌راه نیست اگر گفته شود که تاریخ حکمت و فلسفه تاریخ تبیین «کثرت» و «وحدت» و فهم عمیق رابطه میان آنها بوده در جهت انتظام به زندگی بوده است. چرا که در ساختار ذهنی انسان، همواره چگونگی بازگردان امور متکثر به امر واحد یک دغدغه اساسی بوده است و بر همین اساس نظم و تربیت به وجود آمده است. بشر همواره تلاش کرده است تا میان پدیده‌های پیرامون خود، نظم و تربیتی بنا کند و به امور معنا، جهت و انتظام ببخشد. بدین جهت، با مطالعه دقیق واقعیت‌ها و کشف روابط آشکار و پنهان میان آنها، «مقولات» را اعتبار کرده است تا براساس آن بهتر بتواند اشیا را تعریف کند و به قضایای کلی و قوانین عمومی دست پیدا کند و از این طریق به «علم»ی برسد که بتواند واقعیت‌ها را توصیف و تبیین و پیش‌بینی کند. ❇️ کثرت در عالم سنت 🔸 همه دوران‌ها، حکیمان و فیلسوفان در تلاش برای بازگرداندن امور متکثر به امر واحد بودند. بخصوص در دوران پیشامدرن که نحوه‌ی زیست آدمی همسو با نظم طبیعت بود و انسان خود را تافته‌ی جدا بافته از موجودات هستی نمی‌پنداشت. ادیان در متن عمومی جامعه حضور داشتند و انسانها را متوجه میدأ و معاد می‌کردند. در چنین زمانه‌ای، که لایه‌های طبیعت چندان آشکار نشده بود و انسان را به طور کامل به خود مشغول نکرده بود، کشف ربط امور متکثر به امر واحد یک رویه‌ی فلسفی و مذهبی رایج بود و فیلسوفان بدان می‌نگریستند. برخی وحدت را در مبدأ، برخی در غایت، برخی در مُثُل و برخی در جوهر می‌یافتند. ❇️ کثرت در جهان مدرن 🔹 اما در دوران مدرن، موقف تاریخی و معنای زندگی، هویت جدیدی به خود گرفت، در این موقف، امر واحد یا انکار شد و یا از حوزه عمومی به نهان‌خانه‌ی عواطف و احساسات رانده شد و یا در متن خود امور متکثر، امر واحدی اعتبار شد. توضیح اینکه در دوران جدید، آنچه برای بشر غربی مهم تلقی شد مسئله زندگی و بهره‌مندی از منابع طبیعت در چارچوب سیاست و برنامه‌ریزی دقیق بود که تداعی‌گر معنای «بهشت» در این کره خاکی است. در این جهان معنایی، امر دینی نیز هویتی این جهانی پیدا کرد و نگاه‌ها از توجه به مبدا و معاد به معیشت و سیاست معطوف شد. طبیعت معیشت و سیاست نیز «تکثر» و «تمایز» هست. از این رو، امور متکثر در دستور کار فلاسفه و دانشمندان قرار گرفت و تلاش کردند تا بتوانند تبیینی از این امور ارائه دهند که موجب بیشتر انتظام زندگی، بهره‌مندی حداکثری از طبیعت، کنترل بیشتر پدیده‌ها و سرپرستی قدرت‌مند اوضاع باشد. از‌این‌رو، فلسفه غرب، فلسفه معطوف به تکثر و تمایز است. «وحدت» در این فلسفه، نه یک امر حقیقی و در مبدأ یا مُثُل و یا جوهر اشیاء بلکه در ذهن فاعل شناسا (سوژه) جایگاه دارد و این انسان شناسا است که وحدت را می‌آفریند و به آموز متکثر در زندگی، معنا، جهت و نظم می‌دهد. 🔸 اما در حکمت متعالیه به تفسیر متفکران انقلاب اسلامی طرح دیگری برای فهم وحدت و کثرت بیان شده است. مباحث «تشکیک وجود»، «اتحاد علم و عالم و معلوم»، «حرکت جوهری»، «فطرت»، «اعتباریات» و «مسئولیت» از جمله بنیان‌های این طرح فلسفی و عقلانیت اجتماعی برای فهم حقیقتِ وحدت و کثرت و چگونگی نظام‌بخشی به زندگی و بیان بنیان‌های فکری نظریه «مردم‌سالاری دینی» و «نظام انقلابی» است. 🔹امتداد فلسفه و حکمت دقیقا ناظر به تبیین کثرت و جنبه‌های سیاسی و اقتصادی زندگی انسان است. 🔸 در مجموع چند نوع کثرت وجود دارد که لازم است به تبیین آنها از منظر حکمت متعالیه پرداخت: ✔️کثرت در هستی ✔️کثرت در ادراکات ✔️کثرت در تاریخ و فرهنگ ✔️کثرت در جامعه ✔️کثرت در سیاست 🛑 ادامه دارد... ✍ سید مهدی موسوی یکشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۳ •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2318
📌 تبیین «کثرت» در حکمت متعالیه بخش دوم: 🔹 برخی از افراد دغدغه‌مند اما کم اطلاع از حکمت متعالیه و فلسفه اسلامی، اظهار داشته‌اند که حکمت متعالیه توان تبیین «کثرت» را ندارد و به همین جهت مانع پیشرفت جامعه است. مهمترین شاهد بحث خود را هم مخالفت حکیمان متأله با ایده «پلورالیسم دینی» در دهه ۷۰ می‌دانند. به اعتقاد اینها، نقد پلورالیسم و کثرت گرایی دینی که توسط سروش و شبستری در دهه ۷۰ مطرح شد به جهت کثرت ستیزی و ناتوانی در فهم و تبیین کثرتهاست. 🔸در حالی که این سخن ناصوابی است. هم مدعا غلط است و شاهد آن نامربوط است. شاهد آن نامربوط است چون مسئله پلورالیسم دینی یک مسئله دین شناختی و مربوط به سعادت و رستگاری دینداران است و اصلا ربطی به مقوله «کثرت» از منظر هستی‌شناختی ندارد و مخالفت با این فرضیه، مخصوص حکیمان حکمت متعالیه نبود بلکه عموم دینداران جهان و صاحبان فکر و نظر دینی با گرایشهای مختلف فکری و فلسفی با آن مخالفت کرده‌اند. ❇️ روایت وحدتی از حکمت متعالیه 🔹 اما درباره اصل مدعا باید گفت که این تحلیل از ناتبیینی «کثرت» در حکمت متعالیه، برآمده از تفسیرهای موجود صرفا عرفانی و باطنی از آن در رسانه‌های عمومی است که عموما تحت تأثیر متفکران غربی همچون گنون، شوؤان، هایدگر و کربن به وجود آمده است. عموم نویسندگان داخلی متأثر از چنین متفکرانی، چون که نگاه‌های انتقادی به تجدد و تکثر متجددانه دارند در پی یافتن طرحی برای تبیین «وحدت» در برابر تکثر و تجددی بودند که موجب ایجاد بحران معنا و نهیلیسم شده بود، لذا تلاش کردند تا جنبه‌های «وحدت بینی» و «باطنی‌گری» حکمت و عرفان اسلامی را برجسته کنند تا بتوانند هیمنه‌ی «ظاهربینانه» و «تکثرگرایانه» تجدد را به چالش بکشانند. از این‌رو، نزد اینان ابعاد «وحدت وجودی» حکمت متعالیه برجسته شد و ابعاد تکثرگرایی و «تشکیک وجود» و لوازم آن به حاشیه دارنده شد. همچنان که ابونؤاس می‌گوید: فَقُل لِمَن يَدَّعي في العِلمِ فَلسَفَةً حَفِظتَ شَيئاً وَغابَت عَنكَ أَشياءُ «این را به کسانی که ادعا می کنند در مورد علم، فلسفه دان هستند، بگویید چیزی را حفظ کردی و چیزهایی از تو پنهان شده است» ❇️ روایت جمعی از حکمت متعالیه حکمت متعالیه مانند هر دستگاه فلسفی دیگری از پویایی و نشاط درونی برخوردار است و روایت‌ها و تفسیرهای مختلفی از آن ارائه شده است و نباید این دستگاه فلسفی را به موسس آن یعنی صدرالمتألهین شیرازی فروکاست بلکه بعد از ملاصدرا ابعاد و لوازم زیادی از قوانین و اصول بنیادین حکمت متعالیه آشکار شده است که شاید برای خود ملاصدرا به این وضوح و دقت نبود. شارحان و مفسران بزرگی همچون ملاهادی سبزواری، آقاعلی مدرس، امام خمینی،علامه طباطبایی، شهیدمطهری، و بزرگان دیگر هرکدام در تعمیق وگسترش آن کوشیده‌اند. 