eitaa logo
شُهدا‌ زنده‌ اند !🇵🇸
890 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
120 فایل
❁﷽❁ گفته بودم به کسی، عشـق نخواهـم ورزید! روضه خوان گفتـ #حسیـن توبهـ من ریخت بِهـم...🍃 #عشق‌فقط‌حُسین‌ابن‌علیست✨❤️ ⠀ོ ⠀⠀ོ ⠀ོ ⠀⠀ོ⠀ تقدیم به #حضرت‌مادر«س» ..⁦🕊️⁩ 🌸|اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج|🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
شُهدا‌ زنده‌ اند !🇵🇸
. تولدت مبارڪ قهرمان سرزمینم❤️🗓 . #شهیدمصطفی‌صدرزاده🌱
📚 هرچه تقویم را زیر و رو کردم تولد تا شهادتش در مُحرم خلاصه می شود. قرار بی قرار را ورق زدم فهمیدم مادرش ، او را نذر حضرت عباس«ع» کرده بود.حسرت هایش برای نبودن در کربلا ، کار دستش داد .بی قراری اش با چهارشنبه های نذر علمدار و روضه هیئت بیشتر شد ،پرنده قلبش خانه به خانه پرید تا در طواف حرم عمه سادات آرام گرفت. عشق به شهید ابراهیم هادی در دلش جوانه زد و سبب شد تا نام جهادی سید ابراهیم را انتخاب کند .شاید هم ابراهیم شد تا اسماعیل نفسش را قربانی کند . گذشت از دنیا و تعلقاتش حتی از همسر و فرزندانش. دلش در سوریه گرفتار شده بود . اما گاهی ترکش های پا و پهلویش او را مجبور به برگشت می کرد. در مجروحیت هم آرام و قرار نداشت. سرزدن به خانواده شهدا و یاد کردن دوستان شهیدش مرهم دل تنگی هایش بود.مردانه پای قولش می ماند. با ابوعلی عهد کرد هرکس زودتر شهید شد سفارش دیگری را پیش ارباب کند . با شهادتش شفاعت رفیق جامانده را کرد و ابوعلی هم به کاروان عشاق پیوست. در صدر قلب ها بود چه در سوریه که سردار دل‌ها از محبتش به او گفت و چه در شهریار که با کارهای فرهنگی اش نوجوان و جوان خاطر خواهش بودند.او مرد ماندن نبود. از سفره پاسداری از حرم، شهادت می خواست .در روز تاسوعا شهید شد ، روز چهارشنبه که نذر سقای کربلا بود برگشت و چه هیئتی برگزار کرد آن روزبا آمدنش . تقویم را ورق می زنم.امسال هم تولدش چهارشنبه است. سید ابراهیم تو را قسم به چهارشنبه های ابوالفضلی ات نگاهی کن به ما اسیران بلاتکلیف. ✍نویسنده : طاهره بنایی منتظر به مناسبت سالروز ولادت🗓 🌿 @hemat315 🕊
🖇 روزی رفتیم «خانه عمه » تا علی آقا با مادرش تماس تلفنی بگیرد حال و احوالی بپرسد آن روز ، ‏علی آقا شماره را گرفت و با مادرش صحبت کرد من متوجه رفتارش بودم دو زانو نشسته بود، مثل اینکه مادرش روبه روی اوست آنقدر هم متواضعانه و آرامش دهنده گفت وگو می کرد که این آرامش ناخودآگاه به من هم منتقل شد من هیچ وقت این روز را فراموش نمی کنم که از پشت تلفن با مادرش چنین با ادب و متواضعانه صحبت کرد 🌱 @hemat315 🕊
شُهدا‌ زنده‌ اند !🇵🇸
#شهید_مصطفی_صدرزاده❤️
🖇 گویا به پرستار ها اعلام کردند که سردار سلیمانی برای دیدار مصطفی آمد ... یکی از پرستار ها آمد پیش مصطفی وگفت: من میدونم تو شخصیت مهمی هستی!! مصطفی هم با بی تفاوتی جواب داد منو تو مثل همیم و هیچ فرقی با بقیه نداریم ... پرستار گفت: ولی میدونم که سردار سلیمانی به دیدنت اومده ...! مصطفی هم جواب داد: ایشونم یکیه مثل من و تو :)) همیشه همینطور بود نه فقط آن موقع، قبل از آن هم برایش مهم نبود که آدم شناخته شده ای باشد یا نه ...؟! اگر‌ کاری انجام می داد اسم و رسم برایش مهم نبود🙃🍃 نام شهید: مصطفی صدرزاده تاریخ تولد: ‌1365.6.19 محل شهادت: حومه حلب تاریخ شهادت: 1394.8.1 🌹 🕊 📚 @hemat315 🕊
