هزار کوه بلا را به شانه ام بردم
ز دوری تو پدر همچو لاله پژمردم
قدم خمیده شده مثل مادرت زهرا
به مثل مادرت از داغ و غصه افسردم
نماند دختر تو پشت در ولی بابا
خدا گواست که در زیر دست و پا مردم
فقط نه تشنگی کربلا مرا آزرد
گرسنه بودم و؛سیر از همه کتک خوردم
#محمود_اسدی
#شعر_شهادت_حضرت_رقیه_س
#خرابه_شام
https://eitaa.com/joinchat/2353397780C983ce3a0dd
میان قافله من بیشتر یاد پدر کردم
پدر نام تو بردن جرم بود و من خطر کردم
میامد تازیانه بی مهابا سمت ما بابا
شده دستم سیاه از بس که بر صورت سپر کردم
پس از آنشب که از ناقه به روی خاک افتادم
چه شبهاییی که با درد کمر تا صبح سر کردم
تو را با گریه من میخواستم در تشت زر رفتی
لبت را خیزران بوسید من خیلی ضرر کردم
من از دوش عموعباس رفتم زیر دست زجر
ببین از کربلا تا شام را با که سفر کردم
اگرکه سوخته گیسویم و زخمیست ابرویم
از ان باشد که از کوی یهودیها گذر کردم
تو دندانت شکسته من سرم عمه دلش بابا
مپرس از من چرا اینگفتگو را مختصر کردم
#محمد_جواد_مطیع_ها
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#خرابه_شام
https://eitaa.com/joinchat/2353397780C983ce3a0dd