🔸 اما اگر به آثار فلسفی متفکران انقلاب اسلامی و تفسیر آنها از حکمت متعالیه همچون آیت‌الله شاه‌آبادی، امام خمینی، علامه طباطبایی، شهیدمطهری، شهیدبهشتی، آیت‌الله خامنه‌ای و دیگران خوب مراجعه شود، مشاهده می‌شود که «وحدت» و «کثرت» هر دو به رسمیت شناخته شده است. در این روایت، شاه‌کار فلسفی صدرالمتالهین شیرازی در حکمت متعالیه، ایجاد بنیان فلسفی جمع سالم و فلسفی میان وحدت و‌ کثرت است. بر همین اساس، مسئله زندگی، سیاست و اقتصاد برای آنها برجسته شده است و باب گفتگو و تعامل به فلاسفه و متفکران جدید را گشوده‌اند و در نباشند تا تبیینی واقعی (رئالیستی) از زندگی انسان و گستره‌ی آن ارائه کنند به نحوی که به تشکیل حکومت، تنظیم اقتصاد، پردازش جامعه و تمدن‌سازی منتهی شود. از این‌رو، در دل فلسفه هستی و تبیین حقایق، امر متکثر و حقیقت، حرکت، صیرورت و شدن زندگی این جهان را توصیف می‌کند و زمینه‌ی بیان بایسته‌های تغییر و تحول طبیعت و زندگی را فراهم می‌کند. به تعبیر دیگر، حکمت متعالیه، فلسفه عملی و فلسفه صیرورت و برنامه‌ی شدن متناسب با هستی‌شناسی وجودی خود ارائه داده‌اند و متفکن انقلاب اسلامی با بسط و گسترش آن، زمینه‌ساز تحول اجتماعی و انقلاب اسلامی و فعال سازی علوم اسلامی بخصوص دانش فقه برای تبیین ساختار نظام اسلامی در قالب قانون اساسی شده‌اند. 🔹 در واقع حکمت متعالیه بر دو پایه «اصالت وجود» و «تشکیک وجود» بنیان طرح نوئی در تبیین وحدت و کثرت و توصیف دقیق رابطه میان آن دو را بنا نهاده است که براساس آن امکان جمع میان وحدت با کثرت و جمع سالم کثرات با هم در عین حفظ جنبه کثرت و تعیّن و تشخیص را دارد که نتیجه آن امکان تبیین «چگونگی کثرت در ادراکات» و همچنین تولید عقلانیتِ جمع دوگانه‌های به ظاهر متباین همچون عقل با ایمان، دنیا با آخرت، سیاست با شریعت، معیشت با معنویت، آزادی با عدالت است. 🛑 ادامه دارد... ✍ سید مهدی موسوی دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2319
📌 تبیین «کثرت» در حکمت متعالیه ⏹بخش سوم: الف: کثرت در هستی ❇️ حکمت مشاء 🔹 حرکت فلسفی در فلسفه مشاء از کثرت‌ها به سمت وحدت است. توضیح اینکه، فلسفه مشا با مطالعه موجودات ممکن الوجود و دسته‌بندی آنها در مقولات ده گانه، یک گام رادر حرکت فلسفی طی می‌کند. در مرحله‌ی دیگر چگونگی نسبت اعراض با جواهر بحث می‌شود و نشان می‌د که اعراض امور متکثر و متباینی هستند که بواسطه جوهر وحدت می‌پذیرند و جوهر به عنوان اساس ممکن الوجودها معرفی می‌شود. در مرحله سوم با ترتب رتبی جواهر، به تبیین مبدأ اصلی جواهر یعنی واجب پرداخته می‌شود که عنصر وحدت بخش همه جواهر و نسبت اصلی میان همه ممکنات، مخلوق بودن آنها و نسبت وجودی با مبدأ و واجب است. اما در مجموع میان ممکنات تباین وجودی برقرار است. ❇️ حکمت متعالیه 🔸 اما در حرکت فلسفی حکمت متعالیه، توجه اولیه به جبهه وحدت است. قبل از هرچیزی، «وجود» به عنوان مهمترین و اولی‌ترین وصف واقعیت، مورد تحلیل واقع می‌شود و از این طریق، واقعیت به نحو کلی آشکار می‌شود. این اصل مهم که از آن به «اصالت وجود» یاد می‌شود نشانگر این اندیشه است که همه‌ی هستی را وجود شکل می‌دهد و همه‌ی اموری که هستند بهره‌ای از وجود دارند اما هر کدام به اعتبار درجه و رتبه‌ای که دارند از «ماهیت» برخوردارند ماهیتی که نشانه‌ی کثرت و تمایز است. در این نگرش غیر از واجب الوجود که هستی محض است و هیچ ترکیب و محدودیتی در او راه ندارد، بقیه موجودات دارای ماهیت هستند که نشانگر مرتبه وجودی آنها است. از این اندیشه با عنوان «تشکیک وجود» یاد می‌شود. 🔹اگرچه همه موجودات نسبت به واجب الوجود، وجودرابط هستند وپرتوی از شعاع وجودی او هستند وهیچ استقلالی ندارند، اما زمانی که در نسبت با هم مطالعه و مقایسه می‌شوند دارای سلسله مراتب و درجات مختلف طولی و عرضی هستند. در این مقایسه و مطالعه که بر اساس نحوه‌ی تحقق وجود و تعیّنات وجودی و ماهیت اشیاء انجام می‌گیرد، «تکثر» امر واقعی است و عوالم و وجودی متکثر و تمایز و تشخیص نوعی و فردی فهم می‌شود. بر این اساس عالم بر سه مرتبه هست: ۱. عالم عقل ۲. عالم مثال ۳. عالم طبیعت 🔸 ویژگی اصلی عالم ماده، حرکت جوهری و صیرورت وجودی است. یعنی آن به آن در حال حرکت، شدن و تکامل است و هیچ‌توقف و سکونی در آن راه ندارد. 🔹 انسان که عضوی از موجودات عالم ماده و طبیعت هست نیز از این حکم کلی خارج نیست او هم لحظه به لحظه در حال حرکت و تحول جوهری است. اما نکته مهم این است که انسان چون دارای نفس ناطقه و قوه عقل، آگاهی و اراده است دو نوع حرکت دارد: ۱. حرکت جوهری طبیعی در حوزه جسم و جسمانیت؛ ۲. حرکت جوهری ارادی در حوزه نفس ناطقه و اجتماعیات. 🔸 زندگی انسان محصول آن حرکت جوهری ارادی است که بنیان آن را تحولات آگاهی انسان و نحوه‌ی آرمان‌های او می‌سازد. انسان با ادراکات و معلومات خود اتحاد وجودی می‌یابد و از این طریق عقل و‌ جان او به دست خودش ساخته می‌شود. 🔹انسان به واسطه عقل و آگاهی، اراده و عزم، زندگی می‌کند و برای رسیدن به کمالات و مطلوب‌ها حرکت و تلاش می‌کند. چرا که انسان در فطرت و سرشت خود «میل به کمال مطلق و تنفر از نقص» را می‌یابد و بر آن اساس موجودی کمال طلب است و به همین جهت همواره در حال حرکت به سمت کمال و کنار گذاشتن محدودیت‌ها و نواقص است. 🔸اما حرکت انسان در زندگی، برخلاف دیگر موجودات، بر پایه‌ی «قانون» و «قاعده» است. به تعبیر دیگر، انسان موجود «معنایاب» و «اعتبارساز» است و متناسب با نیازها و برای کسب منفعت‌های ملائم با طبع خود و رفع ضررها و دردها و همچنین جلب مصلحت‌ها و دفع مفسده‌ها، «اعتبارسازی» می‌کند. اعتبارسازی انسان محصول فطرت ابداع و میل به نوآوری و خلاقیت است که در سرشت کمال جوی انسان نهادینه شده است. 🔹اعتبارات انسانی دو گونه است یا برخواسته از فطرت مشترک انسانی و نیازهای طبیعی است که فرافرهنگی است. اما بخش اعظم اعتبارات انسانی، متناسب با محیط زندگی و مناسبات تاریخی، فرهنگی و اجتماعی او وضع می‌شود که طبیعتا متکثر، متفاوت و متمایز هستند. همین عامل ایجاد فرهنگ‌ها و تمدن‌های مختلف درتاریخ بشریت بوده است که هر کدام، امکان جدیدی را برای زیستن وصیرورت انسان بوجود آورده است. 🔸 تاریخ وفرهنگ انسانی به مثابه محصول ظهورات عقل و فعلیت آگاهی‌ها، اعتبارات وفعالیت‌های انسانی است که در آنها هم می‌توان جنبه‌های مشترک فطری وعقلانی رایافت و هم می‌توان تنوع‌ها، تکثرها، تفاوت‌ها و تعارض‌های را مشاهده کرد. تاریخ و فرهنگ فرصتی برای ظهور مستمر انسان و انکشاف حقایق الهی و امکان‌های زیستن است. این مطلب می‌تواند بنیانی برای فلسفه تاریخ و فهم چرایی وحدت و تکثر جوامع و تمدنها باشد. 🛑 ادامه دارد ... ✍ سید مهدی موسوی دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2320
