پوریا جانِ هادیان
پسرآریایی سرزمینم سلام
مهربان پسر سلام
گل پسرسلام
صبحی باز زنگ زدم، زنننننگ
آری اما اینبار پشت خط زنگ زدم، انقدر که ماندم تا جوابم را بدهی
جانم آقای صیفی کار؟
بفرمایید در خدمتم
پوریای جان، مبادی آداب
بقول ما همدانی ها
کوهه یِ ادب، کجایی پسر؟!
گردش چشمانم، دنبال گردش چشمانت، می گردد
دستانم در اندیشه گرمی دستانت، به خواب رفته
پسر کجایی، دستانم در فشار هم به عشق فشار دستانت، خشک شدند
چشمانم چونان درود اولینت اشک می ریزد
گویی مشامَم در بین النهرین بدنبال عطر وجودت می گردد.
پسر کجایی، لب باز کن و سخن بگو، با مهر، با عشق
با صفا، با متانتی بی مثال
با ادبی که دایره کلمات و ادبیاتِ من کم آورده.
پسر کجایی، پسر آریایی
شنیده ام از تصور دوری از پدرِ جانبازت، راه آسمان در پیش گرفته ای
پوریا هادی باش مرا
خدایاااااا
من پسر آریایی گردشگری را می طلبم، پسر کجایی
گشاده روی کاربلد، دلتنگ وجودِ ذی وجودت شدم
پسر کجایی، شنیده ام
پوریا هادیانِ جان پرواز کرده و تا آسمان رفته
ماه خوش سیما از پس ابرها بیرون آی و مهتابی تالار را مهتاب بتاب...
پسر آریایی #پوریا_هادیان
محمد صیفی کار همدانی
۱۱بی مهر ۴۰۳😭😭😭