eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
984 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اربعین خانوادگی
سلام خدمت شما عزیزان ممکن است درصد شما با۰.۰۱ یا۰.۰۲خطاداشته باشد به دلیل حجم زیاد باشد عذرخواهی ما را پذیرا باشید ولی کلیت کارنامه درست است فقط ممکن است به طول مثال درصد واقعی شما۷۶.۶۰باشد ولی اشتباهی۷۶.۵۹خورده باشد که در نتایج هیچ فرقی نمیکند با سپاس ✅@seh_daghigheh_in_ghiyamat@Arbaeenkhanevadegi@hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• باطرح عملیات خیبر مخالف بود اما در همین عملیات انقدر شجاعت✌️ از خودش نشان داد مل
ز🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• 📌ما در قباݪ تمام ڪسانےکه را کج میروند مسئولیـ🖐ـم... حق نـ❌ـداریم با آنها برخورد کنیم... از ڪجامعلوم ڪه ما در انحراف اینها نقش نداشته باشیم...🙂☝️ ❤️ 🌸 🌱 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌼🌸🍀🌼🌸🍀 🔻دشمنی با روزها🔻 شخصی از امام هادی (ع) سوال کرد، اینکه پیامبر اکرم (ص) فرمودند: ⚡️ «لا تُعادُوا الْأیّامَ فَتُعادیکُم.» با روزها دشمنی نکنید، که آنها نیز با شما دشمنی می‌کنند. ⁉️منظور از این حدیث چیست؟!🤔 امام هادی (ع) فرمودند: منظور از ایّام (روزها) ما هستیم. و هر روز هفته به نامِ یکی از ما است. شنبه👈 به نام رسول الله (ص). یکشنبه👈 به نام امیر المؤمنین و حضرت فاطمه. دوشنبه👈 به نام حسن و حسین. سه شنبه👈 به نام علی بن الحسین، محمّد بن علی و جعفر بن محمّد. چهارشنبه👈 به نام موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمّد بن علی و من (علی بن محمّد علیهم السلام). پنج شنبه👈 به نام فرزندم حسن عسکری. و جمعه 👈 به نام فرزندِ فرزندم (حجّة بن الحسن علیه السلام) است. سپس امام هادی (ع) فرمود: ❌این است معنای ایّام و روزها. پس با آنها در دنیا دشمنی نکنید، که آنها در آخرت با شما دشمنی می‌کنند. 📚 کتاب جمال الاسبوع، سید ابن طاووس، صفحه ۲۵. ✨✨✨✨✨ 🍃 به همین مناسبت، برای هر روزِ هفته، در کتاب مفاتیح الجنان زیارتهایی نقل شده، که در واقع توسل به ائمه همان روز است. ✅️ مرحوم جواد آقا ملکی تبریزی، در کتاب المراقبات، از ائمه هر روزِ خاص به «نگهبانِ روز» تعبیر می‌کند، و در چندین جای کتاب المراقبات اشاره می‌کند که: هر روز با نگهبان یا نگهبانانِ آن روز (یعنی اهلبیت) مناجات کنید، و به آنان توسّل کنید، تا آنها مراقب شما باشند و به شما کمک کنند که گناه نکنید. و از آنها بخواهید که نزد پروردگارِ عالم شفیع شما باشند، و برای کوتاهی‌ها و نقص‌های آن روزتان از نزد خدا طلب بخشش کنند.😇❤️ ، 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
باغ حرم تو گلشن رضوان است قم، جلوه ای از تجلی ایمان است بین حرم تو و امام هشتم بین الحرمین کشور ایران است میلاد باسعادت حضرت معصومه و روز دختــر مبــارک بـاد 🎀 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
ز🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• #کلامی_از_بهشت 📌ما در قباݪ تمام ڪسانےکه #راه را کج میروند مسئولیـ🖐ـم... حق نـ❌ـدا
