امروز دوشنبه چهاردهم بهمن☺️
روز ششم چلہ ے دعاے شریف مجیر👌
🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀
🌺به نیت فرج آقا امام زمان(عج)
و سلامتے امام زمان(عج)🌺
و هدیه به روح سردار خیبر
🌹شهید حاج محمد ابراهیم همت🌹
و به نیابت از همه ے
🌺شــــهداے مدافـــع حـــرم🌺
🌺و شـهداے دفـــاع مقـــدس🌺
و به نیت
حاجات عزیز زیر مے باشد👌
🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻
روز ششم به نیابت حاجات یکی از عزیزان از
گروه سردار خیبر شهید محمد ابراهیم همت
۱.خانم مادرم زهراهواموداشته باش
🌹🥀🌺🌸🌼🌹🥀🌺🌼🌺🥀🌸
ان شاالله خانم مادرم زهرا هواموداشته باش
حاجت رواشند👌
التماس دعا👌
یازهرا(س)
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت))🌹 🌺قسمت دوازدهم🌺 تابستان بود. چند نفري رفته بودي
سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد
ابراهیم همت))
🌺قسمت سیزدهم🌺
يكي از بچهها مرا كشاند طرف سنگري كه سوراخ سوراخ شده بود؛ پر از تركش بود. رفتيم توي سنگر. انگار همهي دنيا را كوبيدند توي سرم. جنازهي محمود شهبازي آنجا بود.😭😢
ميرفت و ميآمد ميگفت:«محمود رو نديدين؟»😢
ميگفتيم:«نه.»😔
ميگفت:«قرار نبود بره جايي.»😢
كسي جرأت نداشت بگويد چي شده. گذشته از دوستي و رفاقتي كه بينشان بود، او بازوي حاجي بود. يكدفعه مثل اينكه چيزي به دلش برات شده باشد، رفت توي فكر.😢
دستي به ريشهاي بلند و كمپشتش كشيد و زمزمه كرد «انا لله و انا اليه راجعون- الحمد لله رب العالمين.»😔
هر وقت خبر شهادت فرمانده گرداني بهش ميرسيد، همين حال را داشت. بعد آرام ميشد سرش را بالا ميگرفت😞😰 وميگفت:«حالا فلاني رو جاش بذارين.»😢
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت)) 🌺قسمت سیزدهم🌺 يكي از بچهها مرا كشاند طرف سنگري
سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد
ابراهیم همت))
🌺قسمت چهاردهم🌺
ريخته بودند دور و برش و سر و صورت و بازوهاش رو ميبوسيدند. 😉
هر كار ميكردي، نميتوانستي حاجي را از دستشان خلاص كني. انگار دخيل بسته باشند، ول كن نبودند.😍 بارها شده بود حاجي، توي هجوم محبت بچهها صدمه ديده بود؛ زير چشمش كبود شده بود، حتي يكبار انگشتش شكسته بود.😢
سوار ماشين كه ميشد، لپهايش سرخ شده بود؛ اينقدر كه بچهها لپهاش رو برداشته بودند براي تبرك!😍😘
بايد با فوت و فن براي سخنراني ميآورديم و ميبرديمش😊.
😊
- خب، حالا قِصر در رفت! يواشكي آوردنش! وقتي خواست بره چي؟
👌😥
بين بچهها نشسته بودم و ميشنيدم چي پچپچ ميكنند. داشتند خط و نشان ميكشيدند. حاجي را يواشكي آورده بوديم و توي چادر قايمش كرده بوديم. بعد كه همه جمع شدند، حاجي براي سخنراني آمد. بچهها خيلي دلخور شده بودند.😰
سريع سوار ماشين كرديمش. تا چند صد متر، ده بيست نفري به ماشين آويزان بودند. آخر مجبور شديم بايستيم و حاجي بيايد پايين.😉😉
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۹۳ 🌸 ببین شهید زین الدین برا اجرای دستور خدا چیکار کرده؟ #دینداری #تقو
.
📝 متن خاکریز خاطرات ۹۳
✍ ببین شهید زین الدین برا اجرای دستور خدا چیکار کرده؟
#متن_خاطره
آقا مهدی زین الدین داشت از قم برمیگشت جبهه. وسط راه یادش افتاد که خمساش رو نداده. بلافاصله از همانجا برگشت قم. خمس مالش رو پرداخت کرد و باز راه افتاد سمت جبهه ...
وقتی هم به شهادت رسید ، از قبضِ خمساش که توی داشبورد ماشین بود ، فهمیدند شهیدمهدی زین الدینه...
