#لبیک_یا_زینب
هیچ گاه دعای #پیر شَوی #جوان برایشان دوست داشتنی نبود،
آنچه ڪه دوست داشتنے است،
#پریدن در جوانےست...
هنگامے ڪه دنیا هنوز در وجودت #ریشه ندوانده
#شهید_احمد_مشلب🌷
#شهید_بابک_نوری 🌷
#شهید_علاء_حسن_نجمه 🌷
#خاطرات_شهدا 🌷
💠شهادت را برای همسرم خواستم
🔰زمانی که آقا صادق به #ماموریت می رفتند من برایشان نامه ای می نوشتم و در بین لباس یا قسمتی از چمدانش می گذاشتم که #ببیند.
🔰سال گذشته وقتی ایشان برای بار اول به #کربلا رفتند من دو تا نامه نوشتم که یکی برای خودشان بود که گفتم در #بین_الحرمین روبه حرم حضرت ابولفضل(ع) ایستاده و این نامه را از طرف من بخوانید
🔰و دیگری را بعد از #اربعین در حرم امام حسین(ع) بیانداز و #نخوان!
با اینکه مطمئن بودم نمی خواند اما نمیدانم چرا آن دفعه نامه را خوانده بود.
🔰من در نامه #شهادت آقا صادق را از آقا خواسته و نوشته بودم:« آقا جان تو رابه جان خواهرت #زینب(س) قسم می دهم که تمام مسلمانان مشتاق را به نهایت #سعادت، ارج و قرب واسطه شوی در نزد حق تعالی.
🔰 #صادقم، پاره ی تنم در مسیر تو قدم گذاشته و به تو می سپارمش! آقا جان آرزوی #شهادت در سر دارد من نیز عاشق شهادتم اما آتشم به اندازه ی عشق و علاقه صادق تند نیست
🔰آرزویی همچون برادر زاده ی شیرین زبانت #قاسم را دارد و شهادت شیرین تر از عسل است برایش.»
#آقا_صادق که این نامه را خوانده بود وقتی به خانه برگشت خوشحال بود و گفت: باور نداشتم که اینگونه از ته دلـ برایم بخواهی تا #شهیدشوم.
🔰من در اوایل نمی توانستم این دعا را بگویم و برایم #سخت بود اما می دیدم که دراین دنیا عذاب می کشد، بعد ها متوجه شدم که من #خودخواه شده ام و آقا صادق را فقط برای خودم می خواهم اما از سال گذشته به این فکر افتادم که بهتر است کمی هم آقا صادق را #برای_خودش بخواهم.
راوی:(همسر شهید)
#شهید_عدالت_اکبری
❤️ @hemmat_hadi🌹
#دلتنــگـــــیــ💔
دلتنگی ام را تا ابد کم کرد ابراهیم
با خود برایم عشقـ❤️ را آورد ابراهیم
میگفت ثابت میکند #مردانگی را
ثابت نمودی مرد بودی، مرد ابراهیم!!
حالا که دارم می نویسم خط به خط دل را
از بی نهایت پیش من برگرد ابراهیم
میخواهم امشب با نوایی تازه بنویسم
باید بگویم نه نشو دلسرد ابراهیم
تا عاشقی هست و نفس #مدیون تو هستم
هرگز فراموشت نخواهم کرد #ابراهیم
#شهید_ابراهیم_هادی
🌹@hemmat_hadi
داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت✍. رفتن جلو دیدن؛ #چندین_متر، صدها بار نوشته؛ حسیـــن.... حسیـــن.... #حســـین.... طوریکه انگشتش زخم شده💔 !
ازش پرسیدن: حاجی چکار میکنی ⁉️گفت:
چون میسر نیست من را کام او، #عشق_بازی میکنم با #نام_او....
#شهید_مجید_پازوکی
❤️
#خاطرات_شهدا 🌷
#راوی_یکی_از_نزدیکان_شهید
💠▫️شب #عاشورا بود.از مراسم که برگشتیم به سید و رفقا گفتم امشبو بیاند منزل ما ...
اونشب هم کسی منزلمون نبود
💠▫️خیلی خسته شده بودیم هیئت و کار توی #هیئت انرژی برامون نزاشته بود.به محض اینکه به خونه رسیدیم خیلی سریع خوابمون برد
💠▫️ساعت سه یا چهار #صبح احساس کردم یه صدایی از راهرو میاد,ترسیدم !!!
خیلی #آروم رفتم تا ببینم صدای چیه
💠▫️با تعجب دیدم #سیده ,مشغول خوندن نـمـــاز .به حالش خیلی #غبطه خوردم سید اونروز از همه ما خسته تر بود.
کار و مداحی و #هیئت رمقی براش نزاشته بود
💠▫️اما #خلوت_باخدا براش صفایی داشت که حاضر نبود به این راحتی ها از دستش بده اون هم در #شب_عـاشـــورا ...
💠▫️گاهی که با دوستان دور هم جمع می شدیم و صحبتمون درباره ی مسائل #روزمره زندگی و دنیا می شد #سید با ناراحتی می گفت : اگه این دوستان #نماز_شب بخونند اصلا این حرف ها رو بیان نمی کنند.
💠▫️ #نماز_شب باعث میشه قدر و منزلت خودشون رو #بهتر متوجه بشوند.
#شهید_سید_مجتبی_علـمــــدار ❣
✍ از کتاب : علـمــــدار
🌹 @hemmat_hadi
#تلنـگــــــــــــر
🔹گاهی از من "مذهبی"
تنها یک #تیپ مذهبی باقی می ماند
🔸گاهی منِ "مذهبی" آنقدر درگیر پست ها و متن هایم در صفحات مجازی می شوم؛که از خواندن روزانه چند خط #قرآن یا کتب روایی ،غافل میشوم.
🔹و در پایان روز،میبینم که حتی یک دهم وقتی که در فضای مجازی بودیم،در فضای قرآن و حدیث نفس نکشیدم....
🔸آنقدر که آنلاین بودم و #اولین نفر پست های دیگران را تائید کردم
به فکر #نماز اول وقت نبودم...
🔹آنقدر درگیر جذب #حداکثری شدم که
فراموش کردم "اخلاص" و "عبودیت" رمز برکت در کارهایمان است...
🔸 آنقدر که به فکر آبروی خود،و برانگیختن تشویق دیگران و تائید کردن هایشان بودم،به فکر رضایت #صاحب_زمانمان نبودم ...
🍃🌹 @hemmat_hadi