مجید #قهوهخانه داشت، برای قهوهخانهاش هم همیشه #نان_بربری میگرفت تا «مجید بربری» لقب بامزهای باشد که هنوز شنیدنش #لبخند را یاد بقیه بیندازد.
اخلاقش واقعا #شهدایی بود، بارها هم کنار نانوایی می ایستاد و برای کسانی که می دانست وضعیت مناسبی ندارند. نان #می_خرید و دستشان می رساند. خیلییی #مهربوون بود
قهوهخانهای که به گفته #پدر مجید تعداد زیادی از دوستان مجید آنجا رفتوآمد داشتند : «یکی از دوستان مجید که بعدها #همرزمش شد در این قهوهخانه رفتوآمد داشت.
یکشب مجید را #هیئت خودشان برد که اتفاقاً خودش در آنجا #مداح بود. بعد آنجا در مورد #مدافعان_حرم و ناامنیهای سوریه و حرم حضرت زینب میخوانند و مجید آنقدر #سینه میزند و گریه میکند که حالش بد میشود.
وقتی بالای سرش میروند.
میگوید: «مگر من #مردهام که حرم #حضرت_زینب درخطر باشد. من هر طور شده میروم.» از همان #شب تصمیم میگیرد که برود.»...
#پیکرمطهرش_هم_بازنگشت....
#شهادت_۲۱دیماه۹۴
#شهیـد_مجید_قربانخانے
❤️ @hemmat_hadi
اونایی که نمیخواستند آقاسید مسئول باشه،خیلی بهش فشارمیآوردند. سید تأییدِامام رو داشت،اماهیچوقت این تأییدرو اعلام نکرد.میگفت: نباید از امام #خرجِ خودمون کنیم،من #فدای_امام
می گفت: من فقط یکجا کوتاه میام، اونم در برابرِ امام خمینی...می گفت: ای کاش امام یکبارامتحان میکرد و از من میخواست تا داخل آتش بروم، به خدا میرم، بخاطر امام حتی داخل آتش هم می روم.
شهید سید اسدالله #لاجوردی
❤️ @hemmat_hadi
#حجـــــــاب
💠وصیت شهــــدا
🌸🍃حجاب شما خواهران کوبنده تر از خون سرخ ما است.
🌸🍃آخر تا کی چقدر شهدا وصیّت کنند که خواهران حجاب، حجاب. چرا از زینب و زهرا(سلام الله علیهما) درس نمی آموزید؟
دیگر بقیّه با وجدان خودتان، آخر کمی هم به #آخرت فکر کنید.
🌸🍃خواهر مسلمان؛ #حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان؛ #بىاعتنایى شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.
🌸🍃خواهر #حزبالّلهیام، ممکن است شما فکر کنیدکه چرا این سعادت ( #فیض_شهادت) تنها نصیب برادران میشود، لکن ای خواهرم، این را بدان که شما در #سنگرحجاب و مسجد ومدرسه کوشا باش و فعالیّت شما از خون ما #پُراجرتر و کوبندهتر است. و نیز فیض آن از شهادت کمتر نیست
❤️ @hemmat_hadi
نزدیکِ عملیات بود. میدونستم مهدی #زینالدین دختردار شده.
یه روز دیدم سرِ پاکت از جیبشزده بیرون. پرسیدم: این چیه؟ گفت: عکس دخترمه...
گفتم: بده ببینم عکسش رو
گفت: هنوز خودم ندیدمش... پرسیدم: چرا گفت: الان وقتِ عملیاته ، میترسم مِهر پدر و فرزندی کار دستم بده ، باشه برا بعد از عملیات...
#شهید_مهدی_زین_الدین
❤️ @hemmat_hadi
💠خواب روز عاشورا
درست دم اذان صبح_عاشورای سال 92 ( 4روز قبل از شهادت ) بود که #محمدحسن از خواب بیدار شد . بدون مقدمه رو به من کرد و گفت : آقا حمید یا من شهید می شوم یا تو !
من که متوجه موضوع نشده بودم، جریان را پرسیدم . محمد حسن گفت : خواب دیدم من و تو به سمت یک باغی در حال حرکت هستیم .
که به یک #دوراهی رسیدیم . من به تو گفتم : بیایید با هم از یک مسیر برویم . اما تو گفتی هرکداممان از یک مسیر برویم و از هم #جدا شدیم .
حالا یا من شهید می شوم یا تو ! گفتم: #توشهید می شوی ، چون من چند روز دیگر به ایران برمی گردم . ......
#شهادت
27 آبان 92 که مصادف بود با 14 محرم ، محمدحسن در حال خنثی سازی یک بمب بود که یکی از پیچیده ترین بمب های منطقه بود .
وگرنه محمد حسن خیلی متخصص تر بود . آن بمب در صورت او منفجر شد و محمد حسن به #شهادت رسید .
#شهید رسول(محمدحسن) خلیلی
#شهید_مدافع_حرم
❤️ @hemmat_hadi
🔰 #شهید_روحالله_قربانی ازجمله مدافعان حرم بود که به همراه یکی دیگر از همرزمانش و در مبارزه با #تروریستهای تکفیری در عملیات محرم به شهادت رسید
🔰خودروی #روحالله و دوستش #قدیر در نزدیکی حلب مورد اصابت موشک قرار گرفت و این دو همرزم و مدافع حرم، جانشان را بر سر آرمانی که داشتند نهادند و به لقاءالله پیوستند...