📌خاطرهای از زندگی سردار شهید مهدی زین الدین
📚منابع: کتاب خاکی افلاکی / کتاب ستارههای آسمانی
#دینداری #تقوا #خمس #شهیدزین_الدین #انجام_واجبات
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۹۳ ✍ ببین شهید زین الدین برا اجرای دستور خدا چیکار کرده؟ #متن_خاطره آقا مهد
#طرح_مربع
👆خاکریز خاطرات ۹۴
🌸 دیواره ی قبر شهید بعد از پانزده ماه فرو ریخت و ...
#تقوا #کرامت_شهید #شهیدمیرافضلی #مرگ #شهادت
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۹۴ 🌸 دیواره ی قبر شهید بعد از پانزده ماه فرو ریخت و ... #تقوا #کرامت_ش
#طرح_مستطیل
👆خاکریز خاطرات ۹۴
🌸 دیواره ی قبر شهید بعد از پانزده ماه فرو ریخت و ...
#تقوا #کرامت_شهید #شهیدمیرافضلی #مرگ #شهادت
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#نکته_های_مهدوی ۱۳ 🔹از رفتنش قلبم درد گرفت وقتی خبر فوتش اعلام شد امام صادق علیه السلام فرمودند:
#نکته_های_مهدوی ۱۴
🔰راه تشرف محضر امام زمان علیه السلام
🔅فَأَغِثْ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ، عُبَيْدَكَ الْمُبْتَلَى،
بار الها! ای فريادرس فرياد خواهان!
به فرياد بنده مبتلايت برس »
🔅وَ أَرِهِ سَيِّدَهُ يَا شَدِيدَ الْقُوَى،« و مولایش را به او نشان بده.
🔅چه کنم تا از طرفی، گرفتار شيادان و فرصت طلبان و طبيب نماها نشوم و از
طرف ديگر، به آرزويم برسم؟»هَلْ إِلَيْكَ يَا ابْنَ أَحْمَدَ سَبِيلٌ فَتُلْقَى،« مهدی جان! آيا
راهی برای ديدار توهست؟
آری خداوند، راهِ وصال را اين گونه معرفی می کند:
به پيامبرصلی الله عليه وآله فرمود: هر کس به رضای من و آن چه من میخواهم،
عمل کند و وظايفش را انجام دهد، واجبات را به جا آورد و محرمات را ترك
کند، من، سه مطلب را به او میدهم.
💠 يكی از آن سه، اين است که
وَ لَا أُخْفِي عَلَيْهِ خَاصَّةَ خَلْقِي.۱
بندگان خاصّ خودم را از او مخفی نمیکنم. بالاترين و برترين
بنده خاص خداوند، در اين زمان، حضرت ولی عصر، (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء)، است.
اگر ما، به رضای الهی عمل کنيم، خداوند، او را از ما مخفی نخواهد کرد.
۱»يَا أَحْمَد...فَمَنْ عَمِلَ بِرِضَایَ أُلْزِمُهُ ثَلَاثَ خِصَالٍ أُعَرِّفُهُ شُكْراً لَا يُخَالِطُهُ الْجَهْلُ وَ ذِکْراً لَا يُخَالِطُهُ
النِّسْيَانُ وَ مَحَبَّةً لَا يُؤْثِرُ عَلَى مَحَبَّتِی مَحَبَّةَ الْمَخْلُوقِينَ فَإِذَا أَحَبَّنِی أَحْبَبْتُهُ وَ أَفْتَحُ عَيْنَ قَلْبِهِ إِلَى
جَلَالِی« بحار األنوار (ط - بيروت)، ج47 ،ص: 74 .ن.ك: فصل نامه انتظار، ش 5 ،ص 74.
🌐 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#نکته_های_مهدوی ۱۴ 🔰راه تشرف محضر امام زمان علیه السلام 🔅فَأَغِثْ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ،
#نکته_های_مهدوی ۱۵
حقیقتاً غبطه خوردن دارد!👌💞
به امام صادق علیه السلام عرض کرد: »وَ اللَّهِ لَوْ فَلَقْتَ رُمَّانَةً بِنِصْفَیْنِ« به خدا قسم اگر
یک انار را دو نیم کنید »فَقُلْتَ هَذَا حَرَامٌ وَ هَذَا حَلَالٌ« و بفرمایید این نیمه اش، حرام و
نیمه دیگرش، حلال است قطعا گواهی میدهم که آن قسمتی که فرمودید، حلال است
میگویم حلال است و آن قسمتی را که فرمودید، حرام است میگویم حرام است؛
حضرت دو بار فرمودند: خداوند تو را مورد لطف و رحمتش قرار دهد.
