eitaa logo
سلام بر ابراهیم
2هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
340 ویدیو
4 فایل
🌼 یا الله 🌹گـویند چـرا تـودل به شھیدان دادے؟ واللہ ڪہ مـن نـدادم، آنـھابـردند دل هایی که در مسیر عاشقی کم بیاورند می میرند. ‌ 🌷‌تقدیم به روح آسمانی شهیدان 💟 #ابراهیم_همت و #ابراهیم_هادی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 👈 تولد و كودكى 🔸🌹محسن حججی در ۱۳۷۰/۴/۲۱ در خانواده ای در نجف آباد اصفهان پا به عرصه وجود گذاشت و به یاد فرزند شهید حضرت زهرا (س) ، نام او را گذاشتند. 🔹🌹جدّ پدری او عالم فاضل از علمای بنام نجف آباد بود. 🔸🌹محمدرضا حججی (پدر محسن) که از دوران دفاع مقدس بوده، به شغل شریف رانندگی تاکسی مشغول است و در تمام سالیان عمر کوشیده است بر سر سفره خانواده بگذارد. 🔹🌹مادرش زهرا مختارپور از خانواده ای مذهبی و فعالیت اصلی او است. محسن فرزند سوم خانواده و دارای سه خواهر و یک برادر است. 🔸🌹کودکی و نوجوانی محسن، همچون سایر بچه های نجف آباد، خیلی عادی گذشت. از ۷ سالگی وارد فضای و فعالیت های شد. 🔹🌹حضور در خانوادگی که پدرش در منزل برپا می کرد، برای نخستین دفعات، طعم شیرین محبت اهل بیت (علیهم السلام) را به او چشاند. علاقه زیادی به داشت و در نوجوانی در مراسم ویژه نوجوانان مداحی و قرآن قرائت می کرد. اولین کتاب غیردرسی که از پدرش هدیه گرفت: (ع) بود. 🌷 شادی روحش سالروز 🌷: @hemmat_hadi
🌷 به روایت 💟🌷 و هر ثانیه زندگی مشترک ما پر از محبت و عشقـ و یاد‌ خدا بود. هر دو عاشق بودیم و نمود آن در زندگی ما خودنمایی می کرد. 💟🌷ناراحتی ما از هم به ثانیه هم نمی رسید. هر وقت بیرون می رفت و چیزی هرچند کوچک مثل شیرینی یا بیسکویت را به ایشان تعارف می کردند، نمی خورد و به می آورد و می گفت بیا بخوریم. 💟🌷هردوی ما دانشجو بودیم و بخشی از زمان خود را در به سر می‌بردیم، از سوی دیگر رشد کردن در خانواده‌های مذهبی به ما آموخته بود که باید زکات دانش خود را به هر شکل ممکن بپردازیم و از همین رو در به آموزش احکام، فقه، پاسخ به شبهات و شیعه شناسی و نظایر آن می‌پرداختیم. 💟🌷روزهایی از هفته را نیز در باشگاه نزد پدرم به ورزش می‌پرداخت، وی همچنین مربی حلقه‌های صالحین بود و هر هفته در پایگاه جلسه داشت. 💟🌷در روزهای نزدیک به عید که زمان شست‌وشوی موکت‌های بود، همسرم به سربازان کمک می‌کرد تا خسته نشوند و بتوانند از دوران خود لذت ببرند. 💟🌷همسرم علاوه بر انجام وظایف و شرکت در رزمایش‌ها و مأموریت‌های کاری، در خیمه‌العباس نیز فعالیت داشت و پنجشنبه هر هفته در آن حضور می‌یافت؛ ضمن اینکه جلساتی نیز به‌صورت متفرقه در هیئت برگزار می‌شد اما در مجموع فکر نمی‌کردیم عمرزندگی‌ ما تا این اندازه باشد. 💟🌷 بعد از نماز با دستش تسبیحات فاطمه زهرا (س) را می گفت. هنگام ذکر هم انگشت هایش را می داد و در جواب چرایی این کار می گفت بندهای انگشت هایم را فشار می دهم تا یادشان بماند در گواهی دهند که با این دست ذکر خدا را گفته ام. 🌸 💟 @hemmat_hadi
