eitaa logo
سلام بر ابراهیم
2هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
340 ویدیو
4 فایل
🌼 یا الله 🌹گـویند چـرا تـودل به شھیدان دادے؟ واللہ ڪہ مـن نـدادم، آنـھابـردند دل هایی که در مسیر عاشقی کم بیاورند می میرند. ‌ 🌷‌تقدیم به روح آسمانی شهیدان 💟 #ابراهیم_همت و #ابراهیم_هادی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 💠 برشی از کتاب (زندگینامه شهید محمدخانی) به قلم 🍃🌹تهران که می‌آمد وعده می‌کرد مسجد در مراسم های حاج منصور ارضی. تازه خریده بودم. بعد از افطار گفتم می‌آیم دنبالت باهم برویم. از میدان شهدا که رد شدیم یک ماشین پیکان سفید آمد و پیچید جلوی ما. بدجور خوردیم بهش. پرت شدم. از بالای سرم رد شد خیلی متبحرانه خودش را جمع کرد. استخوان ترقوه‌ام . محمدحسین های سطحی برداشت. 🍃🌹می‌خواستم زنگ بزنم به ، نگذاشت. می‌گفت طوری نیست... گفتم:《بابا من داغون شدم،چیزی از موتورم نمونده.》 گفت:《این بنده خدا گناه داره، 》 بالاخره به راننده ماشین گفت برو... من را برد امام حسین (ع). دکتر آورد بالای سرم. اذان گفتند؛ بدون سحری نیت کرد؛ هرچه اصرار کردم نرفت خانه. 🍃🌹بچه اولش که به دنیا آمد از همان بدو تولد مشکل داشت. هرچی زنگ می‌زدم جواب نمی‌داد. بعد از چند روز پیام داد:《دارم پسرم را می‌کنم》 از که آمد نمی‌خواستم راجع به آن قضیه صحبت کنم. معلوم بود در دلش دارد. 🍃🌹با خانمش می‌آمد مسجد ارگ. یکدفعه گفت:《اگر این مناجات نبود نمی‌دانم می‌توانستم این درد را تحمل کنم یا نه‌... اینجا که میام آرام می‌شوم.》 🌷 💟 @hemmat_hadi
🌷 💠برشی از کتاب روایت زندگی شهید محسن حججی 🍃🌹دخترم که باردار شد یکی از اتاق هایمان را دادیم دستشان. می‌خواستم هوایشان را داشته باشم. باصدای صبح پامیشدم. می‌رفتم صدایش بزنم. می‌دیدم نشسته. از کی؟ نمی‌دانم. تا صبحانه آماده کنم هنوز مشغول بود. 🍃🌹دلم بند نبود. چند دفعه سرک کشیدم. با چشم خودم دیدم که هرروز ، و را می‌خواند. 🍃🌹زمستان‌ها داخل اتاقی که بخاری نداشت سجاده‌اش را پهن می‌کرد. می‌ترسیدم سرما بخورد. می‌گفتم:(( مامان‌جون قربونت‌برم اینجا سرده!)) می‌گفت:(( اتفاقا اینجا خوبه.)) می‌خواست خوابش نبرد و نشود. 🍃🌹زود شناختمش که اهل نماز و روزه است. از همان روز خرید عروسی. سرظهر وسط بازار غیبش زد. با سینی آب‌هویج‌بستنی پیدایش شد. گفت رفته نماز بخواند. هنوز باهاش راحت نبودم. به مادرش گفتم:(( چرا آقامحسن برا خودش بستنی نخریده؟)) چادرش را کشید توی صورتش و یواشکی درگوشم گفت:(( است.)) 🍃🌹موقع انتخاب هم گفت:(( من طلا دست نمی‌کنم؛ برای مرد حرومه.)) اولش که افتاد رو دنده لج که اصلا حلقه نمی‌خواهم. بعد که زهرا اصرار کرد به حلقه‌ی رضا داد. همه بازار را زیر پا گذاشتیم تا سِت طلا و پلاتین پیداکنیم. ✍به روایت مادر همسر 🌷 @hemmat_hadi