وقتی از دنیا رفت، حضرت در نامه ای خطاب به مفضل چنین نوشتند: »عبد اهلل بن ابی یعفور از دنیا رفت در حالی که به عهدش با خدا و رسول خدا و امامش وفادار بود، به
فرزند رسول خدا بودنم قسم! که »مَا کَانَ فِی عَصْرِنَا أَحَدٌ أَطْوَعَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِإِمَامِهِ
مِنْهُ«در زمان ما کسی پیروتر از او نسبت به خدا و رسول خدا و امامش، نبود! و
پیوسته چنین بود تا این که از دنیا رفت و خداوند در بهشت خانه ای در کنار خانه رسول خدا و امیر المؤمنین علیهما السلام به او داده است.۱
مسیرت مشخص، امیرت مشخص.............
۱. رجال الكشی - إختیار معرفة الرجال، النص، ص: ۲۴۹
🌐 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
⚜ ذکر صالحین ⚜
🛑چرا باید خدا را عبادت کنیم با اینکه از ما بی نیاز است؟
✅روزی جوانی نزد حضرت موسی علیه السلام آمد و گفت: ای موسی خدا را از عبادت من چه سودی می رسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟
🌼حضرت موسی علیه السلام فرمود:
یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی می کردم.
🐐 روزی بز ضعیفی بالای صخره ای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی برایش بیفتد.
🌴با هزار مصیبت و سختی خودم را به صخره رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز !
🌼خدا داند این همه دویدن من دنبال تو وصدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکه ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من می رود.
💥 می دانی موسی از سکه ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی نیاز است.
❄️دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر خطر گرگی است که تو نمی بینی و نمی شناسی و او هر لحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست.
🌟ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی رسد، بلکه با عبادت می خواهد از او دور نشویم تا شیطان بر ما احاطه پیدا نکند و در دام حیله های شیطان نیفتیم...
🌟"وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ "
و هر کس از یاد خدا رویگردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست (زخرف 36)
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
♥️🍃
بنشین و فکر ڪن🤔
#آیت_الله_مجتهدی
💫خداوند چقدر به ما نعمت داده است
خودش میفرماید:
نمی توانید نعمت های من را بشمارید☺️
یڪی از🔺بزرگترین نعمـت خـداوند
این است که ما هـر چه گناه🕳مۍڪنیم..
او میپوشاند، اگـر مثلاً در پیشـانی ما
یک کنتور بود وهر یک گناه یک شماره میانداخت🎛
دیگر مـا آبـرو نداشتیم😞
ما نمۍتوانستیم زندگـے بڪنیم یا اگـر
به جـای شماره انداختن بوی💭ظاهری قرار
داده بود دیگر کسی طرف دیگری نمیرفت...‼️
🕋«لَوْ تَکاشَفْتُم مٰا تَدافـَنْتُم»
❌اگر از گناهان یکدیگر با خبـر
میشُدید، یکدیگـر را دفـن نمیکردید.
ببین خـــ✨ـدا چقدر مهربان است
که روی گناهـان ما سرپوش گذاشته استــ .
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ😱😱👻👻 (قسمت 19) 🔵قطعه آتش😱😱 ☑️چند قدمی که از ماموران دور شدیم،به پشت سر
🔴 سرگذشت ارواح در عالم برزخ😱😱👻👻
(قسمت ۲۰)
✅از نیک پرسیدم: افراد در اینجا چگونه شناسایی میشوند؟ 😰
گفت: اسامی افرادیکه حق مردم را بر گردن دارند در دست مامورین است و پس از شناسایی مجرم از عبور او جلوگیری میکنند.😞
⁉️گفتم: تا کی باید اینجا بمانند؟ گفت : مدت توقف و گرفتاری آنها متفاوت است. برخی ماهها و برخی سالهای سال..😰😰
⚠️با تعجب گفتم: مگر رسیدگی به پرونده ی حق الناس چقدر طول میکشد؟ نیک گفت: در اینجا عدل خدا حاکم است و از مظلوم حق ظالم را میگیرد مگر اینکه خود مظلوم از گناه ظالم بگذرد. اگر از گناه ظالم نگذرند از نیکیهای ظالم به مظلوم میدهند تا راضی شود و اگر ظالم کار نیکی نداشت از گناههای مظلوم به ظالم میدهند تا مظلوم راضی شود.😔😔
