#همسرداری به #سبک_شهدا🌹
من جارو میزدم، حسین شیشه پاک میکرد، من لباس ها را می شستم، حسین پهن میکرد؛ خلاصه هر وقت درخانه بود، تنهایم نمی گذاشت. گاهی به شوخی نصف استکان چایم را می نوشید و یا چند قاشق از غذایم را بر می داشت و می گفت: همه جا شریک هستیم! هنوزم که هنوز است با گذشت چندین سال، وقتی مشغول خوردن غذا هستم احساس می کنم، چند قاشقش را حسین می خورد. شاید برای دیگران عجیب باشد، اما او همیشه در کنار من است. به هر گوشه زندگی ام می نگرم، حضورش را حس می کنم.
توهنوز این جایی- زندگی نامه #شهید_حسین_امینی_امشی
♡••࿐
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•
شیوه #همسرداری شهدا
زمان جنگ وقتی فرمانده نیروی زمینی بود، چند ماه خونه نیومده بود، یه روز دیدم در می زنند، رفتم پشت در دو نفر بودند، یكیشون گفت: منزل جناب سرهنگ_شیرازی همین جاست
دلم هری ریخت، گفتم، حتما برایش اتفاقی افتاده گفت: جناب سرهنگ براتون #پیغام فرستاده و بعد یه پاكتی بهم داد اومدم توی حیاط و پاكت رو بازكردم
هنوز فكر می كردم خبر_شهادتش را برایم آوردند، آن را باز كردم، یه نامه توش بود با یه انگشتر عقیق در آن نامه نوشته بود: 'برای #تشكر از زحمت های تو، همیشه دعات می كنم' از #خوشحالی اشك توی چشمام جمع شد.
#شهید_علی_صیادشیرازی
❤️👉 @hemmat_hadi
شیوه #همسرداری شهدا
زمان جنگ وقتی فرمانده نیروی زمینی بود، چند ماه خونه نیومده بود، یه روز دیدم در می زنند، رفتم پشت در دو نفر بودند، یكیشون گفت: منزل جناب سرهنگ_شیرازی همین جاست
دلم هری ریخت، گفتم، حتما برایش اتفاقی افتاده گفت: جناب سرهنگ براتون #پیغام فرستاده و بعد یه پاكتی بهم داد اومدم توی حیاط و پاكت رو بازكردم
هنوز فكر می كردم خبر_شهادتش را برایم آوردند، آن را باز كردم، یه نامه توش بود با یه انگشتر عقیق در آن نامه نوشته بود: 'برای #تشكر از زحمت های تو، همیشه دعات می كنم' از #خوشحالی اشك توی چشمام جمع شد.
#شهید_علی_صیادشیرازی
❤️👉 @hemmat_hadi