🔰روحالله همه فن حریف بود ورزشکار حرفهای بود کاراته، تیراندازی، چتربازی، صخرهنوردی، کیوکوشین، غواصی، کوهنوردی، راپل را به صورت #حرفهای کار میکرد
🔰به #دو_زبان انگلیسی و عربی هم مسلط بود کارهای هنری و خطاطی و طراحی هم انجام میداد کار کردن با نرمافزارهای کامپیوتری و گرافیکی را هم خوب میدانست
🔰 اینها به جز کار اصلیاش در #سپاه بود همیشه میگفت: اگر میخوای سرباز و از همه چی سر دربیاره...
#شهید_روح_الله_قربانی
❤️ @hemmat_hadi
#شهیدحسین مشتاقی
🔹حسین بعد از تمام شدن درسش وارد #سپاه. شد و گفت مادر چون تو خیلی دوست داری #سربازامام_زمان(عج) باشم من در سپاه خدمت میکنم.
🔸 ما راضی به رضای خدای هستیم. ما فرمانبر سیدعلی هستیم و هیچ وقت ایشان را تنها نمیگذاریم. فرزندان و نوه هایم سرباز رهبر هستند."
🔹حسین با این همه #شوخ طبعی سر نترس و شجاعت خاصی داشت.همان طور که خوش خنده بود و بچه ها را می خنداند. پای روضه های #اباعبدالله خیلی نمکی گریه می کرد.
🔸حاضرم #قسم بخورم اگر با هر کدام از رفقایش صحبت کنید تا اسم حسین مشتاقی را بیاورید، #اولین عکس العمل شان لبخند است.
🔹با اینکه با همه #شوخی می کرد،
اما همه دوست اش داشتند. مثلا وقت هایی که چایی می ریختیم بخوریم، بی سر و صدا می رفت و #نمک می ریخت توی لیوان چای
🔸همه شهيد حسين مشتاقی رو يک جوان #بانشاط و پر جنب و جوش میشناسند ولی من ضمن تأیید این نوع اظهارنظرها در خصوص شهید مشتاقی او را بیشتر #اهل_دل هم میدانم.
🔹چرا که در طول مدتی که با او بودم، همیشه او را پای ثابت #نمازهای جماعت و مراسم دعا دیدم.
🔸پاییز سال ۹۴، هنگام مأموریت، #آنفولانزای شدیدی او را از پا انداخت، با این وجود او همیشه تو #نماز جماعت و مراسم دعا حضور داشت.
🔹یک #مفاتیح کهنه همیشه تو دستش دیده میشد. یک روز بهش گفتم: اینجا که مفاتیحهای نو هست، چرا یکی از این مفاتیحها رو برنمیداری گفت: این مفاتیح #مونس منه و تو تمام مأموریتها با من بوده ...
#شهادت_اردیبهشت۹۵
❤️ @hemmat_hadi
شھیدمرتضےآوینے:
شھید منتظر مرگ نمےماند
او خودش مرگ رابرمےگزیند...
شھیدپیش از آنڪہ مرگ ناخواستہ
بہ سراغ او بیاید بہ اختیار خویش
مےمیرد و لذت زیستن را هم
هم او مےیــابد.
نہ آنڪس ڪہ #دغدغہ مرگ
حتے آنے او را بہ خود نمےگذاردش
و خود را بہ ریسمان پوسیده
#غفلت مےآمیزد.
#شھادت_مزدخوبان_است
#اللھم_ارزقنےشهادةفےسبیلڪ
❤️ @hemmat_hadi
🌺از زبان #همسرشهید
🔸وقتیکه ایشون میخواستن از بنده اجازه بگیرن واسه رفتن به #سوریه،احساس میکردم که واقعا نمیتونم رو به روی #حضرت_زینب (س) بایستم
🔹اما از طرفی هم نمیتونستم تو اون شرایط بسیار سخت،تو #اوج_وابستگی و نیاز،به ایشون راحت اجازه بدم که برن.
🔸بنده فقط سکوت کردم،تنها کاری که کردم سکوت کردم و چیزی #نگفتم. دیدم که ایشون هی چشماشون رو کوچیک میکردن و سر تکون میدادن تا اجازه بدم که #برن.
🔹من باز چیزی نگفتم و فقط سکوت کردم
دیدم که دیگه صداشون نمیاد و ساکت شده بودن،وقتی برگشتم و نگاشون کردم دیدم نشسته بودن روی پله آشپزخانه و سرشون رو انداخته بودن پایین و #اشک از چشماشون سرازیر میشد.
🔸وقتیکه من #گریه ایشون رو دیدم،دیگه واقعا نتونستم مقاومت کنم چون خیلی به ایشون #علاقه داشتم و همیشه میخواستم که به خواسته هاشون برسن و هر آرزویی که دارن بهش برسن و درنهایت بهشون گفتم که باشه مشکلی نیست،برین
🔹فقط به #خنده بهشون گفتم که وقتی رفتین اونجا یه وقت #شهیدنشین... ایشونم خندیدن
و گفتن:نه من میخوام #چهل سال خدمت کنم مثل فرمانده مون جعفرخان تو سن چهل سال به بعد #شهید شم.
#شهید_تاسوعای_94
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_سجاد_طاهرنیا
❤️ @hemmat_hadi