🌷 💠▫️شب بود.از مراسم که برگشتیم به سید و رفقا گفتم امشبو بیاند منزل ما ... اونشب هم کسی منزلمون نبود 💠▫️خیلی خسته شده بودیم هیئت و کار توی انرژی برامون نزاشته بود.به محض اینکه به خونه رسیدیم خیلی سریع خوابمون برد 💠▫️ساعت سه یا چهار احساس کردم یه صدایی از راهرو میاد,ترسیدم !!! خیلی رفتم تا ببینم صدای چیه 💠▫️با تعجب دیدم ,مشغول خوندن نـمـــاز .به حالش خیلی خوردم سید اونروز از همه ما خسته تر بود. کار و مداحی و رمقی براش نزاشته بود 💠▫️اما براش صفایی داشت که حاضر نبود به این راحتی ها از دستش بده اون هم در ... 💠▫️گاهی که با دوستان دور هم جمع می شدیم و صحبتمون درباره ی مسائل زندگی و دنیا می شد با ناراحتی می گفت : اگه این دوستان بخونند اصلا این حرف ها رو بیان نمی کنند. 💠▫️ باعث میشه قدر و منزلت خودشون رو متوجه بشوند. ❣ ✍ از کتاب : علـمــــدار 🌹 @hemmat_hadi
💠رفتار و منش شهید حجت هم در خانه و هم در بیرون خانه #زبانزد خاص وعام بود..کمتر کسی رو سراغ دارم که در این خصوص و نکات مثبت اخلاقی حجت سخن نگفته باشد.. در جمع خانواده هم هیچ وقت کسی اخم و #عصبانیت حجت رو ندیده.. 💠در بیرون هم اگر موضوعی دوستانه پیش می آمد برای پیشبرد کارهای #هیئت بود. اخلاق حجت واقعا شبیه #شهدا بود، خیلی ها که با حجت حشر ونشر داشتند بش می گفت #شهید_زنده #شهید_حجت_الله_رحیمی🌷
سلام ●ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن ایام (علیه السلام) 🏴هیئت محبان جواد الائمه(علیه السلام)درنظر دارد آن حضرت مجلسی باشکوه برگزارکند✔️ 👈لذا در صورت تمایل به مشارکت در اطعام و برگزاری لطفا وجه هدیه💰 خود را به 💳شماره کارت 6037/7011/5677/9453 بانک کشاورزی واریز نمایید. ●ضمنا لازم به ذکر است چنانچه وجوهات به حدنصاب برسد وجه صرف مجالس و امورات دیگر خواهد شد. 🗓مراسم شب شهادت /۱۰/مرداد 🕰ساعت۲۰:۴۵ 🗺مشهد؛ حجاب ۲۱ 🌺 🌹🍃🌹🍃 @hemmat_hadi
💠 👈 تولد و كودكى 🔸🌹محسن حججی در ۱۳۷۰/۴/۲۱ در خانواده ای در نجف آباد اصفهان پا به عرصه وجود گذاشت و به یاد فرزند شهید حضرت زهرا (س) ، نام او را گذاشتند. 🔹🌹جدّ پدری او عالم فاضل از علمای بنام نجف آباد بود. 🔸🌹محمدرضا حججی (پدر محسن) که از دوران دفاع مقدس بوده، به شغل شریف رانندگی تاکسی مشغول است و در تمام سالیان عمر کوشیده است بر سر سفره خانواده بگذارد. 🔹🌹مادرش زهرا مختارپور از خانواده ای مذهبی و فعالیت اصلی او است. محسن فرزند سوم خانواده و دارای سه خواهر و یک برادر است. 🔸🌹کودکی و نوجوانی محسن، همچون سایر بچه های نجف آباد، خیلی عادی گذشت. از ۷ سالگی وارد فضای و فعالیت های شد. 🔹🌹حضور در خانوادگی که پدرش در منزل برپا می کرد، برای نخستین دفعات، طعم شیرین محبت اهل بیت (علیهم السلام) را به او چشاند. علاقه زیادی به داشت و در نوجوانی در مراسم ویژه نوجوانان مداحی و قرآن قرائت می کرد. اولین کتاب غیردرسی که از پدرش هدیه گرفت: (ع) بود. 🌷 شادی روحش 🌷: @hemmat_hadi