🌷 💢ماه رمضان سال ۷۷ هنوز بہ سن تڪلیف نرسیده بود براے بلند شدیم اما مصطفے را بیدار نڪردم. 💢خودش موقع بیدار شد، وقتي دید اذان مے گویند .بغض ڪرد و با ناراحتے گفت: « منو بیدار نڪردید⁉️» 💢دستے روے موهایش ڪشیدم و گفتم: «عزیزم شما هنوز به نرسیدے » ‌اخم هایش را درهم ڪشید و با دلخورےگفت: 💢«از این بہ بعد هر ڪسے بہ سن تڪلیف رسیده بره نون بخره، ها رو بذاره دم در،من و هنور بہ سن تڪلیف نرسیدم »  💢ناگفتہ نماند ڪہ آن روز، بدون سحرے گرفت، براے من هم درس شد ڪہ تمام ماه رمضان براے بیدارش ڪنم . 💠 @hemmat_hadi
🌷 ‍ 💠گذری کوتاه بر زندگی شهید مدافع حرم 🔰شهید روح اله صحرایی در تاریخ📆 62/10/24 در روستای از توابع شهرستان آمل متولد شد در دوران پر جنب و جوش بود و در نبود که در جبهه‌های جنگ تحمیلی بودند ، در خانه🏘 پدربزرگ زندگی می کردند. 🔰دوران ابتدایی را در دوازده فروردین و دوران راهنمایی را در مدرسه شهید بزرگی، سپری کرد📚 و از اول راهنمایی شروع به نماز📿 و کردند و دوره متوسطه را در دبیرستان لسانی گذراند 🔰از همان زمان فعالیت خود را در شروع کردند و با علاقه❤️ در مراسمات شرکت میکردند. بعد از گرفتن دیپلم تجربی،با اینکه بخاطر جانبازی پدر از رفتن به سربازی بودند⛔️ ولی با علاقه به سربازی رفتند و در خدمت کردند،چون اعتقاد داشتند که با تحمل سختیها😓 باید شد. 🔰بعد از پایان به دنبال کار در چند جا مشغول شد💥اما هیچ کدام از این موقعیت ها نتوانست❌ رضایتمندی ایشان را براورده کند و دلش جای دیگری💕 بود 🔰هفته ای دو بار به آمل میرفت و می‌پرسید: سپاه نیرو نمی گیرد⁉️تا بلاخره پیگیری هایش جواب داد😃 و نام نویسی کردند📝 و با سماجت و علاقه زیاد، چند ماهی طول کشید تا وارد شدند.
🌷 🔻راوی: همسرشهید 🔰بسیار شوخ‌طبع و بود، حتی برخی اوقات مادرش به او تذکر می داد که در بحث‌های جدی نکند❌ اما او همیشه با شوخ‌طبعی پاسخ می‌داد با کودکان بود و با بزرگان بزرگ! 🔰شاید این‌گونه به نظر بیاید که محض داشت و فقط نماز📿 و قرآن می‌خواند، از دنیا بریده بود، اما این‌گونه نبود به هر کاری در جای خود می‌رسید از گرفته تا تفریحات! 🔰چون فردی اجتماعی بود به همین خاطر دیر🕚 به خانه می‌آمد و جر و بحث‌های مادر و فرزندی سر دیر بین‌شان پیش می‌آمد. خیلی وقت‌ها شده بود که از پدرش هم پنهان می‌کردم و برخی اوقات می‌خوابید و من هم‌چنان منتظر او می‌شدم، با وجود اینکه از خودش مطمئن بودم اما هم می‌شدم. 🔰صادق خشک ‌مقدس نبود اما به هم عمل می‌کرد مثلاً وقتی روزه مستحبی می‌گرفت به همه اعلام نمی‌کرد، چندین بار خانواده دیده بودند که با زبان به استخر رفته حتی برای آنها هم سئوال شده بود که «چرا روزه به می‌روی⁉️» گفته بود: «تا اذان کنار استخر بودم و بعد اذان سرم را زیر آب بردم.» 