26.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خبر_پلاس
📣*رانندگان تاکسی شهر همدان در سال ۱۴۰۲ با آموزش های مختلف فرهنگی ، اجتماعی و حقوقی حرفه ای تر میشوند*
دوره آموزشی «گروه اول» رانندگان محترم تاکسی شهر همدان روز سه شنبه مورخ ۳۰ خرداد ماه از ساعت ۱۴ لغایت ۱۷ با حضور ۶۰ نفر و در سه بخش آموزشی برگزار گردید.
✍️پیرو توافقنامه سازمان حمل و نقل بار و مسافر با سازمان فرهنگی اجتماعی و ورزشی شهرداری همدان در خصوص برگزاری این دوره های آموزشی، تمدید پروانه کسب رانندگان محترم منوط به حضور در این دوره ها میباشد.
👇بخش های آموزشی این دوره شامل:
۱_ مهارتهای ارتباطی با مسافر و کنترل خشم(یک ساعت)
۲_ آیین نامه های انظباطی و شهرشناسی،قوانین راهنمایی، رانندگی
۳_ آیین نامه داخلی سازمان حمل و نقل
۴_آموزش مباحث مربوط به قوانین و مقررات سازمان و اخلاق حرفهای
۵_پرسش و پاسخ
👌لازم به ذکر است گواهی حضور در دوره برای همه حاضرین در دوره صادر میگردد.
🎁همچنین در پایان به همه تاکسیران محترم هدیه ای به رسم یادبود و برچسب پیام های شهروندی جهت نصب در شیشه خودرو اهدا گردید.
#روزنامه_هگمتانه
@hegmataneh_news_ir
🔴 #همهدان
✅ آلاشگوهه (بخش دوم)
✍️محمد صیفیکار
القصه:مامانِتَم بِچِی حصار لِنگ بلندا،( پیازکارا، قصاباس) دیه جیگر گوشه
میدانیان سیجاواد کوجا میشه حالا؟!
خودوم میگم
اَع تَی شاپسند و صیفی آواد به تَپِی پیسا(خواستگاه کاسیا) قوم قبل مادها
که رسیدی برینان بالای تپه
دَرمِنا وَختی میپای خَرمِنا(خرمنجا) و حصار لنگ بلندا و دزه"ده دژ" الان بشش میگن، نه!!!!می گفتن دیزج
دو تا تَپِی دیه میوینی
یکیشان اسمش میان تپَس
اُ یکیش اسمش اُرُس باغی(باغ روساس) روس ها
دِورِ وِرُ میانای سه تا تپه میشه سیجاواد
بِرینان اونجانه اَع باغ و درخت و آب و هوا و کشت و کارو قنات و پل و امامزاده و...دیدن کُنینو بیاینان.
یِی دَفه گوشِمه گرفت و گفت شالان شیپان که کردین، بخور بخور که کردین
اِشغالاتانه نِریزین میان رُوخانه موخانه
همه شه وَردارین بیارینِشان
گفتم رو گُلارام آوِجی جان...
ادامه 👇👇👇
@hemedaniashiran
https://eitaa.com/hemedaniashiran
هِمِدانیا شیرَن. مَمَد هِمِدانی
#روزنامه_هگمتانه
@hegmataneh_news_ir
💢 #همهدان
✅وسعت روزی حلال
✍️محمد صیفیکار
دَم دِمای ظُر بود که مامانُم گفت محمد جان بیا زَنبیلِ وَردار برو دِرِ دکان پنج تا تخم مرغ وا یِی صابون رَخت وا دو تا تاید بخر و بیار.
راسی یِی سِریَم به بالا خانم. کبری خانم. ایران خانم. مریم خانم صفیه خانمنانَم بِزن بیوین اِگَ چیزی ماخان براشان بیگیر
گفتم رو گُلارام مامان اقدس جان
بِرِی خود شیرینی. بِراش در اوج بِچِگی سلام نظامیَم دادم.