🔰با شنیدن این سخنان ترس و اضطرابم بیش از پیش شد. ولی چون چاره ای نبود به نیک گفتم: بیا برویم.😱😱
⛔️سراشیبی را پیمودیم و به گذرگاه مرصاد قدم گذاشتیم.چیزی نگذشت که خود را در مقابل مامورین الهی دیدم. 😱😱
❌در یک آن با اشاره ی یکی از انها زنجیر ضخیمی به گردنم انداخته شد و بدون اینکه کوچکترین مهلتی بدهند تا از آنها سوال کنم کشان کشان مرا از جاده بیرون بردند...😢😢
❎بی جهت دست و پا میزدم تا شاید از دست آنها خلاصی پیدا کنم. اما تلاشهایم بی فایده بود. از نیک خواستم از آنها بپرسد علت کارشان را. 😔
ولی نیک بدون اینکه سوالی از آنها بپرسد نزد من آمد و گفت: خوب فکر کن چه کرده ای. این مامورین بی جهت کسی را گرفتار نمیکنند.😞
💠کمی فکر کردم و یادم آمد که پولی از همسایه ام قرض گرفته بودم که به علت مسافرتی که پیش آمد و بعد از آن مریضی که منجر به مرگم شد ،نتوانستم آن را برگردانم. این را به نیک گفتم و پرسیدم : حالا چه کار کنیم؟😰😰
🌹نیک اندکی فکر کرد و گفت: اگر بتوانی به خواب بستگانت بروی و از آنها بخواهی تا قرضت را ادا کنند امیدی به نجاتت هست وگرنه همینطور اسیر خواهی ماند.😰
☘با کمک نیک به خواب پسر بزرگم رفتم و از او خواستم تا قرضم را ادا کند.👌
🍃همانطور که منتظر جواب بستگانم بودم شخصی را دیدم که زنجیر آتشینی🔥 بر کمر داشت و پیوسته به این سو و آن سو میگریخت و فریاد میزد :
وای بر من ! اموالی که با گناه به دست آوردم اینگونه مرا گرفتار کرد در حالیکه وارثانم آن را در راه خدا انفاق کردند و به سعادت رسیدند...😰
⚔کمی آن طرفتر هم عده ای به شخصی حمله ور شده بودند و از او مطالبه ی حقشان را میکردند.😰😰
🔴با دیدن این صحنه های وحشتناک به فکر فرو رفتم و با خود گفتم:
اگر میدانستم حقوق مردم تا این حد مهم و نابخشودنی است تا زنده بودم در برخورد با مردم و معامله و حتی شهادت دادن و صحبت کردن با آنها نهایت دقت را به عمل می آوردم...😱😱😭
🔷آنگاه از شدت ناراحتی فریاد زدم: وای از این راه که براستی گذرگاه بدبختی و فلاکت است...😱😭😢
در این هنگام ماموران به سراغم آمدند و زنجیرها را از گردنم باز کردند. 😱😭
🔶اول فکر کردم بخاطر فریادم بوده ولی بعد نیک مرا با خوشحالی در آغوش گرفت و گفت: بیا برویم . قرضت ادا شد...☺️
🔵نبرد سرنوشت ساز!😱😱
♦️بعد از گذر از گذرگاه سخت و طاقت فرسای مرصاد کمی که جلو رفتیم چشمم به هیکل سیاه و عجیبی در وسط جاده افتاد.😱😰
🔘وقتی جلوتر آمدیم او را شناختم.گناه بود با هیکلی کوچکتر و لاغرتر و لباسی عجیب!😰😱
✅همدوش نیک تا چند قدمی او رفتیم. او با چهره ای خشن و بوی متعفن و چشمانی خون گرفته در حالیکه شمشیری مانند اره بر دوش گرفته بود با غضب به من مینگریست.😡
🔆نیک ایستاد و من هم پشت سر او ایستادم.. نیک مهربانانه به من نگاه کرد و گفت خودت را برای نبرد با گناه آماده کن!👌
❓با وحشت و ترس و تعجب گفتم: جنگ؟ برای چه؟😱
🌹نیک که متوجه ترس من شده بود گفت: در این سفر و در اینجا،اولیای خدا،مومنین و انساهای خوب و پاک و ..نباید بترسند.
از سخنان نیک قوت قلب گرفتم ،از او پرسیدم: جنگ با دست خالی در برابر کسی که مسلح هست غیر ممکن است!👌
🔰نیک گفت: نگران نباش فرشته ای الهی تو را تجهیز خواهد کرد. به نیک گفتم: تو چه میکنی؟ گفت: من تو را آماده و تشویق میکنم..😌
🌟 سپس دستم را فشرد و گفت: گناه پس از آنکه در گذرگاه ارتداد و و جاده های انحرافی و ... از تو ناامید شد این بار با تمام قوا جلوی تو ایستاده،او اینبار لباس دنیا را برتن کرده و شمشیر شهوات را در دست گرفته.😱
🍂 مواظب دندانه های شمشیرش که هرکدام نشانه ی یکی از شهوات است و بسیار برنده و تیز میباشد ،باش که اگر یکی از انها به تو اصابت کند در مسیر به مشکل میخوریم...😱
✍ادامه دارد...👌👌
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f