🌱 | بِسمِ اللّٰه الرَحمٰنِ الرَحیمــــ | پادگان شلوغ بود. براي رفتن به لبنان اسم من را هم داده بودند. كسي را آن‌جا نمي‌شناختم. مثل بقيه رفتم چيزهايي را كه لازم بود، بگيرم. ولي بهم ندادند.كناري نشسته بودم كه يك نفر آمد جلو. - چرا وسيله نگرفتي.😕 - رفتم،ندادند.😒 - پاشو برو! بگو ابراهيم منو فرستاده. رفتم. گفتم:«منو ابراهيم فرستاده. از اين چيزايي كه به بقيه داده‌ين، به منم بدين.» گفت:«برو بابا.»😕 گفتم:«چشم.» و دوباره برگشتم سر جام نشستم. - بازم كه دستت خاليه. - آخه تحويل نمي‌گيرن. - اين‌دفعه بگو حاج‌ابراهيم‌همت منو فرستاده. تا اسم همت رو شنيد، دويد. هرچي لازم داشتم آورد. دهنم باز مانده بود.😧 پرسيدم «مگه همت كيه؟» گفت:«نمي‌شناسي؟ همت. معاون حاج احمد متوسليان. فرمانده تيپ بيست و هفت.»🙂✌️ اين‌بار از دور كه ديدمش، شناختمش. گفتم«چرا نگفتيد چي كاره‌ايد؟» خنديد و گفت «همين كه كارت راه افتاد كافيه. حالا برو مثل بقيه آماده شو مي‌خوايم بريم.»😊 🌱 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌱 | بِسمِ اللّٰه الرَحمٰنِ الرَحیمــــ | #شهیدحاج‌محمدابراهیم‌همت پادگان شلوغ بود. براي رفتن به لب
🌱🌈🌸 •|... ﷽... |• پس از نخستین دیدارش با امام راحل، حال غریبی پیدا کرده بود. تا مدت‌ها از یادآوری این دیدار سرمست می‌شد. همان‌روز وقتی از نزد امام برگشت، به شدت منقلب بود😢. پرسیدم: «مگر چه اتفاقی افتاده؟» گفت: «امام دست خود را بر سرم کشید.»😢 بعد نفسی گرفت و گفت: «لحظه خیلی شیرینی بود؛ تا عمر دارم فراموشش نخواهم کرد.☝️ 💔 🌸🌈🌱 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :6⃣3⃣ #فصل_پنجم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :7⃣3⃣ دویدم توی باغچه. زیر همان درختی که اولین بار بعد از نامزدی دیده بودمش، نشستم و گریه کردم. از فردای آن روز، مراسم ویژه قبل از عروسی یکی پس از دیگری شروع شد؛ مراسم رخت بران، اصلاح عروس و جهازبران. پدرم جهیزیه ام را آماده کرده بود. بنده خدا سنگ تمام گذاشته بود. سرویس شش نفره چینی خریده بود، دو دست رختخواب، فرش، چراغ خوراک پزی، چرخ خیاطی و وسایل آشپزخانه. یک روز فامیل جمع شدند و با شادی جهیزیه ام را بار وانت کردند و به خانه پدرشوهرم بردند. جهیزیه ام را داخل یک اتاق چیدند. آن اتاق شد اتاق من و صمد. 🔸 فصل ششم شبی که قرار بود فردایش جشن عروسی برگزار شود، صمد از پایگاه برگشت و تا نیمه های شب چند بار به بهانه های مختلف به خانه ما آمد. فردای آن روز برادرم، ایمان، سراغم آمد. به تازگی وانت قرمز رنگی خریده بود. من را سوار ماشینش کرد. زن برادرم، خدیجه، کنارم نشست. سرم را پایین انداخته بودم، اما از زیر چادر و تور قرمزی که روی صورتم انداخته بودند، می توانستم بیرون را ببینم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :7⃣3⃣ #فصل_پنجم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣3⃣ بچه های روستا با داد و هوار و شادی به طرف ماشین می دویدند عده ای هم پشت ماشین سوار شده بودند. از صدای پاهای بچه ها و بالا و پایین پریدنشان، ماشین تکان تکان می خورد. انگار تمام بچه های روستا ریخته بودند آن پشت. برادرم دلش برای ماشین تازه اش می سوخت. می گفت: «الان کف ماشین پایین می آید.» خانه صمد چند کوچه با ما فاصله داشت. شیرین جان که متوجه نشده بود من کی سوار ماشین شده ام، سراسیمه دنبالم آمد. همان طور که قربان صدقه ام می رفت، از ماشین پیاده ام کرد و خودش با سلام و صلوات از زیر قرآن ردم کرد. از پدرم خبری نبود. هر چند توی روستا رسم نیست پدر عروس در مراسم عروسی دخترش شرکت کند، اما دلم می خواست در آن لحظاتِ آخر پدرم را ببینم. به کمک زن برادرم، خدیجه، سوار ماشین شدم. در حالی که من و شیرین جان یک ریز گریه می کردیم و نمی خواستیم از هم جدا شویم. خدیجه هم وقتی گریه های من و مادرم را دید، شروع کرد به گریه کردن. بالاخره ماشین راه افتاد و من شیرین جان از هم جدا شدیم. تا خانه صمد من گریه می کردم و خدیجه گریه می کرد. وقتی رسیدیم، فامیل های داماد که منتظرمان بودند، به طرف ماشین آمدند. در را باز کردند و دستم را گرفتند تا پیاده شوم. بوی دود اسپند کوچه را پر کرده بود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌱🌈🌸 •|... ﷽... |• پس از نخستین دیدارش با امام راحل، حال غریبی پیدا کرده بود. تا مدت‌ها از یادآوری ای