گفتم اَ دکان کی بخرم مامان؟
گفت
داصِمد یا آبُلا یا دا نوری بقال" دا اِسدوّلا" یا آقای برمک یارَم مش رضا چنجه
بیار تا فردا وا دخترعمه افسر و بَطول بِلقیس و زَرا رشتی بِوِرِمِت سِرِ چِشمِی امامزاده اسمایل
مَ رَخت چِرکارِه میشورَم تونَم
آتیش دُرُس کن بِرِی حلبی بوُقِمان و برو سِرِ قبرا بازی کن
همسادههامان فقد دعا کردن به جان من و مامانِمو آقاجانوم وا ای بِچِی که تَربیت کردن.
بِوَم بِری که اَ دنیا فقد خوشی نصیبت بشه
روله جان برو که آقا و مامانت غمته نِوینَن
محمد جان ایششاللام درد و بلا نوینی و...
https://eitaa.com/hemedaniashiran
ادامه 👇👇👇
🌐 http://www.hegmataneh-news.ir/sl/50282
#روزنامه_هگمتانه
@hegmataneh_news_ir
🔴#همهدان
✅ ا ایوان و تِنِوی تا شانشین
✍️محمد صیفیکار همدانی
اَ کوچِی مسگرا که میامدیم ذوریاستین میرفتی رو به الوند سمت راست
اولین ملک مال مرحوم توکلی بود ( داماد عمو حبیبُم ) ملک بعدی مال عَموم( عمو مُسِین) بود.
می رسیدیم به ی بنبستی که اولِش ی اطاقی رو کوچه بود معروف شده بود به کوچه طاقداره. ملک مارَم اول هماای بن بسته بود.
تا تَی کوچه که خانه اُ یکی عموام( عمو اِسدالله وا عمو عبدالله بود). اَ خانِی ما به خانه بغل دِسیمان یِ دِرِ کوچوکی بود که بِشش میگفتیم دَلبیچه که اَزِش به خانای هم آیند و رِوند داشتیمان.
خانهمان ی حیاط آچُخی داشت دِرَندَشد.
جِلِو دِر حیاط یِ سِرِکو سنگی داشتیم گُنده
که بِری گندم و بُلغُور بود
وقتی فصل برداشت محصول تمام میشد.
سِرِتَش میکردیم. میشد صندلی نِشیمن
اَ کُوجا تا کُوجا
کِفِش یِی دَس آجر فرش بود.
آجُراشَم مال کورههای آجرپِزیای اَرامِنِی همدان کنار قصر قِجِرِ شِوِرین بود.
خانهمان دو آشکوبه بود و روبه آفتاب. اُنَم چه خانِی
ما دو تا اطاق مهمان داشتیمان که بِشِشان میگفتیم سه دِری و پنج دری
پنج دِری بزرگتر اَ سهدِریه بود.
پنجره هامان چوبی و بیشتِرِشان اُرُسی بود
ادامه دارد 👇👇👇
دوستان خود را به کانال همدانیا شیرَن دعوت کنید. سپاس از مهرتان
https://eitaa.com/hemedaniashiran
#روزنامه_هگمتانه
@hegmataneh_news_ir
🔴#همهدان
✅هنِر قِدیمی روغن کشی هِمِدانیا
✍️ محمد صیفی کار همدانی
مرحوم آقام میان کارمِسِرای گلشن پلو حَج محمود رضایی که ی حُجرِی دو دَنِی گُندِی داشت، حساب و کتابارِ بهعهده داشت.
حَج محمود و آقام یِی دیه رِ خیلی ماخاستن
هیچی بِرِی هم کم نیمیَشتَن، حج محمود بِرِی خودش مرد سرشناس و معتِبِری بود.
اَزونجا که هِمدان در طول تاریخ همیشه بهعنوان ی مرکز مهم نقشآفرینی در تأمین مایحتاج اقوام و بلاد مختلف اطرافِشِه بهعهده داشته.
اَلانیا بِشِش میگن "هاب" اقتصادی منطقه
کارمِسرای گلشِنَم که خودش یکی از دَها کارمِسراهای قدیمیُ رِونقدار هِمدان بود.