شُهدا‌ زنده‌ اند !🇵🇸
•| #شهید_حسن_باقری♡ |•
بسم‌رب‌الشهدا...🌹 📚 🖇‍نون خشک...!!! عصر بود که از شناسایی آمد. انگار با خاک حمام کرده بود. از غذا پرسید، نداشتیم یکی از بچه ها تندی رفت... از نزدیکی شهر چند سیخ کوبیده گرفت کباب ها را که دید، گفت:«این چیه؟» بشقاب را زد کنار و گفت: «هرچی بسیجی ها خوردن، از همون بیار. نیست، نون خشک بیار... بخوریم» 🌿 ❤️ 📿 @hemat315 🕊
بسم رب الشهدا..🌹 📚 بوی عطر عجیی داشت. نام عطر را که می پرسیدم، جواب سربالا می داد. شهید که شد توی وصیت نامش نوشته بود: «بخدا قسم هیچ گاه ازهیچ عطری استفاده نکردم هر وقت خواستم‌ معطر شوم از ته دل می گفتم اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِاللہ اَلحُسِین"ع"❤️✋🏻» 🌱 @hemat315 🕊
📚 نحیف بود و لاغر مادرش میگفت: اخه پسرم تو چه کاری از دستت برمیاد و میتونی تو جبهه انجام بدی... نمیدانست فرزندش مغز متفکر برنامه ریزی و عملیات‌های مهم و استراتژیک و معاون فرمانده نیروی زمینی است. ❤️ 🌹 📿 @hemat315 🕊
📚 🔹يكي از همرزمان پسرم "رامين عبقری" تعريف مي‌كرد كه رامين شب‌هايی را كه پست نگهبانی نداشت، به كسی كه نوبتش بود می ‌گفت: مرا برای رزم شبانه(نماز شب) بيدار كن! 🔸چون در سنگر جا برای ايستادن نبود، "شهيد رامين عبقری" نماز شب را به طور نشسته می ‌خواند. در آن ‌سوز سرما جای گرم را رها می كرد و با آب منبع وضو می ساخت و نماز را با حضور قلب و خلوص نيت به جا می آورد. 🌹 @hemat315 🕊
📚 تازه می خواست ازدواج کنه. به شوخی بهش گفتم: خیلی دیر جنبیدی. تا بخوای ازدواج کنی و اِن‌شاءالله بچه‌دار بشی و بعد بچه بعدی دیگه سنت خیلی میره بالا! یه نگاه بهم کرد. این دفعه هم دوباره مثل همیشه یه حرف زد که کلی رفتم تو فکر. گفت: «سید، جبران کنندس.» گفتم: یعنی چی؟ گفت: «فکر می‌کنی برای کاری داره بهم دوقلو بده؟ سیدجان، اگه نیت باشه جبران کنندس.» وقتی بهش دوقلو عنایت کرد تازه فهمیدم چی گفته بود.. 🌹 @hemat315 🕊
📚 فقط یک دارم....!!! گفت: «توی دنیا بعد از فقط یک آرزو دارم: اونم اینکه تیر بخوره به گلوم». تعجب کردیم. بعد گفت: «یک صحنه از عاشورا همیشه قلبمو آتیش می زنه؛ بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر» والفجر یک بود که مجروح شد. یک تیر تو آخرین حد بردش خورده بود به گلوش. وقتی می بردنش عقب، داشت از گلوش خون می آمد. می گفت: آرزوی دیگه ای ندارم مگر شهادت. 🌹 @hemat315 🕊
: 📚 میگفت: نمیتوانم بی وضو باشم، حتی پیش از خوردن غذا وضو میگرفت. آسایش را، با بودن میدانست... ❤️ 🌹 : @hemat315 🕊
📚 عادت داشت مستمر خون بدهد به نیت قربت الی الله! عاقبت هم خون داد و هم جان داد به نیت قربت الی الله! عجب رسم غریبی است حکایت فرزندان حضرت زهرا«س».. ❤️ 🌹 「 @hemat315 🕊 」
📚 تاکید بر مراقبت از از ویژگی‌های برجسته پدرم تاکید ایشان به نماز بود. همیشه به مراقبت از نمازها و ادای آن در اول وقت توصیه داشت. همواره می‌گفت: «کثیرالصلاه باشید که هیچ چیز به اندازه نماز، شما را به خدا نزدیک نمی‌کند.» به روایت حجت الاسلام والمسلمین سیدمحمدتقی قاضی‌طباطبایی(فرزند شهید) 🌹 「 @hemat315 🕊 」