📌 تبیین «کثرت» در حکمت متعالیه بخش چهارم: ❇️ از عقل عملی تا مردم‌سالاری دینی 🔹 یکی از نتایج مهم حکمت متعالیه به روایت متفکران انقلاب اسلامی، توجه به عقل عملی، عقلانیت اجتماعی و مردم‌سالاری دینی در عرصه سیاست و اجتماع است. 🔸در این نظریه و براساس نظریه حرکت جوهری، هر انسانی یک حیوان بالفعل به دنیا می‌آید که به تدریج در متن زندگی اجتماعی و در ارتباط با دیگران فطرت انسانی او شکوفا می‌شود و برای رسیدن به کمالات بیشتر، حرکت می‌کند و ارتباطات او شکل می‌گیرد. از این رو، انسان به تدریج از یک موجود منفعل به یک کنشگر فعال و خلاق تبدیل می‌شود که با علم و عمل می‌تواند خود را بسازد و نحوه‌ی وجود خویش و شخصیت تمایزبخش فردی خود را انتخاب کند. این انتخاب آثار تکوینی و وجودی خاصی را به همراه می‌آورد. از سویی، مجموعه‌ای از امکان‌ها را برای زندگی بهتر انسان فراهم می‌کند اما مجموعه‌ای از امکان‌ها را مخفی می‌کند به نحوی که کنشکر به صورت عادی اصلا به آنها التفات ندارد مگر انکه، جرقه‌ای زده شود و یا با بحران و مسیله لاینحلی روبرو شود که در آن صورت، مجبور به اندیشه و رصد امکان‌های می‌پردازد. 🔹انسانها با جعل اعتباریات و ساخت معنایی اشیاء، به زندگی خود معنا، جهت و نظم می‌دهند و بر همین اساس، با دیگران ارتباط برقرار می‌کند و در این روابط نوع اعتبارات انسانی عمیق‌تر و گسترده‌تر و عمومی‌تر می‌شود. در واقع عمومیت فرهنگ و اعتبارات انسانی، محصول بیناذهنی شدن آگاهی‌ها و اتحاد وجودی علم و عالم و معلوم است. 🔸 از آنجا که انسان‌ها فطرت کمال طلبی، آزادی‌خواهی، تنوع‌طلبی و ابداع و خلاقیت دارند، همواره در درون یک فرهنگ و جامعه‌ی مشترک نیز دارای تمایز نگرشی و شخصیتی هستند و به هیچ وجه امکان از بین بردن تفاوت‌ها و تمایرها و یک دست‌سازی افراد وجود ندارد و به صلاح هم نیست چون به رکود و توقف و ایستایی می‌انجامد. چرا که تفاوت‌ها و اختلافات، زمینه‌ساز آشکار شدن جنبه‌های مختلفی از حقیقت و ظهور امکان های جدیدی از زندگی و موجب ایجاد اعتبارات و ساختارهای بدیع برای زندگی بهتر است. هرچند به جهت میل طبیعت مادی انسان به استخدام گری دیگران، می‌تواند زمینه‌ساز ظلم و استبداد و بهره‌کشی هم بشود. اما نمی‌توان با تفاوت‌ها و تمایزها درافتاد و به حذف آنها اندیشید بلکه می‌بایست به هدایت و راهبری تفاوت‌ها و تمایزها توجه داشت و تلاش کرد با رشد عقلانیت در جامعه و تبیین منافع مشترک و مصالح عمومی، همه‌ی ظرفیت‌ها را برای رسیدن به منافع مشترک بسیج کرد(ولایت و همبستگی اجتماعی). 🔹 همبستگی اجتماعی و بسیج ظرفیت‌ها و افراد مختلف در جهت منافع مشترک، در گرو، ۱. رشد عقل عملی و عقلانیت اجتماعی و ۲. شکوفایی اراده‌ها و مشارکت حداکثری مردم در تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات اجتماعی است. 🔹 عقل نظری و شناخت هستی‌های کلی و‌کشف قوانین حاکم بر طبیعت اگر چه در زندگی لازم و‌مؤثر است اما کافی نیست بلکه انسان برای تدبیر زندگی، نیازمند فعال سازی «عقل عملی» است عقلی که ناظر به کنش‌های انسان و موقعیت او در نسبت با دیگر موجودات است. عقلی که به منافع و مصالح حیات انسان توجه دارد تا امکان های جدید زندگی کردن را آشکار کند. بنابراین عقل عملی سازنده‌ی عقلانیت اجتماعی و تبیین‌گر اصولی است که راهبر زندگی و تتظیم‌گر تصمیمات و اقدامات اجتماعی در جهت ۱. «رشد» و ۲. تقویت همبستگی اجتماعی و ۳. عقلانیت اعتبارات و ساختارها است. از جمله مهمترین این اصول موارد زیر است: ۱. حفاظت، تعمیق و گسترش وحدت و وفاق و اعتماد عمومی براساس منافع مشترک و مصلحت عمومی؛ ۲. فراهم کردن زمینه‌ی همفکری، نقد، تضارب آراء و آزاد اندیشی حداکثری میان آحاد اهل جامعه و بهره‌مندی از مشورت و نظرات مردم به تناسب مسایل جامعه بر پایه سه اصل آزادی، اخلاق و منطق. پرهیز از دوگانه «تقدیس» و «تخریب» افراد و جریان‌ها. ۳. شناخت دقیق ارزش همه‌ی سرمایه‌های مادی و معنوی (همچون: وقت، عمر، میراث تاریخی و فرهنگی و مذهبی، نسل جوان، زنان، منابع طبیعی) و کسب قدرت بهره‌مندی حداکثری از سرمایه‌ها در جهت «رشد جامع اجتماعی»؛ ۴. مرزگذاری دقیق با دیگران در عین برقراری ارتباط مبتنی بر منافع و مصالح؛ ۵. مسئولیت‌پذیری اجتماعی و ارزش شدن کار، تلاش، کوشش، انجام وظیفه، خدمت؛ ۶. قانون‌پذیری و مرجعیت قانون در تمامی امور اجتماعی؛ ۷. پذیرش سنت «تحول»، بازسازی مداوم خود و انعطاف‌پذیری در برابر شرایط مختلف براساس حکمت، عزت و مصلحت؛ ۸. «پیرایه‌زدایی»، «توهم‌زدایی» مداوم معرفت، «شکستن بت‌های جاهلیت» و اجتهادمستمر شبکه‌ای نظام‌مند بر پایه محکمات (نظام اندیشه) درمسیر عقلانی شدن معرفت‌ها، اعتبارات وساختارها. 🛑 ادامه دارد... ✍ سید مهدی موسوی دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2321
