🍃🌺 نکاتی برای تدبر از صفحه ١٠۶ قرآن کریم 🌺🍃
.
1️⃣ رعايت اولويّت ها در تقسيم ارث، بيانگر اولويّت ها در رسيدگى به اعضاى فاميل است. پدر و مادر و فرزندان در يك رديف اند، امّا خواهران و برادران در مرحله بعدى. «ليس له ولد و له اخت» (آیه ١٧۶)
.
2️⃣ آن گونه كه پيمان شكنى و ظلم، دلیل محروميّت از نعمت ها و الطاف الهى است، پايبندى به عهد و پيمان، عامل بهره گيرى از آنهاست. «أوفوا بالعقود احلّت لكم»
(آیه ١)
.
3️⃣ امام صادق عليه السلام فرمود: هر كس براى يارى رساندن به ديگران گامى بردارد، پاداش مجاهد و رزمنده دارد. (آیه ٢)
.
4️⃣ احترام گذاردن به شعائر الهى، وظيفه اهل ايمان است و هتك حرمت و قداست شعائرالهى، حرام است. «لاتحلّوا شعائر اللّه» (آیه ٢)
.
5️⃣ حكومت و جامعه اسلامى، بايد در صحنه بين المللى، از مظلوم و كارهاى خير حمايت و ظالم و بدى ها را محكوم كند. «تعاونوا على البرّ و التّقوى و لاتعاونوا على الاثم و العدوان» (آیه ٢)
.
#تلاوت_روزانه
#سمت_خدا
#قرآن
#ترجمه_تفسیری_قرآن
#حلیة_المتقین
@helyat_almotaghin
✍ آیتالله بهجت(ره):
ما خیال میکنیم که معصومین به زیارت ما محتاجاند! امام حسین میخواهد بگوید: من به شما احتیاج ندارم، شما به ما خاندان محتاجید… ما باید متشکر و ممنون باشیم که خداوندِمنان، نعمت ولایت و مودّت آنها را به ما عطا فرموده است.
📚رحمت واسعه ص۲۳۷
#موعظه_بزرگان
#درس_اخلاق
#راهکارهای_معنوی
@helyat_almotaghin
تصویر پاسپورت شهید حاج قاسم سلیمانی با نام مستعار حسین محمودی
کپی این پاسپورت از گاوصندق منزل ضياء عبدالعزیز الموسوی یکی از مسئولان سرویس اطلاعات ملی عراق در دوران ریاست الکاظمی کشف شد. وی از افراد نزدیک و مورد وثوق مصطفی الکاظمی است. ضياء الموسوی دیشب دستگیر شده است.
@helyat_almotaghin
✨﷽✨
⚜️کوری در محشر⚜️
✍️یکی از بزرگان اهل علم و تقوا نقل فرمود یکی از بستگانشان در اواخر عمرش ملکی خریده بود و از استفاده سرشار آن زندگی را می گذارند پس از مرگش او را دیدند در حالی که کور بود از او سببش را پرسیدند که چرا در برزخ نابینا هستی ؟
گفت : ملکی را که خریده بودم وسط زمین مزروعی آن چشمه آب گوارایی بود که اهالی ده مجاور می آمدند و از آن برمی داشتند و حیوانات خود را آب می دادند به واسطه رفت وآمدشان مقداری از زراعت من خراب می شد و برای اینکه سودم از آن مزرعه کم نشود و راه آمد و شد را بگیرم به وسیله خاک و سنگ و گچ آن چشمه را کور نمودم و خشکانیدم وبیچاره مجاورین به ناچار به راه دوری مراجعه می کردند ، این کوری من به واسطه کور کردن چشمه آب است
به او گفتم آیا چاره ای دارد ؟ گفت اگر وارثها بر من رحم کنند و آن چشمه را جاری سازند تا مورد استفاده مجاورین گردد حال من خوب می گردد . ایشان فرمود به ورثه اش مراجعه کردم آنها هم پذیرفتند و چشمه را گشودند پس از چندی آن مرحوم را با حالت بینایی و سپاسگزاری دیدم .
