°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌱🌈🌸 •|... ﷽... |• #شهرت_در_عین_گمنامی - #حاجی! چرا این جا نشستی؟ - «هیچی، راهم ندادند تو.» خیلی عجیب
🌸🌈🌱
•|... ﷽... |•
#اصلی_از_اصول_مدیریت
شخصی آمد ما را به خط کرد و گفت: «باید برای نیروهای مستقر در خط مهمات بار بزنیم💣.» همه دست به کار شدیم.
بچه ها که می دیدند حجم کار زیاد است دائم زیر لب، شِکوه و شکایت می کردند😩 و به آن شخص بد می گفتند. آن شخص نیز با این که می شنید به روی خودش نمی آورد. کم کم صدای بچه ها بلندتر شد و لهن بچه ها توهین آمیزتر شد😞. او همچنان آرام و خونسرد در حالی که تمام بدنش خیس عرق شده بود به کار مشغول بود.
چند وقت بعد در مراسمی وقتی معاون تیپ پشت تریبون سخنرانی🎤 می کرد تازه متوجه شدیم آن شخصی که آن شب ما را برای بارزدن مهمات برده بود و بچه ها با او بدرفتاری می کردند😐. کسی نیست جز #حاج_همت، معاون تیپ.😱🙂 #فرمانده_دلها
#حاج_ابراهیم_همت❤️
🌱🌈🌸
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌺🌹🥀🌸🌻🥀🌺🌹🌸🥀🌺🌹 این قسمت دشت های سوخته فصل ششم قسمت2
زندگینامہ سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم
همت
🌸🌼🌻🌸🌼🌻🌸🌼🌻🌸🌼🌻
این قسمت دشت هاے سوخته
فصل ششم
قسمت 3⃣2⃣1⃣
ای بابا اینا حواسشون به خودشون هست،خودشون تو سنگرهای بتونی ضد گلوله کنار بیسیم می نشینند و چهار تا بچه محصل رو می فرستند جلو....😌😏
الله اکبر، الله اکبر و خلاصه یک دیوار گوشتی از بچه های مردم....و ڗیلا دیگر طاقت شنیدن نداشت و میخواست جیغ بکشند و هرچه دلش میخواهد به این ها که بدتر از هر عقرب🦂🦂و بدتر از هر مار🐍🐍 و موری بودند بگوید، ولی نمی توانست.نتوانست و باز هم سکوت کرد.سکوت می کرد و می رفت جایی که این ها نباشند و این صداها را نشنود اما بودند و می شنید.😞
دکتر وقتی دید وضعیت تنفس و سینوزیت حاج همت بدترشده است او را مجبور کرد که حداقل چند ساعتی در بیمارستان بماند تا به او یک سرم قندی وصل کند . ویتامینcبه او بزند و ڪمی او را سرپا نگه دارد.😔
گفت:((حاجی نباید تکان بخوری آ.و گرنه حالت بدتر می شود ، و او می گفت چشم.))😢
اما همین که سرم اش تمام شد و دکتر دنبال کاری رفت، فوری بیمارستان را ترک کرد و به منطقه رفت.😉😌
یکی دو بار بدنش جوش های بدی زده بود.جوش های چرکی یی که آبسه کرده بودند.دکتر می گفت:باید این ها را تخلیه کنم و گرنه اصلا نمی توانی حرکت کنی فلج می شود.😢
حاجی تسلیم دکتر،روی تخت دراز کشید.😐
دکتر گفت:تا وقتی کاملا خوب نشدی نباید حرکت کنی.😢
حاج همت گفت:چشم.😌
ادامه دارد....🌸🌸🌸
ادامه این داستان ان شاالله فردا در کانال تخصصی شهید همت
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از اربعین خانوادگی
#اصلاحیه
با سلام و عرض ادب
با توجه به حجم بالا پاسخنامه ها یک اشتباه کوچکی رخ داده که مجدد نفرات برتر و کارنامه ها مجدد صادر و برایتان ارسال خواهد شد
بابت تاخیری که داشته ایم صمیمانه عذر خواهیم
✅@seh_daghigheh_in_ghiyamat
✅ @Arbaeenkhanevadegi
✅ @hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :4⃣3⃣ #فصل_پنجم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :5⃣3⃣
#فصل_پنجم
عاقبت پدرش از دستش عصبانی شد و گفت: «چرا. بیا بنشین. تو را کم داریم.»