🔰همه چیز در زندگی جای خودش را داشت! مانند تمام افراد عادی بود حتی می‌توانم بگویم برخی زمان‌ها شده بود که قضا شود یا به سختی بیدارش می‌کردند، اما در مقابل شبهایی هم با خواندن با خدا مأنوس می شد. مردم‌داری را می‌توانم ویژگی صادق بود. 🔰هوش سرشاری داشت و کافی بود بگیرد در یک حوزه ورود کند، در کمترین مدت زمان به تبحر کافی دست می‌یافت و در خیلی از موارد از بقیه اطرافیانش جلو می‌زد صادق بود. ارادت خاصي به اهل بيت(ع) داشت. ذره‌ای به ارزش قائل نبود فقط در حدی به دنبال مادیات💰 بود که معاش زندگی‌اش را تأمین کند و تا لحظه شهادت🌷 مادیات نتوانست او را به سمت خود بکشاند. 🌷 @hemmat_hadi
🔰کلام شهید: امیدوارم حضورم در سوریه مرا به #امام_زمان (عج) نزدیک کند. خیلی اهل نصیحت و توصیه نیستم چون خودم بیشتر از همه به آن نیاز دارم، فقط جهت یاد آوری: ۱ 🔺 #نماز که انسان را از فحشاومنکر دور می کند ۲ 🔺 #روزه که سپر آتش است ۳ 🔺 یادآوری #مرگ ۴ 🔺 جهاد با نفس ۵ 🔺ولایت مداری و گوش به فرمان رهبر بودن ۶ 🔺 #دعا برای سلامتی و فرج آقا ۷ 🔺 طلب #شهادت... #شهید_رسول_پورمراد🌷 #شهید_مدافع_حرم ❤️👉 @hemmat_hadi
🔻همسر شهید حججی: موقع پرو لباس مجلسی یواشکی بهم گفت: «هنوز #نامحرمیم! تا بپسندی بر‌می‌گردم.» رفت و با سینی آب هویچ بستنی برگشت. 🌷برای همه خریده بود جز خودش. گفت میل ندارم. وقتی خیلی اصرار کردیم مادرش لو داد که #روزه گرفته است. 🌷ازش پرسیدم: « حالا چرا امروز؟» گفت: «می‌خواستم گرهی تو کارمون نیفته و راحت بهت برسم.» 📕 کتاب سربلند #شهید_محسن_حججی🌷 #شهید_مدافع_حرم ❤️ @hemmat_hadi
♦️خيلي عصباني بود سرباز بود و #مسئول آشپزخانه كرده بودندش. #ماه_رمضان آمده بود و او گفته بود هركس بخواهد روزه بگيرد، سحري بهش مي‌رساند. ولی يك هفته نشده، خبر سحري دادن‌ها به گوش #سرلشكر ناجي رسيده بود. ♦️او هم سرضرب خودش را رسانده بود و دستور داده بود همه‌ي #سربازها به خط شوند و بعد، يكي يك ليوان آب به خوردشان داده بود كه «سربازها را چه به #روزه گرفتن!» ♦️و حالا #ابراهيم بعد از بيست و چهار ساعت بازداشت، برگشته بود آشپزخانه. ابراهيم با چند نفر ديگر كف آشپزخانه را تميز شستند وبا #روغن موزاييك‌ها را برق انداختند و منتظر شدند. براي اولين بار خدا خدا ميكردند #سرلشكر ناجی سر برسد. ناجي در درگاهِ آشپزخانه ايستاد. ♦️نگاه مشكوكي به اطراف كرد و وارد شد. ولي اولين قدم را كه گذاشته بود، تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود كه كارش به بيمارستان كشيد. #پای سرلشكر شكسته بود و مي‌بايست چند صباحي توي بيمارستان بماند. تا آخر #ماه_رمضان، بچه‌ها با خيال راحت #روزه گرفتند. #شهید_ابراهیم_همت ❤️ @hemmat_hadi