آدمی باید بداند که هرچه می کند به خود کرده است : ( لَها ما کَسَبَتْ وَعَلَیْها مَااکْتَسَبَتْ ) اگر به کسی ستم نموده به خودش ستم کرده ، اگر به کسی نیکی کرده به خودش نیکی کرده است.
📚 داستانهاي شگفت/ شهید دستغيب ص ۲۹۲
@helyat_almotaghin
🔴 نابود کننده حسنات
✍#پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود:
روز #قيامت فردى را مى آورند و او را در پيشگاه خدا نگه مى دارند و كارنامه اعمالش را به او مى دهند، اما #حسنات خودرا در آن نمى بيند.
عرض مى كند: الهى! اين كارنامه من نيست! زيرا من در آن طاعات خود را نمى بينم! به او گفته مى شود: پروردگار تو نه خطا مى كند و نه فراموش. عمل تو به سبب #غيبت كردن از مردم بر باد رفت.
سپس مرد ديگرى را مى آورند و كارنامه اش را به او مى دهند. در آن طاعت بسيارى را مشاهده مى كند.
عرض مى كند: الهى! اين كارنامه من نيست! زيرا من اين طاعات را بجا نياورده ام! گفته مى شود: فلانى از تو غيبت كرد و من حسنات او را به تو دادم.
📚جامع الأخبار، ص 412
@helyat_almotaghin
#دعا_درمانی
🌹تٓٓوٓكٓلْتٰ علي الحيِ الذي لا يٓموت والحمدلله الذي لم يتخذ صاحبةً ولا وٓلٓدا ولم يكن له شريك في الملك ولم يٓكُنْ له وليٌ من ٓ الذُل وكبرهُ تٓكبيرا
💥زياد خواندن اين دعا بدستور رسول الله براي موارد زير توصيه شده:
⚜ وسوسه دل
⚜ اداي قرض
⚜ معيشت خانواده
⚜ و رفع حاجت
📚مراة الكمال ،ج٣،ص٥٩٥
@helyat_almotaghin
حلیة المتقین
🦋💐💚💐 {﷽} 💐💚💐🦋 #معجزه_زندگی_من #نویسنده_رز_سرخ #قسمت_هفتاد_پنجم . . مامان : راستی حلما ا
🦋💐💚💐 {﷽} 💐💚💐🦋
#معجزه_زندگی_من
#نویسنده_رز_سرخ
#قسمت_هفتاد_ششم
.
.
.
تلوزیون همش تصاویر رو فیلم های پیاده روی اربعین رو نشون میده
هر کانالی میزنم کربلاست😭
بی اراده میزنم زیر گریه
حسین_چیشده خواهریی
باز که چشمات بارونی شده 🙁
حلما_دلم تنگ شده 😭تلوزیونم که نشون میده نمیتونم خودمو نگه دارم😔😭
حسین_قربون دلت چقدر پاکی تو دختر😍میریم سال دیگه ام حتما قولِ قول
_الان دلت میخواد بریم یه جایی که یکم آروم بشی یه کوچولو حال اونجا رو بگیری😌
حلما_کجااا؟ 😢
حسین_منوعلی هر پنجشنبه میریم گلزار
اگه دلت میخواد شمام بیاید
یکم حالو هوات عوض میشه😊
حلما_اوهوم میام 😍زنگ بزنم زینبم بگم
حسین_باشه خواهری من برم نماز بخونم توام آماده شو بعدنماز راه میوفتیم ان شاالله
حلما_باشهه. ماماااان
حسین_رفت وضو بگیره فک کنم داد نزن😂
حلما_باشد بعدا میگم بهش
نمازمو خوندم
یه زنگ به زینب زدم اونم دلش گرفته بود کلی خوش حال شد
لباسامو عوض کردم
یه شلوار کتان مشکی با یه پیرهن مردونه سبزیشمی تنم کردم
قبلا بخاطر آزاد بودنشو آستینای بلندش اصلا نگاهشم نمیکردم 😂
الان کلی دوسش دارم
روسری سبز مشکیمم سرکردم با یه گیره لبنانی بستم
😂😂اصلانم بخاطر کسی رو تیپم حساس نیستم فقط حالا که چادری شدم دلم میخواد همیشه شیک و مرتب باشم
چادرمو گذاشتم کنار کیفم موقه رفتن سرکنم
حلما_مامانمممم کوشی
حسین بهتون گفت میخوایم بریم کجا
مامان_آره مادر گفت
حلما_شمانمیاید؟
مامان_نه بابات بیاد بریم یکم خرید کنیم احتمالا امشب یا فردا صبح داییت اینا بیان
حلما_عهه چه خوووب
سمانه وقت دکتر گرفته
مامان_اره حتما دیگه
حسین_حلما آماده یی علی اینا راه افتادنا
حلما_اوهوم. چادرمو بردارم بریم☺️
کیفو چادرمو برداشتم
حسین رفته بود ماشینو از پارکینگ دربیاره
حلما_مامان من رفتم کاری نداری؟
مامان_نه برین خدا پشتو پناهتون😘
.