🔻هادی به سوی سیدالشهداء علیه السلام 📖 #ابراهیم شهید شد، اما #هیئت که یادگارش بود در محل برقرار ماند. در همان ایام #دفاع_مقدس، یکبار ابراهیم را در عالم رویا مشاهده کردم. 📖 او در یک #باغ زیبا حضور داشت و برخی از دوستانش درکنار اوبودند. جلو رفتم و سلام کردم. میخواستم حرفی بزنم و بپرسم که #ثمره آن همه هیئت رفتن چه شد!؟ 📖قبل از اینکه چیزی بگویم خودش جلو آمد و گفت: سیدعلی، زمانی که شهید شدم و افتادم، آقا #اباعبدالله علیه السلام آمدند و مرا در آغوش گرفتند و.... 📚سلام بر ابراهیم ۲ #شهید_ابراهیم_هادی ❤️👉 @hemmat_hadi
💠مصطفی و نذرش🙏 زمانی که #هیئت را بنا کرد اصلا از نذرش اطلاعی نداشت. یک روز آمد خانه و با خوشحالی گفت: #مامان یک هیئت به اسم حضرت #عباس ( ع) زدم. 🌷خیلی خوشحال شدم و #اشک در چشم هایم جمع شد. وقتی دید دارم گریه می کنم با تعجب علتش را پرسید؟😔 اشک هایم را پاک کردم و گفتم: آخه تو رو نذر عمویم عباس(ع) کردم 🙏🌹 حالا خوشحالم که این کاروکردی . 🌷ازآنجا متوجه شدم که حسابی #هوای مصطفي را دارند. برای مصطفي خیلی اتفاقهای #خطرناکی می افتاد و همیشه ختم بخیر می شد.🌹 🌷همیشه برایم عجیب بود که چقدر #مصطفي درمعرض خطر بوده و همیشه به خیر گذشته. کنجکاو حکمت خدا می شدم..... حالا خوب دلیلش را می فهمم. #عمویم مصطفی را برای خاندان آل علی علیه السلام انتخاب کرد. #شهید_مصطفی_صدرزاده🌷 #شهید_مدافع_حرم ❤️👉 @hemmat_hadi
مجید #قهوه‌خانه داشت، برای قهوه‌خانه‌اش هم همیشه #نان_بربری می‌گرفت تا «مجید بربری» لقب بامزه‌ای باشد که هنوز شنیدنش #لبخند را یاد بقیه بیندازد. اخلاقش واقعا #شهدایی بود، بارها هم کنار نانوایی می ایستاد و برای کسانی که می دانست وضعیت مناسبی ندارند. نان #می_خرید و دستشان می رساند. خیلییی #مهربوون بود قهوه‌خانه‌ای که به گفته #پدر مجید تعداد زیادی از دوستان مجید آنجا رفت‌وآمد داشتند : «یکی از دوستان مجید که بعدها #هم‌رزمش شد در این قهوه‌خانه رفت‌وآمد داشت. یک‌شب مجید را #هیئت خودشان ‌برد که اتفاقاً خودش در آنجا #مداح بود. بعد آنجا در مورد #مدافعان_حرم و ناامنی‌های سوریه و حرم حضرت زینب می‌خوانند و مجید آن‌قدر #سینه می‌زند و گریه می‌کند که حالش بد می‌شود. وقتی بالای سرش می‌روند. می‌گوید: «مگر من #مرده‌ام که حرم #حضرت_زینب درخطر باشد. من هر طور شده می‌روم.» از همان #شب تصمیم می‌گیرد که برود.»... #پیکرمطهرش_هم_بازنگشت.... #شهادت_۲۱دیماه۹۴ #شهیـد_مجید_قربانخانے ❤️ @hemmat_hadi
یاد شهید #سعید_شاهدی بخیر؛ یکی از دغدغه هایش علم کردن پرچم عزای#امام_حسین(علیه السلام) بود. بعد از ارتحال امام(رحمت الله علیه) هیئت عشاق الخمینی را به همراه دوستانش در محله #فلاح تاسیس کرد. در سرما و گرما اجازه نمی داد #هیئت تعطیل شود حتی اگر ۵نفر بودند #زیارت_عاشورا را برپا می کرد. خودش روحانی هیئت را با موتور? می آورد و می برد. گاهی هم مداحی می کرد هم #خادمی. در هیئت های دیگر هم شرکت می کرد و میانداری می کرد #خانواده و ودوستانش را هم با خود می برد. روزی که او را به خاک سپردند روز #ولادت_امام_حسین(علیه السلام) بود. 📚کتاب #معبرتنگ #شهید_سعید_شاهدی ❤️ @hemmat_hadi