دیزی ها را که آوردند، مانده بودم چطور پیش صمد و پدرش غذا بخورم. از طرفی هم، خیلی گرسنه بودم. چاره ای نداشتم. وقتی همه مشغول غذا خوردن شدند، چادرم را روی صورتم کشیدم و بدون اینکه سرم را بالا بگیرم، غذا را تا آخر خوردم. آبگوشت خوشمزه ای بود. بعد از ناهار سوار مینی بوس شدیم تا به روستا برگردیم. صمد به من اشاره کرد بروم کنارش بنشینم. آهسته به پدرم گفتم: «حاج آقا من می خواهم پیش شما بنشینم.»
رفتم کنار پنجره نشستم. پدرم هم کنارم نشست. می دانستم صمد از دستم ناراحت شده، به همین خاطر تا به روستا برسیم، یک بار هم برنگشتم به او، که هم ردیف ما نشسته بود، نگاه کنم.
به قایش که رسیدیم، همه منتظرمان بودند. خواهرها، زن برادرها و فامیل به خانه ما آمده بودند. تا من را دیدند، به طرفم دویدند. تبریک می گفتند و دیده بوسی می کردند. صمد و پدرش تا جلوی در خانه با ما آمدند. از آنجا خداحافظی کردند و رفتند.
با رفتن صمد، تازه فهمیدم در این یک روزی که با هم بودیم چقدر به او دل بسته ام. دوست داشتم بود و کنارم می ماند. تا شب چشمم به در بود. منتظر بودم تا هر لحظه در باز شود و او به خانه ما بیاید، اما نیامد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :5⃣3⃣ #فصل_پنجم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :6⃣3⃣
#فصل_پنجم
فردا صبح موقع خوردن صبحانه، حس بدی داشتم. از پدرم خجالت می کشیدم. منی که از بچگی روی پای او یا کنار او نشسته و صبحانه خورده بودم، حالا حس می کردم فاصله ای عمیق بین من و او ایجاد شده. پدرم توی فکر بود، سرش را پایین انداخته و بدون اینکه چیزی بگوید، مشغول خوردن صبحانه اش بود.
کمی بعد پدرم از خانه بیرون رفت. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که صدای مادرم را شنیدم. از توی حیاط صدایم می کرد: «قدم! بیا آقا صمد آمده.»
نفهمیدم چطور پله ها را دو تا یکی کردم و با دمپایی لنگه به لنگه خودم را به حیاط رساندم. صمد لباس سربازی پوشیده بود. ساکش هم دستش بود. برای اولین بار زودتر از او سلام دادم. خنده اش گرفت.
گفت: «خوبی؟!»
خوب نبودم. دلم به همین زودی برایش تنگ شده بود. گفت: «من دارم می روم پایگاه. مرخصی هایم تمام شده. فکر کنم تا عروسی دیگر همدیگر را نبینیم. مواظب خودت باش.»
گریه ام گرفته بود. وقتی که رفت، تازه متوجه دانه های اشکی شدم که بی اختیار سُر می خورد روی گونه هایم. صورتم خیس شده بود. بغض ته گلویم را چنگ می زد. دلم نمی خواست کسی من را با آن حال و روز ببیند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامہ سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌸🌼🌻🌸🌼🌻🌸🌼🌻🌸🌼🌻 این قسمت دشت هاے سوخته فصل ششم قسمت
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم
همت
🌼🌻🌹🌺🌻🌼🌹🌺🌻🌼🌹🌻
این قسمت دشت های سوخته
فصل ششم
قسمت 4⃣2⃣1⃣
اما به محض اینکه توانست راه برود، راه رفت.نگران نیروهایش بود.😢
می گفت:نیروها و فرمانده هام باید مرا پیش خودشان ببینند و حس کنند تا اراده و نیرویشان تقویت شود.😢
پایان فصل ششم.