📌 تبیین «کثرت» در حکمت متعالیه ⏹بخش ششم: ❇️ تقسیم ادراکات به حقیقی و اعتباری از دیگر نوآوری های حکمت متعالیه تقسیم ادراکات انسان به ادراک حقیقی و ادراک اعتباری است. ادراک حقیقی ناظر به واقعیت‌های مستقل از آگاهی و اراده انسان است و مطابَق آن خارج از طرف اجتماع است و با فرض وجود و عدم انسانِ اجتماعی همچنان به وجود موصوفند و نبود انسان در واقعیت داشتن آنها مؤثر نیست و آن واقعیت‌ها با اختلاف محیط زندگی و تربیت و تاریخ و فرهنگ اختلاف پیدا نمی‌کند. اما دسته دوم ادراکات انسان، ادراکاتی است که مطابَق آنها در ظرف اجتماع است و هدف آنها کسب منافع و مصالح و دفع مضار و مفاسد است. این دسته از ادراکات نیز به دو دسته اعتباریات قبل از اجتماع و اعتباریات بعد از اجتماع تقسیم می‌شود که هر کدام اقسام متنوع و متکثری دارد. انسان براساس ادراکات اعتباری به خلق جهان معنایی و ساخت نظامات و ساختارهای اجتماعی می‌پردازد و براین اساس، زندگی خود را سامان و انتظام می‌بخشد. از این حیث، انسان کاملا موجود فعال و خلاق است و واقعیت‌های اجتماعی را به وجود می‌آورد. ❇️جمع بندی بنابراین در حکمت متعالیه مسئله کثرت در ادراکات و معرفت، امری پذیرفته شده است و تلاش گسترده‌ای برای تبیین ماهیت اداراکات متکثر، انواع آن وچگونگی پیدایش آنها صورت گرفته است که درکمتر دستگاه فلسفی، مشاهده می‌شود. مفاهیم هم یک نوع کثرت ازلحاظ بساطت وترکّب دارد، هم از حیث کلیت و جزئیت وهم از لحاظ حقیقت و اعتبار متفاوت ومتنوع هستند. تصدیقات نیز انواع مختلفی دارد که برخی از رابطه حقیقی گزارش می‌دهد وبرخی رابطه‌ای را ایجاد می‌کند. براین اساس، معرفت انسان درعین وحدت ازتکثر وسلسله مراتب برخوردار است که از آن می‌توان با عنوان «نظام معرفت تشکیکی» یاد کرد. در این نظام معرفتی، هر کدام از آگاهی‌ها و دانش‌ها ناظر به لایه و یا ساحتی از واقعیت ویا حیات انسانی است که اگر به درستی حیثیت صدق و یا جعل آن درک شود امکان جمع سالم میان ها در قالب یک منظومه و شبکه‌ی معرفتی منسجم و متکامل وجود دارد که از محکمات وهسته‌ی محکم و مشترک معنادهنده، جهت دهنده ونظم دهنده به سایر معرفت ها برخوردار است(نظام اندیشه). بنابراین ذهن انسان در فهم حقایق کاملا پویا و فعال است. یعنی انسان در فرایند شناخت هم جهان را کشف می‌کند و هم آنرا خلق می‌کند. رابطه‌ای متقابل میان ذهن و جهان برقرار است که درک آن بسیار دقیق و حساس است. ❇️ چند نکته تکمیلی در تبیین کثرت در ادراکات باید به چند نکته توجه کرد: ۱. تدریجی بودن حصول معرفت در حکمت متعالیه، نفس آدمی در ابتدای خلقت، خالی از هرگونه معرفتی است اما بواسطه حرکت جوهری به تدریج قوای ادراکی و بخصوص قوه عقلی و ادراک کلیات در او فعال می‌شود و به شناخت پدیده‌ها می‌پردازد و درک لایه‌های عمیق‌تر و روابط غیر آشکار برای او ممکن می‌شود. این موجب می‌شود که انسان در هر دوره عمر خود از دوره پیشین کاملتر و رشدیافته‌تر بشود. این اختصاص به فرد انسانی ندارد بلکه تاریخ بشریت نیز چنین است که به واسطه دست‌یابی انسانها به معرفت در هر دوره‌ی تاریخی، برای او افق‌های جدیدتری گشوده شود و حقایق بیشتری آشکار شود و میزان بهره‌مندی او از منابع و سرمایه‌های درونی و طبیعی بیشتر شود. ۲. دخیل بودن علل زمینه‌ساز (معد) در کثرت ادراکات کثرت در ادراکات از سویی محصول فطرت حقیقت‌جویی و قوه ابداع و ابتکار و خلاقیت نفس آدمی است اما فعال شدن این فطرت و قوه، نیازمند محرک‌ها و عوامل بیرونی است. از این‌رو، عوامل غیر معرفتی در فرایند دست‌یابی به معرفت های جدید کاملا مؤثر و زمینه‌ساز هستند. هرچقدر شوق او بیشتر برانگیخته شود و یا احساس نگرانی و نفرت از یک پدیده در نفس آدمی بیشتر شود، توجه نفس و حرکت انسان بیشتر خواهد شد. همچنین هرچقدر میزان ارتباطات انسان به پدیده‌ها و سایر ملت‌ها و فرهنگ‌ها بیشتر باشد افق‌های جدیدتری از علم و معرفت برای او‌ گشوده می‌شود. براین اساس می‌توان گفت، ذهن انسان در فهم حقایق، متأثر از اجتماع و جهان معنایی است که در آن زیست می‌کند و به همین جهت متناسب با امکان‌ها و ظرفیت‌های موجود در فرهنگ و زیست جهان خود، از پویایی و خلاقیت برخوردار است. از ابن‌رو، هیچ فاعل شناسایی بدون تاریخ و فرهنگ وجود ندارد و دانش تماما با واسطه‌ی تجربه اجتماعی و بهره‌مندی از تجارب دیگران و ارتباطات انسانی حاصل می‌شود. اما این نکته را باید توجه کرد که با تغییر علل معد و زمینه‌ساز و همچون اوضاع، شرایط و احتیاجات، عقل و اصول عقلانی کشف شده تغییر نمی‌کنند هر چند ممکن است در موقعیت‌های دیکر، ابعاد جدیدی از واقعیت کشف شود و بر گستره و عمق عقل و اصول عقلانی بیافزاید. 🛑 ادامه دارد... ✍ سید مهدی موسوی چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳ •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2328
📌 تبیین «کثرت» در حکمت متعالیه ⏹بخش هفتم: استاد مطهری مینویسد: «کامل‏ترین و جامع‏ترین نظریه «تکامل تدریجی عقل و معقولات» نظریه محکم و برهانی صدرالمتألهین است که از طرفی نفس را در آغاز امری مادی و جسمانی می‌داند که به تدریج کمال جوهری حاصل می‌کند و به مرتبه حس و خیال و سپس به مرتبه عقل می‌رسد و از طرف دیگر عقل و عاقل و معقول را متحد می‌داند. مطابق این نظریه نه نفس در آغاز جوهری است مستقل از بدن و نه ادراکات عقلانی نقشها و عوارض و اوصافی است برای نفس. مطابق این نظریه پیدایش تدریجی معقولات عین تکوّن تدریجی کمالی عقل و عاقله است. بنابراین عقل و ادراکات عقلانی به تدریج تکوّن پیدا می‌کند و از اول ساختمان پرداخته و کاملی ندارد. (استاد مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۲، ص۱۵۲) ۳. شبکه‌ای بودن گسترش معرفت گذشت که براساس حکمت متعالیه معرفت‌ها و ادراکات تصوری انسان لزوما تناظر یک به یک با واقعیت خارجی ندارد و همچنین یک سلسله تصدیقات غیرتجربی بر تصدیقات تجربی مقدم است لذا ادراک و معرفت آدمی یک شبکه و نظام به هم پیوسته است نه مجموعه‌ای از تک مفاهیم و تک گزاره‌های معرفتی که به صورت جز به جز با واقعیت عینی مطابق باشد و تناظر یک به یک برقرار شود که موجب تقلیل‌گرایی و تحویلی‌انگاری معرفت شود. ۴. واقع گرایی انتقادی براساس دستگاه فکری حکمت متعالیه، ساختار ادراکی انسان ناظر به واقعیت است و همواره «واقعیت» را طلب می‌کند اما آنچه به دست می‌آورد «علم» است. از این‌رو، همواره امکان خطا در دانش‌ها و همچنین محدودیت کشف وقایع وجود دارد. بعلاوه اینکه، انسان موجودی ساختارساز هم هست و عموما دانش‌ها و پدیده‌ها را به ملکات نفسانی، عادتهای رفتاری، ساختارها و نظامات اجتماعی تبدیل می‌کند تا راحت‌تر بتواند در زندگی از آنها