یِ جورای مرکِز آمدوشد غالب تجار و بُنکدارای معروف همدان و ایران فرهنگی بود.
خو آخه همدان با توجه به قرارگیریش درای نقطه
اَ اهمیت بینظیری برخوردار بوده و هَس
اَصَن کاسیا. مادا. هخامنشیا. اشکانیا. ساسانیا. سلجوقیا، زندیا، و...دانسته همدانِ انتخاب کرده بودن.
میان ای شهر، مسلمانا اُنم فقد شیعهها وا ارمِنیا و جودا(جُهود، یهودیا) کنار هم وا صلح و صفا زندگی میکردن.
اوجوریاس که ماخان ثبت جاهانیش کنن دیه رُوله جان
https://eitaa.com/hemedaniashiran
ادامه👇👇👇
🌐 http://www.hegmataneh-news.ir/sl/50792
#روزنامه_هگمتانه
@hegmataneh_news_ir
🔴#همهدان
✅کره رِ نیَلین رو آتیش
✍️ محمد صیفیکار همدانی
آقام وا نظارت مُداقِّی مامانوم (که چادِرِشه قُرص گره زده بود به کِمرش و گالیشای که پوشیده بود پاش هِی گِر میخورد دِور قربان و میگفتای کار بُکُن اُ کارِ نکن)
کار گُداری میرفت سیزان ی چیزای میِود
ی سیزان ی داشتیم اَ کوجا تا کوجا
تَش زغالدان بود.
قبل اَزیکه کره هارِ بیاریم، کلی زغال دُرُس میکردیمان بِرِی پاییز و زمسّان.
یَتی راسِش قدیما اوجو بود که ما دوتا فصل بیشتر نداشتیم
یا تابسّان یا زمسّان.
همدانیا یِ ضربالمثلی بِرِی خودشان دارن که میگن
همدانیا اَزیر کرسی میرن پشتبان
اَ پشتبان میرَن زیر کرسی
ای اتفاق جابجایی فصلَم یِی دیه نیفتاد
حِواسینان؟
القصه
اول زغالای که آقام اَ جنگلکاری قاسماباد و دهپیاز و گِرچاقه خریده بود،
میِودیمان وسط حیاط وا چه شُلُغکاری و سِرصدای میشُستیم.
خاکِشه قبل اَ خُش شدن
جَم میکردیم
واشِش گندله گندله دُرُس میکردیمُ میَشتیمان زغالدان
زغالدانِمان یا هما کِته زغال، دو خانه بود
یِی خانه زغال درشتارِه میرِختیم
یِی خانه رَم زغال ریز که بِشِش میگفتیم "مِویزه"
گندله هارِ میَشتیمان رو اُنا تو کِته زغال.
ماخاستیم روغِنارِ بگم رفتم میان زغالا شدم عِینِهو سیابرزَنگی.
یَنی راسِش قدیما اوجو بود
بگذریم
پوتای کرِرِ میرِختَن میان یِی قزقان مسی گُندِی وِسِطِ حیاط زیر آفتاب زار
آقام می گفت کره رِ نیَلین رو آتیش
بِرِی ایکه طعم و مزه و بوش عوض میشه.
یا ایکه اَ همه مهمتر، تند میشه
کره باید زیر آفتاب داغ بشه تا روغن صل علی تحویل بده
قزقانِ میَشتیمان آفتابرو جوری که بیشترین آفتابِ اَ صُب تا غروب بیوینه،
دو سه روزی هما اوجور می ماند.
یواش یواش روغن که سُبُکتر بود خودشه می کشید بالا و
نمک و املاحش تَ نشین میشد.
آبِشَم که تَ ماندِی دوغ بود، بخار می شد می رفت آسمان.
کمکم مامانم روغنِ اَ روش جَمِش می کردُ می رِخت میان پوتای حلِبی
هر کدام که پر می شد یِی چیزی میَشدیم دِرش یِ سنگ یا هِوَنگ برنجی بزرگی داشتیم میَشتیمان روش، که گربه مُربه ها نیان بزنن بیریزنشان .