🌸🌸پایان فصل ششم🌸🌸
فصل هفتم
در این سو و آن سوی پادگان دوکوهه،هر کسی مشغول کاری بود.درون و بیرون اتاق ها .یکی مشغول تمیزکردن حسینیه،یکی مشغول واکس زدن پوتین های خودش و دیگران،یکی مشغول دعا و قرآن خواندن ،چند نفری هم در حال فوتبال بازی کردن و.....😉😌
همت هم داخل اتاق مخابرات پشت سر چهار پنج نفر ایستاده و منتظر نوبت اش بود تا تلفن کند .😉
بسیجی ها به او اصرار کردند که به اول صف بیاید اما او راضی نمی شد و می گفت :((هر وقت نوبتم رسید چشم!))😊☺️
در وسط یک بیابان تاریک ، کلبه ای دیده می شد. ژیلا این طرف کلبه بود و #ابراهیم همت آن طرف اش.😊
ژیلا سعی کرد ابراهیم را صدا بزند اما نمی توانست . آرام مدام تکرار کرد :((یاحسین!یاحسین))😢
اما صدایش در نمی آمد .یعنی نمی توانست اسم ابراهیم را بر زبان بیاورد.😞
وحشت زده از خواب پرید .ژیلا از زیر پتو بیرون آمد؛گیج بود . #ابراهیم را صدازد :
ابراهیم !ابراهیم!😢
الو؟
سلام ،چه خبر؟اهلا و سهلا.خوبی؟☺️
صدای ژیلا از گوشی تلفن شنیده می شد .گفت که باید بیایی و مرا ببری پیش خودت دزفول 😢و ابراهیم به او گفت که اوضاع اینجا بسیار وخیم است.همه اش بمب باران است و....راضی نیستم که بیایی!😔
تلفن قطع شد.زمستان بود و هوا سرد و اوضاع نامساعد.😢
ژیلا مریض، تنها و خسته در گوشه ای سجاده اش را پهن کرد و نماز خواند و گریه و استغاثه کرد.😢😔😭
ادامه دارد....🌹
ادامه این داستان ان شاالله فردا در کانال تخصصی شهید همت
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• #اصلی_از_اصول_مدیریت شخصی آمد ما را به خط کرد و گفت: «باید برای نیروهای مستقر در
🌸🌈🌱
•|... ﷽... |•
باطرح عملیات خیبر مخالف بود
اما در همین عملیات انقدر شجاعت✌️ از خودش نشان داد ملقب شد به فاتح خیبر و در این عملیات به شهادت🕊 رسید بعد ازشهادتش صدام گفت اگر ۱۰تامثل #همت را داشتم دنیا را میگرفتم😇
#محمد_ابراهیم_همت
#قهرمان_من
#فاتح_خیبر🌹 🌸🌈🌱
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هدایت شده از اربعین خانوادگی
بسم الله الرحمن الرحیم
به اطلاع میرساند طبق همه نتایج و برسی کامل و اصلاحیاتی که در کارنامه های همه رخ داد نتایج به شرح بالا عوض گردید
🥇نفر اول:سرکار خانم فاطمه محمدیان خراسانی
🥈نفر دوم"مشترک":اقای مهرداد راهدار احمدی_سرکار خانم ها مریم فخاری اسفریزی-نسیم توفیق
🥉نفر سوم:سرکار خانم عفت محمدیان خراسانی
⚠️بدیهی است در صورتی که تا ساعت۱۹ فردا شماره شبا ی بانکی نفرات برتر به ایدی اعلامیhttps://eitaa.com/M_M_Mohamadian ارسال نشود نفرات بعدی جایگزین میگردند⚠️
📜📃گفتنی است که کارنامه برای تمامی عزیزانی که در پیامرسان ایرانی ایتا عضو بودند ارسال شد
🙏از تمامی دوستان که در این مدت یک ماهه اذیت،ناراحت شدند صمیمانه عذرخواهیم
🏷خوشحال میشیم انتقاد نقد پیشنهاد در رابطه با بهتر شدن،انجام ازمون انلاین و مطالب کتاب و......را به لینکhttps://eitaa.com/M_M_Mohamadian ارسال کنید
✅@seh_daghigheh_in_ghiyamat
✅ @Arbaeenkhanevadegi