💥برخی اعمال ماه شعبان 💥 ۱- استغفار 💢 هر روز بگویيد:  "أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ" ۲- صلوات 💢 گفتن ذکر «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» ۳-مناجات و تدبر در آن ۴- صلوات شعبانیه ۵- گرفتن ۶- صدقه؛ اگرچه به نصف دانه خرما👌 ❤️ @hemmat_hadi
🔻همسر شهید حججی: موقع پرو لباس مجلسی یواشکی بهم گفت: «هنوز ! تا بپسندی بر‌می‌گردم.» رفت و با سینی آب هویچ بستنی برگشت. 🌷برای همه خریده بود جز خودش. گفت میل ندارم. وقتی خیلی اصرار کردیم مادرش لو داد که گرفته است. 🌷ازش پرسیدم: « حالا چرا امروز؟» گفت: «می‌خواستم گرهی تو کارمون نیفته و راحت بهت برسم.» 📕 کتاب سربلند 🌷 ❤️ @hemmat_hadi
شب‌ قدرِ ۳۸ سال‌ قبل ، در ‌اوج‌ تابستان و گرمای خوزستان شروع‌ شد. بسیاری‌ از‌ شهدای‌ این‌ عملیات‌ با‌ به شهادت رسیدند ... برخی‌ها امروز چه راحت زیر کولر نشسته‌اند و می‌گویند گرفتن در تابستان سخت است 📷عکس: شلمچه، عملیات رمضان 📆سال ۱۳۶۱ ❤️ @hemmat_hadi
🌷 💠برشی از کتاب روایت زندگی شهید محسن حججی 🍃🌹دخترم که باردار شد یکی از اتاق هایمان را دادیم دستشان. می‌خواستم هوایشان را داشته باشم. باصدای صبح پامیشدم. می‌رفتم صدایش بزنم. می‌دیدم نشسته. از کی؟ نمی‌دانم. تا صبحانه آماده کنم هنوز مشغول بود. 🍃🌹دلم بند نبود. چند دفعه سرک کشیدم. با چشم خودم دیدم که هرروز ، و را می‌خواند. 🍃🌹زمستان‌ها داخل اتاقی که بخاری نداشت سجاده‌اش را پهن می‌کرد. می‌ترسیدم سرما بخورد. می‌گفتم:(( مامان‌جون قربونت‌برم اینجا سرده!)) می‌گفت:(( اتفاقا اینجا خوبه.)) می‌خواست خوابش نبرد و نشود. 🍃🌹زود شناختمش که اهل نماز و روزه است. از همان روز خرید عروسی. سرظهر وسط بازار غیبش زد. با سینی آب‌هویج‌بستنی پیدایش شد. گفت رفته نماز بخواند. هنوز باهاش راحت نبودم. به مادرش گفتم:(( چرا آقامحسن برا خودش بستنی نخریده؟)) چادرش را کشید توی صورتش و یواشکی درگوشم گفت:(( است.)) 🍃🌹موقع انتخاب هم گفت:(( من طلا دست نمی‌کنم؛ برای مرد حرومه.)) اولش که افتاد رو دنده لج که اصلا حلقه نمی‌خواهم. بعد که زهرا اصرار کرد به حلقه‌ی رضا داد. همه بازار را زیر پا گذاشتیم تا سِت طلا و پلاتین پیداکنیم. ✍به روایت مادر همسر 🌷 @hemmat_hadi
عزیزے: در خواب علیه السلام را دیدم.... ڪه با مبارڪشان از شانه هایم گرفته و فرمودند: از جوانیت ڪن. از ڪه بیدار شدم، بسیار فڪر ڪردم ڪه مے توانم از جوانیم استفاده کنم⁉️ 🏴 ایام بود و شب رفتم هیئت.روحانے هیئت در بین گفت: جوانان از جوانیتان استفاده ڪنید، که یڪے از بهترین استفاده از جوانے خواندن‌ در هر روز است. بنده شدم ڪه منظور حضرت خواندن هر ی زیارت است. کانال_ سلام بر ابراهیم ❤️👉 @hemmat_hadi