اَ هر دَ دوازَدا پوت کره
ی چیزی قتِ سه چار تا پوت پر روغن بِدَس میآمد.
ی اوسای حلبی سازی بود بنام حاج محمد صامت
مَچّیم چرا بر خلاف همه حلبی سازای همدان که میان راسّای حلبی سازخانه بودن. آمده بود میان کارمِسِّرای گلشن ی حُجرِی گرفته بود.
اسم دکانشه هشته بود قیصر.
اهالی کارمِسِرا بِداش خیلی احترام قائل بودن.
حَج محمود رضایی نراقی
احِوان پوستی زاده(شوشتِریا)
حج علی آقای همراهیان
حج مَمِد نیشابوری وا برادِراش
حج ممد اخوان وا برارِش
حج ابُلقاسُم احمدی که می شد بِبار زَنَموم(زن عمو)
دایی خانم عموم که می شد مرحوم مهدی مکارچی نماینده سلام شرکت شیشِی قزوین(یادُم باشه اِگَ اِجَل مهلت بده، داستان ای مرد بزرگَم براتون تَریف کنم)
تجارتخانِه های گلشن یا هما کارمسرای گلشن.
به خرید و فروش تخم شبدر ، تخم یونجه ( بزری)
کتیرا ، مازو و ای آخِرارَم برنج مشغول بودن. (دیدین فامیلیاشانه؟ اَ کل ایران جم می شدن همدان بِرِی تجارت کردن.
ماخاسته بِوَخشینا هِی مطلب تو مطلب میایِه حَیفیم میا براتان نِگَم.
فک کنم روغِنا آب شده باشه دیه تا حالا.
آخر کار که می شد، آقام میگفت حج محمود صامت میآمد و دِرِ حلِبارِ لحیم میکرد که بمانه و در زمان خودش(زمسّان) وَ بِرِی مردِ مهمان استفاده کنیم.
تقریبا هر کدام اَ پوتا میشد ۱۰۰۰ تِمن.
آقامُ مامانُم را به را می رفتِنُ میآمدن می گفتن آی بچه مچا حِواس مِواستانِ جَم کنین.
نکنه اسراف کنین یا بیریزینشان و اَزی حرفا...
وا یِی حساب سِرِ انگوشتی هر پوتی می شد ۱۰۰۰ تِمَن.
پوتارِ میبردیمان میَشدیم میان سیزان تنگ و تاریک کنار یِی خمرِی گُندِی که بِشِش می گفتیم چار قفل و دِرِ سیزان می بستیم.
بیَلین دِرِ گوشی دوتا مطلِبَم براتان بِگِمو اما ممکن
ای ذوریاستین که پیشتر براتان گفتم، خیلی علیه السلامَم نبوده ها تو قِضیِی قَحَطی ساختگی در همدان کم دَس نداشته.
حج محمود مفتحَم که براتان گفتم روضه خانِ با صفای بوده.
بندِی خدا مچیم چرا اِنقَد کُخه می زده.
اینَم داستان روغن دُرُس کردن خانوادِی حَج مَد ابرایم اصفاهانی.
ای مطلبرِه هر کی خواندشُ خوشش آمدُ خواست نشرش بده، بده
ولی جان آقاتان
سه جلدِشه👇پاک نکنینان.
مَمَد اَ دل سخته های بافطاهار همدان پسر مرحوم مِشدَسِن قصاب.
محمد صیفی کار همدانی
۲۸ تیر ۱۴۰۲ خورشیدی،همدان
پایان
داستان بعدی" داستان سقا شدن من"👇👇👇
https://eitaa.com/hemedaniashiran
#روزنامه_هگمتانه
@hegmataneh_news_ir
🔴#همهدان
✅چجو سقا شدم
▪️قسمت سوم
✍️ محمد صیفیکار همدانی
صُب مامانُم بانگُم کرد که وَخیز نمازِته باخوان بچه جان.