محمـد آقا با برادرم دوست بود و با هم #هیئت می‌رفتند خانواده ایشون چند باری منو دیده بودن خیلےتمایل داشتند وصلتے صورت بگیره. اما چون فاصله سنے‌من و #محمد آقا زیاد بود قبول نمے‌کردم من متولد مرداد ۶۷ و محمد آقا شهریور۵۶ محمد آقا تو سفرے که به کربلا داشته در حرم #حضرت_عباس (ع) #متوسل به این بزرگوار شده و از ایشون همسر #مؤمن و محب اهل‌بیت (ع) را می‌خواد همزمان با این موضوع #بـرادرم یک بار دیگه این موضوع رو به من گفت و خواست بیشتر فکر? کنم نمیدونم چیشد که #موافقت کردم که بیاد از امام حسین(ع) هم خواستم هرچی خیر و #صلاحه پیش روم بذاره? وقتے محمد آقا به خواستگاریم اومد تازه از #کربلا برگشته بود اول صحبت‌هامون یه روایت برام گفت: « نجات و رستگاری در راستگویی است.» تا این حرف رو شنیدم یه کم #دلهره ای رو هم که داشتم برطرف شد گفت من #خواب دیدم که خدا به من ۲دختر دوقلو می‌بخشه و همسری خوب و مهربان دارم، ولےهمه این چیزها رو میگذارمو #شهادت در راه خدا رو انتخاب می‌کنم خواب‌های محمد آقا همیشه #رؤیای_صادقه بود.... #شهید_محمد_پورهنگ #طلبه_شهید_مدافع_حرم ❤️ @hemmat_hadi
🔹شهید خلیلی از همان دوران کودکی‌اش، به مسجد و مذهبی علاقه نشان می‌داد. ما هم می‌کردیم. 🔸یادم هست حتی شب‌هایی که زیر باد و باران شدید، و برادرش روح‌الله را سوار موتور می‌کردیم و به می‌بردیم 🔹به علاقه فراوانی داشت. قرآن می‌خواند، در هیئت‌ها مداحی می‌کرد. 🔸 را برای خودش الگو کرده بود. هروقت در تلویزیون از دفاع مقدس می‌گفتند یا شهدا🌷 را می‌خواندند، با دقت گوش می‌کرد. خلاصه خیلی در این زمینه‌ها "خدا را شکر" فعال بود.  ❤️ @hemmat_hadi
🔻هادی به سوی سیدالشهداء علیه السلام 📖 شهید شد، اما که یادگارش بود در محل برقرار ماند. در همان ایام ، یکبار ابراهیم را در عالم رویا مشاهده کردم. 📖 او در یک زیبا حضور داشت و برخی از دوستانش درکنار اوبودند. جلو رفتم و سلام کردم. میخواستم حرفی بزنم و بپرسم که آن همه هیئت رفتن چه شد!؟ 📖قبل از اینکه چیزی بگویم خودش جلو آمد و گفت: سیدعلی، زمانی که شهید شدم و افتادم، آقا علیه السلام آمدند و مرا در آغوش گرفتند و.... 📚سلام بر ابراهیم ۲ ❤️👉 @hemmat_hadi
💠رفتار و منش شهید حجت هم در خانه و هم در بیرون خانه خاص وعام بود..کمتر کسی رو سراغ دارم که در این خصوص و نکات مثبت اخلاقی حجت سخن نگفته باشد.. در جمع خانواده هم هیچ وقت کسی اخم و حجت رو ندیده.. 💠در بیرون هم اگر موضوعی دوستانه پیش می آمد برای پیشبرد کارهای بود. اخلاق حجت واقعا شبیه بود، خیلی ها که با حجت حشر ونشر داشتند بش می گفت 🌷
🔰پنج پسر داشتم، اما چیز دیگری بود. ♦️یک روز آمد دو زانو نشست روبه رویم. زل زد تو چشم هایم. دلم را لرزاند. گفت: مامان من تو نمیخوای خمس رو بدی⁉️ ✳️گفتم: مادر نرو سوریه. عبدالله گفت: خودت یادم دادی مامان همان وقت ها که چادرت رو می کشدی سرت و دست ما پنج تا رو می گرفتی و میکشوندی تو و مسجد ♦️در روضه ضجه می زدی😭 و می گفتی: کاش بودیم یاری ات می کردیم، یادته؟؟ بلند بلند داد می زدی که من و بچه هام فدات بشیم. ✳️بفرما الان شده. گفتم: پسرم من هیچ؛ با این دخترهای بابایی چه کنم؟! گفت: مادر با این حرفها دلم رو نلرزون💓 مگه هیچ کدام از اونایی که زمان جنگ رفتن زن و بچه نداشتن. آنقدر گفت و گفت تا ام کرد. ✍🏻راوی: مادر شهید @hemmat_hadi