بهره‌مند بشود و همین موجب متصلب شدن (ایدیولوژیک شدن) معرفت‌ها می‌شود و همین متصلب شدن معرفت موجب ندیدند محدودیت‌های آن و تقلیل‌گرایی معرفت و تحویلی‌انگاری دانش‌ها می‌شود که مانع فهم بیشتر حقیقت و کشف عمیق‌تر واقعیت‌ها می‌شود از این‌رو، آگاهی و دانشی که یک روز، رهایی‌بخش و افق‌گشا بود در زمانه‌ی دیگری آگاهی کاذب می‌شود و مانع حرکت و صیرورت می‌شود. بنابراین نظام دانشی بشر همواره نیاز به تفکر انتقادی، اجتهاد مستمر و بازسازی مداوم اندیشه‌ها و نظریه‌ها دارد. نقد فرهنگ عمومی و جریان‌های مختلف فکری، فرهنگی و اجتماعی یک ارزش متعالی است و برای واقع نمایی و کشف واقعیت از هرگونه «تقدیس» و «تخریب» دوری گزید. ۵. خروج از اضطرار اندیشی یکی از آثار و نتایج دستگاه معرفت‌شناختی حکمت متعالیه خروج از اضطرار اندیشی است. اضطرار به معنای احتیاج، ناچاری، ناگزیری و درماندگی است و به معنای اندیشه‌ورزی در دوران درماندگی و ناچاری و ضرورت است و نه در دوران گشایش و رحمت و حرکت. اضطرار اندیشی، نگرشی تقلیل گرایانه به معرفت دارد و رسیدن به یقین و حقیقت را در هیچ سطح از سطوح ممکن نمی‌داند. از این‌رو، نگاهی تاریک به جهان دارد و زمانه‌ی امروز را دوران عسرت آخرالزمانی و گرفتار به مکر زمانه می‌خواند. راه‌یابی انسان به واقعیت را اگر ناممکن نداند خیلی هم ممکن و سهل‌الوصول نمی‌داند. اضطرار اندیشان مبتنی بر نگرش‌های همچون ، و ، انسان را در محاصره اقتدار اراده‌های برتر می‌داند که به جبر ساختارها و طبقات اجتماعی می‌انجامد. به نظر اضطرار اندیشان، انسانها در نسبت با حقیقت، چاره‌ای جز حیرت ندارند و سخن از رسیدن به یقین و حقیقت، افسانه‌ای برآمده از اقتدارها و اراده‌های برتر است. اما برمبنای حکمت متعالیه، دست‌یابی به حقیقت ممکن است و در هر دوره‌ای از مراحل تکاملی عقل، لایه‌های و‌ سطوحی از واقعیات آشکار می‌شود که امکان اثبات عینی بودن آن وجود دارد، اما روشن است که واقعیت به همین سطح و لایه‌ی آشکار شده محدود نیست و ابعاد و لایه‌های دیگر آن در انتظار انکشاف است که بر اثر رشد و بلوغ اجتماعی و گسترش روابط انسانی در چارچوب شبکه‌های معرفتی،ابعاد جدیدتری از واقعیت آشکار و بر عمق و گستره حقایق افزوده می‌شود و مبتنی بر آن، اعتبارات انسانی تکامل می‌یابد و الگوهای جدیدتری از کنش و ساختارهای اجتماعی توسط انسانها ساخته و پرداخته می‌شود. بر این اساس، هیچ‌گاه علم و دانش به پایان نمی‌رسد. هیچ‌گاه زندگی انسان در این جهان، متوقف نمی‌شود، هیچ‌گاه بدون فراهم شدن زمینه‌ها، تحول بزرگی در زندگی بشر رقم نمی‌خورد. هیچ‌گاه باطل از آن جهت که باطل است بر مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی سیطره نمی‌یابد مگر آنکه بر سطحی از واقعیت و ابعادی از حقیقت تکیه زند و از این طریق دیگران را با خود همراه سازد. 🛑 ادامه دارد... ✍ سید مهدی موسوی چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳ •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2329
📌 تبیین «کثرت» در حکمت متعالیه بخش هشتم: ۶. امکان جمع سالم میان اندیشه‌های به ظاهر متفاوت و حتی متعارض براساس حکمت متعالیه، هر انسانی به اندازه ظرفیت فعال شده عقلش به پدیده‌ها و وقایع می‌نگرد و از هم سطح و لایه‌ای که ارتباط برقرار می‌کند گزارش می‌دهد که هماهنگ با شبکه‌ی معرفتی اوست که به تدریج برای او حاصل شده است. بر این اساس، انتظارات ما از افراد نباید مساوی باشد و باید به ظرفیت‌ها و محدودیت‌های آنها توجه کرد و سطح توقعات و انتظارات خود از آنها را متعادل و متوازن با ظرفیت و مهدویت او تنظیم کرد. نکته دیگر اینکه، هر گزاره‌ی می‌تواند حامل دو اندیشه باشد از این‌رو، دو سطح از صدق در قضایا وجود دارد. سطح اول هر گزاره‌ای بیان یک رابطه میان موضوع و محمول است (منوطق). سطح دیگری آن که دلالت برآمده از مفهوم گیری و دلالت التزامی آن منطوق است) انحصار کردن در این رابطه و نفی هر رابطه‌ی دیگری است. عموما مشکل در معرفت‌های علمی و تبیینی در سطح اول نیست که از یک رابطه گزارش داده می‌شود و اثبات می‌کند مثلاً (الف) در ایجاد (ب) دخالت دارد بلکه مشکل در انحصار این رابطه و نفی هر عامل و متغیر دیگر غیر از (الف) در وقوع (ب) است. در گزاره های توصیفی و تبیینی هم همین طور است اختلاف اساسی در میان مفسرین این نیست که متن چه می‌گوید بلکه مشکل اساسی این است که هر کدام از مفسرین معتقدند که متن همین را می‌گوید و لاغیر، مقصود نویسنده این بوده است و لاغیر، لذا لایه‌ای بودن معرفت و تنوع ابعاد و تکثر حیثیات را توجه ندارند و به تقلیل انگاری و تحویلی‌نگری دچار می‌شوند. اما براساس حکمت متعالیه، می‌توان با نگرش تشکیک وجودی، لایه‌های طولی و سطوح عرضی واقعیت‌ها را توجه کرد و نشان داد که هر معرفت و نظریه‌ای به کدام بخش توجه دارد و از کدام بخش غفلت دارد. بر این اساس می‌توان جنبه اثباتی نظریه‌ها را پذیرفت اما جنبه سلبی و التزامی آن را کنار گذاشت. ۷. تبادل فکری و فرهنگی یکی از نتایج دستگاه معرفت شناسی حکمت متعالیه، «تبادل فکری و فرهنگی» میان تمدنها و بهره‌مندی از فکرها و نظریه‌ها است. برخلاف نظریه‌های تضادگرا که بر تهاجم و درگیری تمدنها و انفصال تاریخی و گسست فرهنگی اصرار دارند، بر مبنای حکمت متعالیه می‌توان بر تبادل فکری و فرهنگی توجه کرد. در منطق حکمای مسلمان، تبادل فکری و فرهنگی با سایر ملت‌ها زمانی ممکن است که از موضع فعال و قدرتمندی صورت گیرد. فعال بودن و قدرتمند بودن در عرصه فکر و فرهنگ به عوامل زیادی وابسته است. از جمله عوامل مهم در فعال‌سازی و قدرتمندساری فکر و فرهنگ این سه پایه مهم است‌: ۱. اتصال تاریخی در مقابل انقطاع فرهنگی؛ ۲. پیوستگی فرهنگی در مقابل گسست فرهنگی؛ ۳. اصالت هویتی در مقابل از جاکندگی هویتی. هر ملت و فرهنگی می‌تواند با حفظ اتصال تاریخی، پیوستگی فرهنگی و خودآگاهی هویتی و تکیه بر اصالت‌های خود، به موجودی فعال و خلاق تبدیل شود و از موضع قدرت با سایر ملت‌ها و فرهنگ‌ها ارتباطات صحیح علمی و فرهنگی برقرار کند. انسان کنشگر در این تبادل فکری و فرهنگی، هم به فکر تکامل و صیرورت جامعه خود است و هم توجه به صیرورت و تکامل انسان و جامعه جهانی دارد و تلاش دارد تا بتواند همه‌ی انسان‌ها را به واقعیت و حقیقت نزدیک کند و توحید و عدالت را بر همه مناسبات انسانی و معادلات جهانی حاکم کند. در این نگرش، هرگونه انحصار طلبی فکری، علمی و فرهنگی نفی می‌شود و رشد و پیشرفت داخلی کاملا هماهنگ با رسد و پیشرفت مستضعفان و مردم جهان است. براین اساس، تاریخ‌نگاری و مواجهه‌های فرهنگی برآمده از حکمت متعالیه، در برابر تاریخ‌نویسی‌های سفید و سیاه اشعری‌گرایانه، تضادگرایانه و شرق‌شناسانه است‌ که هرکدام فقط یک ملت و جریان را سفید و باقی ملت‌ها و جریان‌ها راسیاه جلوه و روایت می‌کنند. 🛑 ادامه دارد... ✍ سید مهدی موسوی پنج شنبه ۲۷ دی ۱۴۰۳ •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2330