هی جاجُمان میشدَم که یادِش بِرِه وِلی وِل کن ماجرا نبود که نبود اِنقَد قربان صِدِقَم رفت که نِگو
یِ را بِشِش گفتم مَ دیشب هیأت بودم بیَل باخابَم
آمد آن وجود که دِمِرو خوابیده بودم دِساشه کشید رو گُردِمُ شرو کرد برام گُردِمِ خاراند. چه حالی داد، بمانه دِساش زِبر بودُ دلِش نرم.
گفت رولَم، گُلاراته قربان، عزیزُم بِوَم هَمِی گُمِّ گُم بِرِی بَگُمه (اینه بعدا حالیم شد که یَنی شی)
هموُجو که خوابیده بودم، برگشتم طِرِفِش گفتم یَنی شی؟!
گفت عزاداری بِرِی امامحسین و یاراشه، درُسه؟!
گفتم خُب
گفت خُب به جمالِت حالا بوگو بینَم تو که بِچِی جَلسِی مکتب امام زِمانی حُکمِن بِشِتان گفتَن دیه. حاجیَم نگفته باشه حُجَت گفته (حاجی"حاج قربانعلی کِریمپور"شهید شدند) حجت" داداش کوچک ایشان از بزرگان قرآنی همدان هستند"
شی میگی مامان؟
میگم بِرات هِول نِشو عزیزِمامان. امامحسین وا یاراش بِرِی شی شهید شدَن؟
مامان واای سؤالِش بردُم میانِ خَلصه گفتم بِرِی خدا...
گفت آره ولی جوابِ مَ ای نیس.
اِذیتِت نیمُکُنم
بِرِی که دین سِرپا بِمانه. اسلام سِرپا بِمانه، نماز سِرپا بِمانه.
شصتُم خِوَردار شد که شی داره میگه.
جَلّی لاحافِ دِلَک دادم کنارُ پای پِتی رفتم لِبِ حِوض
دِس بِلِمِ شستمُ وضُو گرفتم
نمازِمِ خواندَم، دیه خوابُم نبرد.
یِ دَفه حالیم شد که لِچِّکه اَ سِرُم واز نکرده بودم.
زدم زیر خنده
داشت آفتاب می زد.
هما اوجوری مَس کشیده بودم
حالا دیه نیمیدانستم آفتاب زده یا نه
داداش مُسین آمد گفت محمد جان باید (ما فی الزمه) باخانی
گفتم شی؟!
تِوضی داد .
وضو گرفتم.نماز صُب
خواندم چه خواندنی.
تا عَرصی هر دَفِه یِی وار معرکه میگرفتم و بِرِی خوارام و خاله خوارچه هاشان که میامدن خانِی ما خاله خاله بازی(فاطمه دختر رضای بِراری. پروانه نِوِی آشیخ ابوالقاسُم خِطیب. فاطمِی بطول رَخشور، ناهید مِشدَسِن چوق ریز. فاطمی مشدُسِینِ حصاری و...) سقایی اجرا می کردم
حالا شده بود شب دوم محرم
وا بچای محل ( هم هیاتیا ) قِرار هَشته بودیم دِرِ خانه.
هیش ندانستم شامِمِ چجو خوردم اصلَن
بِدِّو بِدِّو رفتمُ رسیدم دیدم بِچارَم آمدن همه شانَم مثل مَ رخت سقایی و لِچَّک مِچک پوشیده بودن
تا کوچِی اجاق قُلی(ای کوچِه هه بخاطر زندگی بزرگ زاده ای بنام اجاق قلی در اون محل نامگذاری شده)
کارمِسِرای اجاق قُلیَم جای فلکِی عین القضات بوده
ذکر گرفتیم و رفتیم رسیدیم دِرِ خانِی مِشدَلی که دهه اول می شد هیات.
دیدیم یکی هِول اَ دَر دِرامد.
هِوارکنان میگفت
چه خَوِرِتانه کوچِرِ وَرداشتین سِرِتان
مارِِ میگی
تازه حالیمان شد که چه گندی زِدیم و زدیم زیر گیره
گفت خب حالا
نیماخا آبغوره بیگیرین
بیاینان برینان طِبِقِی بالا اطاق بچه
کفشامانه چینین دِرودیم که وقت دسته دِرامدن کلی گشتیم اَ پِیشان
و دَسه ماطِل ما شد.