🦋💐💚💐 {﷽} 💐💚💐🦋
#معجزه_زندگی_من
#نویسنده_رز_سرخ 🌹
#قسمت_هفتاد_هفتم
.
.
.
دقیق یادم نمیآد آخرین بارکی رفتم بهشت زهرا
هر وقت مامان و بابامیخواستن برن
من میگفتم دلم میگیره و نمیرفتم
جالبه الان بخاطر این که دلم باز شه دارم میرم😌
درست مثل نوزادی که تازه متولد شده
همه چیز رو دارم یجور قشنگ میبینم
حسای جدید
نگاه جدید
نمیدونم چه انرژی باعث این همه تغییر شد
تغیریی که از ظاهرم شروع شد
تا رسید به درونم
طرز فکرم
علایقم
باورام
دیدگاهم همش یه شکل دیگه یی گرفت
شکلی که قبلا نمیتونستم بپذیرمش
تا بحال انقدر از حالم راضی نبودم☺️
این همه آرامشو ندیده بودم به خودم
از وقتی اومدم سعی کردم تمام کارام جوری باشه که امام حسینم ازم راضی باشه
اینا هیچکدوم به خودی خود ممکن نبود
این همه تغییر یجا
فقط میتونه معجزه باشه
معجزه زندگی من
هیچ چیز قشنگ تر ازاین نیست که آدم خودش روپیدا کنه
حالا من حس میکنم خودم رو دارم پیدا میکنم
اول راهیی هستم که تهش رو روشنـــــــن میبینم😍
ترسم اینه که جا بزنم
اما همون حسی که باعث این همه تغییرم شد
بهم کمک میکنه که برم جلو
_خدایاشکرت
حسین_چراایهو؟ 😍
حلما_ای وای 😐من تو دلم گفتم که
حسین_ای جان😂خب خواهرم فکر کنم خیلی احساساتی شدی که بلند گفتی
حلما_اوهوم😌بخاطراین همه تغییرم به خاطر این حالم خداروشکرکردم
حسین_خدایاشکرت😍
حلما_چرا یهو 😬
حسین_بخاطراین که خودت راهه درست رو انتخاب کردی این خیلی باارزشه خیلی حالا شدی افتخارمون
😍
حلما_میترسم😔اگه یه وقت کم بیارم یا نتونم چی
حسین_نترس خواهری اونی که دستت روگرفته تا اخرش باهاته😊
وقتی شناختی و عاشقش شدی دیگه نمیتونی بیخیالش بشی
حلما_اوهوم☺️
حسین_یه زنگ بزنم ببینم کجان اینا
حسین_سلام داداش کجاید رسیدین؟
آهان باشه ماهم ورودی بهشت زهراایم میایم الان اونجا
ماشینمون و کنار ماشین زینب اینا پارک کردیم
رفتیم سمت قطعه شهدای گمنام
پربود از فانوس های قرمز رنگ
دورتا دورم درخت
فکرنمیکردم انقدر قشنگ باشه
بوی گلاب رو به راحتی میشد حس کرد
زینبو علی رو دیدیم یکم دور ترازما ایستاده بودن
رفتیم سمتشون
بازینب روبوسی کردم
روم نشد به علی سلام بدم
همینجوری که میبینمش قلبم ازجاکنده میشه
علی_سلام حلما خانوم
واییی این بامن بود😑
_سلام علی آقا خوبید
علی_الحمدالله
زینب_حلما بیا بریم این گلا رو هدیه کنیم به شهدا😍
به نیت شهدای گمنام گرفتم
سری نگاهم رو از سمت علی گرفتم خودمو جمع جور کردم گفتم
حلما_بریم
از علی و حسین دور شدیم چند ردیف رفتیم بالا تر
یه دسته از گلارو گرفت سمت من
زینب_بیا چندتاشو تو بزار
چندتاشم من میزارم
حلما_کجاها بزارم
زینب_فرقی نداره خواهر هر جا دلت میگه بزار
چندکلمه یی هم دلت خواست باهاشون حرف بزن☺️
حرفاتو میشنون و جواب میدن😍
حلما_جدی
زینب_اوهوم جدی جدی
شهدای گمنام خیلی حاجت میدن☺️😘
.