📌 تبیین «کثرت» در حکمت متعالیه ⏹بخش نهم: ۸. علم هم ارزش ذاتی دارد و هم آثار کاربردی براساس حکمت متعالیه، علم وجود مجرد است و نسبت وجودی با نفس آدمی دارد و می‌تواند اتحاد وجودی با نفس داشته باشد و بدعت ارتقا و تعالی انسان شود. به همین جهت کسب علم، ارزش است. اما علم مقدمه حرکت به سمت کمال و انجام عمل و تعیین کننده‌ی نحوه‌ی کنشگری و ساختارسازی انسان است. علامه طباطبایی می‌نویسد: «بى ترديد يافتن ما وراء علم براى اينست- كه انسان كمال خود را تميز دهد- يعنى چيزى را كه رافع احتياج و نقص مى‌باشد- از غير او بشناسد.»(اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج‌2، ص: 234) همچنین علم قدرت آفرین است و عظمت و اعتلای فردی و اجتماعی در گرو کسب علم متناسب است. از ضرورت‌های حیات انسانی، ترویج علم و علم آموزی و گسترش روحیه علمی در میان آحاد جامعه است تا همگان به سمت علم‌آموزی حرکت کنند و همه‌ی کارها براساس علم و دانش صحیح و کارآمد سامان یابد. هر علمی که موجب تقویت زیرساخت‌های انسانی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی شود و جامعه را به قدرت، عزت و پیشرفت برساند و مانع نفوذ بیگانگان شود ضروری و واجب است و به هیچ بهانه‌ای نمی‌توان بهره‌مندی از علوم بشری را براساس منطق تبادل فکری و فرهنگی منع کرد و به غربی و شرقی کردن، دینی و غیر دینی کردن، اصل علم را تحریم و تخریب کرد‌. اما این به معنای انفعال در برابر علوم وارداتی نیست بلکه بهره‌مندی از هر علمی نیازمند به یک دستگاه منسجم معرفتی دارد که به گزینش اجتهادی منتهی شود و بعد از آن نیز مراقبت‌های ویژه‌ای نیاز دارد که موجب تعالی و تکامل علم و جامعه شود. از خیانت‌های بزرگ و جبران ناپذیر به جامعه، تضعیف علم و علم‌آموزی و روحیه علمی به هر بهانه‌ای است. چرا که با تضعیف علم و فناوری، مقدمات افول و انحطاط یک جامعه ایجاد می‌شود. ۹. علم مسئولیت‌آور علم در مقام اثبات و به عنوان پدیده‌ی انسانی و اجتماعی، خنثی و فاقد ارزش نیست بلکه به عنوان یک عنصر از عناصر انسانی و اجتماعی با ارزشها و هنجارها همراه است. بر این اساس، علم باید مسئولیت آور باشد و به تعالی و ارتقا انسان و رشد و پیشرفت جامعه بیانجامد و الا از ارزش و اهمیت آن کاسته می‌شود و به ابزاری برای مطامع شخصی و گسترش سلطه‌ی سلطه‌گران و جریان استکباری می‌انجامد. بر این اساس، علم باید همواره با اخلاق و تقوا همراه باشد تا از ارزش و اعتبار آن مراقبت شود. ۱۰. باغبانی فکر و دانش براساس حکمت متعالیه، چون فکر ودانش یک امر اختیاری و تدریجی است. در فرهنگ اسلامی از علم با استعاره بوستان و گلستان یاد می‌شود چرا که نیاز به باغبانی و مراقبت دارد و الا به انحراف می‌انجامد و از مسیر اصلی خارج و گرفتار فروع و حواشی می‌شود. مشکل علوم بشری این نیست که باطل محض است چرا که باطل دولت و قدرت ندارد بلکه مشکل انحراف ازمسیر اصلی و‌ گرفتار شدن به امر فرعی و حاشیه‌ای است که یا تأثیری در سعادت انسان ندارد ویا با تقلیل‌گرایی موجب تک ساحتی کردن زندگی انسان می‌شود. ازاین‌رو، فکر و دانش نیاز به مراقبت (تقوا) دارد تا همواره به اصول بپردازد و حقایق مهم‌تر، اولویتدار ومورد نیاز را آشکار کند و از ذهنی‌شدن، مجرد شدن، بی‌مصرف شدن، تک ساحتی شدن و سوء استفاده ازآن درجهت کسب قدرت ومنافع شخصی جلوگیری شود. 🛑 ادامه دارد... ✍ سید مهدی موسوی جمعه ۲۸ دی ۱۴۰۳ •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2333
📌 تبیین «کثرت» در حکمت متعالیه ⏹بخش دهم: ❇️ماهیت دنیا یکی دیگر از مباحث مهم در باب فهم کثرت در حکمت متعالیه، مسئله «دنیا» است. چرا که دنیا دار کثرت است. الف: دنیا در حکمت نظری گاه مقصود از دنیا، «طبیعت» و جهان متکثر مادی است که با جسم و جسمانیات همراه است. معرفت ناظر به این منظر در قلمرو حوزه حکمت نظری است. براساس ابعاد نظری حکمت متعالیه، موجودات این جهان همراه با جسم و دارای ویژگی جسمانی است. از این‌رو، موجودات محدود و متعیّنی هستند که با زمان و مکان، کم و کیف همراه هستند. در حکمت متعالیه، طبیعت موجود هدف دار است و به سوى کمال خودش شتابان است و چون طبیعت در ذات خودش غیر شاعر است، در تسخیر یک نیروى دیگرى است که خالق آن است. بر این مبنا، طبیعت میل به کمال وجودی خود را دارد. یعنى هر موجودى در سرشتش استعداد و قوه‌‌اى دارد که مى‌‌خواهد این استعدادش به فعلیت برسد. به تعبیر دیگر، همه این موجودات، ممکن الوجود، معلول و رابط هستند و همواره در حال اشتداد وجودی، صیرورت و تکامل ذاتی‌اند و آن به آن در حال تغییر و تحول به سوی هدفی است که خالق در سرشت آن نهاده است. هیچ موجودی از این سرشت و قانون طبیعی خارج نیست و همه‌ی موجودات این جهان، عضوی از یک کاروان به هم پیوسته‌ای هستند که در حرکت مدام و قانون‌مند به سوی بی‌نهایت قرار دارد و خلاف آن نمی‌توانند حرکت کنند. در مقابل این نگاه، نظریه هگل و تضادگرایان دیالکتیکی قرار دارد که معتقدند: «شىء گرایش به انهدام خودش دارد، یعنى گرایش به ضد خودش دارد که آن ضدش نفى‌‌کننده خودش است. به طرف ضدش مى‌‌آید. ولى این هم گرایش به ضد خودش دارد که نفى‌‌کننده خودش است که این نفى، نفىِ این نفى است و چون نفىِ این نفى است به یک معنا مساوى با این مى‌‌شود، منتها مساوى با این در حد عالى‌‌تر. پس شىء گرایش به ضد و انهدام خودش دارد، این ضد هم گرایش به ضد و انهدام خودش دارد ولى نتیجه این دو