ادامه دارد...
#روزنامه_هگمتانه
@hegmataneh_news_ir
ادمین👇🍀
@Mskarhamedani
ما را در کانال👇🍀 همراهی کنید و راهنما باشید.
https://eitaa.com/hemedaniashiran
📣نمایش تاریخ سه هزار و سیصد ساله طلایی همدان در هگمتانه سربلند
🔹"۱۱ اثر زرین و سیمین" بی نظیر به پیشنهاد محمد صیفیکار، فعال فرهنگی به همدان آورده شده اند که در موزه هگمتانه همدان در انتهای پیادهراه اکباتان و در ضلع جنوبی میدان ورودی اکباتان به مدت 5 روز به نمایش گذاشته میشوند.
#روزنامه_هگمتانه
@hegmataneh_news_ir
محمد صیفی کار همدانی
سی و یکم اَمرداد ۱۴۰۲ خورشیدی، همدان
کانالِ به هِمدانیا و همدان دوستا معرفی کنینان👇
https://eitaa.com/hemedaniashiran
ادمین👇
@Mskarhamedani
هدایت شده از روزنامه هگمتانه |hegmataneh_news_ir
📣خط آزاد
🔺 "۱۱ اثر زرین و سیمین" بی نظیر به پیشنهاد محمد صیفیکار، فعال فرهنگی اجتماعی به همدان آورده شده اند که در موزه هگمتانه همدان در انتهای پیادهراه اکباتان و در ضلع جنوبی میدان ورودی اکباتان به مدت 5 روز به نمایش گذاشته میشوند. نمایش این آثار، نمایش تاریخ سه هزار و سیصد ساله طلایی همدان در هگمتانه است.
🔺در حالی که دستمزد کارگران تنها جوابگوی 30 درصد هزینه کارگران است، نمایندگان کارگری خواستار تشکیل جلسه شورایعالی کار برای بررسی دوباره حداقل دستمزد هستند. فعالان کارگری به نمایندگی از 14 میلیون کارگر چندین ماه است که درخواست برگزاری جلسه شورایعالی کار و بررسی مجدد دستمزد را دارند، اما تاکنون محقق نشده است.
🔺موشک پرسه زن سینا از نوع انتحاری ضد اهدافی مانند تجمع نفرات و خودرو توسط دانشمندان ایرانی طراحی و تولید شده است. این موشک سبک وزن، تا 5 کیلومتر برد عملیاتی دارد و از پرتابگر زمینی شلیک میشود. مداومت پروازی آن 8 دقیقه بوده و با هدایت دستی و خودکار، از سرجنگی نوعای اف پی و موتور الکتریکی برخوردار است.
🔺محمدحسین ولایتی عکاس و تدوینگر خبرگزاری تسنیم توسط گروه طالبان در افغانستان بازداشت شد. محمدحسین ولایتی روز شنبه هفته جاری و در حالی که به صورت قانونی و از طریق مرز هوایی وارد افغانستان شده و مدت 10 روز نیز در کابل حضور داشت، به هنگام بازگشت و در فرودگاه کابل بدون هیچگونه توضیح مشخصی بازداشت شده است. طالبان علیرغم پیگیریها هیچ توضیحی ارائه نکرده که ولایتی را بنا به چه دلیلی بازداشت کرده است.
