eitaa logo
شُهدا‌ زنده‌ اند !🇵🇸
890 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
120 فایل
❁﷽❁ گفته بودم به کسی، عشـق نخواهـم ورزید! روضه خوان گفتـ #حسیـن توبهـ من ریخت بِهـم...🍃 #عشق‌فقط‌حُسین‌ابن‌علیست✨❤️ ⠀ོ ⠀⠀ོ ⠀ོ ⠀⠀ོ⠀ تقدیم به #حضرت‌مادر«س» ..⁦🕊️⁩ 🌸|اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج|🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊بسم رب الشهدا🕊 یه روز فرمانده گردانمون به بهانه دادن پتو همه بچه ها را جمع ڪرد و با صدای بلند گفت: ڪی خسته است؟😪 گفتیم: دشمن👊 صدا زد: ڪی ناراضیه؟😢 بلند گفتیم: دشمن👊 دوباره باصدای بلندصدازد: ڪی سردشه؟😣 ما هم با صدای بلندتر گفتیم:دشمن👊 بعدش فرماندمون گفت: خوب دمتون گرم، حالا ڪه سردتون نیست می‌خواستم بگم ڪه پتو به گردان ما نرسیده !!!😬😂 یه همچین رزمنده‌هایی داشتیم ما !😌✌️ 💟 @hemat3131 💟
😂❤️ | | از بچه هاے خط نگهدار گردان صاحب زمان الزمانـ(عج)بود😎 .ميگفتند شبـے به كمين رفته بود كه صداے مشكوڪـے شنيد😯. با عجله 🏃 به سنگر فرماندهـے برگشت و گفت: بجنبيد كه عراقـے‌ اند😰 گفتند: شايد نيروهاے خودےِ باشند؟🤔 گفته بود: نه بابا 🙁 با گوش‌هاي خودم شنيدم😬👂🏻 ڪ عربـے سرفه مـے ڪردند. @hemat3131 🕊
❤️بسم رب الشهدا❤️ 😉 چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن، داد میزد: آهای...چفیه ام، سفره، حوله، لحاف، زیرانداز، روانداز، دستمال، ماسک،کلاه، کمربند،جانماز، سایه بون،کفن، باند زخم، تور ماهی گیری، همه رو بردن!😂 دارو ندارمو بردن😁 شادی روحشون، که دار و ندارشون همون یک چفیه بود 😍 @hemat313 🕊
••🙄😂•• 😁❤️ استاد سرکار گذاشتن بچه‌‌ها بود. روزی از یکی از برادران پرسید: «شما وقتی با دشمن روبه‌رو می‌شوید برای آنکه کشته نشوید و توپ و تانک آنها در شما اثر نکند چه می‌گویید؟» آن برادر خیلی جدی جواب داد: «البته بیشتر به اخلاص برمی‌گردد والا خود عبادت به تنهایی دردی را دوا نمی‌کند. اولاً باید وضو داشته باشی، ثانیاً رو به قبله و آهسته به نحوی که کسی نفهمد بگویی: اللهم ارزقنا ترکشاً ریزاً بدستنا یا پاینا و لا جای حساسنا برحمتک یا ارحم‌الراحمین» طوری این کلمات را به عربی ادا کرد که او باورش شد و با خود گفت: «این اگر آیه نباشد حتماً حدیث است» اما در آخر که کلمات عربی را به فارسی ترجمه کرد، شک کرد و گفت:«اخوی غریب گیر آورده‌ای؟» @hemat3131 🕊
••😂❤️•• 😁❤️ خبرنگار: ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود روی زمین افتاد و زمزمه می‌کرد دوربین رو برداشتم و رفتم بالای سرش داشت آخرین نفساشو می‌زد ازش پرسیدم این لحظات آخر چه حرفی برای مردم داری با لبخند گفت: از مردم کشورم می‌خوام وقتی برای خط کمپوت می‌فرستند عکس روی کمپوت‌ها رو جدا نکنند. گفتم: داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو. با همون طنازی گفت: آخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده..😱😂 @hemat3131 🕊
🙃 قبل از عملیات بود... داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم به هم رمز بدیم... که تکفیریا نفهمن...🤔 یهو سیدابراهیم(شهید صدرزاده) از فرمانده های تیپ فاطمیون😍 بلند گفت: آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه من چقدر خوشبختم...بدونید دهنم سرویس شده😂 @hemat315🕊