گرایش به انهدام، تکامل است.» (استاد مطهری، انحطاط و ترقی تمدنها «از نظر قرآن و منطق دیالکتیک»، ص212) برخلاف نگاه‌های دیالکتیکی ، موجودات در درجه اول میل اتصال و ارتباط و زوجیت و جاذبه دارند. (بیانات آیت الله خامنه‌ای در دیدار اقشار مختلف بانوان ۱۴ /۱۰ / ۱۴۰۱) و تضاد و تقابل و درگیری و دافعه، فرع بر این اتصال و ارتباط و زوجیت است. چرا که هر اتصال و ارتباطی با نفی غیر و نفی موانع همراه است و این نفی، درگیری و تضاد و تصادم را در پی دارد. بنابراین نظام این جهان بر جذب و دفع استوار است و «هیچ ذره‌ای از ذرات جهان هستی از دایره حکومت جاذبه عمومی خارج نبوده و همه محکوم آنند. از بزرگترین اجسام و اجرام عالم تا کوچکترین ذرات آن دارای این نیروی مرموز به نام نیروی جاذبه هستند و هم به نحوی تحت تأثیر آن می‌باشند.» (مطهری، جاذبه و دافعه علی، ص17) در مجموع باید گفت جهان همانند یک کاروان، یک کل به هم پیوسته ودر حال صیرورت وحرکت است. وجود محدودیت‌ها ونیازها وهمچنین میل به کمال، ارتباط واتصال و رفع نیازها، عامل اصلی حرکت وپویش و صیرورت در موجودات این جهان است که متوقف بر نفی محدودیت‌ها، نواقص وموانع درونی و بیرونی است. ازاینرو، اساس این جهان با مجموعه‌ای هماهنگ از جذب و دفع، اتصال وانقطاع، پیوستگی و‌گسستگی همراه است. انسان هم به عنوان یکی از موجودات این جهان، تحت قوانین حرکت و صیرورت این جهان قرار دارد و بدین جهت به ارتباطات انسانی و زندگی اجتماعی تمایل دارد. 🔹ب: دنیا در حکمت عملی معنای دوم از دنیا، ناظر به کنش و زندگی انسان است که می‌توان آن را «جهان اجتماعی» خواند. از این حیث در قلمرو عقل عملی، تدبیر و عقلانیت است که ساخته و پرداخته آگاهی، اراده و فعالیت‌های انسان است. از این منظر «دنیا» مخلوق انسان و محصول فرآیندهای انسانی است و تحت قانون فطرت کمال‌خواهی و نظام جذب و دفع، حب و بغض‌های انسان است که به ایجاد مجموعه‌ای از معانی، مفاهیم، اعتبارات و ساختارهای حقوقی و اداری منجر می‌شود. بر همین اساس «دنیا» ابتدا در ذهن آدمی ساخته می‌شود سپس تعیین عینی در قالب نظامات و ساختارهای اجتماعی می‌یابد. 🔸اساس این جلوه از دنیا را جهان معنایی انسان‌ها و فرهنگ اجتماعی می‌سازد. جهان معنایی یا لایه زیرین فرهنگ، ساخته شده‌ی معانی بینااذهانی عمومیت یافته و رسوخ یافته در جان افراد آن جامعه است که به ملکات، ارزش‌ها، هنجارها و رویه‌های عمومی تبدیل شده است. 🔹براساس متفکران معاصر حکمت متعالیه، همانگونه که هر موجودی بر پایه نظام طبیعی و یک سلسله عوارض منظم طبعی حفظ می‌شود انسان نیز دارای نظامی فطری و طبیعی است که به وسیله آنها خود را حفظ می‌کند و مصالح و منافع خود را جذب می‌کند و مفاسد و‌ مضار را دفع می‌کند. 🛑 ادامه دارد... ✍ سید مهدی موسوی یکشنبه ۳۰ دی ۱۴۰۳ •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2342
📌 تبیین «کثرت» در حکمت متعالیه ⏹بخش یازدهم: 🔸 حركت استكمالى انسان را از راه علم و فكر انجام می‌شود و بدین جهت، علم نقش تعیین کننده‌ای در حیات انسان دارد. بخصوص علوم اعتباری که حاصل جنبه فعال و خلاق نفس است. چرا که به تعبیر علامه طباطبایی «علمى كه مستقيما و بلا واسطه- وسيله استكمال فعلى انسان و ساير حيوانات است- علم اعتبارى است نه علم حقيقى.»(اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۲ص۲۳۴) ساخت ساختن علوم اعتبارى معلول اقتضاى قواى فعاله طبيعى و تكوينى انسان برای حفظ خود و جلب مصالح و منافع و دفع مفاسد و مصارف مى‌باشد. 🔹 از این‌رو، انسان با آگاهی و اراده خود، خالق و ناظم این جهان معنایی و جهان اجتماعی است. به همین دلیل جوامع هم از اشتراکات و هم از تفاوت‌ها و تمایزهایی برخوردارند. توضیح اینکه انسان به جهت دارا بودن فطرت و طبیعت مشترک، در عرصه اجتماعی نیز اشتراکات ارزشی و اعتبارات و ساختاری وجود دارد لذا می‌توان از قوانین جامعه و تجلیات مشترک روح انسانی سخن گفت که حاکم بر همه مناسبات انسانی و معادلات اجتماعی است که اساسی دانش اجتماعی منوط به شناخت این قوانین و سنت‌های حاکم بر تاریخ و حیات اجتماعی انسان است. لذا از طریق مطالعه‌ی تاریخ و رویه های بشری می‌توان به سنت‌ها و قوانین حاکم بر زندگی اجتماعی و اعتلا یا انحطاط تمدنها پی برد. اما چون انسانها از تفاوت‌ها و تمایزهای مختلفی برخوردار هستند این تفاوت‌ها و تمایزها به تمایزهای اجتماعی می‌انجامد. به طور مثال: ✔️ بخشی از تفاوت‌ها و تمایزها به سطح فعلیت عقل و آگاهی‌ها باز می‌گردد. ✔️ تفاوتهای ناشی از قدرت اراده و میزان عزم و همت؛ ✔️ تفاوتهای ناشی از قدرت ابداع و خلاقیت؛ ✔️ تفاوت‌های ناشی از سلیقه و علایق فردی و اجتماعی؛ ✔️ تفاوت‌های ناشی از دوگانگی درونی انسان. توضیح اینکه انسان یک موجود دو جنبه‌ای است و در درون با درگیری و تضاد «من علوی» و «من سفلی» (تقوا و فجور) مواجه است، به اعتبار همین تضاد و کشمکش درونی، در جامعه نیز تزاحم‌ها و تضادها، مسابقه‌ها و رقابت‌های متنوعی وجود دارد. همچنین باید به نقش عوامل زمینه‌ای همچون محیط زندگی، جغرافیا، زمانه‌ی زندگی در تفاوت‌ها انسانها و جوامع توجه کرد. بنابراین به جهات و حیثیت‌های مختلفی، هویت‌های اجتماعی و ساختار جوامع از هم متفاوت می‌شوند و دائما تولید و بازتولید می‌شوند. لذا این جهان همواره با حدوث و فنا، رشد و افول، تحول و تغییر و تعالی و انحطاط همراه است. بنابراین می‌توان گفت: تحول یک قانون و سنت غیرقابل انکار در حیات اجتماعی انسان است که هرکس در برابر اصل تحول بایستد حذف می‌شود. پس باید آن را شناخت و مدیریت کرد چرا که دوگونه تحول وجود دارد: تحول صحیح که به تکامل و تعالی می‌انجامد، تحول غلط که به توقف و ارتجاع و عقب‌گرد منتهی می‌شود. 