🌷 #خــــاطرات_شهدا
💠متبرک ترين شیر دنیا #شیـــر می سازد!
🌷↫ #کرمانشاه بود و چند ماهی قبل از عملیات کربلای چهار در #شلمچه. و ما در قرارگاه نجف بودیم و مقر ما در سرپل ذهاب. برای انجامِ کاری به کرمانشاه آمده بودیم و طبقِ معمولِ آن روزها وضعیت شهر قرمز بود و شهر زیر حملاتِ هوایی دشمن....
🌷↫در غربِ میدان نفت، محله ای بود که « #موشک_آباد» لقب گرفته بود و موشک هایی که از خاک دشمن شلیک می شد اغلب در این منطقه فرود می آمد، محله ای نوساز با خیابان هایی پهن و خانه هایی ویلاساز و شیک و بزرگ. خیابان کاملاً خلوت بود و حمله #هوایی در حالِ انجام و ما با وانتِ تویوتایی در حال رد شدن بودیم....
🌷↫مادری با کودک شیرخواره اش مقداری سبزی خریده بود و به خانه بازمی گشت که ترکش به سر او اصابت کرده بود و روی زمین افتاده بود. او شهید شده بود و کودک شیرخواره اش داشت از سینه گرم مادر شیر می خورد.
🌷↫و من امروز می گویم: اگر همه ما هم نباشیم، تنها همین یک کودک کافی است که حقِ دشمن را کفِ دستش بگذارد؛ کودکی که پاک ترین و #متبرک_ترین شیر دنیا را خورده است!
🌷↫....و امروز آرزو دارم که روزی این #شیرمرد را ببینم و بر دستش بوسه بزنم،شما چطور؟
💟: @hemmat_hadi🌷
🔰وقتي به خانه مي آمد ، من ديگر حق نداشتم كار كنم? .بچه را عوض مي كرد ، #شير برايش درست مي كرد .
🔰سفره را مي انداخت? و جمع مي كرد ، #پابه_پاي من مي نشست ، لباس ها? را مي شست ، پهن مي كرد ، خشك مي كرد و #جمع مي كرد .
🔰آن قدر محبت? به پاي زندگي مي ريخت كه هميشه به او مي گفتم : درسته كه #كم مي آيي خانه ؛ ولي من تا #محبت_های_تو را جمع كنم? ، براي يك ماه ديگر وقت دارم .
🔰نگاهم مي كرد و مي گفت : تو #بيشتر از اين ها به گردن من حق داري?.يك بار هم گفت : من #زودتر_از_جنگ تمام مي شوم
🔰وگرنه ، بعد از جنگ به تو نشان مي دادم #تمام اين روزها را چه طور جبران مي كردم?
🎤به روایت همسر شهید
#شهید_حاج_محمدابراهیم_همت
❤️ @hemmat_hadi