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• به عادت همیشه ، هر روز یك نفر شهردار ساختمان می شد تا نظافت و شست و شو را بر عهده بگیرد🍃 ؛ اما متاسفانه وقتی نوبت به بعضی ها می رسید تنبلی می كردند و ظرف های شام را نمی شستند از یك طرف گرمای✨ طاقت فرسا و از طرف دیگر وجود حشرات ، حسابی كلافه مان كرده بود ؛ البته هیچ وقت ظرف ها تا صبح نشسته نمی ماند بالاخره كسی بود تا آن ها را بشوید😊 ناراحتی و گله ی من از بعضی از دوستان به گوش رسید با خودم گفتم این بار از شناسایی منطقه بیاید ،تكلیفم را با این قضیه یك سره می كنم آن روز داغ ، شهردار و مسئول ساختمان هم دست به سیاه و سفید نزده بودند 😣همه جا را گند گرفته بود و پشه از سر و روی ساختمان بالا می رفت وقتی آمد توجه نكردم كه چقدر خسته و كوفته است هر چی كه دلم خواست ، گفتم او هم دلخور شد و گفت به آن ها تذكر بده ؛ اگر قبول نكردند ، اشكالی ندارد بگذار صبح بشود لابد خسته هستند🙁 راحت بگیر و آن شب كه به خواب رفت، پشه ها مدام به سر و گردنش می نشستند و او به خودش می پیچید من رفتم و چفیه سیاهم را خیس كردم و آرام روی صورتش انداختم😇 و او آرام گرفت بعد هم كنارش دراز كشیدم و خوابیدم نیمه های شب نیش یك پشه ی سمج مرا از خواب بیدار كرد به كنار دستم كه نگاه كردم ، نبود به شتاب از اتاق بیرون زدم درست حدس زدم ظرف ها دم در نبودند آرام پیش رفتم در سوسوی نور كسی👀 ظرف ها را می شست چهره اش معلوم نبود،چفیه ای را به سر و صورتش محكم بسته بود تا شناخته نشود آن،چفیه ی خود من بود.☺️🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• به عادت همیشه ، هر روز یك نفر شهردار ساختمان می شد تا نظافت و شست و شو را بر عهده
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• همیشه باید مشغول یک کلمه باشیم... وآن ♥️عشق♥️ است! اگر عاشقانه با کار پیش بیایی به طور قطع بریدن و عمل زدگی و خستگی برایت مفهومی پیدا نمیکند🌹 😊✌️ 🌸🌈🌱 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🔥 📛 #هر_وقت_فکر_گناه_میاد_به_ذهنم۱۵ ➰ #مرگ_در_قرآن_مجید 🕊بسم الله الرحمن الرحیم🕊 🔶وَ جاءَتْ سَكْرَ
🔥 📛 ۱۶ ➰ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم🕊 🔶 إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولي وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرينَ 🔷پايان كار جز همين مرگ نخستين نيست و ما ديگر بار زنده نمي شويم ، 📗 سوره: دخان آيه: 56 🗯ما از خاکیم و به خاک بر میگردیم پس این همه غرور چرا؟🗯 🕊꧁ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🔥 📛 #هر_وقت_فکر_گناه_میاد_به_ذهنم۱۶ ➰ #مرگ_در_قرآن_مجید 🕊بسم الله الرحمن الرحیم🕊 🔶 إِنْ هِيَ إِلاّ
🔥 📛 ۱۷ ➰ 🕊بسم الله الرحمن الرحیم🕊 🔶 وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حينٍ 🔷 و شما منكران بر صدق و حقيقت اين مقال پس از هنگام مرگ به خوبي آگاه مي شويد. 📗سوره: زمر آيه: 42 🗯 راستی مرگ آدم خوب و بد باهم یکیه؟!تو چی فک میکنی....🗯 🕊꧁ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f