✅ @hemmat_channel
هدایت شده از اربعین خانوادگی
سلام خدمت شما عزیزان
#اطلاعیه_کلی
ممکن است درصد شما با۰.۰۱ یا۰.۰۲خطاداشته باشد به دلیل حجم زیاد باشد عذرخواهی ما را پذیرا باشید
ولی کلیت کارنامه درست است فقط ممکن است به طول مثال درصد واقعی شما۷۶.۶۰باشد ولی اشتباهی۷۶.۵۹خورده باشد
که در نتایج هیچ فرقی نمیکند
با سپاس
✅@seh_daghigheh_in_ghiyamat
✅ @Arbaeenkhanevadegi
✅ @hemmat_channel
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• باطرح عملیات خیبر مخالف بود اما در همین عملیات انقدر شجاعت✌️ از خودش نشان داد مل
ز🌸🌈🌱
•|... ﷽... |•
#کلامی_از_بهشت 📌ما در قباݪ تمام ڪسانےکه #راه را کج میروند مسئولیـ🖐ـم... حق نـ❌ـداریم با آنها برخورد #تند کنیم...
از ڪجامعلوم ڪه ما در انحراف اینها نقش نداشته باشیم...🙂☝️ #شهید_محمد_ابراهیم_همت❤️ 🌸
🌱 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌼🌸🍀🌼🌸🍀
🔻دشمنی با روزها🔻
شخصی از امام هادی (ع) سوال کرد، اینکه پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
⚡️ «لا تُعادُوا الْأیّامَ فَتُعادیکُم.»
با روزها دشمنی نکنید، که آنها نیز با شما دشمنی میکنند.
⁉️منظور از این حدیث چیست؟!🤔
امام هادی (ع) فرمودند: منظور از ایّام (روزها) ما #اهلبیت هستیم. و هر روز هفته به نامِ یکی از ما #اهلبیت است.
شنبه👈 به نام رسول الله (ص).
یکشنبه👈 به نام امیر المؤمنین و حضرت فاطمه.
دوشنبه👈 به نام حسن و حسین.
سه شنبه👈 به نام علی بن الحسین، محمّد بن علی و جعفر بن محمّد.
چهارشنبه👈 به نام موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمّد بن علی و من (علی بن محمّد علیهم السلام).
پنج شنبه👈 به نام فرزندم حسن عسکری.
و جمعه 👈 به نام فرزندِ فرزندم (حجّة بن الحسن علیه السلام) است.
سپس امام هادی (ع) فرمود:
❌این است معنای ایّام و روزها. پس با آنها در دنیا دشمنی نکنید، که آنها در آخرت با شما دشمنی میکنند.
📚 کتاب جمال الاسبوع، سید ابن طاووس، صفحه ۲۵.
✨✨✨✨✨
🍃 به همین مناسبت، برای هر روزِ هفته، در کتاب مفاتیح الجنان زیارتهایی نقل شده، که در واقع توسل به ائمه همان روز است.
✅️ مرحوم جواد آقا ملکی تبریزی، در کتاب المراقبات، از ائمه هر روزِ خاص به «نگهبانِ روز» تعبیر میکند، و در چندین جای کتاب المراقبات اشاره میکند که:
هر روز با نگهبان یا نگهبانانِ آن روز (یعنی اهلبیت) مناجات کنید، و به آنان توسّل کنید، تا آنها مراقب شما باشند و به شما کمک کنند که گناه نکنید. و از آنها بخواهید که نزد پروردگارِ عالم شفیع شما باشند، و برای کوتاهیها و نقصهای آن روزتان از نزد خدا طلب بخشش کنند.😇❤️
#دشمنی_با_روزها، #اهلبیت
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
#یامعصومه
باغ حرم تو گلشن رضوان است
قم، جلوه ای از تجلی ایمان است
بین حرم تو و امام هشتم
بین الحرمین کشور ایران است
میلاد باسعادت حضرت معصومه
و روز دختــر مبــارک بـاد 🎀
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f