شِب چارشَمِّه سوری
اَ مَچِد نماز خوانده و نخوانده وَردارِ بِدِو می کردیم که نکنه جا بمانیمان.
هر چی چِلِ چوُق و پِلِ پوش و تیکان میکانُ لاحاف و رخت کُنه و شِتِ شِرِ و جارو کُله و پارو اِشکسته و وَزم زِوار در رفته و شاخای خشکِ درختارِ که آقاجانِ مرحومم هرس کرده بود
جَم می کردیم بکَش بکش می بردیمان تا جافراخی، دِرِ خانِی حمید چینی، خانم بَسُ عباسعلی، رضا گِزیُ آصادق شیشه برُ و علی کارپسندنان می رِختیم وِرِ هم
وا بچا شرُو می گردیمان دسه دسه شان می کردیم می شد دَ بیستا کُوِه
اول وا همتمرین شِرخوانی می کردیم.
قِدِ دیواری بازی می کردیم. گوشه به گوشه بازی می کردیم. هَف سنگ و...
گرم که می شدیم
شُرُو می گردیم آتیش دُرُس کردن
هر کومِی آتیش پنج تا چوب درشت داشت و بقیَش پِلِ پدش و کاغذ ماغذ بود
تعداد کومه ها هفت تا می شد.
آخه پنج و هفت از اعداد مقدس ایرانَن
می رفتیم پُش سِرِ هم وایمیسادیمان قَتُ نیم قَد.
قطااااار می شدیمان اَ کوجا تا کوجا
شلوارامانِ میَشتیمان میان جورابامانُ حالا بپر کی بپر
میان ای بپر بپرترَم واهم یِی صدا و بی شیله پیله ماخواندیم
شب چارشَمِّه سوری
شب چارشمه سوری
...اِفتاد تو قوری
قوری جوشید و سر رفت
اونَم...و در رفت😊
زردی مَ اَ تو
سرخی تو اَ مَ
غم بره شادی بیا
آهای شب چارشَمه
تو بده مراد بنده
دشمنتان نخنده
کل بازیای ما اینا بودُ چَن تا تقه و موشک بند تُمانی که اُوَختا شَوَرین میساختِنِشان
یِ قوطوییَم میِودیمانُ میانش کاربیت مینداختیمُ درِش کِپ، گرمای آتیش بِشِش کارساز میفتادُ سرِ صدای می کرد که نگو و نپرس
داستانک بعدی👇
کوسه گلین
#شب_چهارشنبه_ سوری
#آقای_جشنواره
#آقای_روابط_عمومی
#محمد_صیفی_کار_همدانی
https://eitaa.com/hemedaniashiran
👇مدیر
@seyfikar_ir
#همدان_آباد
با رعایت امانت، منتشر کنینُ بیاینان کانالمان
۲۰ اسفند ۱۴۰۲ خورشیدی