🌐 http://www.hegmataneh-news.ir/sl/52055
#روزنامه_هگمتانه
@hegmataneh_news_ir
هدایت شده از روزنامه هگمتانه |hegmataneh_news_ir
📣به مناسبت یکم شهریور #روز_همدان
🔶از هگمتانه تا همدان
▪️به جز هگمتانه، 115 اثر دیگر ثبت میشود
▪️حمدیه: روزگار خوش همدانیها در 18 محله قدیمی
▪️صیفیکار: همدان بارانداز غرب کشور
▪️حمدیه: یخهای اناری همدان معروف بود و صادر میشد
▪️آبگوشت، آرام پزترین غذای دنیا
▪️حمدیه: از شب پنجم محرم در محلههای مختلف هیأتهایی به پا میشد
▪️صیفیکار: 10 درصد شهدای کربلای5 رزمندگان همدان بودند
🔹فرصتی پیش آمد تا با دو تن از تاریخشناسان شهر همدان «علیاصغر حمدیه» و « محمد صیفیکار» به مناسبت روز همدان به گفتوگو بنشینیم تا از این شهر و قدمت آن برایمان بگویند؛ از آن روزهایی با زمستانهای سرد و کولاکی، آنجا که مردم تا زانو در برف میرفتند و یا از یخبندانهایی که کل زمستان این شهر را میپوشاند.
مشروح این گفتگوی جذاب👇👇👇
🌐 https://www.hegmataneh-news.ir/sl/52070
#روزنامه_هگمتانه
@hegmataneh_news_ir
پست بالا در صفحه روزنامه وزین هگمتانه هم کار شد
#روزنامه_هگمتانه
@hegmataneh_news_ir
✅ کاشکا ما بزرگ نیمیشدیمان
✍️ #محمد_صیفی_کار_ همدانی
پاییز، باز آمده
خب خوش آمده که آمده
راسِش فِکر کنم یکی اَ کارای خوب پاییز اینه که خاطره هارِ یادِمان بندازه...
عَرصای پاییز آدمِ لِر میده وسط خاطرات دورُ درازِ گذشته
کنارِ آدمایی که حالا دیه نیسَن،
یَنی بَضیاشان خیلی وقته نیسَن
صَحبای پاییز آدِمِ میشانه کنار پاشورِی حِوض خانِی که دیه نیس.
و حال و هِوای که دیه نیمیایه
یادش بخیر!
چینین که یادُم میفته، دلُم زِکِّنه مُکُنه
خانی قدیمی مامانُ اُ حِوض آبیِ گردِ وسط حیاط...
تختِ چوبی کُنِی که رو حِوض بود
روش تخت چوبی زده بودیم و هر شب روش ماخابیدیمان.
صدای جیرجیرش که دیه بِشِش عادت کرده بودیمان
مُتِکاهای لول و رنگ به رنگ که سِرِمان میَشتیمان روشانُ
و آسمان بینقاب و پرستاره رِ میپایدیم
ستاره هارِ میشمُردیمُ خوابمان میبرد.
و غرق در خیالای بِچِگانهمان میشدیمان
دلم برِی خوابای بیدغدغه خانِی مِشدَسِن قصاب تنگ شده،
برِی صُحبای که پنجره چوبیای اتاق واز میشد
و با هیاهوی میلیچا و سیاگِودانهها و یاکریما بیدار میشدیمان
و وا نسیمی خنک و روح نواز، خواب از کله مان میپرید...
دلم بری بچِگیام. بِرِی ندار ناکامیا، بِرِی صفای نداری مال و دارایی محبت و صفای اُ خانه قدیمی،
دلم برِی آوِجی، خاماجی، شاوِجی، خالجان صدیقه، خانم عروس گَلین خانم، هاجر خانم تنگ شده.
کاش آدمای خوب زندگی، همیشگی بودن،
کاشکا ما، بزرگ نیمیشدیمان،
کاشکا تو همُ دِوران، در دل هَمُ سادِگیا، جا ماندهِ بودیمان...کاشکارِ کاشتن هیچی در نیامد.
مَمَد، پسِرِ مِشدَسِن قصاب، اَ دل سختههای بافطاهار همدان.
جان مولا اِی خواستین نشرش بدین، سه جلدِشِ اَزِش جدا نکنین
#طب_ایرانی
#بوعلی_سینای_ایرانی
#طوفان_الاقصى
#ایران_فرهنگی
#فلسطین
#هِمِدانیا_شیرَن #همدان_آباد
#محمد_صیفی_کار_همدانی
https://eitaa.com/hemedaniashiran
#روزنامه_هگمتانه
@hegmataneh_news_ir