.
.
خوب ڪه به چشمانشان نگاه ڪنے
میبینی خیلی حرف ها دارند
حرف هایی از جنسِ مردانگی و معرفت...
خوبتر ڪه نگاه ڪنے
شرمنده میشوی از اینڪه
همیشه نگاهشان به تو بوده
و تو از آن غافل بودهای..
.
.
🦋💐💚💐 {﷽} 💐💚💐🦋
#معجزه_زندگی_من
#نویسنده_رز_سرخ
#قسمت_هفتاد_هشتم
.
.
.
گلارو گذاشتم
یدونه مونده بود
کنار آخری نشستم
ازشون خجالت میکشیدم اینهمه وقت غفلت 😔
_خیلی شرمندتونم
_شرمنده بابت این که تاحالا ندیده بودمتون😭
_چطور من روم میشه از شما حاجت بخوام نهایت پروییه 😢
_فقط کمکم کنید تو این راهیی که پاگذاشتم بمونم روز به روز محکم تر بشم😭😍
بلند شدم زینب هم داشت میومد سمت من
اشکامو پاک کردم دلم نمیخواست کسی ببینه 😅😅
زینب_قبول باشه خانوم😍
حلما_چی😐
زینب_زیارت شهدا دیگه😂
حلما_اهان مرسی😄برای توهم قبول باشد😘
زینب_بریم
حلما_اره کجا رفتن پسرا🤔
زینب_فکرکنم رفتن سرمزار مدافعان حرم
یه سری از دوستای علی که شهید شدن اونجان😔
حلما_جدیی وای چه سخت😔😢
زینب_اوهوم. علی هم خیلی تلاش کرد بره اما مامان از اونجایی که وابستگی زیادی به علی داره راضی نمیشه
علی هم فعلا بیخیال شده
.
دلم هری ریخت
چی میگه
بره جنگ وایی نهه 😢
اصلا حواسم نبود یهو گفتم
_خداروشکر
زینب_چرا🤔
حلما_هاان هیچی همینطوری😐
_عه دیدمشون اونجان بیا از این ور
زینب خنده ریزی کرد فکر کنم متوجه شد یه چیزایی ولی داشت وانمود میکرد چیزی نفهمیده😄
زینب_منم دیدمشون بریم
یکم نزدیک تر شدیم دیدم
علی رو زانو نشسته
با عکس شهیدی داره صحبت میکنه انگار یکم بیشتر دقت کردم شونه هاش داشت میلرزید
معلومه داره گریه میکنه
اینجوری دیدمش دلم گرفت😔
حتما خیلی بی تابه
حسین هم یکم اونور تر نشسته بود تا مارو دید
علی رو صدا کرد
اونم سری خودشو جمع و جور کرد
اومدن سمت ما
حسین_قبول باشه
_بریم دیگه
علی_اره بریم داداش
رفتیم سمت ماشینا
باهاشون خدافظی کردیم و راه افتادیم سمت خونه
فکرم درگیر حرفای زینب بود
و بااون لحظه یی که علی رو اونجوری دیدم
اگه واقعا بخواد بره چی 😢
اونم الان که فهمیدم چه حسی دارم
از طرفی فکر این که این حس یه طرفه باشه دیونم میکنه
هر روز انگار بیشتر علاقه مند میشم بهش
شخصیتش و پاکیش نجابتش..