• 😁🌹 • . | 😌🎈 . . قبل از عملیات بود. داشتیم با هم تصمیم مےگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توے بےسیم به هم‌رزمانمون خبر بدیم ڪہ ٺڪفیریا نفهمن... . یهو سید ابراهیم (شهید صدرزاده) از فرمانده هاے ٺیپ فاطمیون گفٺ: آقا اگہ من پشت بیسیم گفٺم همہ‌چےآرومہ من چقدر خوشبخٺم بدونید دهنم سرویس شده... . . 😂💛 @hemat315 🕊
😃😀 ●توی سنگر هر کس مسئول کاری بود. یک بار خمپاره ای آمد و خورد کنار سنگر ... به خودمان که آمدیم ، دیدیم رسول پای راستش را با چفیه بسته است. ●نمیتوانست درست راه برود . از آن به بعد کارهای رسول را هم بقیه بچه ها انجام دادند .. ●کم کم بچه ها به رسول شک کردند ، یک شب چفیه را از پای راستش باز کردند و بستند به پای چپش . صبح بلند شد ، راه افتاد ، پای چپش لنگید ! سنگر از خنده بچه ها رفت روی هوا !! تا میخورد زدنش و مجبورش کردن تا یه هفته کارای سنگر رو انجام بده . 😂😂😂 ●خیلی شوخ بود ، همیشه به بچه ها روحیه می داد ، اصلا بدون رسول خوش نمی گذشت. @hemat315 🕊
😂😀 🤨😶 🤦🏻‍♂نمیدونم چکار کرده بودن کـه فرماندهشون بعد از کلی صغری و کبری چیدن و منبر رفـتن داشت می گفت: برادرا !!! دیگه تکرار نشه☝️🏻 یکی از آن برادرها با صدای بلند پرسید: حاجی اگه تکرار بشه چی میشه؟🤷🏻‍♂ و حاجی کـه لابد تصور می کردند الان است که از کوره😐😑😠 در برود جواب داد: هـیچی؛ با ایـن دفعه می‌شه دو دفعه!✌️🏻😄 @hemat315 🕊
•|🗣😂|• 😁📿 اسیر شده بود! 🙁 مأمور عراقی پرسید: اسمت چیه؟!🤨 - عباس اهل کجایی؟! - بندر عباس اسم پدرت چیه؟! - بهش میگن حاج عباس! 🤷🏻 کجا اسیر شدی؟! 🤔 - دشت عباس 😁 سرباز عراقی که کم کم فهمیده بود طرف دستش انداخته 🤪😅و نمی خواهدحرف بزند محکم به ساق پای او زد و گفت: دروغ می گویی! 😡 او که خود را به مظلومیت زده بود گفت: - نه به حضرت عباس (ع) !! 🤷🏻😆 🙃🎈 @hemat315 🕊
💙🍃 🍃 . | | . . رزمندھ ها برگشتھ بودن عقب بیشترشونـ هم رانندھ ڪامیونـ بودنـ کھ چند روزے نخوابیدھ بودن. . ظھر بود و همھ گفتند نماز رو بخونیم و بعد بریم براے استراحتـ. امام جماعت اونجا یڪ حاج آقاے پیرے بود. کھ خیلے نماز رو ڪند مےخوند. رزمندھ هاےخیلےزیادے پشتش وایستادنـ و نماز رو شروع ڪردند. آنقدر ڪند نماز خواند ڪہ رکعت اول فقط ۱۰ دقیقھ اے طول ڪشید! وسطاے رکعت دوم بود ڪہ یکے از رانندھ ها از وسط جمعیت بلند داد زد: حاجججججییییے جون مادرت بزن دنده دوووو😭😂 . . 🌙| 🚗| | . .🌷 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 『 ‌ @hemat315 🕊 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• . . 🍃 💙🍃
•|🗣😂|• 😁 😂 یڪ شب ڪہ ٺو منطقہ عملیاٺے سمٺ ڪردسٺان بودیم دشمن شروع ڪرد و با گلولہ ٺوپ ☄ سمٺ ما رو مےزد ڪہ یڪ گلولہ هم خورد پشٺ سنگر ما. ٺو این مواقع دیوارها و سقف سنگر مےلرزید و گرد و خاڪ سنگر همہ‌جا را فرا گرفٺ.بچہ‌ها هر ڪدوم بہ یڪ طرف فرار مےڪردند ڪہ پناه بگیرند. یڪے از بچہ‌ها ڪہ اسمش اڪبر بود خوابیده بود هیجان زده بلند شد و گفٺ:《صداے چے بود؟》🧐 گفٺم: 《بلند شو توپ بود، توپ مےزنند،ٺوقع داشٺے چے باشہ؟》😑🤦🏻 راحٺ سر جایش خوابید و گفٺ: 😐 《اے بابا فڪر ڪردم رعد و برق بود. چون من از رعد و برق⚡️ مے ٺرسم》.😂😂 😅🍃 @hemat315 🕊