🔹 ملکات، ساختارها و رویه‌های اجتماعی در هر عصری گونه‌های متفاوتی می‌تواند داشته باشد. که نزد یک جامعه ارزش و هنجار تلقی می‌شود و ممکن است در جامعه دیگری ضد ارزش و ناهنجار نامیده شوند. تعیین ملاک ارزش و ضد ارزش، هنجار و ناهنجار یکی از عویصه‌های معرفت بشری بوده است. که در حکمت متعالیه بر اساس نظریه «فطرت» و محبت به کمال مطلق و تنفر از نقص تبیین می‌شود. تعیین مصدایق کمال در عصری و نشان دادن مصادیق محدودیت و نقص، مهمترین کار برای تبیین ارزشها و هنجارها و تلاش برای عقلانی کردن جامعه است. در واقع مشکل اساسی در جوامع، نه این این است که برخی به دنبال محدودیت و نقص و ناهنجاری باشند بلکه برعکس همگان کمال و حقیقت و زیبایی مطلق را می‌جویند مشکل در شناخت مصادیق کمال و حقیقت و زیبایی است. در واقع هر زمانی، مصادیقی از حقیقت و جلوه‌ای از کمال آشکار شده است که انسانها فطرتا بدان میل پیدا کرده‌اند اما مشکل این است که آن مصداق، حقیقت نهایی و ان جلوه، کمال مطلق پنداشته شده است و در برابر هر امر جدید و بدیعی مقاومت می‌کند. از این‌رو، جامعه از فرایند پویای عقل و خرد باز می‌ماند و به امور دیروز حقیقت و کمال و امروز ناقص و محدود دل می‌ببندد و نمی‌خواهد سطوح عمیق‌تر حقیقت و تجلیات بدیع کمال مطلق را بپذیرد. 🔸 براین اساس، بقای هم جامعه‌ای به تحول صحیح و پویایی مستمر فرهنگ و مراقبت دائمی از جهان معنایی مستقر در جامعه و حرکت در مسیر کشف مصادیق جدید حقیقت و تجلیات متعالی کمال مطلق وابسته است.‌ این تحول، پویایی و حرکت به بازخوانی و بازاندیشی مداوم علوم، نظریه‌های علمی، اعتباریات انسانی وساختارهای اجتماعی نیازمند است تا دنیا و جهان اجتماعی بهتر ازگذشته ساخته شود وموجبات فلاح و رفاه، منفعت و مصلحت همگان فراهم شود. 🛑 ادامه دارد... ✍ سید مهدی موسوی یکشنبه ۳۰ دی ۱۴۰۳ •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2343
📌 تبیین «کثرت» در حکمت متعالیه ⏹بخش دوازدهم: 🔹منطق شناخت تحول اجتماعی نزد متفکران حکمت متعالیه، هماهنگ با منطق رشد و صیرورت انسان از مرحله مادی و طبیعی به مرحله روحانی و فرهنگی است. به تفسیر شهید مطهری از قانون «النفس جسمانی الحدوث و روحانیة البقا»، همانگونه که انسان که یک موجود مادی و طبیعی است در یک حرکت و تکامل جوهری، صاحب روح می‌شود و به تدریج بر گستره و قدرت روحانی خود می‌افزاید، نطفه جامعه نیز در شرایط مادی و اقتصادی بسته می‌شود اما به تدریج از موجود اقتصادی به موجود فرهنگی تکامل می‌یابد(مطهری، انسان و ایمان) این همان منطق و فرایند عقلانی شدن تاریخ و فرهنگ بشریت و خروج از بن‌بست‌های نظری است. 🔸براین اساس ساختارهای نرم و هنجاری، همچون علم، اخلاق، فرهنگ، قانون، هنر و هویت‌های جمعی صفات وجودی هستند و برساخته ساختارهای اقتصادی و حتی قدرت سیاسی نیست؛ هرچند ممکن است به عنوان علت معدّه و زمینه‌ساز باشند، اما علت حقیقی نیستند بلکه آنها ریشه در فطرت و عقل آدمی دارد و از منطق تحول خاص خود پیروی می‌کند نه منطق تحولات اقتصادی و ابزار تولید و یا منطق تحولات سیاسی و تغییر دولت‌ها. 🔹برپایه‌ی روایت متفکران انقلاب اسلامی از حکمت متعالیه، به هر میزان که عاملیت و استحکام درونی و قدرت فکری و ایمانی فرد افزایش یابد قدرت حقیقت‌جویی، ابداع و آفرینش او هم افزایش می‌یابد و به همان میزان می‌تواند ساختارها را تغییر دهد و اصلاح کند یا ساختارهای جدید و ابزار نوینی را به وجود آورد. البته به هر میزانی که قدرت ساختار اجتماعی و فناوری‌ها افزایش پیدا کند به همان میزان می‌تواند از عاملیت و خلاقیت انسان بکاهد و بر روابط انسانی و معادلات اجتماعی سیطره یابد. تنها راه برای مدیریت و کنترل ساختارها و به خدمت گرفتن آنها، تقویت عاملیت و خلاقیت کنش‌گران اجتماعی است. بر این اساس، «شریعت الهی» مربوط به حوزه «عقل عملی» است و نه برای محدود کردن عاملیت‌ها و آزادی‌ها بلکه برای آزادی معنوی و عقل عملی انسان از دست ساختارهای نفسانی شهوت و غصب و برای رهاشدن از قید اسارت روابط و ساختارهای ظالمانه اجتماعی است. «شریعت الهی» با معنا و جهت بخشیدن به «سیاست»، موجب می‌شود که سیاست و حاکمیت به شکوفایی عقل‌ها و فعال سازی اراده‌ها و مشارکت حداکثری مردم در امور اجتماعی بیانجامد. 🔸 مردم اساس و محور حاکمیت و قوام بخش به ساختارهای اجتماعی هستند و بدون مشارکت و رضایت مردم هیچ دولتی بقا نخواهد داشت. از این‌رو، مردم‌سالاری دینی بر پایه عاملیت انسان مسئول نسبت به خود و دیگران، طرحی برآمده از انسان‌شناسی حکمت متعالیه و بنیان نظریه «نظام انقلابی» در باب ساختار حکمرانی است. 🔹در نظریه‌ی نظام انقلابی، جهان معنایی و فرهنگ ذیل توحید و در جهت برانگیختن عقلها، شکوفایی اراده و حفظ کرامت انسان و رشد همه‌جانبه‌ی انسان و جامعه سامان می‌یابد. از این رو، وظیفه حاکمیت برانگیختن عقل‌ها و شکوفایی اراده‌های آحاد افراد جامعه برای به دست گرفتن سرنوشت خویش از طریق مشارکت حداکثری در امور عمومی است. بر این اساس، آرمانها، ارزشها مقدس هستند اما همه‌ی ساختارهای اجتماعی مبتنی بر آرمانها، ارزشها، منافع عمومی و مصالح انسانها توسط انسان به وجود می‌آید لذا هیچ‌کدام از تقدس ذاتی برخوردار نیستند و تا زمانی اعتبار و‌ حجیت دارند که هماهنگ با آرمانها و ارزشها و در جهت تحقق حداکثری منافع و مصالح عمومی باشد. که مهمترین آن مصالح، شکوفایی عقلها و فعال‌سازی اراده‌ها و تحقق رشد جامع و پیشرفت همه‌جانبه است. از این‌رو، هرچند ساختارها میل به تقدس بودگی و تصلب شدگی دارند و عاملیت‌ها را محدود می‌سازد اما باید پویایی و تحول در نظامات و ساختارهای اجتماعی را به رسمیت شناخت و برای بازسازی عقلانی ساختارهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نظریه‌پردازی، برنامه‌ریزی و اقدام کرد. 🔸 در مردم سالاری دینی و نظام انقلابی، اساس و محور تحولات اجتماعی، عاملیت فطری و عقلانی انسان و حرکت آگاهانه، ارادی و رشیدانه است و ساختارها همیشه باید، موجب فعال شدن عاملیت‌ها باشند نه قفس آهنین. البته عاملیت انسان در گرو تربیت صحیح عقلانی، معنوی و اجتماعی است و الا به یله‌بودن، سرکش‌شدن، متحیر و مضطر شدن و احساس تنها بودن و رهابودن می‌انجامد. 🔹در حکمت متعالیه، فرایند عقلانی شدن جامعه در گرو رشد خرد و قدرت تدبیر و شکوفایی اراده و عاملیت انسان و خروج از جاهلیتِ باطن‌گرایی و ظاهرگرایی (آن‌گونه که صدرالمتالهین در دو کتاب کسر اصنام الجاهلیه و رساله سه اصل توضیح داده است) و توجه به همه‌ی سطوح واقعیت و جامعیت حقیقت است. 🛑 پایان. ✍ سید مهدی موسوی یک‌شنبه ۳۰ دی ۱۴۰۳ •┈┈••✾••┈┈• ❇️ https://eitaa.com/hekmat121/2344