تمام چیزای که یه زمانی دلیل حس تنفرم بود حالا دلیل بر عشق شدن😑
خدایا کمکم کن
هوایت میزند بر سر؛دلم دیوانه میگردد
چه عطری در هوایت هست ؛نمیدانم نمیدانم
.
🦋💐💚💐 {﷽} 💐💚💐🦋
#معجزه_زندگی_من
#نویسنده_رز_سرخ
#قسمت_هفتاد_نه
.
.
.
حسین_خوبی حلما؟ کجایی😕
حلما_هان خوبم خوبم. همینجام😐
حسین_نیستیااا☹️
حلما_چقدر خوب بود گلزار ممنون😅
حسین_😂چقدر قشنگ پیچوندی.
_خواهش خواهری هر وقت دلت خواست بگو میایم 😊
حلما_مرسی😘
رسیدیم خونه بابا و مامان نشسته بودن صحبت میکردن
حلما_سلاااااام ما اومدیم☺️
بابا_سلام دختر گلم خوش اومدین
حسین کو
حلما_ماشینو داره پارک میکنه میاد الان
مامان_برو لباساتو عوض کن بیا اینجا پیش ما
حلما_چشممم میام زود☺️
حالم از ظهر خیلی بهتر بود
یه کوچولو از دلتنگیم رفع شد
ولی علی...
هربار که هجوم فکرای مختلف میاد سراغم
یه صدای درونم داد میزنه
تو بسپار به خدا
نکران چیزی نباش
مثل آب رو آتیشه
نگران نیستم
خدا صلاح منو بهتر از همه میدونه
بهش اطمینان دارم
همون جوری که دستمو گرفت و نزاشت
مسیر اشتباهو برم الانم کمکم میکنه☺️
لباسامو عوض کردم رفتم پیش مامان و بابا
حسین هم اومده بود
حسین_ابجی خانوم یه چای برای ما میریزی ☺️
مامان_توبیا بشین من میریزم
حسین_نه مامان جان بزار خودش بریزه یاد بگیره بابا😂انقدر لوسش نکن
حلما_اییییش لوس خودتی بعدشم بلدم☹️☹️چای ریختن مگه یاد گرفتن میخواد
_باباجون براس شماهم بریزم؟
بابا_دستت درد نکنه دخترم چایی که تو بریزی حسابی خوردن داره😊
یه سری چای ریختم برای همه اوردم
نشستم کنار بابا و مامان
مامان_راستی امروز زنگ زدم خانوم موسوی
حسین_من برم تو اتاقم یادم افتاد کار دارم😅😅😅
بابا_بشین پسر اصل کار تویی
حلما_خووووو چی گفتین چی گفتننن😁😁😁
مامان_گفتم نظر زینبو بپرسه اگه موافق بودن اخره هفته دیگه بریم خواستگاری☺️
حلما_خوووو اون که نظرش مثبته اخ جون عروسی داریم😝😝
حسین_نظر زینب خانومو از کجا میدونی تو🙄🙄خودشون گفتن!!؟
حلما_اخییی داداشم چه خجالتی شدی یهو
نههه خودش که نمیاد یهو بگه نظر من مثبته ها😂😂
از رفتاراش متوجه شدم اونم از تو خوشش میاد😁😁
بابا_ای شیطون😂😂کاراگاه بازی درمیاری
حلما_بعله دیگهههه کاریه که از دستمون برمیاد😬😬
_راستی مامان دایی اینا میان؟
مامان_والا اخرین بار که حرف زدم با زندایت گفت معلوم نیست شاید نتونن به این زودیا بیان
حالا گفت بخوان بیان خبر میده
حلما_اهان
.
.